( بخش 1 )
”تمام بخش های دانش انسان موضوع نقد و رسیدگی هستند “ ( کانت)
تاریخ نویس فقط میخواهد نشان دهد که گذشته ” واقعا چگونه بوده “
” the historian wants only to show the past ” as it really was
( Leopod von Ranke – تاریخ نویس آلمانی قرن 19 )
“ در نهایت این تاریخ نویس است که گذشته را بازسازی میکند، حال سوال این است که این بازسازی را تاریخ نویس درست ( به طور حقیقی ) یا نادرست ( به طور غیر حقیقی ) انجام میدهد “.( J. Wellhausen )
در سایت ‘( تمدن و تاریخ ایران ) ‘ نامه خلیفه دوم اسلام ، عمر، به یزدگرد سوم ، آخرین پادشاه ساسانی، و همچنین جواب یزدگرد سوم به نامه عمر درج گردیده. تا به امروز نه نامه ای از عمر به یزدگرد سوم و نه جواب نامه یزدگرد سوم به عمر یافت شده است. هر دو نامه تخیلی هستند – نویسنده سایت ادعا می کند که نسخه اصلی نامه عمر به یزد گرد سوم در یک موزه در لندن نگهداری می شود.
شرقشناس آلمانی ‘ تئودور نولدکه ‘ ( ۱۸۳۶ – ۱۹۳۰, ‘ Theodor Nöldeke ‘ ) اشاره میکند که طبری ( وفات 922 میلادی ) مشخص نکرده که از چه منبع خبری اطلاعات ( تاریخی ) خود را به دست آورده است و فقط در مواردی و آنهم به طور غیرمستقیم طبری از افراد مطلع نام برده است که این اخبار را به او دادهاند. این شرقشناس ادامه میدهد که طبری در بخش تاریخ ساسانیان حتا از نام بردن این افراد مطلع نیز صرفنظر کرده است. (1)
طبری، تاریخ نویس ایرانی، از قاصد های عرب خبر می دهد که به دستور عمر به یزدگرد سوم پیشنهاد پذیرفتن دین اسلام را کرده بودند و همچنین طبری اشاره به گفته های از یزدگرد سوم در باره اعراب می کند. پادشاه ساسانی، به نقل از طبری، گفته است که اعراب رذل – و موذی ترین ملت دنیا هستند. (2) اسلام شناس آلمانی، Noth، این خبر طبری که یزدگرد سوم با دو فرستاده عمر ملاقات کرده است را مورد سوال قرار داده است : ” به طور قطع یزدگرد سوم و مسلمانان هم دیگر را ملاقات نکردند.” (3) نه فقط از عمر، بلکه از سه خلیفه دیگر ( ابو بکر، عثمان و علی ) نیز نوشته یا سکه ی یافت نشده است. از دو قرن اول اسلام (قرن هفت و هشت میلادی ) هیچ سندی ( نسخه اصلی یک نوشته ) در دست نیست و به همین علت باید برای آگاهی از حوادث قرن 7 و 8 به سکه ها و یا سنگ نبشته های موجود از این دو قرن مراجعه کرد. تاریخ شناس آلمانی ،Brandt ، به اهمیت سکه برای اطلاع از تاریخ دوران کلاسیک اشاره می کند: “به علت کمبود نوشته از این دوران سکه ها مهم ترین سندهای معتبر برای بازسازی دوران کلاسیک هستند. ما توانسته ایم در صد سال اخیر با بررسی و ارزیابی منظم سکه های قدیم به اطلاعات جدیدی از دوران باستان دست یابیم. “ (4) Brandt اضافه می کند که سکه شناسی به دو بخش تقسیم شده است: “ بخش اول سکه را به عنوان یک سند تاریخی که با تمام بخش های یک اجتماع در ارتباط است مورد بررسی قرار می دهد و برای بخش دوم سکه فقط در رابطه با مسائل اقتصادی ( پول ) یک جامعه حائز اهمیت است.” اسلام شناسان معاصر تا به امروز توجه ای به علم سکه شناسی و باستان شناسی (حفاری ) برای شناخت گذشته اسلام نکرده اند. نخستین سکه از خلفای عرب سکه ضرب شده در سال 663 در استان فارس ( داراب ) از معاویه است ( عکس 12 در بخش 3). از معاویه نیز یک سنگ نبشته از سال 663 با نقش علامت صلیب مسیح در حمام شهر قدیمی یونانی Gadara – (”ام قیس” در اردن ) وجود دارد. ( عکس 2). حکاکی این نشانه مسیحیت توسط معاویه باعث تعجب تاریخ نویسان عرب گردیده ( اسلام شناسان سنتی معتقدند که نقش صلیب تحمل و بردباری معاویه در قبال مسیحیان ساکن شهر ام قیس را نشان می دهد ). سنگ نبشته معاویه به زبان یونانی نوشته شده است. سه تاریخ زمان حکاکی این سنگ نبشته را ثبت کرده اند: تاریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر Gadara و تاریخ بنا به سال عرب ها (سال 42 عرب ها ). سنگ نبشته معاویه در ” ام قیس ” از سال عرب ها نام برده است و نه از سال اسلامی ( هجرت ).
سنگ نبشته معاویه در ’ ام قیس ‘ با علامت صلیب ( بالا، سمت چپ)
( عکس 2)
( Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11)
ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :
In the day of ‘Abd Allah Muawiya ‘, the Commander of the faithful, the hot baths of the people there were saved and rebuilt by Abd Allah son of Abuasemos (Abū Hāšim) the Counsellor , on the fifth of the month of December , on the second day, in the 6th year of the indiction, in the year 726 of colony, according to the Arabs the 42nd year, for the healing of the sick, under the care of Ioannes , the official of Gadara
خط اول سنگ نبشته معاویه ( ماآویا ) در ” ام قیس”
در این سنگ نبشته نام ” maauïa “به زبان آرامی است و نه به عربی “Muawiya”
تاربخ محلی “ ام فیس” را که در سنگ نبشته با سال ”in the year 726 of colony” قید شده است می توان تعیین کرد. ” ام قیس” و ده شهر دیگر در سال 63/64 قبل از میلاد به تصرف رم درآمدند و در همین سال سکه محلی شهر با تاریخ 1 ( سال یک ) ضرب شده است. سکه سال یک “ ام قیس” در کلکسیون یک صومعه در شهر اروشلیم نگهداری می شود ( 5 ). بنابراین سال 726 در سنگ نبشته برابر است با سال 662 میلادی ( آخرین سکه در شهر “ام قیس” در سال 240 میلادی ضرب شده است). سال 42 عرب ها در سنگ نبشته یعنی 42 سال بعد از پیروزی بیزانس در ارمنستان ( عراق ) بر ارتش خسرو دوم پرویز ( 590 -628 ) در سال 622 میلادی. بدین ترتیب سال یک اعراب برابر است با سال 3/622 میلادی. در این سال با شکست خسرو دوم پرویز از بیزانس ( 622 ) و عقب نشینی ساسانیان از اروشلیم و سوریه اعراب توانستند در این مناطق به قدرت برسند (در پایین شرح شکست ساسانیان از بیزانس در ارمنستان در سال 622 و موصل در سال 627 داده شده است ).
قدیمی ترین سند تاریخی اعراب که بر روی پاپیروس ( Papyrus ) نوشته شده از سال 643 میلادی است. (عکس 3)
( Wien, Österreichische Nationalbibliothek, Papyrussammlung )
این سند که در کتابخانه ملی اتریش ( وین ) نگهداری می شود و به خط یونانی و عربی نوشته شده رسید ( قبض ) 65 گوسفندی است که فردی بنام “ امیر عبدالئه ” برای سپاه خود در مصر از خلیفه تذرق و خلیفه اصطفن دریافت کرده است (6). در قسمت عربی سند فقط سال 22 ذکر گردیده ( در این سند اشاره ی به سال عرب ها و یا سال هجری نشده است ). در قسمت یونانی سند سال مالیات بیزانس قید شده که برابر است 25 آپریل 643. ( عکس 4).
متن قسمتی از رسید ( قبض )
از ‘سلم ابن زیاد ‘ ( Salm ibn Ziyad ) ، حکمران مرو ، از سال های 680 تا 684 ( دوران امویان ) نیز سکه های با نقش صلیب ضرب شده اند. ایران شناس آلمانی , Heinz Gaube, اشاره می کند که به طور قطع ضرب نقش صلیب بر روی سکه های ‘ سلم بن زیاد ‘ از مرو یک اشتباه نبوده و با توجه به ساکنان مسیحی این شهر و انزجار مسلمانان از مسیحیان می بایست علت ضرب این سکه ها بررسی شوند (7). Gaube اما اضافه می کند که شاید ‘ بن زیاد ‘ برای حفظ کردن فرمانروایی خود در مرو احتیاج به پشتیبانی مسیحیان این شهر را داشته و به همین علت نیز نقش صلیب را بر روی سکه های خود ضرب کرده است.
سکه شناس فرانسوی, Rika Gyselen , اشاره به تعدادی سکه با نقش صلیب ( سکه های عرب – ساسانی ) از دوران امویان می کند ( عکس 6 ). این سکه شناس فرانسوی نیز معتقد است که نقش صلیب یا بلند نظری مسلمانان در قبال مسیحیان را نشان می دهد ، یا برای امویان فرقی نمی کرده است که چه نقشی بر روی سکه ها ضرب شود. Rika Gyselen ادامه می دهد که شاید در شرایط ناآرام ایران در دوره امویان مسیحیان هم نیز توانستند سکه های خود را ضرب کنند. (8) اینکه مسلمانان، در زمان امویان، رفتار مدارانه ی با مسیحیان داشتند جای بحث دارد، اما قبول اینکه خلفای اموی از ثبت نمادهای اسلامی در سکه ها و سنگ نبشته صرف نظر و به جای آنها از نقش صلیب استفاده کنند مشکل است.
سکه های “عرب – ساسانی” از دوران امویان با نقش صلیب
بخش راست : یک صلیب در وسط سکه بر روی چهار پله و در کنار، به حروف پهلوی، وآژه ” ?Panãh-yazd “
بخش راست: دو صلیب در وسط سکه بر روی یک دیگر و در دور حروف ( ناخوانا ) بزبان پهلوی
بخش راست: نقش صلیب در وسط سکه و در کنار به خط پهلوی مخفف بیشاپور ( BYŠ ) ” ، مکان ضرب سکه. در بخش چپ ، در کنار، لغت عربی ” بسم الئه “
( عکس 6)
Rika Gyselen, Arab – Sasanian Copper Coinage, Wien 2009، P 15
Clive Foss به یک سکه ‘ غیر معمول ‘ اشاره می کند
Obverse.: Three standing figures holding globus cruciger, crosses, no lege on crownsnd
: Reverse.: M, abovbe, : A below; legend in Arabic only
محمد رسول الئه
این سکه که در دوران عبدالملک مروان ( 685 – 705 ) ضرب شده است، به نقل از Foss ، غیر معمول است ، غیر معمول به این علت که در روی سکه سه شکل با علامت صلیب دیده می شوند و در پشت سکه اسم محمد رسول الئه نقش شده است.
Clive Foss, Arab-Byzantine Coins, Harvard University Press, 2008, P. 63
همچنین تعدادی سکه از قرن 7 ( سکه های عرب – مسیحی ) نیز با نقش صلیب ( عکس 7) در ضرابخانه دمشق ضرب شده اند. (9 )
سکه “عرب – مسیحی” امویان ( سال 639)
پشت سکه
روی سکه
(7 عکس )
Stephen Album, Tony Goodwin, the Pre-Reform Coinage of the Early Islamic Period, Oxford, 2002, Pl. 38, No. 560
گزارش ها، اخبار و حکایت های که امروز ما از قرن هفتم میلادی ( دوران خلفای راشدین ) در اختیار داریم بین سال های 750 تا 850 میلادی نوشته شده اند. با توجه به اینکه از قرن هفتم و هشتم ( میلادی ) هیچ سند کتبی در دست نیست این سوال مطرح است که تاریخ نویسان عرب و ایرانی برای نوشتن اتفاقات این قرن به چه منبع تاریخی مراجعه کرده اند. در هر صورت این اخبار و حکایت ها را تاریخ نویسان عرب و ایرانی از اواسط قرن هشت ( دوران عباسیان ) همانند فتو مونتاژ با هم ارتباط دادند و آنها را به عنوان آثار تاریخی منتشر نمودند. اولین اطلاعات از جنگ های اعراب را، محمد بن عمر واقدی ( وفات 823 )، بیش 150 سال بعد از جنگ های اعراب و بدون ارائه یک سند در ” کتاب المغازی ” به ما داده است. همچنین تاریخ نویس عرب ،بلاذری وفات 892 ) ، نیز از فتوحات اعراب خبر داده است. بلاذری ادعا کرده که خود اسناد اصلی را دیده است. طبری 200 سال بعد از جنگ های اعراب و ایرانیان از این درگیری های نظامی خبر می دهد ( این کتاب های نویسنده های عرب و طبری نسخه اصلی ( دستخط این تاریخ نویسان ) نیستند. کتاب های موجود رونویسی های هستند که حداقل صد سال بعد نوشته شده اند. به نقل از اسلام شناس آلمانی، Günter Lüling ،کتاب واقدی ( کتاب المغازی ) که امروز ما در دست داریم از قرن 10 میلادی است. (10) در رونویسی امکان حک، تجدید نظر و تغییر نسخه اصل وجود دارد. طبری برای بررسی گذشته از متد وقایع نویسی ( Annales – ثبت وقایع به ترتیب سال و بدون ربط دادن این وقایع به یک دیگر و تفسیر مدارک تاریخی ) و نه از متد تاریخ نویسی استفاده کرده است. تاریخ طبری مجموعه ای است از نقل قول های ( حکایت و تمثیل – allegory ) نویسندگان مختلف و بدون ارزش علمی برای آگاهی و اطلاع از گذشته. بیشتر نقل قول های طبری در کتاب معروف خود که به تاریخ طبری شهرت دارد ( تاریخ الرسل و الملوک ) از سیف بن عمر ( وفات، ? 802 میلادی ) است که در زمان خلیفه هارون الرشید ( وفات، 808 میلادی ) زندگی می کرده است. همچنین طبری در کتاب خود اشاره می کند به اخبار ‘ ابو مخنف لوط بن یحیی الازری ( وفات 774 ). ابو مخنف، به نقل از اسلام شناس آلمانی, Julius Wellhausen، ادعا کرده است که اخبار را از کسانی دریافت کرده که خود در حادثه تاریخی شرکت داشته اند. تاریخ نویس قرن 19 آلمانی ،Theodor Mommsen , که با نوشتن کتاب ” تاریخ روم ” در سال 1902 برنده جایزه نوبل ادبیات گردید یادآوری می کند که ” به آن اخباری که تاریخ نویس از خود شرکت کنندگان در حادثه تاریخی به دست آورده است نمی توان اعتماد کرد. ( نگاه کنید به پاورقی 33 ،صفحه IV ) .
با توجه به حجم زیاد نوشته های طبری می بایست این تاریخ نویس خیلی زود، در سنین جوانی، شروع به نوشتن کرده باشد. اما بعید به نطر می رسد که طبری می توانست به تنهایی هزاران صفحه در باره تاریخ ایرانیان و اعراب را بنویسد. شاید اصولا طبری نامی به عنوان یک تاریخ نویس وجود خارجی نداشته است و یک تیمی یا برنامه ای به نام طبری ( برنامه طبری ) این تاریخ ها را نوشته است ( معمای طبری ). به هر حال، در رویدادشماری سیف بن عمر ( chronology ) نامی از یک شاهد که خود ناظر حادثه تاریخی بوده باشد دیده نمی شود. بن عمر حتا اشاره به چند خبر مختلف از یک اتفاق تاریخی می کند. به طور مثال بن عمر سه خبر مختلف از تعداد سربازان عرب در جنگ قادسیه و همچنین دو متن متفاوت از یک نامه که فرمانده ارتش اعراب (سعد بن وقاص ) برای عمر فرستاده است می دهد. پراکنده در نوشته های بن عمر از عملکرد افرادی یاد شده است که مدتی پیش از عملکرد یاد شده فوت کرده بودند. طبری دو خبر مختلف از فتح اصفهان توسط اعراب می دهد. طبری به امکان خیلی زیاد این اخبار را از ‘حماد بن سلامه ‘( Hammad B. Salama ) که در سال 784 درگذشت نقل کرده است. به این ترتیب خبر جنگ اصفهان برای اولین بار صد سال بعد از وقوع این درگیری نوشته شده است. همین خبر را بلاذری، ابو یوسف و مسعودی نیر در کتاب های خود نوشته اند. خبر دوم طبری از جنگ اعراب در اصفهان به خوبی روش تاریخ نویسی نویسندگان ایرانی و عرب از جنگ های ایرانیان و اعراب را نشان می دهد. طبری خبر خود را به این گونه شرح می دهد که نخست عمر، خلیفه دوم، از ژنرال ایرانی هرمزان که در مدینه اقامت داشت سوال می کند که آیا نخست می بایست به فارس ، به آذربایجان و یا به اصفهان حمله کرد. هرمزان جواب خود را به طور تصویری این طور بیان می کند: فارس و آذربایجان بال های ایران هستند و اصفهان سر این سرزمین. اگر حتی دو بال این پرنده بریده شوند ایران زنده می ماند، اما اگر سر این پرنده قطع شود بال های این پرنده نیز دیگر قادر به پرواز نیستند. پس از این جواب عمر به مسجد می رود و با نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی روبرو می شود. عمر به نعمان ماموریت دریافت مالیات از شهروندان را پیشنهاد می کند، اما نعمان این شغل را قبول نمی کند و به عمر جواب می دهد که من یک جنگجو هستم و نه یک مامور برای کسب مالیات. عمر نعمان را به فرمانده ی یک لشگر برای حمله به اصفهان منسوب می کند. نعمان با لشگر خود پس از رسیدن به اصفهان قاصدی را به نزد فرمانده ارتش ایران می فرستد. فرمانده ایرانی با تمام شکوه و جلال خود فرستاده عرب ها را می پذیرد. اما فرستاده عرب تحت تاثیر ابهت فرمانده ارتش ایران قرار نمی گیرد و حتی با نیزه خود نه فقط به فرش با ارزش در اتاق پذیرایی آسیب می رساند، بلکه در جایگاه فرمانده ایرانی نیز می نشیند. فرمانده ایرانی به قاصد می گوید که اعراب به علت گرسنگی به ایران حمله کردند و ما ایرانیان می توانیم آذوقه در اختیار اعراب بگذاریم که به سرزمین خود باز گردند. قاصد در جواب اشاره می کند که اعراب قبل از ظهور پیغمبر گرسنه بودند، اما با شکل گرفتن اسلام این عارضه از بین رفته است. قاصد ادامه می دهد که پیغمبر یادآوری کرده است که ایرانیان از اعراب شکست خواهند خورد و به همین علت نیز ما اعراب به ایران حمله کرده ایم. ایرانیان و اعراب برای جنگ آماده می شوند. طبری ادامه می دهد که ایرانیان در گروه های پنج ، یا ده نفری که با زنجیر به همدیگر بسته شده بودند ( که نتواند صحنه جنگ را ترک کنند – تاریخ نویسان ایرانی و رومی در دوران ساسانیان اشاره ای به زنجیر بستن سربازان ایرانی در جنگ ها نکرده اند ) حمله را آغاز می کنند.
نعمان آرزو می کند که در جنگ شهید شود و اعراب پیروز گردند. نعمان در این جنگ کشته می شود، اما اعراب بر ایرانیان غلبه می کنند. نعمان قبل از مرگ به افراد خود امر می کند که با یک نامه عمر را از این پیروزی با خبر سازند. همانطور که اشاره شد به همین خبر، با کمی تغییر، بلاذری و مسعودی هم اشاره می کنند، اما این بار صحنه جنگ نه در اصفهان، آنطور که طبری به آن اشاره کرده، بلکه در نهاوند است – در خبر نهاوند هرمزان به عمر پیشنهاد می کند که نخست می بایست بال های پرنده ایرانی بریده شوند که با مخالفت عمر مواجه می شود و عمر هرمزان را به دشمنی با خدا متهم می کند. بدین ترتیب فرمانده لشگر اعراب، نعمان، یک بار در اصفهان شهید می شود و یک بار در نهاوند. این خبر طبری چنان ساختگی است که اگر هرمزان در مکالمه خود با عمر نامی از اصفهان نبرده بود این جنگ برای مناطق دیگر ایران نیز صدق می کرد ( همانطور که یکبار در نهاوند و بار دیگر در اصفهان این حادثه اتفاق افتاده است ). اما چرا اعراب محل نهاوند را برای جنگ با ایرانیان انتخاب کردند؟ : طبری به دو علت که چرا اعراب محل نهاوند را برای جنگ با ایرانیان انتخاب کردند اشاره می کند. دلیل اول، پیشنهاد یک ایرانی به انتخاب این محل به عمر در تیسفون بود. دلیل دوم، نامه مردم فارس به پادشاه در مرو بود ( طبری نام پادشاه را بیان نمی کند). اهالی فارس پس از تسلط اعراب بر این منطقه نامه ای به پادشاه می نویسند و پادشاه در نامه ای از تمام شهروندان امپراتوری می خواهد که خود را برای جنگ با اعراب آماده کنند. پس از این نامه شاه شهروندان بین خود محل نهاوند را برای مقابله با اعراب انتخاب می کنند. قصد طبری از این خبر مهم نشان دادن محل نهاوند است که نیروی بزرگی از ایرانیان در آنجا برای جنگ جمع شده بودند.
طبری، به غیر از اخبار جنگی، نه فقط اشاره می کند به ثروت و شکوه ایرانیان که از نظر اعراب بیهوده و عبث است، بلکه این تاریخ نویس خبر از بی پیرایگی اعراب نیز می دهد که در نهایت بر کافران پیروز می گردند و اموال آن ها را تصاحب می کنند. نکته قابل توجه در بیشتر خبر های تاریخ نویسان عرب و ایرانی از جنگ های اعراب، همانطور که در بالا به آن اشاره شد، فرستادن یک قاصد عرب به جبهه طرف مقابل است. وظیفه این قاصد دعوت کردن دشمن به پذیرفتن دین اسلام است و طبق معمول این قاصد عرب با یک مقام بلند پایه جناح مخالف ملاقات می کند. اما جالب در این مذاکرات اشاره مقام بلند پایه به فقر و شرایط فلاکت بار اعراب است که قاصد نیر آنرا نیز قبول دارد. قاصد عرب اما تاکید می کند که اعراب قبل از اسلام ناچیر و مفلوک بودند و بعد از قبول دین اسلام به منزلت و شوکت دست یافتند. به این ترتیب اعراب به گذشته خود به عنوان یک ملت و یا قوم افتخار نمی کردند و حتا خود را ناچیر به حساب می آوردند، یعنی اینکه این اعراب نبودند که با نیروی خود به جلال و شکوه رسیدند، بلکه این اسلام است که اعراب را از فقر و بیچارگی نجات داد است. اسلام شناس آلمانی ، Noth – ص. 130 و 140( پاورقی 2)، اشاره می کند که این اخبار از عقده حقارت و خود کم بینی اعراب از گذشته خود از طرف ایرانیان به منظور معرفی اعراب یه عنوان یک ملت کم ارزش اشاعه یافته است. تاریخ نویسان ایرانی و عرب قرن های 8 و 9 میلادی به روش الگو ای ( شابلون ) گذشته را باز سازی کرده اند ( از فرم های معین و یکسانی برای گزارش های خود استفاده کرده اند ). فرم خبر از قبل تنظیم شده بود و فقط می بایست مکان درگیری در این فرم نوشته شود، در یک فرم اصفهان و در فرم دیگر نهاوند . یکی از این فرم ها که در بیشتر اخبار ( ادبیات ) جنگی اعراب بکار گرفته شده نامه های فرماندهان ارتش بعد از پیروزی بر دشمن به خلیفه است. طبری و دیگر تاریخ نویسان اشاره به نامه های متعددی می کنند که بین فرمانده هان نظامی و خلیفه مبادله شده اند. عمر مدت زمانی کوتاه قبل از شروع جنگ قادسیه، آنطور که طبری یاد کرده است، سه نامه به فرمانده عرب در این جبهه ( سعد بن وقاص ) می نویسد و فرمانده عرب نیز به سه نامه عمر جواب می دهد. با توجه به مسافت بین مدینه تا قادسیه حداقل 20 روز به طول می انجامید که نامه عمر به دست فرمانده برسد. به این ترتیب مدت چهار ماه قبل از جنگ قادسیه عمر و سعد بن وقاص مشغول نامه نگاری با یک دیگر بودند. به نقل از طبری نام قاصدی که خبر از تجمع ارتش ایران در نهاوند را به عمر رساند ” قریب بن ظفر ” بود و قریب به معنی “نزدیک” و ظفر یعنی “ پیروزی ” و از این اسم عمر به این نتیجه رسد که پیروزی نزدیک است. به دفعات تاریخ نویسان عرب و ایرانی خبر می دهند که قبل از درگیری نظامی مذاکره ای نیز بین فرماندهان عرب و فرماندهان ارتش مخالف صورت گرفته است. گرایش و سوگیری تاریخ نویسان عرب ( نوشتن اخبار با نظر خاصی که مغایر با واقعیت های تاریخی است ) در بیشتر کتاب های تاریخی این نویسندگان مشاهده می شوند. هر دو تاریخ نویس، سیف بن عمر و ابن اسحاق، جنگجویان عرب را شجاع و با ایمان توصیف می کنند که فقط برای گسترش اسلام به سرزمین های بیگانه حمله کرده اند. به نقل از ابن اسحاق هراکلیوس قبل از جنگ یارموک در سوریه ( بیشتر در ادامه ) از یک شخص با اطلاع در باره اخلاق و خصلت عرب ها سوال می کند که این جواب به پادشاه بیزانس داده می شود: عرب ها ” در روز جنگجو و در شب مومن ” هستند. به طرز مشابه ای تاریخ نویسان عرب و ایرانی خبر می دهند که قبل از یک درگیری نظامی فرماندهان از خلیفه تقاضای کمک می کردند و خلیفه با نوشتن یک نامه به یک فرمانده دیگر فرمان فرستادن نیروی اضافی به صحنه جنگ را ابلاغ می کرد. طبری از دو نامه نام می برد که ‘خالد بن ولید’، پس از اولین برخورد نظامی در مرز عراق، به ‘ مالک ایران ’ و مرزبانان ایرانی نوشته است. سعد بن وقاص، فرمانده اعراب در قادسیه، دو بار قاصد های که طبری به نام آنان اشاره کرده است نزد رستم می فرستد. قاصد های اول که 9 نفر بودند به دستور خود وقاص فرستاده می شوند. بار دوم عمر در نامه ای به فرمانده سپاه اعراب در قادسیه دستور می دهد که 14 قاصد نزد رستم فرستاده شوند. اسم 6 از قاصد های وقاص در فهرست های دیگری ( فهرست نفرات لشگر ) نیز دیده می شوند. به نقل از طبری 7 نفر از 14 قاصدی که به دستور عمر فرستاده شده بودند اصیل و خردمند به نظر می رسیدند و 7 قاصد دیگر خوش اندام بودند. قصد تاریخ نویسان عرب و طبری از به میان آوردن مکرر مبادله نامه بین خلیفه و فرماندهان نظامی نشان دادن یک دولت مرکزی قوی و یک رهبر که بر تمام امور نظارت دارد است. به نقل از تاریخ نویسان عرب و ایرانی تمام مسائل در دوران چهار خلیفه اول اسلام توسط نامه مورد بحث و گفتگو قرار می گرفتند ( تا به امروز حتا یک نامه از خلفای عرب یافت نشده است ) .
اسلام شناس دانشگاه نیویورک Robert G. Hoyland که اخبار تاریح نویسان عرب و ایرانی ( طبری، بلاذری و ..) قرن 8 و 9 را معتبر می داند می نویسد :
نویسندگانی که در زمان خلافت چهار خلیفه زندگی می کردند خبری از آنها نداده اند و اسم این چهار خلیفه نیر بر روی هیچ سکه، سنگ نبشته، یا یک سند مشاهده نشده است
Whatever the reason, writers who lived at the same time as the four caliphs – Abu Baker, Umar, Uthman and Ali – recorded next to nothing about them, and their names do not appear on coins, inscriptions, or documents ( 11
حکایت جالب دیگر در بیشتر ادبیات تاریخی اعراب اشاره به شرکت و یا شرکت نکردن خلیفه ها در جنگ ها است. طبق این اخبار خلفای راشدین در هیچ جنگی حاضر نبودند. تاریخ نویسان عرب و ایرانی اما تاکید می کنند که خلفاء همیشه آماده بودند که در پیشاپیش لشگر در حمله به کشور دیگر حضور داشته باشند، اما اطرافیان نزدیک، با اشاره به خطری که در مدت غیبت خلیفه می توانست دولت اسلامی را تهدید کند، خلیفه را از شرکت در جنگ ها منع می کردند. این اسحاق، دینوری و سیف بن عمر خبر داده اند که عمر قصد داشته هم در جنگ قادسیه و هم در جنگ نهاوند علیه ایرانیان بجنگد، اما به درخواست سپاهیان عمر از جنگیدن منصرف می شود. دیگر الگوی که تاریخ نویسان عرب مرتب در حکایت های خود مورد استفاده قرار می دادند تعیین افراد جهت به عهده گرفتن وظایف مختلف است. عمر در رابطه با جنگ نهاوند چند نفر را برای جانشینی فرمانده لشگر، در صورت کشته شدن فرمانده، تعیین می کند. همانطور که عمر پیش بینی کرده بود فرمانده لشگر کشته می شود و یک جانشین فرماندهی را بر عهده می گیرد. مرتبا طبری خبر از سخنرانی خلیفه ها ( عمر و ابوبکر ) برای سربازان قبل از حرکت ارتش اعراب برای حمله به کشور های مجاور می دهد. از دیگر لطیفه های طبری خبر حمله اعراب به خراسان است: فرمانده عرب شب و بدون آنکه شناخته شود در اردوگاه گفتگو دو سرباز را می شنود. سربازان این عقیده را بیان می کردند که بهتر است در موقع جنگ کوه در پشت ما قرار داشته باشد. فرمانده عرب روز بعد بر طبق این پیشنهاد دو سرباز، پشت به کوه، جنگ را آغاز می کند و بر ایرانیان پیروز می گردد. اما جالب تر این خبر طبری است که عمر در مدینه از بلای منبر یک مسجد با صدای بلند فریاد می زند : کوه کوه و فرمانده عرب در جنگ نهاوند این صدای عمر را می شنود ( با بی سیم !! ) و بر طبق دستور عمر پشت به کوه بر علیه ایرانیان می جنگد و پیروز می شود. علامت شروع حمله اعراب به دشمن فریاد سه بار “ الئه اکبر ” بود. طبری خبر می دهد که صدای رسای الئه اکبر ( در اینجا دو بار ) اعراب در تسخیر شهر حمص در سوریه دیوار های حفاظت این شهر را به لرزه در آورد و باعث گردید که ساکنان حمص از خود دفاع نکنند و تسلیم شوند. بطور قطع طبری از به لرزه افتادن دیوار های شهری که تورات به آن اشاره کرده اطلاع داشته است. کتاب یوشع ( تورات ) خبر از به لرزه افتادن دیوار های شهر ” اریحا ” می دهد که توسط اسرائیلی ها محاصره شده بود.
اخبار تاریخ نویسان عرب از نظم و صف آرایی لشگر اعراب در جنگ ها کلیشه ی و شبیه یک دیگرند. مرتب به نام فرمانده و یا یک شخصیت مهم که در راس یک واحد نظامی قرار دارد اشاره می شود. اغلب نیز نام دو فرمانده دو جناع راست و چپ ارتش ذکر می گردند. تاریخ شناسان عرب و ایرانی همچنین از اسامی فرمانده هان جناع های راست و چپ لشگر دشمن نیز اطلاع داشتند. طبری، با استناد به سیف بن عمر، نام فرماند هان ایرانی در جبهه مقدم، در پشت جبهه و دو جناع راست و چپ ارتش ایرانیان در جنگ قادسیه را ذکر می کند. همچنین طبری از فرمانده سواره نظام ایرانی در جنگ نهاوند اسم می برد. اسلام شناس آلمانی ، Noth ، اشاره می کند که اسامی فرماندهان ایرانی که طبری از آنها نام برده است ساختگی هستند ( Noth ، ص 104 ). در بیشتر حکایت ها تاریخ نویسان عرب اشاره به خیانت فردی از شهروندان شهر محاصره شده کرده اند. در محاصره شوشتر نام ایرانی که خیانت کرده و راه مخفی ورود به شهر را به اعراب نشان داده و همچنین نام اولین عربی که وارد شهر شده است ذکر گردیده اند. شهر قرطبه ( Cordoba ) در اسپانیا نیز بطرز مشابه ی مانند شوشتر به تصرف اعراب در آمد- در اینجا یک چوپان راه مخفی ( شکافی در حصار شهر ) را به عرب ها نشان می دهد. همچنین اخبار تصرف شهر الفسطاط و بندر اسکندریه در مصر، دمشق و شهر ” قیسار یه ” (قیصریه – امروز در شمال اسرائیل ) شبیه یک دیگر هستند. در بیشتر اخبار از محاصره شهرها توسط اعراب توجه ساکنان شهر محاصره شده به علت برگزاری یک جشن از محاصره کندگان منحرف گردیده بود. همخوانی اخبار از وقایع و از حمله های اعراب به شرق و به غرب، به ایران و به اسپانیا، غیر قابل انکار هستند. اما چرا این اخبار از جنگ های که در مناطق مختلف اتفاق افتادند شبیه یک دیگرند؟ به این علت که یک نهاد و یا یک سازمان ( در زمان عباسیان) این خبر ها را تنظیم و پخش کرده است. اخبار این گونه رویدادهای تاریخی ( جنگ قادسیه و نهاوند ) که حداقل بیش از 150 سال بعد از وقوع این حوادث ( ساختگی ؟) نگاشته شده اند و در اختیار ما قرار گرفته اند معیار های علمی برای بازسازی ( حقیقی ) تاریخ را بر آورده نمی کنند و می بایست به طور انتقادی مورد بررسی قرار گیرند. برای بازگو کردن یک حادثه تاریخی احتیاج به اسنادی است که در زمان بروز و یا مدت زمانی کوتاه بعد از اتفاق افتادن آن حادثه نوشته شده باشند. (سقوط ساسانیان)
شاید که مورخان عرب و یا ایرانی قرن 8 و 9 میلادی خاطرات نسل های گذشته ( حافظه جمعی ) از این جنگ ها را به تحریر در آورده باشند. اما حافظه جمعی مصون از گرایش های سیاسی نیست و در بیشتر مواقع این حافظه جمعی هویت جمعی را می سازد ( حافظه جمعی یهودیان از سقوط دژ Masada در سال 70 بعد از میلاد توسط ارتش رُم که تا به امروز یاد آوری می شود : ماسادا نباید دوباره سقوط کند !! ) ( 12). حافظه جمعی اعراب از جنگ ها و پیروزی ها در مقابل ایرانیان و بیزانس که به شکل گرفتن هویت ملی ( اعراب) نیز کمک کرد تا به امروز در میان عرب ها زنده است و فراموش نشده . اما در حافظه جمعی که از نسلی به نسل دیگری انتقال می یابد اشاره های هم به حوادثی ( افسانه، حکایت) می شوند که اتفاق نیفتادند. حافظه جمعی، برعکس سند تاریخی، بیشتر ساختگی (تخیلی) است و کمتر حقیقت های گذشته را بازگو می کند. به همین علت جامعه اولیه اعراب تمام آن خاطراتی را که باعث تفرقه مابین عرب ها می گردیدند از حافظه عمومی حذف کرد. در واقع تئوری حافظه جمعی تئوری فراموشی جمعی است (13). حافظه جمعی نماینده خواسته های یک نهاد و یا یک گروه ای است ، در صورتیکه تاریخ نویس ایدئولوژی و یا خواسته های یک دسته و یا گروه ی را نمایندگی نمی کند. تاریخی که برپایه حافظه افراد نوشته شود تاریخ شفاهی است. تاریخ نویسندگان عرب و طبری از قرن اول و قرن دوم هجری شفاهی ( Oral History ) است ( محتوای تاریخ این نویسندگان گفته های دیگران است و نه اسناد کتبی نوشته شده در زمان وقوع حادثه تاریخی ). تاریخ شفاهی و آنهم بعد از گذشت حدود 10 نسل قابل اعتماد نیست. متد این تاریخ نویسی ( تاریخ شفاهی ) چنین است که فردی تعریف میکند که از فرد دیگری این خبر را شنیده و الی آخر ( پدر بزرگ من گفت که از پدر بزرگ خود شنیده است که …. ). بعد این تاریخ نویسان گفتار ( اخبار ) گزارشگر را که درست بودن ( صحت) آنها نیز معلوم نیست کنار همدیگر قرار دادند و تاریخ خود را نوشتند. اما شرط لازم نخست شناخت متقابل افراد ( فرد ) تعریف کننده از هم دیگر و همچنین ارتباط زنجیره ی آنها با یک دیگر بود ( اسناد زنجیره ی ). به طور مثال: پدر بزرگ من گفت که از پدر بزرگ خود شنیده است که ….، اگر افراد تعریف کننده هم دیگر را نمیشناختند سند های تاریخی ( تعریفها، یا اخبار گزارشگران ) اعتباری نداشتند. به طور مثال ارتباط زنجیره ی در تاریخ طبری چنین است:
از : Jens J. Scheiner
Die Eroberung von Damaskus. Quellenkritische Untersuchung zur Historiographie in klassisch – islamischer Zeit. By Jens J. Scheiner, 2009, Brill
طبق این شجره خبر را نخست خالد به ال غسانی، ال غسانی به عمر، عمر به ابراهیم، ابراهیم به یحیی و یحیی به طبری می دهد. در این سند مشخص نشده است چه شخصی خبر را به خالد رسانده است .
تاریخ نویس معاصر قرانسوی ،Pierre Nora ، در کتاب ” بین تاریخ و حافظه “ اشاره میکند که واژه های تاریخ و حافظه نه فقط با یک دیگر هماهنگ نیستند، بلکه مغایر یک دیگر نیز هستند. این تاریخ نویس ادامه می دهد که برای تاریخ حافظه ( خاطره ) همیشه مشکوک به نظر می آمد، مشکوک به این علت که: ”حافظه، بدون آنکه خود متوجه شود، تغییر میکند و مستعد هر تحریف و دستکاری نیز هست”. (14)
تاریخ نویسی علمی ، انتقادی در مرحله اول یعنی نقد منابع تاریخی که عبارتند از: اسناد کتبی، پاپیروس، سنگ نبشته، سکه و در مرحله بعدی تحقیق، کنترل نتیجه تحقیق و تفسیر حادثه تاریخی .
اولین سوالی که برای تاریخ نویس در رابطه با یک سند تاریخی مطرح می شود این است که چه شخصی این سند را، در چه زمانی و کجا نوشته است. آیا نویسنده خود شاهد اتفاق تاریخی ( در این جا : جنگ ) بوده است و یا اینکه خبر جنگ را از شخص دیگری شنیده است، بدین معنا که خبر دست اول است، دست دوم و یا نسل های بعدی این خبر را به نویسنده سند داده اند. تاریخ نویسی با مقایسه اخبار شاهدان عینی از حادثه تاریخی شروع می شود و به هر اندازه که فاصله زمان نگارش حادثه تاریخی از خود حادثه دور تر می شود به همان اندازه نیز حقیقت و یا واقعیت خبر مورد سوال قرار می گیرد. اخبار تاریخی که مدت زمانی ( طولانی ) بعد از وقوع حادثه نوشته شده اند ( تاریخ طبری ) می بایست به کمک اسناد دیگری ( سکه و یا سنگ نبشته ) و یا با متدهای باستان شناسی ( حفاری ) تایید شوند. اگر در حفاری ها در محل جنگ های نهاوند و قادسیه ( سال 636 و 642 ) باقیمانده های جنگی ( شمشیر، نیزه، سپر و یا اشیای که در جنگ سربازان با خود حمل می کنند ) پیدا شوند این جنگ ها رخ داده اند و در غیر اینصورت اخبار طبری از جنگ های نهاوند و قادسیه مورد تردید است. از کشیش انگلیسی ، Beda Venerabilis ، ( وفات 735 ) سند بسیار حقیقی از شرائط کلیسا انگلیس در قرن 8 که خود شاهد آن بوده است در دسترس است، در صورتیکه خبر همین کشیش از رُم قرن 8 درست نیست ، خبر رُم را کشیش از شخص دیگری دریافت کرده بود. ماخذ و یا منبع اصلی (نخستین ) یک سند تاریخی آن منبع ی است که در زمان وقوع حادثه نوشته شده باشد، بطور مثال سند نخستین از جنگ اول جهانی می بایست مابین سال های 1914 تا 1918 به تحریر در آمده باشد. منبع ثانوی ( تاریخی ) اما اشاره می کند به منبع دیگر و در تاریخ فلسفه یونان سقراط مثال خوبی است برای این نوع سند تاریخی. از سقراط نوشته ای در دست نیست و آنچه ما از این فیلسوف می دانیم یادداشت های پلاتون از استاد (سقراط ) خود است و این امکان نیز هست که پلاتون به درستی گفته های سقراط را بازگو نکرده باشد. اسناد ثانوی به دقیقی اسناد نخستین نیستند. جایگاه اجتماعی و نظر سیاسی نویسنده سند نیر برای تاریخ نویس مهم است، بدین معنا که آیا نویسنده از نزدیکان و یا از طرفداران حکمفرمایان بوده و با نظر خاصی گزارش می دهد ( اخبار تاریخ طبری و دیگر تاریح نویسان قرن 8 و 9 نظر خلفای عباسی از گذشته اعراب را بازگو می کنند و نه واقعیت های قرن 7 و اوائل قرن 8 را ) ، یا اینکه فقط بعنوان یک ناظر، بی طرفانه (خود به خود) و همان گونه که اتفاق افتاده خبر می دهد. تاریخ نویس هم چنان دقت می کند که آیا سند تاریخی اصل است و یا کپی از اصل. کپی سند ( کپی دستخطی) بی غلط نیست و تصویر دقیقی از حادثه تاریخی را ارائه نمی دهد. در بیشتر رونویسی ها و یا کپی از اصل ( رونوشت ) نویسنده نظر خود را نیز به متن اصلی اضافه می کند و یا به زبان امروزی کپی ” به روز ” می شود. هم چنین می بایست محتاطانه با نقل قول ها در یک سند تاریخی که منبع اصلی آنها از بین رفته اند و یا قید نمی شوند برخورد نمود ( تاریخ طبری ). این گونه نقل قول ها از اسناد مفقود شده و یا تخیلی که تاریخ نویسان عرب و ایرانی قرون 8 و 9 ذکر کرده اند حقیقت حادثه تاریخی را بیان نمی کنند. هم چنین تاریخ نویس می بایست دقت کند که آیا سند حقیقی است و یا تقلبی. یک مثال خوب از تقلب سند تاریخی سند معروف به “هدیه کنستانتین” (پادشاه رُم از تاریخ 288 تا 337 بعد از میلاد ) به پاپ است. طبق این سند کنستانتین مناطق غرب امپراطوری رم را به کلیسا واگذار می کند، اما امروز ما می دانیم که این سند کنستانتین در قرن 8 به تحریر در آمده است و تقلبی است ( مانند نامه عمر به یزدگرد سوم ).
اما فقط با تاکید بر اسناد تاریخی نمی توان گذشته را باز سازی کرد. در مرحله بعدی بررسی تاریخ می بایست تاریخ نویس این اسناد را به نوعی به یک دیگر ارتباط دهد که این اسناد به یک حادثه تاریخی ( منطقی ) تبدیل گردند. به عبارت دیگر تاریخ نویس باید این اسناد مرتبط با یک دیگر را تفسیر کند. بطور مثال تاریخ نویس باید بعد از مطالعه سنگ نبشته ” ام قیس ، در اردن ” به این سوال جواب بدهد که چرا معاویه این کتیبه را به زبان یونانی و نه به زبان عربی نوشته است، چرا نقش صلیب مسیحیت حکاری شده است، چرا به سال عرب ها و نه به سال هجرت اشاره گردیده و آیا این کتیبه با نقش صلیب با سکه های سلم بن زیاد ( حاکم مرو ، 684 ) که همچنین علامت صلیب را نشان می دهند و سکه های ضرب شده ( با صلیب ) در دمشق در ارتباط هستند ( نگاه کنید به عکس 4 و 6 ). علم تاریخ نویسی سند را از ادبیات جدا می کند. مهم برای تاریخ شناس سند های تاریخی هستند. سند های تاریخی برای تاریخ نویس عبارتند از متن و تمام چیز های که بقایای گذشته در آن ها ثبت شده اند. سند های تاریخی یا بدون قصد، بدون منظور و ناآگانه نوشته شده اند مانند خبرها، نامه ها، قرارداد ها، کتاب های قانون و یا نویسنده با قصد و نظر معینی برای نسل های آینده این خبرها و نامه ها را تدوین و تنظیم کرده است مانند سالنامه ( تاریخ طبری )، وقایع نگار، زندگینامه و خاطرات. محقق امروزی که به بررسی تاریخ می پردازد باید تشخیص بدهد که کدام سند تاریخی ارزش علمی دارد (سنگ نبشته “ ام قیس “ ) و کدام سند روایت، داستان ( تاریخ طبری ) است.
این مقاله به مرور تکمیلمی شود
1 – Theodor Nöldeke, Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, aus der arabischen Chronik des Tabari, Leyden, E.J. Berlin, 1973, P. XIV
2 – Bibliotheca Persica, Edited by Ehsan Yar-Shater
The History of al-Tabari, Volume XII, State University of New York 1992, PP. 29 -36
3 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen
frühislamischer Geschichtsüberlieferung, Bonn 1973, P. 131
4 – Ahasver V. Brandt, Werkzeug des Historikers, Eine Einführung in die Historischen
Hilfswissenschaften, 17 Auflage, Stuttgart 2007, P 149
5 – Augustus Spijkermann, The Coins of the Decapolis and provincia Arabia, Jerusalem 1978. P. 128-29, No. 1
6 – Prophyläen Weltgeschichte, Bd.V., Frankfurt 1963, S. 65
7 – H.Gaube, Arabosasanidische Numismatik ,1973, P. 12
Oxford 2000. Pl. 38, Nos. 560
10 – Günter Lüling, Die Wiederentdeckung des Propheten Muhammad, Erlangen,1981, P. 411
11 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of Islamic Empire, Oxford, University Press 2015, P. 98
12 – Jan Assmann, Religion und kulturelles Gedächtnis, München 2000, P. 17
13 – Maurice Halbwachs, Das Gedächtnis und seine Sozialen Bedingungen, Frankfurt/M, 1985
P. 382
14 – Pierre Nora, Zwischen Geschichte und Gedächtnis, Frankfurt/Main, 1998, p. 13-14
shahrbaraz Says:
Februar 10th, 2009 at 03:39 e
درود بر شما.
بحث تازه و جالبی را مطرح کردهاید. باید سر فرصت نوشتههایتان را بخوانم.
اما یک درخواست دارم. خواهشمندم در نوشتن نامها به زبان فارسی دقت کنید. با نگاه به کتابهای فارسی میتوانید بسیاری از این اشتباهها را درست کنید.
برای نمونه
شهربراز نه شهرباراز.
غسانیان نه غساسیه.
پترا نه بترا.
تدمُر نه قدمر.
خسرو دوم پرویز نه خسرو پرویز دوم
جنگ یرموک نه برموک
شاهدخت پوران یا پوراندخت نه بوران
دینوری نه دیناوری.
پیروز باشید.
شهربراز
fariba Says:
Mai 25th, 2009 at 21:32 e
سلام !
در مورد آن پرنده پر ملال باید بگویم که آدمی همیشه از تکرار خسته می شود زمانی که پرنده دل مدام یک چیز را بخواند و عقل نمی تواند باور کند چرا که فاصله بین عمل و حرف زیاد است! تنها راه کشتن پرنده دل می شود تا خود را از این یکنواختی کلمات تکراری و شاید دروغی برهانی!آدم ها از تخیل کردن های مکرر زود خسته می شوند!
هيچ گاه نگاهت را فراموش نمي کنم
نگاهي سر شار از محبت و صميميت
صدايت در گوشم زمزمه مي شود
و نگاهت در ذهنم مجسم
اما…
من تو را مي خواهم نه خيالت را!
سلام
عالی بود.بسیار لذت بردم.کمتر پژوشگری مانند شما اهل تحقیق به معنای واقعی آن است.
موفق باشید
از اسناد تاریخی و حتی سکه ها تفاسیر دلخواه و مغرضانه بعمل آمده است که به همین دلیل تناقضات زیادی هم دیده می شود. پیشفرضهای جهت دار نویسنده وی را از تحلیل علمی ناتوان ساخته است و دست بدامن اسلام شناسان مغرض گردانده است. تنها به چند نمونه اشاره می کنم: اگر در سکه های دوره اموی صلیب عیسی در کنار نام الله دیده می شود، پس بر چه پایه ای پیشفرض “انزجار مسلمانان از مسیحیان” را باید پذیرفت و از آنجا تفسیر سکه ها را آغاز کرد؟ (منطق ارسطو؟).
اگر ثبت وقایع تاریخی از اسناد زنده و نزدیک به رویدادها توسط واقدی، طبری، ابن اثیر و دیگر مورخان مسلمان قابل اعتماد نیست و به حافظه تاریخی یک قرنی یک ملت نمی توان اعتماد کرد، پس چگونه منطق صوری و گمانهای غرض ورزانه محققان غربی مورد اشاره نویسنده، که قرنها پس از آن رویدادها و در مکانهای بسیار دورتر از آن رویدادها زیسته اند، قابل اعتماد باشد؟ آنها از کجا دانسته اند که اسامی و رویدادها در اسناد تاریخی طبری و … ساختگی هستند؟! اینهمه مورخ بزرگ عمر خود را صرف کرده اند که اسامی، رویداد و جنگ از خود بسازند؟؟!! آیا چون بیان این رویدادها “خوشایند” نیستند باید آنها را از بیخ و بن انکار کرد؟ هیچ انسان عاقلی به صرف آنکه از اسناد مورخان مسلمان اطلاعی ندارد آنها را با گمانه زنی های بی پایه مستشرقان مغرض امروزی عوض نمی کند. پژوهشگران هرگز به انتظار کشف سکه و شمشیر در قادسیه و نهاوند اسناد مورخان قدیمی نزدیک به حادثه را انکار نمی کنند. همانطور که نشان دادم سکه ها را هم می توان با منطق صوری تفسیر کرد آنچنانکه نویسنده ما و محققان مورد علاقه اش کرده اند (چندی پیش برخی از دلباختگان ایران باستان از کشف چند جمجمه در چین، که کارشناسان گفتند از نژاد زرد نیستند، نتیجه گرفتند که تمدن چین را هم ایرانیهای باستان ساخته اند!؟!؟) وقتی تأیید خبر یک مورخ توسط مورخان دیگر عقلا می تواند دلیلی بر درستی آن باشد، با منطقی دیگر می توان آنرا هدایت شده از سوی سازمانی اسرار آمیز و ناشناخته در زمان عباسیان دانست! مسلما هزاران سکه و شمشیر و سنگ نبشته هم نمی تواند انسان مغرض را به چیزی که “خوشایند” وی نیست معتقد گرداند. مگر چند سکه و شمشیر کشف شده از آن “سازمان اسرار آمیز زمان عباسیان” سخن گفته اند؟ مگر نویسنده ما نمی داند که عصر اسلام عصر کتابت و نگارش است نه عصر سنگ نبشته ها؟
گرایش سیاسی، قومی و مذهبی مورخان می تواند در تفسیر رویدادها اثرگذار باشد و کتب مورخان بزرگ مسلمان نیز از این قاعده برکنار نیست و در تحقیقات تاریخی باید به این نکته توجه داشت (و البته باید گرایش سیاسی و عقیدتی نویسنده ما و آن محققین مورد باور او را نیز در انکار اسناد مسلم تاریخی آنالیز کرد) ولی آنچه نویسنده و”اسلام شناسان” مورد باور او در انکار اسناد تاریخی جنگهای مسلمانان با ساسانیان می گویند هیچ مبنای عقلانی، منطقی و علمی ندارد. چرا غافلگیر شدن اهالی یک شهر در جنگ چیزی عجیب باشد؟ شاید نویسنده ما جنگهای تاریخی را مطالعه نکرده باشد ولی از جنگهای امروزی هم خبر ندارد؟ چرا “خیانت” افراد و همکاری آنها با “دشمن” عجیب باشد؟ مگر این پدیده تنها در جنگهای مسلمانان با ساسانیان رخ داده است؟
انگیزه ایشان هر چه می تواند باشد ولی تاریخ نویسی علمی نیست!
با شما کاملا موافقم
سلام.
دلایلتون از یک نظر منطقی بود.
ولی فکر کردید که اگر اینگونه خواسته باشیم به قضاوت تاریخ بریم باید جلوی چند واقعه تاریخی که تا حالا مسلم بوده اند علامت سوال بگذاریم.