تراژدی ” آنتیگونه ” ( Antigone ) اثر سوفوکلس ( Sophokles )
، یا تراژدی
اولین زن تاریخ که علیه فرمان غیر اخلاقی حاکم شهر قیام کرد
سوفوکلس در اين تراژدی نشان می دهد که آيا حکمران می تواند هر عملی را که بخواهد انجام دهد ، آیا می بايست شهروندان از هر امر دولتی تبعیت کنند. آنتیگونه دستورات حاکم را نمی پذیرد و معتقد است که می توان و می بايست احکام غير انسانی و غير اخلاقی دولتی را ناديده گرفت ، حتا اگر مجازات اين سرپيچی از اوامر حکمران مرگ باشد. آنتیگونه اولین زن تاریخ است که علیه دستورات غیر اخلاقی دولت قیام می کند. اما موضوع ( کوتاه) اين تراژدی:
پیشگویی به لایوس (Laios) ،پادشاه شهر تبس ( Thebes )، هشدار می دهد که به دست پسرش کشته می شود. همسر پادشاه تبس یک پسر به دنیا می آورد. لایوس که می ترسید حرف پیشگو حقیقت و به دست پسرش کشته شود به یک چوپان امر می کند که نوزاد را با خود به کوهستانی ببرد و در آنجا رها کند. اما چوپان نوزاد پادشاه را در کوهستان رها نمی کند، بلکه او را به خانواده ی می سپارد که فرزندی نداشتند. پدر و مادر جدید پسر پادشاه تبس را اودیپوس می نامند. (Oedipus) . اودیپوس بدون آنکه از گذشته خود اطلاعی داشته باشد در سنین جوانی در گذارگاهی به يک درشکه چی که با سرعت از کنار او رد شده بود اعتراض می کند و در نزاعی که بین او و مسافران روی می دهد يکی از سرنشينان اين درشکه به دست اودیپوس کشته می شود. فرد کشته شده لایوس پادشاه شهر تبس و پدر واقعی اودیپوس بود ( گفته پیشگو حقیقت می شود ). اودیپوس پس از ارتکاب اين قتل فرار می کند و بدون آنکه شناخته شود خود را به شهر تبس که بعد از مرگ پادشاه بدون حکمران بود می رساند. در اين شهر اودیپوس یک معمای حل نشده را برای شهروندان حل می کند و پادشاه شهر می شود. طبق رسوم جاری اودیپوس با زن پادشاه سابق و در واقع ، بدون آنکه بداند، با مادر خود ازدواج می کند .
از ازدواج اودیپوس با مادر خود چهار فرزند به دنیا می آیند، دو دختر و دو پسر. اما پس يک دوران خوشبختی اودیپوس از قتل پدر به دست خود و ازدواج با مادر آگاه می شود. اودیپوس پس از اطلاع از این فاجعه خانوادگی ( کشتن پدر و ازدواج با مادر ) خود را کور و شهر را ترک می کند. زن ( مادر ) اودیپوس نيز دست به خودکشی می زند. دو پسر اودیپوس مدتی با يک ديگر بر شهر تبس حکومت می کنند تا اينکه بين آنها نزاع در می گیرد و يکی از برادر ها مجبور به فرار از شهر می شود. اما پس از مدتی برادر فراری با لشگری به شهر تبس حمله می کند. در نبردی که بین دو برادر در خارج از حصار شهر در می گیرد هر دو به دست يک ديگر کشته می شوند. کرئون ( Kreon) ،حاکم جديد شهر، که بردار زن ( مادر ) اودیپوس نیز است دستور می دهد که فقط جنازه برادری که از شهر تبس دفاع کرده است بايد دفن شود. کرئون هم چنان امر می کند که جنازه برادر دیگر که به شهر حمله کرده است می بایست بر روی زمین بماند تا که طمعه لاشخورها و سگ ها شود. کرئون تاکيد می کند که هر فردی آن برادری را که به شهر حمله کرده به خاک بسپارد به مرگ محکوم می کند. ( يونانیان مردگان را دفن می کردند و حتی پس از شکست ايرانيان در جنگ ماراتن اجساد سربازان ايرانی به خاک سپردند ). اما آنتیگونه، يکی از خواهران، به اين دستور حکمران اعتراض می کند و از کرئون می خواهد که هر دو برادر می بایست دفن شوند. بدين ترتيب اختلاف بين دولت (کرئون ) و فرد ( آنتیگونه ) بروز می کند.
نمايشنامه با يک گفتگو بين دو خواهر، آنتیگونه و ایسمنه (Ismene) ، شروع می شود. آنتیگونه به خواهر خود می گويد که قصد دارد برادری را که هنوز دفن نشده به خاک بسپارد. اما ایسمنه با اين تصميم خواهر خود موافق نیست. ایسمنه: ” چگونه به فکر این عمل متهورانه افتاده ای. ” آنتیگونه: ” آیا تو به من کمک می کنی که برادرمان را به خاک بسپاریم.” ایسمنه: ” با اینکه این کار ممنوع است قصد داری او را دفن کنی. ” آنتیگونه: ” آری، برادرم را به خاک می سپارم، برادر تو هم هست، خیانت نمی کنم” ایسمنه: ” اما کرئون دفن کردن برادرمان را ممنوع کرده است.” آنتیگونه: ” کرئون نمی تواند منرا از برادرم جدا کند.” ایسمنه: ” چه سرنوشت هولناکی در انتظار ما است اگر ما قوانین دولتی را زیر پا بگذاریم، ما باید قبول کنیم که ما زن هستیم و با مردها نمی توانیم برابری کنیم. قویتر ( حاکم ) بر ما مسلط است و حتا او می تواند با ما شدید تر هم برخورد کند … من مطیع اولیای امور هستم: عملکردهای افراطی بیهوده است “. آنتیگونه: ” من دیگر اسم تو را به زبان نمی آورم، حتا اگر تو از من تقاضا کنی، کمک تو دیگر باعث خوشحالی من نمی شود. آنچه که تو خود صلاح می دانی انجام بده، من او ( برادر ) را به خاک می سپارم، حتا اگر من برای این عمل جان خود را از دست بدهم، این کار بس زیبا است، محبوب نزد محبوبان دفن شود “. (1) آنتیگونه نخست در سحرگاه تاریک و بدون اینکه سربازان کرئون متوجه او شوند مقداری خاک بر روی جنازه برارد خود می ریزد و صحنه را ترک می کند. آنتیگونه با اینکه می دانست که جناره در نظر سربازان است و از آن مراقبت می کنند دو باره بر می گردد. این بار آنتیگونه با رعایت تمام آداب و رسوم خاکسپاری برادر خود را به خاک می سپارد و بعد از آن توسط سربازان کرئون دستگير می شود.
آنتیگونه بین دو سرباز نزد کرئون
به امر حکمران شهر آنتیگونه در اتاقی در یک زير زمين زندانی می کنند. آنتیگونه خود را در اين زندان به دار می کشد. پسر حاکم شهر که قصد ازدواج با آنتیگونه را داشت، پس از با خبر شدن از خودکشی نامزد، خود کشی می کند. زن حاکم نيز نمی تواند مرگ پسرش را تحمل کند و دست به خودکشی می زند.
فيلسوف آلمانی، هگل، شايد تنها فیلسوفی است که اقدام کرئون را درست می داند. برای هگل حاکم شهر، کرئون، يک ديکتاتور نیست که موازين اخلاقی را زیر پا می گذارد. هگل معتقد است که آنتیگونه از خواسته به حق خود دفاع می کند که برادرش بايد به خاک سپرده شود و حاکم شهر نيز می بايست از قدرت و اعتبار دولت دفاع کند: ” آنتیگونه قوانین دولت را نقض می کند و کرئون به حق خانواده توجه ای ندارد. “ به همين علت، از نظر هگل، برخورد اين دو اصل مشروع ( حق فرديت و قدرت دولت ) اين تراژدی را به صحنه آورد. تمام محققان ، نه فقط در زمان هگل، بلکه تا به امروز از فیلسوف ، به علت تایید عملکرد کرئون، انتقاد می کنند.
تراژدی آنتیگونه اولين بار در سال ۴۴۲ قبل از ميلاد در آتن به صحنه آمد .
( Sophokles: Antigone, Reclam, Stuttgart, 1998 (1