گفتمان در باره بازگشت مذهب در جوامع غربی شدت گرفته است. برخی از نمایندگان کلیسا و پژوهشگران علوم الهیات کافران را مسئول از بین رفتن ارزش های اخلاقی در جامعه می دانند و از طرف دیگر زیست شناس و منتقد مذهب , Dawkins , هشدار می دهد که با بازگشت مذهب تمام دستآوردهای مدرن ( فرهنگ، اخلاق و علم ) مورد تهدید قرار گرفته اند.
برای این گروه از منتقدین فرد مذهبی نه فقط بی خرد ، بلکه یک بیمار روانی ( توهم داشتن ) نیز است. با توجه به بحث روز بازگشت مذهب به جامعه نظریات هابرماس در این مورد و بخصوص گفتمان فیلسوف با پاپ اعظم، Ratzinger ، در رابطه با قانون اساسی یک دولت ( مشروعیت یک دولت ) از اهمیت زیادی برخوردار است. با اینکه هابرماس در کتاب ” Faktizität und Geltung ” این نظریه را بیان کرد که در نهایت در گفتمان ها ( discourse) قوانین عرفی دولت نهادینه می شوند ( به تصویب می رسند)، حال فیلسوف بر این عقیده است که مصلحت یک دولت سکولار ایجاب می کند که از تشکیلات مذهبی در جامعه پشتیبانی شود ( دولت از انجمن های مذهبی و بدون گفتمان در این مورد پشتیبانی کند). در صورتیکه امروزه، به نقل از هابرماس، دولت مدرن از شهروندان دیندار می خواهد که آن ها از اعتقادات مذهبی خود صرف نظر کنند و خواسته های خود را نه با اصطلاحات مذهبی، بلکه به زبان سکولار ترجمه و مطرح نمایند. فیلسوف ادامه می دهد که دولت مدرن شهروندان مذهبی را مجبور کرده است شکافی در هویت خود ایجاد کنند، شکاف مابین زندگی شخصی ( مذهبی ) و عمومی ( سکولار ). هابرماس در این رابطه به بحث در باره بیماران علاج ناپذیر که خواهان مرگ خود هستند اشاره می کند و اینکه آیا دولت سکولار نیز باید به این در خواست بیماران جواب مثبت بدهد ( آنها را بکشد ) و یا نه. به عقیده هابرماس شهروندان مذهبی نمی توانند در این بحث دلائل مذهبی خود که نباید بیماران علاج ناپذیر را کشت مطرح کنند. هابرمس ادامه می دهد که دینداران مجبور هستند نظریه های شهروندان سکولار را در این مورد ( کشتن بیماران علاج ناپذیر) بپذیرند. فیلسوف ادامه می دهد که دولت لیبرال می بایست از شهروندان بی دین این تقاضا را بکند که آنها (بی دین ها) نظریات افراد مذهبی را غیر منطقی قلمداد نکنند. هابرماس معتقد است که با توجه به کم شدن منابع مفاهیم اخلاقی در جامعه دولت سکولار باید با مفهوم های مذهبی کنار بیآید.
