آیا امویان پیرو دین مسیحیت بودند ؟

 

تا زمان خلافت عبدالملک مروان (685) هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد دولت اسلام را برای عموم آشکار کرده باشد

 Before Abd al Malik we have no evidence for the public display of Islam by the State  ( Robert G. Hoyland )

معاویه در قبال شهروندان تحت فرمانروایی خود سیاست آزادی خواهانه ای به پیش گرفته بود – ” او اجازه به هر فردی داده بود آنطور که خود می خواهد زندگی کند ” – چنانکه گزارشگران آن دوره خبر داده اند

Muawiya followed a laissez-faire policy toward the conquered peoples – ” he allowed everyone to live as they wanted”- as one contemporary noted (1

به نقل از مارکس فلسفه هگل بر روی سر ایستاده و باید آنرا بر روی پاهایش قرار داد. تاریخ صدر اسلام را نیز باید از سر بر روی پاهایش برگرداند. به جای طبری که 200 سال بعد، در قرن 9 و 10، بدون ارائه یک سند از اتفاقات قرن 7 خبر می دهد می بایست به سکه ها، سنگ نبشته ها و اخبار نویسندگان مسیحی قرن 7 مراجعه کرد. سکه ها ، سنگ نبشته ها و خبرهای نویسندگان مسیحی قرن 7 این نظریه را تقویت می کنند که امویان ( لقب امویان را عباسیان رسم کردند) پیرو دین مسیحیت بودند: وقایع نامه مارونیت ( Maronite chronicle ) که تا سال 664 خبر می دهد اشاره می کند اعراب در اروشلیم معاویه را در سال 660 به پادشاهی انتخاب کردند. معاویه در جلجثته ( Golgota – تپه ای که در آنجا مسیح را به صلیب کشیدند) و در جتسیمانی ( Gethsemane – باغی که در آنجا مسیح شب قبل از به صلیب کشیده شدن عبادت کرده بود ) نیایش کرده است :

In AG 972 ( 660) , Constans‘ s 18th year, many Arabs gathered at Jerusalem and made Muawiya King and he went up and sat down on Golgotha; he prayed there , and went to .Gethsemane and went down to the tomb of the blessed Mary to pray in it. ( 2

تاریخ شناس دانشگاه یوتا Peter von Sivers ( آمریکا ) اشاره می کند : بعد از خاتمه درگیری بین عرب های شرق و غرب معاویه حدود سال 650 پادشاه اعراب سوریه عراق، ایران و مصر می شود، معاویه خود را یک پادشاه مسیحی می دانست.

What can definitely be concluded is that after an internal conflict between western and eastern Arabs around 650 Muawiya emerged as king of the free Arab lands of Syria and Iraq, as well as of the conquered lands of Iran and Agypt, Muawiya considered himself a Christian king (3

همچنین از معاویه یک سنگ نبشته از سال 663 با علامت صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی Gadara  ( ”ام قیس” در اردن ) پیدا شده است. حکاکی این نشانه مسیحیت توسط معاویه باعث تعجب تاریخ نویسان عرب گردیده ( اسلام شناسان سنتی معتقدند که نقش صلیب تحمل و بردباری معاویه در قبال مسیحیان ساکن شهر ام قیس را نشان می دهد ). سنگ نبشته معاویه به زبان یونانی نوشته شده. (4)

inschrift-11

سنگ نبشته معاویه در ’ ام قیس ‘ با علامت صلیب ( بالا، سمت چپ)

معاویه از دمشق حکمفرمایی می کرد و نه از مدینه. انتخاب دمشق شاید به علت مقبره یحیی ( John the Baptist ) که امروز به مسجد اموی شهرت دارد بود. معاویه به خود لقب امیرالمومنین ( ضرب واژه امیرالمومنین بر روی سکه ها معاویه در داربگرد فارس ) را داده بود. امیرالمومنین به معنی محافظ مومنین ( مسیحی ) و معاویه خود را موظف می دانست از مقبره یحیی در دمشق محافظت کند. ضرب سکه با نقش یجیی و صلیب در زمان معاویه در فلسطین این نظریه را تایید می کند. (5)

