“دیالکتیک روشنگری “ اثری از آدرنو و هورک هایمر

 

”عیسی و کانت در باره احساس سخنی نگفتند ، قوانین سرد این دو نه عشق را می شناسد و نه تل هیزم را (برای سوزاندن محکومان)  ” .   ( آدرنو – هورک هایمر )

یکی از اسطوره های تاریخ بشریت داستان بیرون راندن آدم و حوا از بهشت است. در کتاب اول دین یهودیت و همچنین در ادبیات مذهب مسیحیت این داستان نقل شده. خدای با قدرت و سخت گیر تورات آدم و حوا را به علت خوردن میوه از درخت شناخت و آگاهی که به دستور خدا مصرف آن ( میوه ) ممنوع اعلام شده بود از بهشت بیرون می کند. آدم و حوا پس از خوردن این میوه ( ممنوع ) مرتکب گناه شدند. رانده شدن آدم و حوا از بهشت ( از طبیعت ) در واقع قطع ( به طور سمبلیک ) رابطه انسان با طبیعت بود. بدین ترتیب با به دست آوردن شناخت و آگاهی پایان رفتار غریزی انسان نیر محسوب می شود. 

آدم و حوا با خوردن میوه از درخت شناخت به یک ابزار مهم دست یافتند: به شناخت و خرد. این به معنی است که خرد و طبیعت از یک دیگر جدا شدند و راه بازگشت به بهشت ( به طبیعت ) و به دوران گذشته نیز مسدود گردید. طبق روایت تورات فرشته ای با یک شمشیر آتشین از بهشت محافظت و از ورود انسان ها به آن جلوگیری می کند. مسئله گناه مورد توجه فیلسوفان نیز قرار گرفته و از این به بعد این سوال مطرح  شد که این خرد به دست آمده چگونه مورد استفاده قرار گرفت.  آدرنو و هورک هایمر در کتاب ” دیالکتیک روشنگری” به این سوال پاسخ ناامید کننده ای داده اند: به جای اینکه انسان دو باره به طبیعت باز گردد خرد به خود خیانت کرد و به یک ابزار تسلط بر انسان و بر طبیعت مبدل گردید. انسان از بهشت رانده شده دیگر طبیعت را بخشی از وجود خود نمی داند ،بلکه طبیعت برای این انسان با خرد مانند یک طعمه است، انسان طبیعت را غصب کرد. خرد ، روشنگری و پیشرفت به جای اینکه به خوشبختی بشر یاری رسانند باعث بدبختی انسان ها شده اند. در سر آغار کتاب ” دیالکتیک روشنگری “ یاد شده است:  ”  علائم پیروزی فاجعه بر جهان با خرد و روشن به خوبی مشاهده می شود.”  آدرنو و هورک هایمر نظریه ی را ارائه  دادند که زمانی کوتاه بیش از آن نیز والتر بن یامین ( Walter Benjamin) در رابطه با یک نقاشی از Paul Klee بنام  “ فرشته نو ” از آن یاد کرده بود. ” فرشته نو “ Klee که Benjamin آن را ” فرشته تاریخ “ می نامد پیامد های گناه و رانده شدن آدم و حوا  از بهشت را  چنین بیان می کند:

angelus_novus

فرشته نو ( Angelus Novus)

” فرشته تاريخ ” نوشته ای از Walter Benjamin فيلسوف آلمانی

” از نقاش سوئيسی  Klee يک تابلو  وجود دارد به نام فرشته نو. نقاشی يک فرشته را نشان می دهد که با چشم های پيش از حد باز به گذشته خيره شده است. اگر اين گذشته برای ما از يک سری حوادث و رويداد ها تشکيل شده اند برای فرشته تاريخ فقط يک فاجعه است. این فاجعه ( تاریخ ) به طور مدام خرابه و ویرانی بوجود می آورد و این ویرانی ها در جلوی پای فرشته انباشته می شوند. اما به نظر نمی رسد که فرشته تاريخ  قصد پرواز داشته باشد، او می خواهد صبر کند ، در مکان خود ساکن بماند ، مردگان را بيدار، به قتل رسيدگان را دو باره زنده کند و به حالت اول خود برگرداند. اما  طوفانی شديدی به گونه ای از بهشت می وزد که مانع از بسته شدن بال ها و مانع از سکون فرشته می شود. با اینکه فرشته پشت خود را به طرف آینده کرده است و هم چنین به طور مدام بر مجموعه خرابه ها افزوده می شوند طوفان فرشته را به سوی آینده به پرواز در می آورد. آن پديده ای که ما اسم آنرا پيشرفت گذاشته ایم  همين طوفان بهشت است ( که خرابه ها را بوجود می آورد و نمی گذارد که فرشته مقتولان را دو باره زنده کند- نویسنده !)”  .

برای آدرنو و هورک هایمر نیز ، مانند فرشته نو  Klee ،پیشرفت ها بشری به پیدایش خرابه انجامیده است. اما مارکس نظر مثبتی به آینده داشت  و مانند هگل به روند پیشرفت در تاریخ معتقد بود. با اینکه آدرنو و هورک هایمر به مارکسیست های نو شهرت یافته اند ، اما بر خلاف مارکس ، این دو استاد دانشگاه  فرانکفورت همانند  Walter Benjamin معتقد به پیشرفت بشر در تاریخ نبودند. فلسفه تاریخی که در کتاب دیالکتیک روشنگری مورد بحث است بسیار بدبینانه به تاریخ می نگرد و رنگ مذهبی نیز دارد. به همین جهت نیز آدرنو و هورک هایمر مرتب به گناه آدم و حوا در بهشت از دست رفته اشاره می کنند. اما گناه واقعی در بهشت که نیروی خراب کنده  خرد را آزاد ساخت برای نویسندگان دیالکتیک روشنگری قبل از داستان میوه درخت شناخت که آدم و حوا اجازه صرف آنرا نداشتند پدیدار گشته بود. آن شرایطی که خدا در بهشت با کمک فرشته خود قدرت و زور را بر آدم و حوا  تحمیل کرد و خواستار یک رفتار معینی ( نخوردن میوه ) از آنها شد. ممنوع شدن میوه خوردن در بهشت برای آدرنو و هورک هایمر نشان دهنده یک ساختار قهر امیز در بهشت است که بر پایه تسلط خدا بر انسان ها بنا شده بود. در واقع منشا اعمال زور بر انسان ها را باید در بهشت خدا جستجو کرد. این مسیر اشتباه پیشرفت و با وجود ادعا روشنگری مبنی بر بالغ شدن انسان ها تصحیح نشده است. بر عکس:  پروژه روشنگری ، بنقل از آدرنو و هورک هایمر ،یک نوع جدید از بندگی را برای انسان به ارمغان آورده است. روشنگری تبدیل گردیده به ابزاری برای گول زدن شهروندان. اما برنامه روشنگری به علت مبارزه نیروهای مخالف شکست نخورد، بلکه به دلیل گرایش های که در ماهیت خود این برنامه موجود بوده. بهمین علت نیز واژه دیالکتیک: یک حرکتی که از بطن خودش نیروی را بوجود می آورد که در جهت مخالف حرکت اولیه عمل می کند. در دوران روشنگری انسان ها برای رهائی از نیرو های مخرب طبیعت و جهان بینی اسطوره ای پای به صحنه عمل گذاشتند. اما آدرنو و هورک هایمر اشاره می کنند که  از همان بدو عمل اشکالی در برنامه روشنگری وجود داشت: انسان ها مصمم بودند که تسلط خود را بر تمام زمینه ها و بر تمام اشیاء تحقق بخشند، اما در نهایت خود انسان ها به  شیء ها تحت تسلط مبدل شدند. به همین علت دیالکتیک روشنگری بیشتر از یک انتقاد به جامعه است. این تئوری پروسه تمدن بشر را مورد سوال قرار داده است. نویسندگان کتاب دیالکتیک روشنگری، برخلاف مارکس که بیشتر شرایط اقتصادی انسان ها مد نظر دارد ، مسائل فرهنگی یک جامعه را مورد بررسی قرار می دهند. این شاید به این علت باشد که هر دو متفکر قرن گذشته در خانواده های مرفه ای متولد شده بودند. پدر هورک هایمر یک کارخانه دار یهودی بود و پدر آدرنو هم که مذهب یهودیت را قبول داشت تجار شراب و مادر آدرنو خواننده اپرا بود.  کتاب دیالکتیک روشنگری که  در کالیفرنیا در زمان تبعید دو فیلسوف نوشته شد و در سال ۱۹۴۷ در آمستردام انتشار یافت گرایش های مختلفی را در بر دارد. نظریه فلسفه هگل و هم چنین مبحث اقتصادی مارکس بخشی از زمینه های تئوری این کتاب را تشکیل می دهند. مارکس معتقد بود که در سیستم سرمایه داری رابطه انسان ها با محصول های تولید ( کالا ، شیء و جنس ) و هم چنین رابطه انسان ها با انسان ها به روابطی مانند روابط بین کالا ها تنزل یافته اند. کتاب “دیالکتیک روشنگری” اشاره می کند که قانون  ” ارزش مبادله ای “ مابین کالا های مارکس روابط انسان ها با یک دیگر را نیز تعیین می کند، چرا که انسان ها خود نیر به کالا تبدیل شدند. هم چنین  تئوری روانشناسی فروید که منطق غریزه های طبیعی  انسان را سرکوب می کند و مقوله جادو زادئی ماکس وبر که دیگر توضیح دنیا توسط اسطوره و یا به کمک تصویر امکان پذیر نیست و می بایست با مقوله های (تئوری ) انتزاعی به شناخت جهان دست یافت نیز در کتاب دیالکتیک روشنگری مورد توجه قرار گرفته اند. مهم ترین نظریه کتاب آدرنو و هورک هایمر نظریه خرد روشنگری است. به نظر هر دو محقق خرد روشنگری  “خرد ابزاری”  است که برای تثبیت قدرت مورد استفاده حاکمان قرار می گیرد. ماهیت خرد ، به عقیده آدرنو و هورک هایمر ،  آنطور که این پدیده (خرد) در طول تاریخ پدیدار و توسعه یافته است قدرت است و روشنگری نیز چیزی نیست به جز خودکامگی. در واقع دوران روشنگری  قرن 17 و 18 در اروپا یک برنامه و یا حرکت فلسفی بود که توسط متفکرانی نظیر ولتر ،لسینگ و یا کانت  پایه گذاری گردید. هدف این جنبش فلسفی رهایی انسان از خرافات مذهبی و به کار گرفتن خرد برای بیرون آمدن از تاریکی تاریخ بود.  برنامه فلسفی محققان نام برده هم بر ضد کلیسا و هم بر علیه حکومت های استبدادی اروپا طرح ریزی شده بود. اما برای آدرنو و هورک هایمر روشنگری فقط بخشی از یک تغییر و تحول فکری است که از بدو تاریخ شروع  و تا بامروز نیز ادامه دارد. در این مدت زمان انسان ها سعی کردند و توانستند خود را از وابستگی به طبیعت ، از جادو و سحر آزاد سازند، سرنوشت خود را خود تعیین و از اختیار نیروی های آسمانی خارج نمایند. بخش ” ادیسئوس و یا اسطوره  روشنگری “  کتاب “دیالکتیک روشنگری” که از قرار معلوم دست خط آدرنو است برای اثبات این نظریه نوشته  شده است که روند تحول روشنگری فقط مربوط به قرون 17 و 18 نیست  . 

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert