مدرنيته سوسياليستی (utopian modernity) و نابودی انسان و طبيعت

 

اعتقاد به توسعه و پيشرفت تکنولوژی ( صنعت ) به عنوان شرط لازم برای خوشبختی و رفاه بشريت در دنیای امروز باعث گرديده که نظريات آدرنو و هورک هايمر در کتاب  “ ديالکتيک روشنگری ” ناديده گرفته شوند. نويسندگان اين اثر اشاره می کنند که با پيشرفت تکنيک و عقلانی (rational ) شدن بشر نه فقط طبیعت را می شود کنترل کرد و بر آن مسلط گرديد ( نابود کرد )، بلکه اين تسلط بر انسان ها نيز گسترش می يابد و حتا فرد در عصر روشنگری سرشت و خصلت خود را نيز سرکوب می کند.  باور به اين امر که يک اجتماع زمانی آزاد است که بتواند شرایط و روابط زندگی شهروندان را برنامه ریزی کند ( بوروکراسی اداری و نهاد های دولتی که ماکس وبر به آن ها اشاره کرده است ) سبب گرديد تا دولت در قرن ۱۹ و ۲۰ بيشتر در زندگی افراد دخالت کند. عصر مدرن نه تنها قول به رفاه و فراوانی ( اجناس ) می دهد ، بلکه آزادی های فردی را نيز تضمين می کند. اما به نام آزادی دولت روش و متد های انظباطی کردن جامعه را توسعه و آرمان های فردگرايی را کمتر مد نظر قرار می دهد. در اوائل قرن ۲۰ ماکس وبر چنين ساختار مدرن را به يک  ” محفظه آهنين ” تشبيه نمود. روسيه لنين و استالين و چين امروزه نمونه های هستند که به خوبی نشان می دهند چگونه برنامه صنعتی، مدرنيزه کردن اجتماع و کنترل شهروندان همراه می باشد با نابودی طبيعت، سرکوب شهروندان و پرورش انسان های غير “ طبيعی”. روسيه اولين کشور سوسياليستی جهان برای رسيدن به بهشت کمونيستی و نزديک شدن به آخر تاريخ دگرگونی طبيعت و انسان ها را در دستور کار دولت قرار داد. اين تفکر که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ یک وظيفه تاريخی را به حزب کمونيست محول کرده تا آروز های ديرينه بشريت از فراوانی نعمت ها و آزادی را بر آورده کند باعث گرديد تا کمونيست ها يکی از استعداد های ( ذاتی ) مهم انسانی را که خواه ناخواه در عصر high modernism به دست فراموشی سپرده شده است ، ناديده بگيرند: استعداد فهمیدن حد و اندازه ( توانایی بشر ). در هيج جای از دنيا در اوائل سال های ۲۰ قرن گذشته آرزوهای واهی (utopian dream) روس ها از سياست و تکنيک و هدف های اغراق آميز اقتصادی اين چنين در کنار يک ديگر قرار نداشتند. هر گونه شک ، ترديد و انتقاد به اين برنامه های مدرن که بين سال های ۱۹۲۸ تا ۱۹۵۳ توسط استالين و حزب کمونيست روسيه برای تغيير انسان و طيبعت به اجراء درآمدند با زندان و اعدام جواب داده شد. استالين انتقادی به پروسه مدرنيته غرب نداشت ، بلکه معتقد بود مدرن در روسيه به تکامل نهايی خود می انجامد. برنامه مدرنيته  استالين با نوع غربی آن که  ليبرال و کاپيتاليستی بود اختلاف داشت و رهبر حزب بلشويک حتا بر اين نظر بود که مدرن روسيه ای به علت از بين رفتن طبقات آلترناتيو پيشرفته تری در مقابل مدل غرب است. استالين از تمام ابزار های که در اختيار داشت برای رسيدن به اين هدف استفاده کرد. نابود کردن شرایط زندگی با متدهای