سکه های عرب – بیزانسی با نقش یحیی و صلیب

muawia 1
روی سکه بالا ( سمت چپ ) یک امیر عرب را نشان می دهد که سر یحیی را در دست دارد ( سمت راست
سکه ) و در سمت چپ سکه نقش صلیب ضرب شده است. روی سکه پایین ( سمت چپ ) نقش یحیی ( ؟) و صلیب ضرب شده اند

به نقل از اسلام شناس دانشگاه نیویورک Robert G. Hoyland ” معاویه خودداری کرد به مکان محمد برود، به مدینه، جای فرمانروایان عرب قبل از او . معاویه پایتخت خود را به دمشق انتقال داد.” این اسلام شناس ادامه می دهد: ” اما چرا معاویه تصمیم گرفت دمشق را انتخاب کند معلوم نیست، شاید مبتنی بر ملاحضات عملی بود، یا این حاکم عرب قصد داشت از نو شروع کند. ” 

” He refused to go to the seat of Muhammad “, that is , Medina, home to the Arab rulers before him, but preferred to make his capital at Damascus…. Mu’awiya decision might not, however, have been solely a pragmatic one. He perhaps regarded his rule as a new beginning ( 6

پاتریشا کرون (Patricia Crone ) ، اسلام شناس دانمارکی، در کتاب ” God’s Caliph “اشاره می کند که در سکه ها و سنگ نبشته های دوران معاویه نام خدا حکاری شده، اما از فرستاده خدا نامی برده نشده است. پاتریشا کرون ادامه می دهد که پیغمبر در دوران معاویه ( Sufyanid period ) در انظار عمومی نقش شناخته شده ای نداشت.

It is a striking fact that such dokumentary evidence as survives from the Sufyanid period makes no mention of the messenger of God it all. The papyri do not refer to him. The Arabic inscriptions of the Arab-Sasanian coins only invoke Allah, not his rasul; and the Arab-Byzantine bronze coins on which Muhammad appears as rasul Allah, previously dated to the Sufyanid period, have now been placed in that of the Marwanids. Even the two surviving pre-Marwanid tombstones fail to mention the rasul, though both mention Allah; and the same is true of Mu’awiyas inscription at Ta’if. In the Sufyanid period, apparently, the prophet had no publicly acknowledged rule ( 7

  پاتریشا کرون ادامه می دهد: ” سوال دوم مربوط می شود به رابطه امویان، بخصوص سفیان با مسحیت. پیش گوی های پیامبرانه (apocalypses ) سنی به یک نتیجه ای نرسید که سفیان (Sufyani ) مسیحی بودند ، اما شیعیان ادعا کردند که سفیان با یک صلیب بر گردن از بیزانس آمدند و یا هنگام اقامت (پناهندگی ) در بیزانس دین مسیحیت را قبول کردند و مسیحی شدند. شاید این یک نوع برتاختن شیعه به سلسله سفیان بود و شاید هم خاطره شیعیان از رابطه خانواده معاویه با مسیحیان بود:
 
The second question deals with connection of the Umayyads, and especially of the Sufyani, to Christanity. In Sunni apocalypses one could never come to the conclusion that the Sufyani is a Christian, but that does not necessarily mean that it is not an authentic part of the cycle as a whole. In Shia material the Sufyani is a Christian who comes from Byzantium with a cross around his neck; at another point, Umayyads who request asylum in the Byzantine Empire convert to Christianty ( though it is not done with any great enthusiansm). It could be that this is just one more attack to be laid at the door of the hated Umayyad dynasty, or it could be that it represents a genuine recollection of the connection between Muawiya and his family and Christianity (8

در سنگ نبشته ها و سکه های معاویه اشاره ای هم به اسلام نشده است. چنین به نظر می رسد، که معاویه از پیامبر مسلمانان و از اسلام اطلاعی نداشته. Hoyland اشاره می کند که معاویه ” در نظر نداشت به محمد ارجاع دهد و مشروعیت او (محمد) را تقویت کند .”

He ( Mu’awiya ) evidently did not consider that he had to refer to Muhammad to bolster his legitimacy. (9

ميسون بنت بحدل، همسر معاویه بود. پدر و خانواده ميسون بنت بحدل مسیحی بودند و معاویه یک کلیسای ترک شده در دمشق را به خانواده همسرش هدیه کرد.

So was Maisun bint Bahdal, married to the first Umayyad Caliph Mu’awiya. Her father and family remained Christians, and Mu’awiya ceded to them an abandoned church in Damascus. ( 10

از سلم ابن زیاد( Salm ibn Ziyad ) حکمران مرو ، از سال های 680 تا 684 ( دوران امویان )، نیز سکه های با نقش صلیب ضرب شده اند. ایران شناس آلمانی Heinz Gaube اشاره می کند: ” به طور قطع ضرب نقش صلیب بر روی سکه های سلم بن زیاد از مرو یک اشتباه بوده و با توجه به ساکنان مسیحی این شهر و انزجار مسلمانان از مسیحیان می بایست علت ضرب این سکه ها بررسی شوند ” . Gaube اما اضافه می کند که شاید ابن زیاد برای حفظ کردن فرمانروایی خود در مرو احتیاج به پشتیبانی مسیحیان این شهر را داشته و به همین علت نیز نقش صلیب را بر روی سکه های خود ضرب کرده است. ( 11 )

در سال 839 عبدالرحمن الغافی، خلیفه اموی در کوردوبا ( اسپانیا) یک شورای کشیشان را فرا می خواند، اما مسائل مسیحیت در دستور کار این شورا قرار نداشت. شاید به این دلیل که مسئله ای برای مسیحیت پیش نیآمده بود که این شورا آنرا بررسی کند. همچنین موضوع بحث کشیشان در این شورا خطر اسلام برای مسیحیت، آنطور که تاریخ نویسان سنتی اشاره کردند ، هم نبود، بلکه خطر فرقه Casianer بود که کلیسا را تهدید می کرد. از این فرقه که پیروان آن شهرت به ریاضت کشی داشتند اطلاع زیادی در دست نیست. اما به امکان زیاد نام این فرقه را به Johannes Cassianus نسبت می دهند که مدتی به عنوان کشیش در مصر در زمان اوگوستین قدیس ( 354 – 430 ) زندگی می کرد و آموزش بخشش اوگوستین را قبول نداشت. به طور قطع اگر اسلام تا این تاریخ ( 839) در اسپانیا گسترش پیدا کرده بود، آنطور که تاریخ نویسان اسلامی از آن خبر داده اند، می بایست در این شورا  مطرح می شد. به نظر می رسد که کشیشان در این شورا این دین جدید ( اسلام ) را نمی شناختند. برای اولین بار در سال 850 دو کشیش اسپانیایی با نام های Albar , Eulogius به دین اسلام اشاره می کنند (12)  

اسلام شناس قرن گذشته آلمان یولیوس ولهاوزن ( Julius Wellhausen ) اشاره به خبری از  تئوفانس ( Theophanes – تاریخ نویس قرن 8 بیزانسی ) با این مضمون می کند : “ حکمرانان جدید (عباسیان) در سال 755 بیشتر مسیحیان در فلسطین را به دلیل خویشاوندی آن ها با سلسله قبلی کشتند. ” اسلام شناس آلمانی ادامه می دهد ” این قابل فهم نیست که چطور می توان ادعا کرد که امویان از پیروان دین مسیح بودند. این خبر درست نیست “.

 A. M. 6243 töteten die neuen Herrscher die meisten ( Christen als ) Anverwandten der früheren ” ” Dynastie, in dem sie sie hinterlistig umbrachten zu Antipartris in Palästina. Man versteht nur nicht, wie die Umaijiden als Christen bezeichnet weden  können; es liegt ein Irrtum oder eine Interpolation vor ( 13

از ایشو یهب سوم ( Isho ‘ Yahb III ) ، اسقف مسیحیان ( نستوری) ایرانی در تیسفون بین سال‌های 649 تا 659 ، 106 نامه در دست است ( ایشو یهب سوم ). یکی از این نامه ها جواب ایشو یهب سوم به شکایت روحانیان از شهر نینوا ( Nineveh) است. این روحانیان شکایت می کنند که حاکمان تازه اعراب در نینوا از ایده مذهبی مونوفیزیت ( یعقوبی) پشتیبانی می کنند. یعقوبی ها ( فرقه ای از مسیحیت ) غسانیان سوریه بودند. این نامه نشان می هد که یعقوبی ها سوری در زمان اسقف ایشو یهب سوم در این نینوا به قدرت رسیده بودند و نه مسلمانان. همچنین این اسقف اشاره به معاویه کرده است که  ” معاویه حکمران با مدارا و بی تعصبی بود ” و ادامه می دهد:  ” شرایط برای شکوفایی ایمان صلح آمیز است.” اینجا منظور از ایمان مسیحیت است و به طور قطع اگر مسلمانان در سوریه حکمفرمایی می کردند چنین نظریه ای را یک اسقف بیان نمی کرد ( 14

یوحنای دمشقی ( John of Damascus ) ، عالم الهیات مسیحی ( 676 – 749 ) اهل سوریه بود. پدر یوحنای دمشقی سرپرستی بخش دارایی دستگاه اداری معاویه را به عهده داشت و خود او نیز مدت زمانی کوتاه در خدمت این خلیفه اموی بود. یوحنای دمشقی در کتابی با نام  “ آموزه های اشتباه “ ( De Haeresibus )  صد مورد ارتداد را توضیح می دهد. صدمین نوع ارتداد به ارتداد اسماعیلی ها ( اعراب قبل از اسلام به اسماعیلی ها نیز شهرت داشتند ) اشاره می کند. به عقیده  یوحنای دمشقی نگرش اسماعیلی ها به  دین مسیحیت اشتباه بود و یک نوع ارتداد به شمار می آمد (15) این خبر ارتداد در کتاب یوحنای دمشقی نشان می دهد که اسماعیلی ها پیرو نوعی از دین مسیحیت بودند، اما نوع اشتباه آن.

به نقل از کريستف لوکزنبرگ ( Christoph Luxenberg ) ، زبان شناس آلمانی ، سنگ نبشته های مسجد قبه الصخره ( اروشلیم ) که به دستور عبدالملک بن مروان بین سالهای (۶۹۱ – ۶۹۲) حکاری شده است نظریه مذهبی این خلیفه ( امیرالمومنین ) را منعکس می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که این نظریه عیدالملک موضوع مسیحی دارد و برای مسیحیان نوشته شده  است.  عبدالملک در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره به یک خدا در مسیحیت باور دارد و فرضیه تثلیث را رد می کند. (16) در بخش داخلی مسجد در رابطه با مقوله تثلیث این نوشته ها حکاری شده اند:

شما که کتاب مقدس دارید! در باره خدا  حقیقت را بگویید

چون که مسیح، پسر مریم فرستاده و سخن خدا است

پس به خدا و فرستاده اش ایمان بیآورید و نگویید سه

 چون که خدا یکی است – خدا را ستایش باد – چگونه ممکن است خدا یک فرزند داشته باشد

………

   خدایا ،نگهدار فرستاده خود را  و مسیح بنده، پسر مریم 

او را رستگار کن در روزی که متولد شد، در روزی که  درگذشت، و در روری که دوباره زنده می شود

…………
مسجد قبه الصخره به سبک معماری کلیسای بیزانس بنا شده و جهت مکه را نشان نمی دهد.