برای پیدا کردن جوابی به این سوال که چرا هابرماس به مذهب گرایش پیدا کرده است نباید زیاد جستجو کرد: هابرماس با شک و تردید به دستآوردهای مدرن می نگرد. نظر هابرماس به شرائط امروز دنیا مثبت نیست. اگر هابرماس مدتی نه چندان دور تاکید می کرد که پروژه نا تمام مدرن را می بایست به اتمام رسانید، امروز فیلسوف هشدار می دهد که روند پدیده مدرن از مسیر پیشرفت و ترقی خود خارج شده است. جهانی شدن اقتصاد، به عقیده هابرماس، نقش و نفوذ دولت در جامعه را تنزل داده است. اما نه فقط در امور سیاسی و اقتصادی، بلکه در رابطه با مسائل هنجاری و معیاری (normative) عارضه زوال و انحطاط پدیدار گشته است. هابرماس بینش “طبیعت گرایی ” ( Naturalism – نادیده گرفتن پدیده های ذهنی و مذهبی ) را عامل پیدایش این زوال در جامعه می داند. بینش طبیعت گرایی همبستگی را از بین برده است و سیاست زدگی را مابین شهروندان رواج داده است. اما چه باید کرد و چگونه می توان روند این پدیده ناهنجار در جامعه را متوقف نمود. فیلسوف دیگر، هایدهگر، به سوال ” چه باید کرد” (1966) این جواب را داد: ” فقط یک خدا می تواند ما را نجات دهد”. هابرماس تا این حد پیش نمی رود و انتظار کمک از خدا را ندارد، اما فیلسوف بر این باور است که اجتماعات مذهبی ( منظور هابرماس از مذهب فقط دین مسیحیت است ) قادر هستند بینش طبیعت گرایی را در جامعه تضعیف و سدی در مقابل پیشرفت زوال اخلاقی بنا کنند. هابرماس نظر مثبتی به دین مسحیت دارد و یادآور می شود که اجتماعات و انجمن های مسیحیان ،بر عکس نهادهای مدرن، هنوز به خصوصیات و نمودهای انسانی ( همبستگی و امید به نجات از این دنیا مایوس کننده) پایبند هستند. چرا این استاد مکتب فرانکفورت و استادیار آدرنو نمی تواند یک جامعه بدون خدا را قبول کند. بطور قطع هابرماس خود یک فرد مذهبی نیست، اما او شاید از یک جامعه بدون خدا وحشت دارد. هابرماس معتقد است که با اینکه شهروندان از موازین اخلاقی (Norm) شناخت دارند و ضوابط قانونی را می شناسند غیر اخلاقی عمل می کنند. به همین علت ، یه عقیده هابرماس، فقط معیار های مذهبی می توانند شهروندان را به عمل کرد های اخلاقی ترغیب نمایند. اما با کانت همه چیز می بایست با روش استدلالی ثابت شوند: نظریه هابرماس در باره اخلاق مذهبی که در نهایت منجر به عمل کرد اخلاقی شهروندان می گردد تا به امروز به اثبات نرسیده است.
منابع :
1- Jürgen Habermas, Faktizität und Geltung , Beiträge zur Diskurstheorie des Rechts und des demokratischen Rechtsstaats ,Frankfurt am Main , 1994
2- Vorpolitische Grundlage des demokratischen Rechtsstaates? in: Jürgen Habermas/ Joseph Ratzinger, Dialektik der Säkularisierung. Über Vernunft und Religion. Freiburg: Herder 2007
3- Jürgen Habermas, Glaube und Wissen. Friedenpreis des Deutschen Buchhandels 2001, Frankfurt: Surkamp 2001
من مقاله سوسیالیسم_مارکس یا هگل_
مدرنيته سوسياليستی (utopian modernity) و نابودی انسان و طبيعت_انقلاب کارگری
را در وبلاگ شما خواندم مطالب جالب و تامل برانگیز بود…
اصول سوسیالیسم در زمانه ما کاربردی تری است. اما چطور می توان به یک جامعه بدون طبقه رسید؟ آیا زمانی که منافع افراد باهم در ستیز نباشد، رقابت رخت برمیبندد؟.
با درود . من از طریق وب فریبا خانم در هزار توی متن با نوشته های شما اشنا شدم . باید اعتراف کنم به عنوان یک معلم دانشگاه و محقق کار های جالب و ارزنده ای دارید . من ضمن مطالعه ی انها بخصوص متن مربوط به مارکس که نمی دانم فریبا خانم از کجا اورده بود . چون در کمتر مرجعی من ان را دیده ام . اما به سبب هوشمندی و توانایی های ویژهی شما استدعا دارم در انجمن نخبگان ایران که مجمعی از اساتید داخلو خارج از کشور است عضو شوید . من شما را به این پایگاه اطلاع رسانی دعوت می نمایو . با احترام بسییار دکتر محمد رضا پوراحمد .www.kharademelli.com