تروريستی، بخصوص در روستا ها، راه را برای صنعتی ، مدرن کردن جامعه روسيه هموار نمود. پروسه مدرنيته در غرب فقط تشکيل نشده بود از زور دولت، انضباط شهروندان، جنايت ،استثمار کارگران و استعمارگری، بلکه آزادی های فردی و رفاه نسبی نيز بخشی از اين مدرن اروپايی بشمار می آمد. اما در مدرنيته روسيه ای نه از آزادی فردی نشانی بود و نه از رفاه نسبی و اگر بورژوازی در غرب نقش مثبتی در شکل گرفتن مدرنيسم ايفا نمود در روسيه بر اين طبقه مهر دشمنی با پرولتاريا زده شد و نابود گرديد: لوکوموتيو مدرنیسم ( صنعتی ) سوسياليستی در روسيه را ترور و سرکوب مخالفان به حرکت در آورد. برای استالين دولت فقط يک ماشين بود که چرخ های آنرا حزب بلشويک به حرکت در می آورد و جامعه هم چيزی نبود به جز يک کارخانه. برای حزب کمونيست طبيعت نه به عنوان محیط زيست شناخته شده بود و نه به عنوان يک پديده زيبا، بلکه طبيعت يعنی منبع مواد خام ( مواد اوليه ) برای تاسيسات صنعتی. اما با اين  وجود نمی شود مدرنيسم روسی را به عنوان  يک پديده غير متمدن آسيايی قلمداد نمود، پروژه مدرنيته استالين موارد مشترکی هم نيز با مدل غربی داشت و بخشی از تاريخ اروپا است. پس از اينکه در روسيه تکنيک و انقلاب با يک ديگر ادغام شدند و چرخ های مدرنيسم به حرکت درآمدند ديگر کسی از رشد اقتصادی صحبت نمی کرد ، بلکه از واژه دگرگونی که به يک مقوله مهم سياسی و فرهنگی مبدل شده بود. از همان آغاز انقلاب حزب کمونيست روسيه مسئله تکنيک را به عنوان يک شعار سياسی برای بسيج شهروندان مورد استفاده قرار داد. استالين در رابطه با تکنيک مدرن اشاره مي کند: “يا مرگ ، يا اينکه به استاندارد تکنولوژی غرب دست يابيم و حتا از آن ( از تکنيک غربی ) نيز جلو تر برويم ( صنعت پيشرفته تر از غرب )” ( استالين, جلد ۱۳, برلين , صفحه ۳۸).حزب کمونيست به اين واقعيت آگاه بود که اگر نتواند به تکنولوژی مدرن غربی مسلط گردد امکان پايداری در مقابل کشور های سرمايه داری غربی را ندارد. برنامه پروژهای بزرگ صنعتی در تمام نقاط روسيه آغاز گرديد. دگرگونی صنعتی قرن ۱۹ در غرب اختلاف فراوانی داشت با توسعه صنعت در روسیه قرن ۲۰ . تروتسکی در کتاب ” انقلاب و ادبيات ” به اين اختلاف اشاره می کند که تغيير و تحولات صنعتی در غرب مانند “ آزمايش های شاگردان مدرسه ” در مقايسه با برنامه ريزی بزرگ سوسياليستی برای توسعه تکنولوژی است. تروتسکی در کتاب “ تاريخ انقلاب روسيه ” فرمان ” تصاحب کردن طبيعت ” را برای صنعتی شدن روسيه صادر و تاکيد می کند که تکنيک نه فقط در عرض و پهنا ، بلکه در “ عمق” نيز بايد مورد استفاده قرار گيرد ، به زبان ديگر طبيعت نه به طور سطحی بلکه در عمق نيز بايد تخريب گردد. تروتسکی ادامه می دهد که حتا جای کوه ها و مسير رودخانه ها نيز برای بنيادی کردن سوسياليسم می بايست به طور جدی و مرتب تغيير کنند و ” طيبعت را می شود مانند گل رۥس به مدل های گوناگون تبديل نمود…..لذت بردن غير فعال از طبيعت جای در هنر ندارد” ( ادبيات و انقلاب ). دگرگونی طبيعت به کمک تکنيک برای صنعتی کردن جامعه مهم ترين هدف برنامه حزب کمونيست روسيه بود ، به زبان ديگر، با انقلاب ۱۹۱۷ کمونيست ها بيشتر سعی در تغيير طبيعت داشتند تا  تحولات اجتماعی: انقلاب ۱۹۱۷ بيشتر انقلابی بوم شناسی ( اکولوژی ) بود تا اجتماعی و سياسی. طبيعت برای رهبران حزب فقط نقش يک کارگاه را برای ساختن بنا سوسياليسم ايفا نمی کرد، بلکه در مناطقی که شرایط طبيعی ( کوه، دره و يا رودخانه ) سد راه اهداف سوسياليستی می گرديدند می بايست اين موانع ( طبيعت ) مانند دشمن طبقاتی نابود شوند. برنامه صنعتی کردن جامعه روسيه اعلام جنگ عليه طبيعت و افرادی بود که به اين تخيلات کمونيستی معتقد نبودند.  تمام  کسانی  که قصد داشتند در هماهنگی با طبيعت زندگی کنند ( بخصوص دهقانان ) برای حزب کمونيست عقب افتاده ، ارتجاعی و سنتی محسوب می شدند و برعکس کارگران در کارخانه ها آهن سازی، در معادن و در پروژ های بزرگ ساختمانی ( سد سازی برای توليد الکتريسیته) پيشرفته و در خدمت سوسياليسم بودند. دستگاه تبليغاتی حزب کمونيست اين نظريه را اشاعه می داد که مناظر طبيعی تشکيل شدند از بتون ، آهن ، کانال ، کارخانه ، دکل ها و توربين های برق. لنين در سال ۱۹۲۰ اشاره کرد “کمونيسم يعنی قدرت شورا به اضافه الکتريسیته ” ( لنين ، جلد ۳۱، برلين ۱۹۶۰، صفحه ۵۱۴ ) اما نيروگاه برق فقط دستاورد تکنيکی برای پيشبرد اهداف اقتصادی نبود ، بلکه الکتريسيته برای حزب کمونيست به يک سمبل ، به يک نماد فرهنگی ( زيبايی ) و روانی تبديل گرديده بود. لنين خود به اين مسئله اشاره می کند که نيروگاه نه عملا ، برای توليد برق، بلکه از نظر تبليغات حزبی از اهميت زيادی برخور دار است ( لنين جلد ۳۲، صفحه ۵۱۶). برای رهبر حزب کمونيست حتی دهقانان وحشيانی هستند که با آن ها الفبای الکتريسيته بايد آموزس داده شود ( لنين ، جلد ۳۶ ، صفحه ۵۵۵). دو سال بعد از مرگ لنين (۱۹۲۶) اولين نيروگاه روسيه بر روی رودخانه Volchov احداث گرديد که قادر بود نيمی از مصرف برق شهر سابق لنين گراد را تامين کند. Zazurbin عضو کانون نويسندگان روسيه در کنگره سال ۱۹۲۶اين سازمان آينده مدرن اولين کشور سوسياليستی جهان را چنين  توصيف نمود: ”بگذاريد سينه سبز و آسيب پذير سيبری (Siberia) را به شهری با پوششی از سمنت ، سنگ و کارخانه تبديل کنيم ، بگذاريد استپ ها ( Steppe) رابسوزانیم و درخت ها را قطع کنيم ، اين اقدامات بايد انجام گيرند ، چرا که فقط با سمنت و آهن می توان همبستگی مابين ملت ها بر قرار نمود “ ( ۲۹۴ صفحه ، ۱۹۹۱، Danial Hillel , Out of the Earth ) برنامه اقتصادی ۵ ساله (۱۹۲۸ تا ۱۹۳۲) در واقع برنامه ۵ سال جنگ بر عليه طبيعت و انسان بود. اين برنامه مدرنيزه کردن روسيه بدون کمک متخصصان امريکايی امکان پذير نبود ، هزاران مهندس از امريکا در پروژهای صنعتی استالين به روس ها کمک می کردند ( در اين رابطه نگاه کنيد به کتاب  Sussane Schattenberg تحت عنوان زندگی مابين ترور و تکنيک در سال های ۱۹۳۰. اين کتاب در سال ۲۰۰۲ در مونيخ انتشار يافته است – به زبان آلمانی ). پروژ های سترگ آهن سازی (ذوب آهن) ، راه آهن به مرحله اجراء در آمدند و مترو مسکو ساخته شد. پيشرفت برنامه های صنعتی کردن روسيه که مانند يک حمله نظامی برای تغيير طبيعت و جامعه صورت گرفت حتی ناظران غربی را به تعجب واداشت. اما اين تحول سوسياليستی همرا بود با نزول استاندارد زندگی شهروندان روسيه. هم زمان با ايجاد نيروگاه های برق و کوره های ذوب آهن دهقانان هستی خود را با تحقق يافتن نوع مالکيت اشتراکی بر زمين در روستا ها از دست دادند و حتی از سال ۱۹۲۸ به بعد گارگران در کارخانه های بزرگ نصف دست مزد سابق را دريافت می کردند ( نگاه کنيد به Elena Osokina تحت عنوان Our Daily Bread ، لندن ، ۲۰۰۰). برنامه تبليغاتی حزب کمونيست در باره کارخانه های صنعتی و يا به زبان ديگر تبليغ عشق و عاشقی با تکنيک نويسندگان روسی را نيز تحت تاثير خود قرار داد. استالين نويسندگان سوسياليستی را “ مهندسين روح انسان ناميد” (استالين اين واژه را در نطقی در منزل گورکی در سال ۱۹۳۲ بيان نمود، نگاه کنيد به کتاب Irina Gutkin چاپ ۱۹۹۹،Evanston). موسيقی دانان سمفونی های کارخانه ای را به اجراء در آوردند و نويسندگان کارگاه های صنعتی را “معبد ماشين” نامیدند. عشق ورزيدن نويسندگان به تکنيک چنان شدت گرفت که حتا آن ها در بدن انسان آهن را مشاهده می کردند ( در باره انسان ماشينی در روسيه نگاه کنيد به کتاب Rolf Hellebust تحت عنوان Flesh to metal ,  چاپ ۲۰۰۳ ، Ithaca). شاعران سوسياليست در باره صدای ماشين و آهن شعر می سرودند و نقاشان تصوير کارخانه ها ، نيروگاه های برق و کارگران درحال قدم رو را نقاشی می کردند، در اين تصاوير جای برای مناظر طبيعی وجود نداشت: طبیعت برای هنر سوسياليستی يعنی چيزی جز کارخانه نبود. اما اواخر سال های ۱۹۲۰ اين نوع هنر مورد انتقاد قرار گرفت و هنرمندان سبک رئاليست سوسياليستی را انتخاب کردند. محتوی اين سبک کمتر توده های گمنام و بيشتر قهرمان کمونيستی است که برای ساختن سوسياليسم تمام نيروی خود را بکار می گيرد. در اين دوره ماکسیم گورکی به عنوان رئيس مهندسان ادبيات استالينيسم پای به عرصه هنر سوسياليستی می گذارد. مانند حزب کمونيست گورکی نيز دهقانان را دشمنان سوسياليسم می دانست و درک درستی نيز از طبيعت به عنوان محيط زيست و يک پديده زيبا نداشت. گورکی خواستار تغيير مسير رودخانه ها بود “ مسير غير عقلانی رودخانه ها را بايد عقلانی کرد” و يقين داشت که وقتی “ انسان طبيعت را تغيير می دهد در واقع خود را تغيير می دهد.” برای گورکی لذت بردن از طبيعت يک غريزه بدوی بود ( در اين باره نگاه کنيد به مقاله klaus Gestwa ، در کتاب Osteuropa 54 ،چاپ ۲۰۰۴ – به زبان آلمانی ). گورکی ترور استالين را تایيد می کند: “ اگر دشمن تسليم نشود، بايد نابود گردد” و اردوگاه های کار اجباری برای اين نويسنده مکانی برای تعليم و تربيت محسوب می شدند. گورکی در بازديد از محل عمليات ( کار اجباری ) ساختمانی کانال بين دريا سفيد و دريا شرق می گوید که در اين اردوگاه دشمنان سوسياليسم به قهرمانان کار تبديل می گردند. گورکی