آدرنو معتقد است که سيستم سرمايه داری نتوانست ارزش های انسانی (همبستگی، رفاه همگانی، تقسيم منصفانه ثروت و …) را در جامعه پا برجا کند که به عقیده فیلسوف اين کمبود ها نتيجه توليد صنعتی و شرایط تقسيم کار در جوامع سرمایه داری است. در واقع انتقاد آدرنو انتقادی است به تکنيک و صنعت. همين نظر آدرنو را نيز هايدگر بيان مي کند.
هايدگر در سخنرانی سال ۱۹۶۲ تحت عنوان ” تکنيک و بازگشت ” توضيح می دهد که جامعه تکنيکی (صنعتی) فقط فرهنگ مصرف کردن را در ذهن شهروندان تقويت کرده است و اشاره می کند که متد، منطق و تئوری علمی (رياضيات) هستی انسان ها را در معرض نابودی قرار داده اند. در دوره های اوليه تاريخ غرب، در يونان، فيلسوفانی مانند Parmenides و Heraklit، به عقيده هايدگر، از بودن، وجود و هستی سخن به ميان آوردند که اين هستی هم آشکار بود، هم پنهان و هم اسرا آميز، اما پلاتون سعی نمود دلائل ماوراء طبيعی (متافزيک) را ارائه دهد و حقيقت را به عنوان يک ايده ( ايده در فلسفه پلاتون و در زبان يونانی معنی فرم نيز می دهد) قلمداد کند و در قدم بعدی اين توهم به وجود آمد که با کمک تئوری و حساب کردن می توان به واقعيت پی برد و بر آن تسلط يافت. برای Heraklit در هستی تضادها و معنی های متعدد نهفته است، اما به مرور زمان اين مفهوم ها مختلف در بودن و هستی بوسيله منطق و علم ناپديد شدند. هايدگر پيشنهاد می کند که با يک جهش می بايست دنيای منطق و علم را ترک و يک زبان و فکر ديگری را انتخاب نمود. زبان و فکری که هايدگر در نظر دارد زبان و فکر شعر است، يعنی بايد شرایط و نوع تفکر قبل از سقراط در يونان قديم را دوباره جستجو کرد و مورد استفاده قرار داد ( دوران شاعر Homer ). هايدگر اثر مهم خود ” بودن و زمان “ را در سال ۱۹۲۷به تحرير در آورد. نويسنده در اين کتاب بيشتر به مسائل مرگ، ترس، غم، غصه، نگرانی و احساس گناه می پردازد تا به مقوله های مانند عشق و اميد. هايدگر ادامه می دهد که مفهوم زندگی را بايد در نا پايداری هستی و مرگ انسان جستجو کرد. برای هايدگر مقوله ”نبود” (nothingness) مبدا تمام فرهنگ ها و فلسفه ها هست. ( شايد به همين علت اين فيلسوف آلمانی با گرايش های فاشيستی و پس گرا مورد توجه روشنفکران ايران است). هايدگر فلسفه جديدی را پايه گذاری کرد که در آن کمتر مسائل دو گانه ای مانند انسان و طبيعت (ذهن و عين )، روح و جان و فهم و احساس مورد بحث قرار می گيرند، بلکه فيلسوف بيشتر در باره موقعيت انسان در دنيا (existence) و محدود بودن زندگی بحث می کند. استنباط هندسی و رياضی دکارت از دنيا در فلسفه هايدگر تبديل می گردد به مکانی (دنيايی) برای حمايت و مراقبت انسان ها از يک ديگر. واژه های که فيلسوف در کتاب های فلسفی خود انتخاب کرده است از ديد فلسفه زبان توانائی رساندن شناخت به خواننده را ندارند، جمله ای مانند ” نبود نابود می کند “ جمله ای است قشنگ، اما تهی از يک شناخت ( kognitiv ) فلسفی. هايدگر يک فيلسوف سياسی و عضو حزب فاشيست آلمان بود و بعد از جنگ دوم نيز هيچ گونه توضيح و توجيه ای در باره عضويت خود در تشکيلات فاشيستی را نداد و حتا در اوائل سال های ۵۰ قرن گذشته کتاب خود ” آموزش متافيزيک ” از سال ۱۹۳۵ را دوباره بدون هيجگونه تغييری منتشر می کند که در اين اثر فيلسوف به ” حقیقت باطنی و عظمت جنبش ناسيوناليست سوسياليسم “ ( که همان جنبش فاشيستی هيتلر است) تاکيد می ورزد. در آن وقت يورگن هابرماس، برجسته ترين فيلسوف امروز آلمان، مقاله انتقاد آميز شديدی در يک روزنامه بر عليه هايدگر بعلت چاپ بدون تغيير اين کتاب منتشر می کند. هايدگر هم مخالف سيستم کاپيتاليسم بود و هم ضد نظام سوسياليستی. هربرت مارکوزه ( Herbert Marcuse ) از مکتب فرانکفورت خبر می دهد که او چند بار بعد از جنگ دوم جهانی با هايدگر ملاقات داشته و فيلسوف اذعان کرد که او در انتخاب هيتلر و حزب فاشيسم آلمان دچار اشتباه شده است، مارکوزه ادامه می دهد “که اين اشتباه را يک فيلسوف نبايد مرتکب شود، چرا که اين اشتباه خيانتی است به فلسفه “
