تاریخ نویسی علمی – انتقادی

بخش 3 )

اولین سکه ها از خلفای عرب در سال 663 با نام معاویه در استان فارس (داراب)، در نزدیکی نقش رستم، ضرب شده اند. پشت سکه معاویه نماد مذهبی ساسانیان ( آتشکده زرتشت ) دیده می شود و بر روی آن این واژه به خط پهلوی حکاری شده است : ماآویا  امیری وریوشنیکان (سمت راست، روبروی چهره خسرو پرویز ).

به لاتین = Amῑr-i wruishnika̕ n

معاویه-.-روی

   روی سکه معاویه 

معاویه-.-پشت
  پشت سکه معاویه
(  عکس 12)
واژه ” امیری وریوشنیکان  ” یک عنوان ایرانی برای معاویه و معادل “ امیر المومنین” عربی است. در زبان پهلوی این واژه معنی ایمان ، یا صداقت را می دهد. اما چرا معاویه عنوان “ امیر المومنین” را بر روی سکه خود به زبان عربی ننوشت ؟ اسلام شناسان سنتی ادعا می کنند که عرب ها پیروز ملاحظه مغلوبان ( ایرانیان ) را کردند و لقب خود را به زبان عربی ننوشتند. عرب ها فاتحان عجیب و غریبی بودند . 

از پسران معاویه سندی ( سکه و یا سنگ نبشته ای ) در دست نیست. همچنین عبدالئه بن الزبیر ( 675) – بر روی سکه بن الزبیر به خط پهلوی نام این امیرالمومنین بدین صورت ضرب شده است : عپدولای زوبیران – و عبدالملک مروان سکه های با لقب ’ امیری وریوشنیکان ‘ در داراب فارس ( 682 ) به نام خود ضرب کرده اند. سکه های دیگری از عبدالملک مروان از سال 696 در مرو ضرب شده اند ( عکس 13 ). در سکه مرو نام ‘ عپدولملیک ی  مروانان ’ و نه ‘ عبدالملک بن مروان ’ به زبان پهلوی حکاکی گردیده. بر روی سکه مرو نام عبدالملک این طور ضرب شده است : عپدولملیک ی مروانان – به لاتین = APDLMLIK-I MRWANAN.

apdul

نام ‘ عپدولملیک ی مروانان ‘ بر روی سکه مرو به خط پهلوی

marvan münze

(عکس 13)

 سکه عبدالملک مروان از مرو

(John Walker, A Catalogue of the Arab-Sassanian Coins, London 1941, P. 29)

 در زبان فارسی ‘ آن ‘ اول حالت اضافی و ‘ آندوم حالت جمع است. به این ترتیب  ‘ مروانان ‘ یعنی شهروندان مروی، افرادی که از مرو هستند. تاریخ نویسان عرب و ایرانی اسم ایرانی “ مروانان” را بعد به عربی مروان نوشتند. عبدالملک از ساکنان شهر مرو و شهروند مرو بود. نویسندگان سنتی عرب و ایرانی پدری را به نام مروان جایگزین شهر مرو کردند و  ” عبدالملک بن مروان ” را به عرصه تاریخ فرستادند. یک سنگ نبشته ( بر روی سنگ سیاه آتشفشانی – Basalt ) از عبدالملک مروان در سال 1961 در کناره دریاچه ” بحر الطبريين – در نزدیکی بلندی‌های گولان ” به دست آمده است که نشان می دهد این خلیفه سرپرستی احداث یا مرمت جاده بین دمشق و اورشلیم – بیت المقدس را در سال 694 بر عهده داشته است ( عکس 14 ). این سنگ نبشته در موزه اروشلیم به نمایش گذاشته شده است.

inschrift marvan

(عکس 14)

 سنگ نبشته عپدولملیک ی مروانان در کناره دریاچه ” بحر الطبريين” به خط کوفی ( بدون نقطه)

Moshe Sharon, An Arabic Inscription from the Time of the Caliph ‘ Abd al-Malik, Bulletin of the School of Oriental and African Studies 29, London (1966), PP, 367-372; Israel Museum, Jerusalem, Inventar Nr. IAA 63-428

———————————————————————–  

رونوشت عبذ

  رونوشت سنگ نبشه عپدولملیک ی مروانان ( بدون نقطه )

آغاز یا اصل خط عربی بدون نقطه و حروف صدادار بود. از 28 حروف بی صدا عربی فقط مفهوم 7 حرف به طور دقیق مشخص بود. بعضی از حروف بی صدا می توانستند 2 تا 7 معنی مختلف داشته باشند و به همین علت نیز درک مفهوم بسیاری از نوشته های قدیمی عربی مشکل است. حروف عربی در قرن 8 نقطه گذاری شدند. سنگ نبشته عبدالملک مروان پس از نقطه گذاری به این شکل است:

nach punkt. Abd

  رونوشت سنگ نبشته عپدولملیک ی  مروانان ( پس از نقطه گذاری)

همچنین مسجدقبه الصخره ”  در اروشلیم به دستور عبدالملک مروان ساخته شده است ( 694 ). چهار ستون در قسمت داخلی مسجد شبیه چهارتاق معابد زرتشتیان هستند.