اشاره ای به از بين رفتن هزاران کارگر در تبعيدگاه های کار استالين نمی کند. در هيچ مکانی جز در اردوگاه های کار اجباری در سال های ۱۹۳۰ رابطه تسلط بر طبيعت با تسلط بر انسان ، که آدرنو در کتاب “ ديالکتيک روشنگری ” به خوبی آنرا نشان داده است ، مشاهده نمی شود. يک سوم از ۱۲۶۰۰۰ کارگرانی که مشغول ساختن کانال دريا سفيد بودند جان سپردند و ۱۰۰۰۰ نفر نيز موفق به فرار شدند (Sussane Schattenberg ). بعد از اينکه ، به نظر حزب کمونيست، برنامه کار ساختمانی کانال دريای سفيد به کمک کارگران تبعيدی موفقيت آميز بررسی گرديد ، پروژه ساختن کانال مسکو – ولگا با ۱۹۲۶۴۹ کارگر در سال ۱۹۳۵ آغاز به کار نمود. و بعد از جنگ دوم جهانی برای ساختن کانال ولگا – دون  (Wolga – Don) بيش از ۲۳۶۷۷۷ کارگر به کار گرفته شدند. در اين اردوگاه ها فقط کارگران به کار وادار نمی شدند ، بلکه از تمام اقشار جامعه که به نظر حزب کمونيست سيستم سوسياليستی را تهديد می کردند، به اين تبعيد گاه اعزام می گرديدند. واژه ديگر اين اردوگاه های کار و مرگ ” GULag ” بود. بعد از مرگ استالين ، با وجود عفو عمومی، اردوگاه ها کار اجباری هنوز پابرجا بودند، اما خيلی از کارمندان بلند پايه امور اقتصادی از به کار گرفتن کارگران تبعيدی در پروژهای بزرگ ساختمانی خوداری می کردند. مسئولان بزرگترين نيروگاه برق جهان در شرق سيبری (۱۹۴۵- ۱۹۶۷ ) با دست مزدهای بالا متخصصان و کارگران را استخدام می کردند. دگرگونی اجتماعی ( مدرنيسم ) بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بطور راديکال و بدون در نظر گرفتن موازين و منزلت انسانی تحقق يافت. در اين روند تغيير و تحول جامعه هم به فرد و هم به طبيعت صدمات شديدی وارد شد. از نظر استالين آفت نه فقط در طبيعت ، بلکه در جامعه هم نيز وجود داشت که می بايست نابود گردد. اما بزرگترين برنامه آفت زدگی در روستاها صورت گرفت : دهقانانی که مخالف اشتراکی شدن مزارع بودند مانند علف های هرزه از زمين و از محيط زيست خود کنده و به اردوگاه کار اجباری فرستاه شدند. قحطی سال های 33/ 1932 نتيجه جنگی بود که استالين در دهات روسيه عليه دهقانان آغاز نموده بود. در اواخر دوره تزار ها چخوف ( ير خلاف گورکی ) هشدار به خطری داده بود که تکنولوژی و صنعت برای انسان و طبيعت ايجاد می کنند. ( نگاه کنيد به Klaus Gestwa, تحت عنوان Primat der Umgestaltung und der Phatos des Bewahrens, چاپ ۲۰۰۳) استالين به خوبی نشان داد که برای رسيدن به مدرن می توان با ترور ، کار اجباري، با فقر و بدون دموکراسی بزرگترين ضربه را به انسان و طبيعت وارد آورد. بطور قطع تکنيک فقط در روسيه طبيعت و انسان را تخريب نکرد، تاريخ صنعتی شدن غرب يعنی تاريخ تسلط بر طبيعت و انسان ، اما متد وحشيانه حزب کمونيست روسيه برای رسيدن به  utopian modernity که با ادغام تکنيک و انقلاب اکتبر آغاز گرديد يک استثناء تاريخی بود.

مدرنيسم در روسيه بدون مدرن و يک جامعه مدني تحقق يافت

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert