کشتی ادیسئوس از نزدیکی جزیره ی می گذرد که از سوی آن آواز افسونگرانه ای ( siren ) شنیده می شود
هابرماس، فیلسوف آلمانی، کتاب “دیالکتیک روشنگری” اثر آدرنو و هورک هایمر را ”سیاه ترین کتاب بورژوازی” نامید و عده ای از شاگردان آدرنو نیز به خواننده گان ”دیالکتیک روشنگری” هشدار داده اند که این اثر یک دام است و باید مواظب باشند که گرفتار آن نشوند. منظور از دام نه تمام کتاب ”دیالکتیک روشنگری” ، بلکه بیشتر بخش به دکل بستن ادیسئوس و گذشتن کشتی از نزدیگی جزیره ای است که از سوی آن آواز اغواگرانه ای ( آواز حوریان دریایی ) به گوش می رسید.
در منظومه هومر از ادیسئوس به عنوان ”ویرانگر شهر” نام برده شده است که منظور شهر ترویا است. پس از پیروزی یونانیان بر ترویا و ویران کردن این شهر ادیسئوس با همرزمان خود با کشتی به طرف جزیره “ ”ایتاکا ” ( زادگاه ادیسئوس ) به حرکت در میآیند. قبل از جنگ ترویا ادیسئوس پادشاه جزیره ” ایتاکا” بود. در راه بازگشت ادیسئوس و ملوانان کشتی برای استراحت مدت زمانی در یک جزیره که محل سکونت یک الهه ( Kirke) است توقف می کنند. الهه اشاره به آواز اغواگری می کند که در مسیر راه کشتی ادیسئوس به طرف ” ایتاکا “ از سوی جزیره ای شنیده می شود. الهه به ادیسئوس هشدار می دهد که تا به حال هیچ دریانوردی نتوانسته در مقابل این آواز بسیار جذاب و وسوسه انگیز از خود مقاومتی نشان دهد و به طرف جزیره ( بطرف آواز ) رفته است. الهه ادامه می دهد که دریانوردان دیگر از این جزیره باز نگشته اند. برخورد ادیسئوس با آواز در نزدیکی جزیره یک تراژدی است: ادیسئوس که وحشت داشت به طرف آوازی که از سوی جزیره به گوش میرسد حرکت کند و دیگر باز نگردد دست به اقداماتی در کشتی میزند. ادیسئوس به ملوانان دستور می دهد که او را به دکل کشتی ببندند و برای اینکه ملوانان آواز را نشوند در گوش های خود موم بگذارند. کشتی به جزیره نزدیک می شود و آوای اغواگر به گوش ادیسئوس که به دکل بسته شده میرسد. جذابیت آواز ، همانطور که الهه به ان اشاره کرده بود، به حدی است که ادیسئوس می خواهد به طرف آن برود. اما التماس و فریاد ادیسئوس برای باز کردن او از دکل و هدایت کشتی به طرف جزیره به گوش ملوانان که در گوش های خود موم گذاشته و فقط از خطر آواز و نه از جذابیت آن آگاه بودند نمی رسد. ملوانان به پارو زدن خود ادامه می دهند و کشتی از کنار جزیره می گذرد. ادیسئوس قربانی آواز اغوا گر نشد و مدتی بعد به زادگاه خود رسید. بدین سان ادیسئوس توانست نام، نشان و هویت (پادشاهی) خود را حفظ کند. اما با این وجود ادیسئوس برای رسیدن به زادگاه خود و حکمفرمایی کردن در آنجا قیمت گزافی را پرداخت. ادیسئوس امیال و خواسته های درونی خود را ( طبیعت خود را ) که همان رفتن به طرف نوای سحر انگیز بود برای حفظ هویت خود سرکوب کرد. ادیسئوس قربانی آوازی که از طرف جزیره شنیده می شد نگردید، اما او برای رسیدن به قدرت در زادگاه خود اشتیاق ها و خواسته های خود را قربانی کرد. آدرنو و هورکهایمر معتقدند که تاریخ تمدن بشریت از زمان ادیسئوس تا به امروز تاریخ نفی اشتیاق های فرد برای ادامه بقا و حفظ هویت است. به راستی این سوال مطرح است که چرا ادیسئوس به طرف آواز ( به طرف زیبایی ) نرفت. الهه فقط خبر داده بود که دریانوردهای که به طرف جزیره رفته اند برنگشته اند و از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست. اما معلوم نیست که آیا این دریانوردان در آن حزیره جان خود را از دست داده باشند. بشر از همان بدو تاریخ از هنر صرفنظر کرد و به حکمفرمایی بر افراد و کسب مالکیت رو آورد. آدرنو و هورکهایمر در این بخش از کتاب ” دیالکتیک روشنگری” اشاره به شباهت اسطوره و روشنگری می کنند. اقدامات ادیسئوس در کشتی برای بقا خود عملکردی روشنگرانه ای بود و در صورتیکه آواز افسونگرانه از جزیره اسطوره است. داستان گذر کشتی ادیسئوس از کنار جزیره گذر تاریخی بشر از اسطوره به منطق است. ادیسئوس اولین انسان تاریخ است که با منطق خود در مقابل قدرت و سرنوشت اسطوره ی (جذابیت آواز ) مقاومت کرد و قربانی آن نگردید. اما بعد از گذشتن کشتی ادیسئوس از کنار جزیره حوریان آواز خوان هنر از پراکسیس ( حرکت به طرف “ایتاکا” و اعمال قدرت در آنجا) جدا گردید. حرکت تاریخ از همان سرآغاز ( از زمان ادیسئوس ) در مسیر اشتباهی، در مسیر قدرت و نه هنر، قرار گرفت. به عقیده نویسندگان کتاب ” دیالکتیک روشنگری” منشا تفکر عقلانی اروپاییان امروز عملکرد ادیسئوس در برخورد با آواز است. دیالکتیک روشنگری درست بدین معنی است که فرد مدرن با عملکرد های منطقی خود را حفظ می کند، اما این حفظ کردن خود، چون فرد جلوی خواسته های طبیعی خود را می گیرد، نفی خود نیز هست (دیالکتیک). ادیسئوس، به نقل از آدرنو و هورکهایمر، اولین شهروند مدرن (بورژوا) تاریخ است.
نگاه کنیم به عملکرد پاروزنان و ادیسئوس در کشتی در مسیر بازگشت به ” ایتاکا ” از دید فلسفه هگل در کتاب “پدیده شناسی روح”. هگل در بخش ” ارباب و بنده “ ( در زبان امروزی کارفرما و کارگر ) اشاره می کند که ارباب برای ادامه زندگی احتیاج به کار کردن ندارد و با تفریح و خوش گذرانی زندگی خود را می گذراند. در صورتیکه بنده می بایست برای حفظ بقای خود و ارباب کار کند. ادیسئوس ( کارفرما)، در کشتی کار نمی کند و با وجود اینکه به دکل بسته شده است، از شنیدن آواز لذت می برد. اما ملوانان کار می کنند (پارو می زنند) و سهمی هم از جذابیت آواز نصیب آنها نمی شود. به عقیده نویسندگان “دیالکتیک روشنگری” این نمایش در کشتی ادیسئوس تا به امروز نیز ادامه دارد: کارفرما (بورژوا) امروز، مانند ادیسئوس، در بند به زندگی خود ادامه می دهد و کارگر ها (ملوانان) هم نمی شنوند و فقط باید کار کنند.
من با آدرنو موافقم.
تفسیر فوق العاده جذابی بود.