قبه الصخره

سنگ نبشته مسجد قبه الصخره با نام عیسی پسر مریم

نقاشی دیواری قصر امرا ( Qusayr’Amra ) در شرق اردن

. این قصر بین سال‌های ۷۱۱ تا ۷۱۵ توسط ولید، خلیفه اموی، ساخته شد. در این نقاشی تصویر یک زن نیمه برهنه در حمام، صحنه رقص، مسابقه ورزشکاران، ابزار موسیقی و شکار دیده می شوند. این نقاشی یک اثر اسلامی نیست. در اسلام به تصویر کشیدن زن ، رقص و ابزار موسیقی حرام، ممنوع است. همچنین این نقاشی دیواری شش پادشاه را نشان می دهد که به نام چهار تا از آنها ( نا خوانا)، به نام خسرو پرویز دوم ؟ و پادشاه بیزانس ؟ به زبان یونانی و عربی اشاره شده است. به نقل از Johannes Thomas ، استاد آلمانی زبان های رومی ، این نقش های دیواری در اردن به سبک مدل های مسیحی، بیزانسی و یونانی نقاشی شده اند (17) همچنین  Peter Brown اشاره می کند که نقاشی های دبواری در قصر امرا به سبک یونانی هستند:

The last pure and untroubled effervescence of Hellenistic grace ( 18

نقاشی دیوار جنوبی حمام قصر امرا

Qusayr Amra, south wall: bathing women ( fresco )

استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد Garth Fowden اشاره می کند:
این نقاشی بر خلاف معیار اخلاقیات مسلمانان است

it is clear that its decoration consciously flouted Muslim ethical norms ( 19

 تاریخ نویس آمریکایی ادامه می دهد: احتیاجی نیست از مسیحیت اطلاع داشته باشیم تا خاطره موزائیک مسیح در کاخ عمره زنده شود

No knowledge at all of Christianity was required, though, for one to be put in mind at qusayr Amra of the mosaic of Christ enthroned that occupied the vault above the emperor’s throne in the famous Chrysotriclinus audience hall at constantinople. ( 20

و کاخ عمره به طرف مکه ساخته نشده بود

The accuracy of their orientation on Makka might leave much to be desired – as was the case at Qusa (21

   در قصر هشام خربة المفجر‎ ) که به دستور هشام بن عبدالملک ( 724–743 ) در اریحا  ( فلسطین ) ساخته شد نقاشی حیوانات ، از جمله نقاشی خوک و میمون ، دیده می شوند:

In the interstices between the foliage in the Khirbat al-Mafjar entrance hall
abundant representations of animals were also found, some intact, others
fragmentary (Figs. 6-7), including pigs (boars?), cats, a monkey (?) ( 22
 
چون قران به طور منفی به خوک و میمون اشاره کرده است بعید به نظر می رسد که یک خلیفه مسلمان این دو حیوان  را به تصویر بکشد. همچنین در سقف قصر هشام  نقاشی بوتو های انگور و انگور چینی مشاهده می شوند. انگیزه نقاشی های انگور در قصر هشام رومی هستند، اما صحنه های شکار با اسب و تیر و کمان به سبک ساسانی نقاشی شده اند ( 23)
 

به نقل از مذهب شناس آلمانی کارل – هاینس اولیگ ( karl-Heiz Ohlig) مسیحیان سوریه به ساختن کلیسا در قرن 8 نیز ادامه دادند و تبلیغات پیروان این دین تا سرزمین چین هم گسترش یافت. این مذهب شناس ادامه می دهد که در هیچ مدرکی، وقایع نامه ای، یا نوشته ای از کلیسا  و کشیش های مسیجی قرن 8 اشاره ای به مسلمانان عرب نشده است. آیا می توان  تصور کرد که مسلمانان در سوریه و فلسطین حکمفرمایی می کردند، اما مسیجیان به این رویداد مهم تاریخی ( پدیده اسلام ) توجه ای نکرده باشند. ؟ (24

سکه شناس فرانسوی  Rika Gyselen  به سکه های با نقش صلیب از دوران امویان اشاره می کند. به عقیده اسلام شناسان سنتی قصد امویان از ضرب نقش صلیب بر روی سکه های خود نشان دادن تساهل و مدارا در مقابل مسیحیان بوده است.  Rika Gyselen  نیز اشاره به مدارای مسلمانان در مقابل مسیحیان می کند و ادامه می دهد که شاید برای امویان فرقی نمی کرده که چه نقشی بر روی سکه ها ضرب شود ، یا اینکه در شرایط ناآرام ایران در این دوره مسیحیان نیز توانستند سکه های خود را ضرب کنند (25 )

kreuz-1
 بخش راست: یک صلیب در وسط سکه بر روی چهار پله و در کنار، به حروف پهلوی، وآژه „  (?)Panãh – yazd
“ بخش چپ: دو صلیب در وسط سکه بر روی یک دیگر و در دور حروف ( ناخوانا ) بزبان پهلوی.

kreuz3بخش راست: نقش صلیب در وسط سکه و در کنار به خط پهلوی مخفف بیشاپور ( BYŠ ) ، مکان ضرب سکه. در بخش چپ ، در کنار، لغت عربی ” بسم الئه“

تاریخ شناس آمریکایی Clive Foss به سکه ای غیرمعمول از دوران عبدالملک مروان اشاره می کند. این  سکه  به  این دلیل معمولی نیست که در روی سکه سه شکل با علامت صلیب دیده می شود و در پشت سکه واژه “ محمد رسول الئه “ حکاری شده است (26

Unbenannt2

محمد رسول الئه Reverse.: M, abovbe : A below; legend in Arabic only

unbekannt2

Obverse.: Three standing figures holding globus cruciger,crosses on crowns, no legend

 
همچنین سکه های از دوران امویان ( قرن 7 ) با نقش صلیب در ضرابخانه بعلبک ( لبنان ) ضرب شدند (27

Fals_-_UmayyadsPseudo-Byzantine type. Umayyad Caliphate. Uncertain period (pre-reform). Minted in Baalbek (Heliopolis) in 41-77 AH / 661-697 AD. . Two standing imperial figures holding cruciform scepters; cross between heads / Large M; cross above, Greek mint name (“Heliopolis”) flanking, Arabic mint name (“Ba‘albakk”) in exergue.

واژه بعلبک به خط کوفی در زیر حرف M ضرب شده
 
سکه – و اسلام شناس آلمانی فولکر پپ ( Volker Popp) نیز اشاره می کند که نخست اعراب مسیحی ( تا مرگ مامون ) حکمفرمایی می کردند : ( 28)
——————————————————————————————-
1 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of an Islamic  Empire, Oxford University Press 2015, P. 130
2 – The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, annotated by Andrew Palmer, Liverpool University Press, 1993, P. 31

3 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279

4 – Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11

5 – Volker Popp, Maauia der Aramäer und seine Zeitgenossen. in: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig ( Hg), Vom Koran zum Islam, Berlin, 2009, P. 139

6 – Robert G. Hoyland, P.129

7 –  Paricia Crone / Martin Hinds, God’s Caliph, Religious authority in the first centuries of Islam, Cambridge university press, 1986, P. 24

8 – David Cook, Studies in Muslim Apocalyptic, Princeton 2002, p. 223

9 – Robert G. Hoyland, P. 136

10 – J. Spencer Trimingham, Christianity Among the Arabs in pre-Islamic Times, Lebanon 1990, P. 278

11 – Hans Gaube, Arabosasanidische Numismatik ,1973, P.12.

12 – Markus Gross, Karl-Heinz Ohlig, Vom Koran zum Islam, Schiler, 2009, P. 47 – 48

13 – Julius Wellhausen, Das Arabische Reich und sein Sturz , Berlin 1902, P. 345

14 – R. Duval, Iso’yaw patriarchae III., Liber epistularum. (Corpus Scriptorum christianorum orienttalium, Vol.12, Scriptores Syri II, tomus 12 ) , Löwen 1904, 182

15 – Johannes Damascenus, Über die Häresien, Kapitel 100, in: Die Schriften des Johannes von Damaskus, Bd. IV, Liber de haeresibus. Opera polemica, hrsg. von Bonifatius Kotter (PTS 22), Berlin, New York 1981, 60-67

16 – Christoph Luxenberg, Neudeutung der arabischen Inschrift im felsendom zu Jerusalem, in:Karl-HeinzOhlig / Gerd-R. puin ( Hg), Die dunklen Anfänge, Berlin, 2007, P. 124 – 147

17 – Johannes Thomas, Hellenistische Tradition im frühen Islam. In: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig, Die enstehung einer Weltreligion, Berlin, 2011, P. 111-114

18 – Peter L. Brown, The Wordld of Late Antiquity, London 1971, P. 197

19 –  Garth Fowden,Qusayr Amra, Art and the Umayyad Elite in Late Antique Syria, University of California, 2004, P. 58

20 – Fowden, P. 140

21 – Fowden, P. 141

22 – Hanna Targen, The Peopled Scrolls at the Umayyad Palace in Jericho – Some Oberservations. P. 93-104

www.arts.tau.ac.il/departments/images/stories/Journals(…/0Staragan.pdf.

23 – Johannes Thomas, P. 122

24 – Karl-Heinz Ohlig, Die dunkle Anfänge, Neu Forschungen zur Entstehung und frühen Geschichte des Islam, Berlin, 2007, P. 369 (پانوشت)

25 – Rika Gyselen, Arab – Sasanian Copper Coinage, Wien 2009، P 15

Österreichische Akademie der Wissenschaft ، Veröffentlichungen der Numismatischen Kommission – Band 34

26 – Clive Foss, Arab-Byzantine Coins, Harvard University Press, 2008, P. 63

27 – https://commons.wikimedia.org/wiki/File:Fals_-_Umayyads_%28pre-reform%29-_41-77_AH_-_Pseudo-Byzantine_type.jpg

 28 – فولکر پپ، آغاز اسلام ، از اوگاریت به سامره، چاپ اول 2014 ، ترجمه ب. بی نیاز

6 Gedanken zu “آیا امویان پیرو دین مسیحیت بودند ؟

  1. باسلام
    دركتابي كه اخيراازمتن سرياني به فارسي تحت عنوان”رويدادنامه خوزستان” ترجمه شده،وادعاشده متن آن پيرامون650تا660ميلادي توسط فردي مسيحي نوشته شده؛به صراحت نام”محمد”به عنوان رهبرمسلماناني كه يزدگردسوم راشكست داده اندذكرشده.اگراصالت اين متن(وزمان نوشته شدن آن) ثابت شود؛مدرك محكمي ازوجودشخصي به نام”محمد”درراس حركت اسلامي درپايان دوران ساساني خواهد بود.

    • ” of greater historical significance is the fact that the prophet is representedas alive at the time of the conquest of palestine. this testimony is of course irreconcilable with the islamic account of the prophet’s career ” (Patrica Crone – Hagarism )
      به نقل از اسناد اسلامی محمد در سال 630 درگذشت و جنگ فرضی قادسیه در سال 634 بود. در رویدادنامه خوزستان اسمی از اسلام برده نشده، به اعراب و پسران اسمائیل اشاره شده

      • باسپاس ازبذل توجهتان.
        منظورمن اين بودكه اگرمتن نامبرده داراي اصالت تاريخي باشد؛سندي ازوجود شخصي به نام “محمد”مي باشدكه رهبر اسماعيليان درحمله به ايران ساساني است.يعني متني همزمان باواقعه حمله اعراب به ايران-فارغ ازاين كه اين اعراب رامسلمان بناميم يا اسماعيلي يا فقط اعراب-ازوجود فردي به نام “محمد”درتاريخ است.گرچه متن مورداشاره چندبخش مجزاداردوشايدنتوان به درستي زمان نوشتن آنراتعيين كرد.

  2. این مطالب جفنگ بی سرو ته چی هست که نوشتی جناب، بنده تاریخ اموی وعباسی و خلفای راشدین رو خواندم، شما تاریخ رو ننوشتی بلکه برداشتهای سطحی و اشتباه خودت از تاریخ رو اینجا نوشتی. ارزش علم مطلب شما صفر هست

  3. يافته هاى تازه محققين نشان ميدهد كه محمدنیزهمانندموسی وعیسی، به عنوان پيامبر اسلام شخصيتى غیرواقعی است كه 150سال بعدازمرگ محمدواقعی تاریخی که یک پیشواورهبرازیهودیان ناصری بود توسط حکومت عباسيان ساخته و پرداخته شده و بصورت روایات وارد تاريخ شده است و كل تاريخ اسلام و پيامبرش محمد، داستانى ساختگى است كه توسط ابن اسحاق و پس از او ابن هشام ساخته شده است كه به امپراتورى اعراب هويت بدهد. «محمد المسیح» متخصص علم تاریخ و نسخه‌شناسی، ضمن اشاره به تناقضات دو نگرش تاریخ مادی و تاریخ شفاهیِ اسلام، تاریخ مبتنی بر روایات شفاهی را فاقد اصالت تاریخی دانسته و با ارائه مستندات تاریخی، اذعان می‌کند که نام «محمد» یعنی حمدوستایش شده حتی ممکن بوده یک لقب بوده باشدو دستکم سه «محمد» در تاریخ وجود داشته‌است:
    ۱- برطبق آنچه درنسخ قدیمی تاریخی نگاشته شده این بوده که رهبرعرب سیاسی- نظامی بزرگ یهودی – نصرانی که درسال 634میلادی بر امپراطوری روم شرقی که پایتختش بیزانس( فلسطین وغزه امروزی) بودوپادشاه آن زمان امپراطوری روم شرقی هراکلیوس بودکه فردی مسیحی بودوبه انجیل اعتقادداشت پیروزگشت واورشلیم راکه تحت حکومت رومیان بود فتح کرد؛ و نه مکه را (چون طبقِ تاریخ مادی، مکه‌ای تا سال ۷۸ عرب (به اصطلاح هجری) وجود نداشته است).این شخص برپارسیان (ایرانیها) نیزپیروزگشت
    ۲- خودعیسی مسیح (که آیات ۲۹ گانه گنبد قبة الصخرة (اورشلیم) درباره او است)وازاوهم به عنوان عبدالله ورسول اویادشده یعنی کلمه محمددرمورداوهم بکاررفته که این آیات بابسم الله الرحمن الرحیم شروع شده وسپس به محمدعبدااله ورسوله میرسد
    ۳- محمد غیرواقعی درون روایات اسلامی (اولین باراین ابن اسحاق بودکه به دستورابوجعفرمنصورخلیفه دوم عباسی، با ساخت و پرداخت تاریخی اسطوره‌ای درظاهربصورت کتاب، شخصیت پیامبری بنام محمد را می‌سازد که ۱5۰ سال قبل‌تر فوت کرده‌است! تا قبل از وی هیچ سندوشاهد تاریخی دال بر وجودشخصی بنام محمد که پیامبر اسلام معرفی می‌شود وجود ندارد!)البته ناگفته نماندکه که ماامروزه کتاب سیره ابن اسحاق رادردسترس نداریم وفقط درموردزندگینامه محمدپیامبراسلام کتاب سیره ابن هشام راداریم نه سیره ابن اسحاق راودرضمن خودابن هشام نیز تاریخ تولدش مشخص نیست ولی ظاهراسالهابعدازابن اسحاق میزیسته وکتاب ابن اسحاق رانقل وروایت وویرایش کرده ودرضمن درتاریخ شفاهی ومکتوب روایات اسلامی حدود150سال (اززمان صدراسلام تازمان اولین مورخ یعنی خودابن اسحاق )که برای مورخین بصورت سیاه چاله است چون هیچ سندومکتوب ونسخ خطی وشاهدی درمورداین شکاف 150 ساله ازتاریخ دردست نیست واصلامانمی دانیم خودابن اسحاق هم وجودخارجی داشته یاخیر.

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert