سقوط ساسانیان
از چپ: اشراف زاده ساسانی (پیاده)، جنگجو سغدی، شاهزاده ساسانی و سواره نظام ساسانی
این نقاشی فرار جنگجویان ساسانی از میدان جنگ ( قادسیه ؟ یا نهاوند؟ ) و وضعیت ناامید کننده اشراف سلسله ساسانیان را به نمایش گذاشته است. به طور قطع نقاش بعد از مطالعه تاریخ طبری و یا تاریخ نویسان عرب این تصویر را نقاشی کرده است.
تاریخ نویسان مسلمان قرن 8 و 9 میلادی اشاره ای دقیق به تاریخ جنگ قادسیه ( 636، 637 یا 638) نکرده اند، اما در عوض طبری دقیقا از تعداد نفرات هر دو سپاه خبر می دهد: ایرانیان صدهزار سپاهی و تعدادی فیل جنگی و اعراب سی هزار جنگجو در جبهه قادسیه در مقابل یک دیگر صف آرایی کرده بودند. در جنگ قادسیه وزیدن یک طوفان شن بسوی سپاهیان ساسانی نیز به پیروزی اعراب کمک کرد. طبری اشاره به یک نامه از پادشاه پوراندخت می کند که در آن حکم فرمانده ای کل سپاه ایران به رستم ابلاغ شده است:
پوران گفت : ” فردا صحبگاهان پیش من آی “
و چون صحبگاه روز بعد رستم بیآمد پوران مرزبانان پارسی را پیش خواند و مکتوبی برای رستم نوشت که کار جنگ پارسیان با توست و جز خدای عز و جل کس فرا دست تو نیست ( تاریخ طبری، جلد 4 ص. 1591 )
پوران دخت، پادشاه ساسانی از ” خدای عز و جل” نام می برد !
هیچکدام از این نامه ها که طبری ار آن ها خبر داده است (نامه های عمر و ابوبکر به فرمانده های عرب در جبهه های جنگ ) تا به امروز یافت نشده اند. طبق اخبار این تاریخ نویسان نفرات سپاه اعراب در تمام جنگ ها علیه بیزانس و ایران به مراتب کمتر از طرف مقابل بوده و با این وجود همیشه عرب ها پیروز شدند. در جنگ نهاوند، به نقل از این تاریخ نویسان، ایرانیان 150000 هزار جنگجو که تعدای از آنها نیز با زنجیر به یک دیگر بسته شده بودند ( که فرار نکنند ) در مقابل 10000 سپاه اعراب قرار داده بودند. در جنگ با بیزانس اعراب موفق شدند فقط با 25000 هزار سرباز ارتش 200000 نفری بیزانس را در کناره رودخانه یرموک ( مرز سوریه با اردن) شکست دهند. ارتش بیزانس بعد از پیروزی بر ساسانیان در سال 628 (در ” نینوا ” – نزدیکی موصل ) و قرارداد صلح با پادشاه ساسانی، با پوراندوخت، در سال 630 در اروشلیم در اوج قدرت نظامی خود بود. اعراب سوریه از بیزانس در جنگ علیه ایران حمایت کردند. اما شش سال بعد، طبق اخبار نویسندگان مسلمان، این ارتش قدرتمند بیزانس در یرموک از متحدان عرب خود شکست می خورد. بیزانس بعد از قرارداد صلح با ایران از سوریه ، فلسطین و مدت زمانی بعد نیز از مصر عفب نشینی کرد و این مناطق را به متحدان عرب خود سپرد. به زبان ساده تر: جنگی بین بیزانس و اعراب روی نداده است. پس از عقب نشینی بیزانس و نابودی ارتش ساسانی ( بعد از جنگ سال 628 ) درگیری بین طایفه های مختلف اعراب ( درگیری مابین اعراب متحد ایران با اعراب متحد بیزانس ) برای بدست گرفتن قدرت در این مناطق و همچنین تاخت و تاز عرب ها برای سرقت به ایران و سرزمین های بیزانس آعاز گردید. دو قرن بعد طبری و تاریخ نویسان عرب در داستان های ” هزار و یک شب ” خود این درگیری ها بین اعراب و راهزنی عرب ها به سرحدات بیزانس و ایران را به جنگ های قهرمانانه اعراب علیه بیرانس و ایران بر گرداندند. همچنین بعد از فروپاشی دولت ساسانیان اعراب ایرانی ( اعراب ساکن ایران، نگاه کنید به این لینک: http://www.chubin.net/?p=2093) که پیرو دین مسیحیت بودند، توانستند با کمک اعراب سوریه، بر پادشاهان ساسانی غلبه کنند و بر ایران مسلط شوند. در جنگ خسرو دوم پرویز با بیزانس مسیحیان ساکن ایران از هراکلیوس ( پادشاه بیزانس ) پشتیبانی کردند. باستان شناس اسرائیلی ، Yehuda D. Nevo، اشاره می کند که هراکلیوس ارتش خسرو دوم پرویز را منهدم کرد، اما سازمان اداری دولت ساسانیان آسیبی ندید.(1) اعراب موفق شدند، در مدت زمانی کوتاه و بدون مواجه شدن با مقاومتی شدید، ایران و بخشی از مناطق بیزانس ( میان رودان، سوریه و مصر ) را تحت تسلط خود درآورند. طبری خبر می دهد که اعراب در سال 751 در نزدیکی رودخانه تراز ( قرقیزستان ) بر چینی ها پیروز شدند و در همین سال نیز ابومسلم خراسانی قیام شیعیان در بخارا را سرکوب کرد. خیال پردازی های طبری حد و مرزی نمی شناسد. طبری برای اثبات اخبار خود حتا یک سند نیز ارائه نداد، اما این تاریخ شناس ایرانی برای تایید خبر های تاریخی خود به طور مکرر از ” منبع موثق ” نام برده است. مهم ترین “منبع موثق” طبری ‘ سیف بن عمر ‘ است که در زمان خلیفه هارون الرشید زندگی می کرده است. اما در اخبار سیف نام یک شاهد که حادثه تاریخی را خود مشاهده کرده باشد دیده نمی شود. آخرین جنگ های ایران با بیزانس (622 و 628 ) را به خاطر بیآوریم. بعد از شکست ساسانیان از بیزانس در جنگ سال 628 و پس از قتل خسرو دوم پرویز به دست پسر و سپهبد شهربراز و یا مرگ این پادشاه ساسانی در زندان در سال 628 دیگر نه یک ارتشی وجود داشت و نه یک دولت ساسانی پابرجا ( تا تاجگذاری یزدگرد سوم ده پادشاه به سلطنت رسیدند ) که بتواند ایرانیان را در مقابل اعراب بسیج کند. حال سوال این است که چگونه یزدگرد سوم ( تاجگداری 632 ) که در واقع قدرتی نداشت توانست، بعد از شکست خسرو دوم پرویز از بیزانس (628) و فروپاشی سلسله ساسانیان، نخست در جنگ پل (جسر ) در سال 634 در مقابل اعراب ایستادگی کند و بعد از مدت زمانی کوتاه ، به نقل از طبری، در قادسیه ( 636) یک ارتش 100000 نفری، در نهاوند ( 642 ) یک لشگر 150000 نفری و دوباره ( بعد از شکست در نهاوند ) در مسیر راه همدان قزوین سپاهی در مقابل اعراب قرار دهد. به طور قطح طبری 200 سال بعد از فروپاشی سلسله ساسانیان سپاهیان ایران را در قادسیه، در نهاوند و در مسیر راه همدان قزوین در مقابل لشگر اعراب مستقر کرد و نه یزدگرد سوم در زمان سلطنت خود.
1-Yehuda D. nevo , Judith Koren, Crossroads to Islam, New York , 1993, P. 48
درود
تارنمای نیکویی دارید
با درود
درباره¬ی تاریخ¬نگاری اسلامی، اشکالی بسیاری مطرح است و جای سخن بسیار. اما درباره¬ی طبری باید بگویم که با وجود اشکالاتی که بر او وارد است و مبالغه¬های گاه آشکار و جانبداری¬های بی دلیل از «سپاه اسلام» و… کتاب او به دلیل آن¬که دایره المعارف داده¬های خام تاریخی ست، اهمیت دارد؛ به ویژه در زمینه¬ی تاریخ ساسانیان. آن-چه ما را به کتاب¬هایی مانند تاریخ طبری نیازمند می¬سازد نه اطلاعات بسیار دقیق و کاملا درست آن¬ها که نبود منابع بهتر است. همچنان که آقای امیرخلیلی هم اشاره کردند این کتاب بیش از دو سده پس از ساسانیان نوشته شده و مطمئنا اطلاعات نادرست بسیاری خواسته یا ناخواسته در آن راه یافته.
اما همچنان که در این بخش اشاره شد -بنا به دلایلی که بر نگارنده آشکار نیست- طبری در آوردن منابع خود در زمینه¬ی تاریخ ساسانیان خودداری کرده است. تنها گاه از منبع خود با نام «علمای فرس» یاد کرده. هرچند، من این کار را دلیل بر نادرست بودن حتمی آن اطلاعات و دروغ گویی طبری نمی¬دانم.
بسیاری از مطالبی که طبری به نقل از سیف تمیمی آورده برای برجسته کردن نقش اعراب عراق در جنگ با «مجوسان» بوده و البته با کمی دقت نادرست بودن این¬گونه اطلاعات روشن می شود. اصلا گاه طبری برای توجیح شکست سپاه ایران در برابر اعراب عبارتی چنین می¬آورد: خداوند سپاه کفار را هزیمت داد. در این جا از توجیه عقلی فاصله می¬گیرد و یاری خداوند را دلیل شکست به زعم او «کفار» می¬داند.
مورخین مسلمان با استفاده¬ی عجیبشان از اعداد و ارقام، انسان را به شک می¬اندازند که آیا به راستی آنان می¬دانستند ۱۰۰ هزار یعنی چه؟ این هم از اشکالات کار آنان و از جمله طبری است.
بدرود
بی ربط نگو یه سند ارائه بده البته از اسارائیلی باشه
من بااین تحلیل شما موافقم
واقعا چنین چیزی امکان نداره که یک سپاه صدوپنجاه هزر نفری از یک سپاه 15000 هزار نفری شکست بخوره
این ارقام خودش بیانگر غلو درتاریخه ومیخوان بگن عربها قدرت الهی داشتن
شما درمورد همون جنگ بدر که بین خود عربها بود بازم چنین چیزی می بینی اما سئوال اینجاست که اگر واقعا چنان نیروهای غیبی وجود داشته پس چطوره که درجنگ خندق ازش استفاده نمیشه؟وخندق کنده میشه درحالیکه میگفتن سپاه دشمنشون 10هزارنفربوده نه صدهزارنفر
پس معلوم میشه که این اعداد همه ساختگی هستن واصلا امکان نداره چنین چیزی
مگه کسانیکه وارد جنگ میشدن حتی اگر چماق دستشون میگرفتن بازم حریف شمشیر به دستها میشدن
این حرفها از دورغهای بزرگ تاریخه
بادرود و خسته نباشید…خدمت دوستان عرض کنم که میشه ….بله بارها در دل تاریخ این اتفاق که گروه کمی گروه زیادی رو شکست بدن روی داده…ولی اماها و اگرهای بسیاری هم داره که کاوش فراوان نیاز داره…ودر برابرش هم روی داده….فادسیه 2 وسردارش صدام حسین نمونه خوبی از یک دل جنگیدن رو خودم با چشمام دیدم ..بله میشه پیروز شد و میشه شکست خورد به من و توبستگی داره….بدرود