قبه الصخره

  بخشی از سنگ نبشته عبدالملک در مسجد ” قبه الصخره ” ( خدایا از فرستاده ات مسیح پسر مریم نگهداری کن)

 ابوالعباس عبدالله مأمون پسر هارون‌الرشید پس از بازدید مسچد قبه الصخره دستور می دهد که اسم او ( مأمون ) را  جایگزین اسم عبدالملک مروان بر سنگ نبشته در داخل مسجد کنند.

مامون

رونوشت سنگ نبشته مسجد قبه الصخره با اسم مأمون

هنوز هم این سوال مطرح است که چرا عبدالملک مروان ” قبه الصخره ” را در اروشلبم بنا کرد و نه در دمشق .

با توجه به اولین سکه های ضرب شده از عبدالملک مروان و معاویه در داراب چنین به نظر می رسد که حداقل عبدالملک از ایران ( مرو ) برخاسته بود. با اینکه سکه ی از عبدالملک مروان در داراب ( فارس ) با لقب “ امیرالمومنین” در سال 682 ضرب شده است طبری خبر می دهد که عبدالملک مروان در سال 687 به سمت خلیفه منسوب گردیده است. همچنین عبدالئه بن الزبیر، به نقل از طبری، در سال 685 لقب “ امیر المومنین” را برای خود اننخاب می کند، در صورتیکه بن الزبیر 10 سال زودتر، در سال 675 ،سکه به نام خود با لقب ’ امیری وریوشنیکان ‘ – امیر المومنین – در داراب ضرب کرده بود . J. Walker اشاره می کند که سکه های که اعراب ضرب کرده اند با اخبار تاریخ نویسان عرب از نظر زمانی همخوانی نمی کنند. (34) اسلام شناسان برای تطبیق دادن سال های ضرب شده بر روی سکه ها با اطلاعاتی که نویسندگان سنتی عرب و ایرانی ( طبری ) از زمان حکمرانی خلیفه ها و فرمانداران عرب داده اند در کنار تقویم سال هجری ( سال اول = 3/622 میلادی )یک تقویم مصنوعی ( تقلبی ) به این نحو درست کردند:

    دوران یزدگرد سوم [ سال اول = 3/632 میلادی

دوران بعد از یزدگرد سوم [سال اول = 3/ 652  میلادی  

 : Dating Systems AH = Hijri [ year 1 = 622/3 AD] YE = Yazdgard Era [ year 1 = 632/3 AD] PYE = Post-Yazdgard Era [ year 1 = 652/3 AD 

حال اسلام شناسان می توانند با به کمک گرفتن این تقویم ساختگی تاریخ سکه های را که با اطلاعات نویسندگان عرب و ایرانی (طبری) از حکمرانان عرب همخوان نیستند همخوان کنند ( تورج دریایی ). به طور مثال اسلام شناس آلمانی ،Rotter، از دو روش مختلف برای تعیین تاریخ سکه های که در ایران ضرب شده اند استفاده می کند: برای مشخص کردن تاریخ سکه های که در داراب ( فارس ) ضرب شده اند به تقویم سال یزدگرد سوم اشاره می کند و برای سکه های که در نقاط دیگر ایران ضرب شده اند تقویم هجری را به کار می گیرد. (35) به این ترتیب این اسلام شناس می تواند با به کمک گرفتن از این دو روش تاریخ ضرب سکه ها با ارقام طبری در رابطه با حکومت خلیفه ها تطبیق بدهد. اما تاریخ حکاکی شده بر روی سنگ نبشته معاویه در “ام افیس” ( سال 42 عرب ها ) تاریخ حقیقی ضرب سکه های ساسانی – عرب است. به طور مثال یک سکه که سال 60 بر روی آن حکاری شده است این معنی را می دهد که این سکه 60 سال بعد از سال 622 ( سال یک اعراب ) ضرب شده است .

بر روی سکه معاویه لقب ” ابو سفیان” ضرب نشده است. در استان فارس ( داراب ) سکه های با نام “ زياد بن ابو سفيان‎ ” از سال 663 ضرب شده اند ( نگاه کنید به کاتالوگ Walker I, صفحه 40، No. 58.). در این سال زیاد بن ابو سفیان حاکم استان فارس بود. تاریخ شناسان سنتی اعراب خبر داده اند که خانواده معاویه زیاد بن ابیه را به فرزندی قبول کرده بودند و به همین علت زیاد بن ابیه به زیاد بن ابو سفیان معروف شد. اما در  اسنادی که از معاویه در دست است: بر روی سکه داراب، بر سنگ نبشته ” ام قیس” (حمام یونانی Gadare در  اردن ) و سنگ نبشته ای بر یک سد از سال 678 در شهر ’الطائف’ ( در غرب عربستان سعودی – نگاه کنید به عکس 15 ) لقب “ابوسفیان” حکاکی نشده است . سنگ نبشته ‘الطائف’ آخرین سند از  معاویه است و از این تاریخ به بعد دیگر اطلاعی از معاویه در دست نیست. همچنین ضرب سکه عبدالئه بن الزبیر ( 675) در داراب با لقب ’ امیری وریوشنیکان ‘  نیز نشان می دهد که معاویه از این تاریخ به بعد دیگر در ایران ( در شرق ) قدرتی نداشته و ” امیر المومنین” نبوده است. اما معاویه در غرب ( در سوریه )، با توجه به سنگ نبشته او در ’ الطائف ‘ ، تا سال 678 با سمت “ امیرا لمومنین” هنوز قدرت را در دست داشته است.

سنگ نبشته معاویه در ‘ الطائف ‘ 

الطائف

 ( عکس 15)

 اسم معاویه (معویه ) در قسمت چپ و بالای عکس

( Journal of Near Eastern Studies, vol. 7/4, 1948 , Plate XVIIIB. )  

کوفی

رونوشت سنگ نبشته به خط کوفی

————————————————————-

ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :

 this dam is built for the servant of God mauiya – 1

 The Commander of the Faithful Abdallah ibn Sahr has built it – 2

 with the Permission of God in the year fifty-eight – 3

 God, grant pardon to the servant of God Muawiya – 4

Commander of the Faithful and strengthen him and help him and allow the – 5

 believers to profit by him.’ Amr ibn Habbab has written it – 6

معاویه در ایران  بر روی سکه خود در داراب ( فارس )  لقب “ امیر المومنین” را به زبان پهلوی و نزد اعراب در سوریه ( سد الطائف ) این لقب را به زبان عربی ضرب می کند. در سنگ نبشته حمام ” ام قیس” ( اردن ) معاویه واژه “امیر  المومنین” را به زبان یونانی می نویسد. سنگ نبشته ها و سکه های معاویه اشاره ای به بستگی این خلیفه به سلسله امویان نمی کنند.

 با استناد به حک لقب “ امیر المومنین” بر روی سکه ها در داراب معاویه از سال 662 تا 680، عبدالئه بن الزبیر از سال 675 تا 682 و از سال 682 تا 703 عبدالملک مروان در ایران خلیفه بودند و حکومت می کردند. به این ترتیب از  سال 675 تا 682 عبدالئه بن الزبیر مخالف و دشمن معاویه بوده. سکه های از بن الزبیر، نه با لقب  امیر المومنین، بلکه با نام حاکم محلی در استخر و در کرمان تا سال 691 ضرب شده اند. تاریخ نویسان عرب و ایرانی قرن 8 و 9 میلادی خبر داده اند که بن الزبیر در مکه در زمان حکومت عبدالملک مروان ادعای خلافت می کند. این تاریخ نویسان ادامه می دهند که بن الزبیر به دست حجاج بن یوسف ثقفی که به دستور عبدالملک مروان به مکه حمله کرده بود کشته می شود. سکه ی از بن الزبیر که در مکه ضرب شده باشد یافت نشده است. نام عبدالئه بن الزبیر بر روی سکه داراب به خط پهلوی ‘ عپدولای زوپیلان، یا عپدولای زوبیلان ‘ حک شده است. تاریخ نویسان سنتی نام زوپیلان، یا زوبیلان را به بن الزبیر تغییر دادند. سکه شناس ایرانی، ع. شمس اشراق، اشاره می کند که عبدالئه بن الزبیر ‘ عرب هفتالی ‘ بوده است. (36) عبدالئه بن الزبیر از قوم زونبیل بود که در زمان حکومت عبدالملک مروان بر شمال هندوستان و افغانستان حکومت می کردند و به هفتالیان شهرت داشتند. رهبر هفتالیان زنبیل نامیده می شد. سکه از عبدالئه بن الزبیر در کرمان با نام  زنبیلان ، یعنی از ساکنان زنبیل، تا سال 691 ضرب شده است. (37) همچنین سکه های با نام ” قطری بن فاجائه ” ،یا ” قطری بن الفاجائه ” در سال 697 در داراب با لقب امیر المومنین ضرب  شده اند.  (38) ضرب سکه های قطری در داراب نشان می دهند که حداقل در سال 697 عبدالملک مروان به طور موقت در ایران حکمفرمایی نمی کرده است. آخرین سکه از قطری در کرمان در سال 699 ضرب شده است

اما چرا در سال 663 ، یعنی 20 سال بعد از جنگ ( به اصطلاح ) نهاوند، هنوز یک خلیفه عرب نماد مذهبی ( آتشکده زرتشت ) یک کشور مغلوب را در سکه خود ضرب می کند ( به نظر اسلام شناسان سنتی نقش نماد زرتشت بر روی سکه معاویه نشان رواداری مسلمانان با زرتشتیان است ). نشان نمادهای زرتشتی بر روی سکه معاویه شاید به این علت بود که به قدرت رسیدن عرب های ایرانی در ایران برای ایرانیان فقط عوض شدن یک سلسله به سلسله دیگری بود و نه تسلط قومی بیگانه بر ایران زمین. به جای اسم پادشاهان ساسانی اسامی امیرهای عرب ایرانی با نمادهای زرتشتی بر روی سکه ها حکاری شدند. نقش آتش محراب بر روی سکه معاویه دیگر در رابطه با آیین مذهبی ( زرتشت ) نیست، بلکه نشان دهنده ادامه ایده، ( سنت ) فرمانروایی ساسانیان است. این نظریه که ضرب سکه محافظه کارانه است و نقش نمادهای قدیمی بر روی سکه ( به علت مسائل اقتصادی ) ادامه می یابند قابل قبول نیست. این نظریه را زمانی می توان پذیرفت که جهانبینی ، ایدئولوژی ( در اینجا مذهب ) و ساختار قدرت در یک جامعه تغییر نکند، اما با عوض شدن مذهب از زرتشت به اسلام و همچنین با به قدرت رسیدن مسلمانان، آنطور که تاریخ نویسان سنتی خبر می دهند، می بایست نماد های سکه ها نیز تغییر می کردند ( بعد از انقلاب اسلامی 1379 در ایران و تغییر قدرت نماد های سلطنتی از روی سکه – و اسکناس ها حذف شدند ). با وجود اینکه تاریخ نویسان سنتی عرب و ایرانی از جنگ های متعددی ( مصر،سوریه، قادسیه، نهاوند ) در زمان چهار خلیفه اول اسلام خبر می دهند، تا به امروز هیچ سنگ نبشته و یا شیء ( از حفاری ها ) از این درگیری ها پیدا نشده است. در صورتیکه خبر تاریخ نویسان از جنگ ماراتن و جنگ رم در غرب آلمان امروز  ( Battle of the Teutoburg Forest – سال 9 بعد از میلاد) را باستان شناسان با پیدا کردن اشیاء جنگی از این جنگ ها تایید کردند. همچنین هیچ سندی نیز از حمله اعراب مسلمان به اسپانیا (711) در دست نیست. به این ترتیب نمی شود از حمله بادیه نشینان ( اعراب ) به ایران متمدن سخن گفت. عرب های مسیحی ایرانی و دیگر مسیحیان ساکن ایران ( نستوریان = نستوریان معتقد بودند که در مسیح دو شخص و دو طبيعت وجود داشت: طبیعت آدمی « میسح » و طبیعت الهی٬ پسر خدا ) پس از شکست ساسانیان از بیزانس و متلاشی شدن دولت ساسانی توانستند قدرت را در ایران به دست بگیرند. 

در زمان معاویه سپاه اسلام در مقابل لشگر مسیحی بیزانس قرار نگرفته بود، بلکه طرفداران نستوریان در ایران به فرماندهی اعراب روبروی مسیحیت غربی ( یونانی – بیزانسی ) ایستاده بودند. جنگ معاویه با بیزانس در واقع ادامه جنگ ساسانیان با بیزانس بود. با توجه به ضرب سکه معاویه و عبدالملک در داراب ( فارس ) این امکان نیز هست که بعد از سقوط ساسانیان نخست معاویه و بعد عبدالملک در داراب و نه در دمشق، یا شبه جزیره عربستان خلافت خود را اعلام کرده اند. معاویه یک عرب سوریه ی بود و عبدالملک مروان ( متولد در مرو ) به امکان خیلی زیاد یک عرب مسیحی ایرانی. یک وقایع نامه مسیحی خبر می دهد که معاویه در جلجثته ( Golgota – تپه ای که در آنجا مسیح را به صلیب کشیدند) و در جتسیمانی ( Gethsemane – باغی که در آنجا مسیح شب قبل از به صلیب کشیده شدن عبادت کرده بود ) نیایش کرده است. (39) اسلام شناس قرن گذشته آلمان ،J.Wellhausen ، اشاره به خبری از Theophanes ( تاریخ نویس قرن 8 بیزانسی ) با این مضمون می کند : “حکمرانان جدید (عباسیان- نویسنده) در سال 755 بیشتر مسیحیان در فلسطین را به دلیل خویشاوندی آن ها با سلسله قبلی کشتند ”. اسلام شناس آلمانی ادامه می دهد ” این قابل فهم نیست که چطور می توان ادعا کرد که امویان از پیروان دین مسیح بودند; اینجا بطور قطع اشتباه ( در خبر تاریخ نویس بیزانسی- نویسنده ) شده است ” (40). برای اسلام شناس آلمانی ،Wellhausen، امویان مسلمان بودند و نه مسیحی و به همین علت نیر نمی تواند خبر Theophanes درست باشد. اما خبر تاریخ شناس بیزانسی که در زمان حکومت عباسیان زندگی می کرده بیشتر با حقیقت مطابقت دارد تا اسلام شناس فرن 20 آلمانی که نمی تواند بپذیرد که امویان به دین مسیحت تعلق داشتند. معاویه سیاست تهاجمی ساسانیان بر علیه بیزانس را ادامه داد و در سال 674 قسطنطنیه، پایتخت بیزانس، را به محاصره در آورد. حمله های معاویه برای تسخیر پایتخت بیزانس موفق آمیز نبودند و به همین علت نیز سیاست جنگی این خلیفه با مخالفت ایرانیان مواجه گردید. جانشین معاویه عبدالئه بن زبیر بود که در سال 675 در داربگرد فارس سکه به نام خود ضرب کرد ( نگاه کنید به کاتالوگ Walker ، صفحه 33).

 تاریخ نویسان مسیحی و یهودی در سرزمین های بیزانس در قرن 7 و 8 میلادی نه اشاره ای به جنگ های قادسیه و نهاوند کرده اند و نه به حمله اعراب برای تسخیر مصر و سوریه. نویسندگان بیزانسی حتی از فاتحان جدید، از اعراب، نامی نبرده اند، اعراب در این مناطق بودند و قدرت را در اختیار داشتند. بنابر خبر های قرن 9 نویسندگان عرب جنگ نهاوند در سال 642 اتفاق افتاده است, اما در این سال دولت ساسانی درهم شکسته بود. تاریخ نویسان سنتی عرب و ایرانی اشاره کرده اند که یزدگرد سوم در مرو در حین فرار از پیشروی اعراب به دست یک مرزبان در سال 651 به قتل رسیده است. این خبر قتل یزدگرد سوم در سال 651 به این دلیل نمی تواند صحت داشته باشد که یک مرزبان فقط زمانی یک پادشاه ساسانی را به قتل می رساند که موبدان دیگر این پادشاه را تایید نمی کردند و او را قبول نداشتند، اما تا به امروز زرتشتیان یزدگرد سوم ستایش می کنند و مرگ او را فاجعه ای برای ایران می دانند. قصد گزارش دهندگان خبر قتل یزدگرد سوم به دست یک مرزبان اشاعه این تصور غرض آلود ( در زمان طبری) است که زرتشتیان به دین و سنت خود خیانت کرده اند و پادشاه خود را به قتل رساندند. در باره سن یزدگرد سوم در زمان تاجگذاری نیز نظر های مختلفی بیان شده است. دینوری اشاره می کند که یزدگرد سوم در سن هیجده سالگی تاجگذاری کرده است و به نقل از طبری این پادشاه ساسانی در سن 28 سالگی به قتل رسیده، به این ترتیب و با در نظر گرفتن 20 سال سلطنت می بایست یزدگرد سوم در سن هشت سالگی تاج سلطنتی را بر سر گذاشته باشد. همچنین اسلام شناس آلمانی ، Nöldeke، معتقد است که یزدگرد سوم در سن هشت سالگی به سلطنت رسیده است ( سکه ها ده سال اول سلطنت یزدگرد سوم ،به نظر این اسلام شناس، این پادشاه را بدون ریش نشان می دهند ). Tyler-Smith اشاره می کند که فقط 17 ضرابخانه شناخته شده اند که سکه های یزدگرد سوم را ضرب می کردند و با توجه به دوران نسبتا طولانی سلطنت این پادشاه ساسانی (632 – 651 ) می بایست تعداد بیشتری ضرابخانه اقدام به ضرب سکه از یزدگرد سوم می کردند. ( 41) به استثنا سکه های سیستان سکه های یزدگرد سوم فقط در فارس و خوزستان ضرب شده اند.

به نقل  از Tyler-Smith  بیشتر سکه های یزدگرد سوم مابین سال های 632 تا  633 ضرب شده اند و از سال 636 تا 637 ،به استثناء سکه های ضرابخانه فارس و خوزستان، و از سال 641 تا 642 سکه ای در دست نیست. مابین سال های 642 تا 652 فقط ضرابخانه کرمان و شاید هم ضرابخانه سیستان سکه های از یزدگرد سوم ضرب کرده اند.  Tyler-Smith اضافه می کند که علت ضرب نشدن سکه در سال های 636 تا 637 شوک وارده از شکست ساسانیان در جنگ قادسیه است که در حقیقت عمل کرد دولت ساسانی را فلج کرده بود. Tyler-Smith در بررسی سکه های یزدگرد سوم به این نتیجه می رسد که این پادشاه ساسانی کنترل تمام مناطق ایران را در دست نداشته است.

همانطور که در بالا اشاره شد از حادثه تاریخی جنگ های نهاوند و قادسیه اسنادی که در زمان بروز و یا مدتی بعد از جنگ نوشته شده باشند در اختیار ما نیست و با این وجود زرین کوب در کتاب “روزگاران، ص. 256 ” شروع جنگ قادسیه را بدین گونه بازگو می کند: ” این بار، سپاه خلیفه در قادسیه نزدیک حیره فرود آمد، و در اطراف ، بنای غارت و تاخت و تاز گذاشت. رستم هم، که سردار بزرگ ایران و نایب السلطنه یزدگرد محسوب می شد، بعد از تعلل بسیار که ناشی از بی اعتنایی به تهدید اعراب بود، از تیسفون بیرون آمد و با سپاه خویش در آن سوی قادسیه در محلی موسوم یه دیرالاعور اردو زد ” . چنین خبری از شروع جنگ قادسیه را تاریخ نویسی می تواند بنویسد که خود همراه سپاه و ناظر جنگ بوده و متوجه گردیده که رستم „ تعلل ” کرده است و یا شاهدی از رفتار رستم در تیسفون خبر داده که بعد تاریخ نویس خبراین شاهد را نقل کرده است. این خبر را زرین کوب یا از طبری نقل کرده است، یا از بلاذری و یا از دینوری (821 -895 ) که هر سه تاریخ نویس حداقل 150 سال بعد متوجه ” تعلل ” رستم شده اند. به آن تاریخ نویسی که بعد از 150 سال خبر از جزئیات صحنه چنگ، در اینجا ” تعلل رستم “، می دهد نمی توان اعتماد کرد. به خاطر سپردن این جزئیات (قبل از به تحریر در آمدن آنها ) که در زمانی بیش از 150 سال به طور شفاهی ( تاریخ شفاهی ) از نسلی به نسل دیگری رسیده بعید به نظر می رسند. (متن هر گفته یا گزارش شفاهی از یک حادثه تاریخی از نسلی به نسل دیگر تغییر می کند، بدین معنا که یا به متن اولیه متن دیگری عمدا اضافه، حذف یا بخشی از متن فراموش می شود ).  تاریخ نویس معاصر قرانسوی ،Pierre Nora ، در کتاب ” بین تاریخ و حافظه “  اشاره می‌کنند که واژه های تاریخ و حافظه نه فقط متشابه نیستند، بلکه مغایر یک دیگر نیز هستند. این تاریخ نویس ادامه می دهد که برای تاریخ حافظه ( خاطره ) همیشه مشکوک به نظر می آید، مشکوک به این علت که: ” حافظه، بدون آنکه خود متوجه شود، تغییر می‌کند و مستعد هر تحریف و دستکاری نیز هست ”. (42) بلاذری از هقت عرب نام می برد که در به قتل رساندن رستم در قادسیه شرکت داشته اند، مداینی ( Madaini ) از سه عرب و هم چنین نقل می شود که رستم بر اثر تشنگی درگذشته است. هومر ، حماسه سرا یونانی، نیز در سال 800 قبل از میلاد و 400 سال بعد از جنگ ترویا، در منظومه الیاد ( اسطوره ؟ ) ، از فرود آمدن ارتش یونانیان در سواحل شهر ترویا خبر می دهد ( زرین کوب نیز اشاره می کند به فرود آمدن ” سپاه خلیفه در حیره ” ). اگر ما سندی از جنگ های قادسیه و نهاوند در دست نداریم ، اما از نتیجه جنگ های سال های 622 و 628 بیزانس با ایران و هم چنین از نقش اعراب در این جنگ ها ، به آن گونه که نویسندگان بیزانسی خبر داده اند، با اطلاع هستیم.

اخبار جنگ های قرن 7 اعراب در زمانی ( در قرن 9 ) توسط تاریخ نویسان عرب و ایرانی (طبری) به تحریر در آمدند که امپراطوری اسلام مستحکم گردیده بود و حکمرانان عرب به یک گذشته جنگی و قهرمانانه ( اسطوره ی ) احتیاج داشتند. تاریخ طبری و همچنین اخبار محمد بن عمر واقدی در ‏كتاب ” المغازی ” از حنگ های اعراب بیشتر ویژگی های منظومه های حماسی را دارند تا کتاب های تاریخ. خبر واقدی از فتح سوریه و مصر به فرماندهی ‘خالد بن ولید’  داستان جنگ تروا را در خاطره ها زنده می کند. در این خبر ‘ خالد بن ولید ’ آشیل عرب ها است و هراکلیوس، پادشاه بیزانس، بر تحت پریاموس ( پادشاه ترویا ) نشسته است. عرب شناس آلمانی ،Carl Brockelmann، بر این عقیده است که بیشتر کتاب های ‘ فتوح ’ واقدی به این نویسنده تعلق ندارند و در زمان جنگ ها صلیبی برای تقویت روحیه اعراب نوشته شده اند (43). همانطور که نمی توان با مراجعه به منظومه هومر یا شاهنامه فردوسی گذشته یونان و ایران را بازسازی کرد همانطور هم نمی توان در کتاب های طبری و نویسندگان عرب قرن 8 و 9 به واقعیت های حوادث تاریخی اعراب در قرن 7 دست یافت.

این مقاله به مرور تکمیل‌ خواهد شد.

———————————————————————————————————————————————-

34 – J. Walker, A Catalogue Of The Muhammadan Coins In The British

Museum, 1941, Volume I، Arab-Sassanian Coins,  London1941, xxviii

Even so there are numerous case where the coin evidence”

”Can not be reconciled with the historical tradition

35 – Rotter, Die Umayyaden und der Zweite Bürgerkrieg ( 680-692), Wiesbaden 1982, P. 85

36 -اصفهان 1369، ص 88.  نخستین سکه های امپراتوری اسلام، ع. شمس اشراقی، 

37 – Karl-Heinz Ohlig, der frühe Islam, Eine historisch-kritische Rekonstruktion anhand zeitgenössischer Quellen, Verlag Hans Schiler, 2007, P.64-92

38 – Zeitschrift der deutschen Morgen ländlichen Geselschaft ( ZDMG ), 1854, P 842-843

39 – Patricia Crone, Michael Cook, Hagarism, The making of the islamic World, Cambridge,1977, P. 11

40 – Julius Wellhausen, Das Arabische Reich und sein Sturz , Berlin 1902, P. 345

41 -Tyler-Smith, Susan, Coinage in the Name of Yazgerd III and the Arab Conquest

of Iran, Nomismatic Chronicle, 160 (2000), pp. 135-170

42 – Pierre Nora, Zwischen Geschichte und Gedächtnis, Frankfurt/Main, 1998, p. 13-14

43 – Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Literatur, I, 1948, P. 136

11 Gedanken zu “تاریخ نویسی علمی – انتقادی

  1. Mai 18th, 2009 at 11:17 e

    shahrbaraz Says:

    Februar 10th, 2009 at 03:39 e

    درود بر شما.
    بحث تازه و جالبی را مطرح کرده‌اید. باید سر فرصت نوشته‌هایتان را بخوانم.

    اما یک درخواست دارم. خواهشمندم در نوشتن نام‌ها به زبان فارسی دقت کنید. با نگاه به کتاب‌های فارسی می‌توانید بسیاری از این اشتباه‌ها را درست کنید.
    برای نمونه
    شهربراز نه شهرباراز.
    غسانیان نه غساسیه.
    پترا نه بترا.
    تدمُر نه قدمر.
    خسرو دوم پرویز نه خسرو پرویز دوم
    جنگ یرموک نه برموک
    شاهدخت پوران یا پوراندخت نه بوران
    دینوری نه دیناوری.

    پیروز باشید.
    شهربراز

  2. مزدک Says:

    April 26th, 2009 at 11:48 e

    درود !بسیار جالب و تازه بود!امیدوارم که تحقیقات تازه برای شناساندن تاریخ و فرهنگ ایران زمین هر روز گسترده تر گردد !

  3. سایانا Says:

    April 26th, 2009 at 16:09 e

    درود بر شما..دوست عزیز…برای اولین بار است که یک چنین تحلیل تاریخی در مورد شکست ایرانیان از اعراب بادیه میشنوم…من شاید خیلی متوجه این قضیه نشدم و یا تاریخ نگاران کوتاهی کردند…..فکر میکنم که شما ردیف های تاریخی را با فاصله های زیادی به هم ربط ..میدهید…مثلا از زمان عمر ..که حمله به ایران شروع شد را را اگر دنبال میکردید تا زمان خلفای بعدی به طور ردیف بندی ..هر چقدر اگر با اطلاعات کم تاریخی هم روبرو باشید…باز برای خوانندگان ملموس تر و قابل باورتر خواهد بود…بدین صورت که شما بیان نمودید خوانندگان خود را در یک گیچی و سردر گمی تاریخی با پرش های جدا از هم قرار میدهید

  4. heinkoly Says:

    Mai 14th, 2009 at 19:08 e

    آقای امیرخلیلی گرامی .
    اینجانب نیز همیشه در مورد پایان کار ساسانیان و روی کارآمدن اعراب به دلیل کمبود یا نبود مدارک و نوشته ها ، دچار ابهام و سوال بوده ام .مقاله و نظریه شما بسیار بدیع و شوکه آور است .مقاله را به یکی از خبرگان تاریخ ایران نشان دادم . جواب ایشان این چنین بود :
    ” در مقاله‌هایی که نشانی‌اشان را آوردید، زیرنویس‌ها و توضیحات زیر عکس کتیبه‌ها و سکه‌ها و سخنانی که با اتکای بر آنها گفته شده درست نیستند. به عبارت دیگر، واقعیت‌ها برای سندسازی و یا القای منظور خاصی تحریف شده‌اند. بی‌گمان اینکار را مؤلف محترم انجام نداده و گویا از منابع مجعول استفاده شده باشد ”
    خواهشمنداست هرچه زودتر نسبت به رفع ابهام و تناقض در نظریه شما و پاسخ ایشان اقدام فرمایید .
    در صورت نیاز میتوانم آدرس اینترنتی ایشان را در اختیارتان گذارم تا ارتباط مستقیم داشته باشید .
    منتظر پاسخ گره گشای شما هستم .

  5. سلام
    من یک باستان شناس هستم که دکترای خود را از بفرانسه گرفتم.
    خدمت شما عرض کنم که داراب یا داراب گرد منطقه ای در استان فارس است که آن را معدن باستان شناسی دوره هخامنشیان یا به قولی دیگر * داراب : تاریخ مصور ایران زمین * مینامند.و قدمت این شهرستان به هزاره پنجم قبل از میلاد بر میگردد.

  6. با درد بر شما

    با سپاس فراوان از جستار ارزشمند شما دانشمند گرامی‌. در اینکه داستان جنگ قادسیه در تاریخ طبری بسیار ساختگی میباشد حرفی‌ نیست. پیروزی دوازده هزار سرباز عرب بر صد‌ها هزار ایرانی‌ را هیچ خردمندی نمیپذیرد. داستان مرگ رستم فرخزاد بسیار بچگانه و از فیلم‌های هالیوودی بی‌ مایه تر است که وی در زمان جنگ زیر باری از زر خوابیده است و هیچ سرباز ایرانی‌ وی را نگهبانی نمیکند. طبری با جنگ و سربازی اشنا نبود وگرنه می‌دانست که فرمانده در جایی‌ نمیخواابد که دست یک سرباز دون پایه دشمن برای بدست آوردن خواسته و زر به آسانی به وی برسد. راست است که تاریخ را پیروزمندان جنگ مینویسند.

    در بین زرتشتیان از جنگ با اعراب تنها افسانه فرار دختر یزدگرد به یزد و باز شدن کوه و زایش یک چشمه در دلٔ کوه، که همان گریه کوه برای وی است، موجود میباشد. اکنون این پرسش را باید پرسید که چرا دختر یزدگرد به جایی‌ فرار می‌کند که صد‌ها سال پس از آن یکی‌ از دو زیستگاه زرتشتیان ایران میشود. آیا این نمیرساند که این جا سالها پس از شکست ایرانیان بدست زرتشتیان یزد، که در واقعه به صورت تبعید مجبور به زندگی‌ در یزد بوده اند، در زیستگاه خود ساخته و پرداخته شده است.

    با سپاس مهران زرتشتی

  7. با سلام و خسته نباشید خدمت شما سوالی داشتم میخواستم بدونم
    عطا السلطان در چه قرنیه میزیسته ؟ چند سال قبل و چکاره بوده ؟ و آیا گردنبند نشان این شخص جزء آثار باستانی حساب میاد؟ با تشکر
    اگر جواب رو به ایمیل من بفرستید ممنون میشم

  8. بحث جالبی رو شروع کردید البته تمام خلفایی که نام بردید افراد بشدت بد نامی هستند

  9. salam
    man taze mlaheza kardam alye bsyar niko age nveshte tarikhi hrodot ra dari -b=lotfa maile ………………? ba sepas az shoma aziz

  10. سلام
    با سپاس فراوان از شما استاد گرانقدر که دیدگاهی چنین نو را در اختیار ما قرار دادید
    سوالی داشتم اینکه چرا عبدالله زوپیلان بایستی عرب هفتالی باشد؟ آیا حتما عرب بوده؟
    در مورد وجود نام عبدلله در مهر های ساسانی مطلبی قرار داده بودید پس نمیبایست از جهت نام بیگانه بوده باشد
    سپاس

    • با درود
      شمس اشراق ، سکه شناس ایرانی، معتقد است که زوپیلان عرب بود که درست نیست. زوپیلان عرب نبود. عبدالئه یعنی بنده خداکه شاید منظور مسیح باشد که بنده خدا بود و نه پسر خدا. اعراب مسیحی (ایرانی ) در زمان ساسانیان به اینکه مسیح پسر خدا است باور نداشتند

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert