جنگ های حماسه آفرین اعراب ، یا راهزنی های اعراب

 نخست دو نامه از دو اسقف قرن 7 که از راهزنی های اعراب خبر می دهند:

1 – Sophronius

سوفرونیوس ( 560 – 638) کشیش اروشلیم از سال 634 تا 638 در نامه ای خبر می دهد که ما به علت گناه ها و اعمال خلاف این اوضاع را درک نمی کنیم. امسال ما نمی توانیم مراسم کریسمس را در بیت لحم برگزار کنیم. اعراب (Saracens ) مسیر اروشلیم تا بیت لحم را نا امن کردند. سوفرونیوس نه اسمی از اسلام می برد و نه اشاره می کند که اعراب بیت لحم را اشغال کردند.

We, however, because of our innumerable sins and serious misdemeanours, are unable to see these things, and are prevented from entering Bethlehem by way of the road. Unwillingly, indeed, contrary to our wishes, we are required to stay at home, not bound closely by bodily bonds, but bound by fear of the Saracens. (Christmas Sermon, 506 [p. 70])

2 – Maximus Confessor 

نامه بعدی از کشیش ماکسیموس کنفسور ( 580 تا 662 ) است که خبر می دهد : “در واقع چه چیز شرتر از آزارهای است که امروزجهان دچار آن است. چه چیز بدتر است برای بزرگان از این اتفاقات. چه چیز اسف انگیز تر است برای کسانی که  این اتفاقات را تحمل می کنند. دیدن بربر های صحرا نشین ( عرب های بادیه نشین ) که دنیای متمدن را مورد تخت و تاز قرار می دهند ، انگار مال خودشان است. دیدن که چگونه تمدن را وحشی ها و حیوانات وحشی نابود می کنند که فقط به طور ظاهر انسان به نظر می رسند”. در این نامه نیز اشاره ای به اسلام، یا مسلمانان نشده

For indeed, what is more dire than the evils which today afflict the world? What is more terrible for the discerning than the unfolding events? What is more pitiable and frightening for those who endure them? To see a barbarous people of the desert overrunning another’s lands as though they were their own; to see civilization itself being ravaged by wild and untamed beasts whose form alone is human. (Maximus, Epistula. 14, PG 91, 533-44 [pp. 77-78])

اسلام شناس آلمانی Albrecht Noth اشاره می کند که روایت ها ( اخبار ) از جنگ های یرموک، قادسیه و نهاوند تشکیل شده اند از کنار هم گذاشتن یک سری اصطلاحات تکراری ثابت ( Topos) و حکایت ها (anecdote ):

in den Überlieferungsgruppen zu den Schlachten am Jarmuk, bei qädisiya und bei Nihawand, die im wesentlichen aus einer aneinanderreihung von Topoi und Anekdoten bestehen ( 1

همچنین Noth اشاره به شبیه بودن اخبار تاریخ نویسان ایرانی و عرب از جنگ های اعراب می کند و ادامه می دهد: این اخبار مانند یک فرم، یا پرسشنامه طرح ریزی شده اند که فقط می بایست نام مکان جنگ ها در آن تغییر کند. خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان، با کمی تغییر، شبیه خبر بلاذری، مسعودی از جنگ نهاوند است و به همین علت نیز” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی “، فرمانده اعراب، یک بار در اصفهان ( طبری) شهید می شود و یک بار، به نقل از بلادری، در نهاوند ( 2)

خبر بلاذری از جنگ نهاوند و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر:

” هرمزان شور کرد و پرسید رأي تو چیست از اصبهان آغاز کنیم یا از اذربیجان. هرمزان گفت اصبهان سر است و اذربیجان دو بال. اگر سر را ببري بالها و سر همه به زمین خواهد افتاد. گوید: عمر به مسجد آمد و نعمان بن مقرن را بدید و کنار او بنشست و چون نمازش به پایان رسید گفت: من تو را به عاملیت برمیگزینم. نعمان گفت اگر براي جمع خراج باشد نه، لکن براي جنگ نیکو است. عمر گفت: تو براي جنگ میروي و او را گسیل داشت و به اهل کوفه بنوشت تا او را یاري دهند. کوفیان وي را مدد کردند و مغیرة بن شعبه نیز از ایشان بود. نعمان مغیره را نزد ذو الحاجبین فرمانده عجمان به نهاوند فرستاد
آنگاه مسلمانان و مشرکان با یک دیگر مصاف دادند. آنان خود را هر ده تن به زنجیري و هر پنج تن به زنجیري بسته بودند تا فرار نکنند. گوید که ما را به تیر بزدند و جماعتی را مجروح کردند و این پیش از آغاز قتال بود.
پس بجنگید و مردمان نیز بجنگیدند و نعمان نخستین کس بود که به قتل رسید “. ( بلاذری ، فتوح البلدان/ ترجمه محمد توکل، صفحه 197)

خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر

فرستادن نعمان به حنگ اصفهان

کشته شدن نعمان در اصفهان

( تاریخ طبری ترجمه ابولقاسم پاینده، صفحه 1966و 1968: http://files.tarikhema.org/…/Tabari-High-Quality-By-Enikaze

نقل شده که ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در نزدیکی شهر نهاوند به خاک سپرده شد:

https://fa.wikipedia.org/…/%D9%86%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%86_%…

به طرز مشابه ای نیز تاریخ نویسان عرب و ایرانی خبر می دهند که قبل از یک درگیری نظامی فرماندهان از خلیفه تقاضای کمک می کردند و خلیفه با نوشتن یک نامه به یک فرمانده دیگر فرمان فرستادن نیروی کمکی به صحنه جنگ را ابلاغ می کرد.

نظم و صف آرایی لشگر اعراب در جنگ ها هم کلیشه ی و شبیه یک دیگرند. مرتب به نام فرمانده و یا یک شخصیت مهم که در راس یک واحد نظامی قرار دارد اشاره می شود. اغلب خواننده با نام دو فرمانده جناع های راست و چپ ارتش نیز آشنا می شود. تاریخ شناسان عرب و ایرانی همچنین از اسامی فرمانده هان جناع های راست و چپ لشگر دشمن نیز اطلاع داشتند. طبری، با استناد به سیف بن عمر، به نام فرماند هان ایرانی در جبهه مقدم، در پشت جبهه و دو جناع راست و چپ ارتش ایرانیان در جنگ قادسیه اشاره می کند. همچنین طبری از فرمانده سواره نظام ایرانی در جنگ نهاوند اسم می برد. Noth معتقد است که اسامی فرماندهان ایرانی که طبری از آنها نام برده است ساختگی هستند. در بیشتر حکایت ها تاریخ نویسان عرب اشاره به خیانت فردی از شهروندان شهر محاصره شده می کنند. در محاصره شوشتر نام ایرانی که خیانت کرد و راه مخفی ورود به شهر را به اعراب نشان داد و همچنین نام اولین عربی که وارد شهر شده است مشخص است. شهر قرطبه ( کوردوبا ) در اسپانیا نیز بطرز مشابه ی مانند شوشتر به تصرف اعراب در آمد، در اینجا یک چوپان راه مخفی ( شکافی در حصار شهر ) را به عرب ها نشان می دهد. همچنین اخبار تصرف شهر الفسطاط و بندر اسکندریه در مصر، دمشق و شهر ” قیسار یه ” (قیصریه – امروز در شمال اسرائیل ) شبیه یک دیگر هستند ( 3) در بیشتر اخبار از محاصره شهرها توسط اعراب توجه ساکنان شهر محاصره شده به علت برگزاری یک جشن از محاصره کندگان منحرف شده بود

خبر طبری و نویسندگان عرب از جنگ های اعراب در واقع ، به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی  ” یهودا دی. نوو و جولیت کورن ” راهزنی ها و سرقت های قبیله های بادیه نشین به شهرهای مجاور بود. یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود:

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest ( 4

شاید ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” و یا “سعد ابن ابی وقاص” رئیس این باند های مسلح بودند که در تاریخ طبری ترفیع رتبه می گیرند و به سمت فرماندهی سپاه منصوب می شوند.

——————————————————

1 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzenfrühislamischer Geschichtsüberlieferung, Bonn 1973, P. 17 – 18
2 –  Albrecht Noth, Isfahan – Nihawand. Eine quellen-kritische Studie zur frühislamischen Historiographie, in: ZDMG 118 ( 1968 ), P. 279
3 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen, P. 24
4 – Yehuda D. Nevo und Judith Koren: Crossroad to Islam, Amherst / N.Y 2003, P. 100

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert