فیلسوفان یونانی ( پلاتون و ارسطو ) به دو مدل عشقی اشاره کرده اند :
عشق ترکیبی یا عشق پیوندی : عاشقان در عشق ترکیبی با یک دیگر ادغام و یکی می شوند. این نوع عشق را پلاتون در کتاب” ضیافت ” به بجث گذاشت. پلاتون در این اثر گفتگوهای 7 مهمان را بازگو می کند. آریستو فانس ( Aristophanes )، یکی از مهمانان در این ضیافت ،در یک گفتار، که به طور قطع عقیده پلاتون نیست، به اسطوره “شکل کروی بودن انسان ها ” اشاره می کند. طبق این اسطوره انسان ها نخست شکل کروی داشتند، که هر دو نیمه این کره تشکیل شده بود یا از جنس مرد ( نوع ایده آل )، یا از یک زن و یک مرد ( نوع خوب ) و یا از دو زن ( نوع بد ).
این انسان های کروی شکل از قدرت زیادی برخوردار بودند و قصد داشتند به خدایان در آسمان حمله کنند. پادشاه خدایان، زئوس ( Zeus )، برای جلوگیری از حمله این انسان های کروی شکل آنها را به دو نیمه تقسیم کرد. از این تاریخ به بعد، از تاریخ به دو نیمه شدن انسان، هر نیمه تلاش می کند نیمه دیگر را پیدا کند ( پیدا کردن همسر ) که دو باره یکی شوند. اسطوره کروی بودن انسان ها نشان دهنده از بین رفتن حس خود پرستی است، چرا که نیمه دیگر نیز بخشی از خود است و یک بخش نمی تواند به طور ابزاری از بخش دیگر استفاده کند. اما این تصور که هر دو طرف در عشق ترکیبی، به بعلت یکی بودن، در غم، درد و شادی یک دیگر شریک اند یک توهم است. اگر یک طرف به دندان درد مبتلا شد طرف دیگر نمی تواند خود را شریک بداند و نمی خواهد هم که به این درد دچار شود. فیلسوف معاصر آمریکایی، Robert Solomon، در کتاب ( about Love – 1988) این عشق پیوندی را توضیح می دهد:
A theory of love [ ….] is a theory of the self, but a shared self, a self mutually defined and possessed by two people. The story (of Aristophanea) is nonsene .but the conclusion is profound. ( Solomon 1988, 24
اما به عقیده فیلسوف این عشق ترکیی با خصوصیت های مدرن فرد ( استقلال فردی ) هماهنگی ندارد.
از خودگذشتگی و علاقمند بودن ( ارسطو )
واژه های های دوستی و عشق که فیلسوف در کتاب اخلاق خود ( Nicomachean Ethics ) از آن ها نام می برد حاوی دو عنصر هستند: حسن نظر به طرف مقابل یا آرزوی سعادت دیگری را داشتن و دو جانبه بودن عشق. این دو خصلت یاید آشکار یاشند، بدین معنا که هر طرف نظر طرف دیگر را بشناسد و برای سعادتمند شدن دیگری فعال شود. اصل مهم از نظر ارسطو برای دوستی و دلبستگی ( عشق ) فهم و درک یک دیگر است که به زمان زیادی احتیاج دارد. ارسطو همچنان یادآوری می کند که همنشینی و مصاحبت باعث تحکیم و پایداری دوستی و دلبستگی می گردد، به زبان ساده تر عشق از نظر ارسطو یعنی گفت و گو. اما عشق ارسطوی یک عشق رمانتیکی ( احساسی ) نیست و تراژدی عشقی را نمی شناسد . هر چقدر هم این عشق آتشین باشد به طور قطع هیچ وقت یکی از طرفین نمی سوزد. در این عشق عاشق انتظار عشق طرف مقابل را دارد و در حقیقت یک دادن و گرفتن است (gift- exchang ). این عشق بیشتر یک رابطه است تا یک شیفتگی متقابل. معمولا در مرحله اول آشنایی عشقی شیفتگی و گم شدن یک طرف درطرف دیگر ( fallig in love ) مشاهده می شود. این از خودبیگانگی مرحله اول عشق، با مرور زمان، جای خود را به یک بینش عقلانی ( مرحله آخر ) می دهد. اما با وارد شدن نفر سوم به ماجرا ( عشقی ) این بینش عقلایی به عشق دوباره به شیفتگی و از خود بیگانه شدن می انجامد. به عقیده ارسطو زمانی دو نفر شریک احساسات یک دیگر باشند و عملکرد مشابهی هم داشته باشند دیگر را دوست دارند