مهم ترين اثر آدرنو و هورک هايمر ” ديالکتيک روشنگری ” است که در اوائل سال های ۴۰ قرن گذشته انتشار يافت، در مقدمه اين کتاب چنين آمده است: ” از همان نخست هدف روشنگری از بين بردن ترس و بيم از جامعه بشری و دادن استقلال به انسان ها بود. اما در دنيای کاملا روشن شده فقط مصيبت و بلا هستند که می درخشند” برای هر دو محقق اين سوال مطرح است که چگونه فاشيسم توانست در عصر روشنگری به قدرت برسد و ميليون اها نسان را از بين ببرد. به عقيده آدرنو فاشيسم به معنای بازگشت فرهنگ جامعه روشن غرب به بربريت نبود، بلکه نطفه های بربريت خود در اين فرهنگ نهفته است. از همان بدو تاريخ بشر، به نظر آدورنو، خرد و عقل انسان به يک نوع بيماری دچار شده بودند. انسان سعی نمود به کمک مفاهيم انتزاعی (فکری، آبستره، تفکر رياضی و نه نظريه تجربی ) طبيعت را بشناسد و بر آن چيره گردد، اما اين شناخت از طبيعت در قبال از دست دادن معانی اوليه زندگی ميسر گرديد. اين نوع شناخت رياضی و محاسبه ای ديگر در دنيا مکانی برای احساس و هم دردی باقی نمی گذارد – پايه گذران مکتب فرانکفورت اين نوع طرز فکر را عقل و يا خرد ابزاری، محاسبه ای نامیدند (خرد ابزاری). و با همين نوع محاسبه که معيار های اخلاقی و انسانی را نا ديده می گيرد، به نظر آدورنو، فاشيسم ميليون ها انسان را نابود کرد. خرد محاسبه ای در جامعه بورژوازی فقط مختص تفکر فاشيستی نيست، بلکه افراد عادی نيز مانند راننده اتوبوس و يا يک فروشنده اين نوع خرد را مورد استفاده قرار می دهند. آدرنو اشاره می کند که اين خرد حساب شده با عصر روشنگری و دوران صنعتی شدن دنيا شروع نگرديد، بلکه منشاء آنرا بايد در اوائل تاريخ بشريت جستجو کرد. حتا اسطوره، که روشنگری به مقابله آن پرداخت، نقطه مشترکی با طرز فکر روشنگرانه دارد : تسلط بر طبيعت. طبيعت را جادوگران سعی می کردند با اهداء هديه ( قربانی، که نوعی باج دادن به طبيعت است) آرام کنند و از نيروی ويرانگر آن بکاهند و يا اينکه با استفاده از ماسک های وحشتناک طبيعت را تحت تاثیر خود قرار دهند. اما با اين وجود اسطوره از طبيعت جدا نگرديد و بخشی از آن ماند، اما با خرد در عصر روشنگری طبيعت جادوزدائی و از انسان جدا شد. اما اگر برای هايدگر دوران شعر قبل از سقراط ايده آل محسوب می شد و در آن زمان به عقيده فيلسوف انسان ها با خرد امروزی آشنائی نداشتند، برای آدرنو نشان های خرد محاسبه شده را می توان حتا در قهرمان اسطوره ای شاعر يونانی هومر، Odysseus، مشاهده کردکه برای رسيدن به اهداف خود (رسیدن به قدرت ومالکیت) از تمام خواسته های باطنی خود، مانند يک انسان امروزي، صرف نظر کرد. خرد ابزاری و يا محاسبه شده، همانطور که از اسم آن درک می شود، در خدمت پيش برد های منافع اقتصادی و برای رسيدن به قدرت مورد استفاده شخص قرار می گيرد: با خرد در سيستم سرمايه داری شخصی است که به ثروت و قدرت رسيده باشد. به همين علت آدرنو Odysseus را اولين انسان منطقی (محاسبه ای) اروپائی ناميد. آدرنو و هايدگر هر دو به خرد ابزاری عصر روشنگری (سرمايه داری) انتقاد دارند و هر دو اين نوع خردمندی را رد مي کنند، اما آدرنو، برعکس هايدگر، قصد بازگشت به گذشته شعری قبل از سقراط را ندارد.
به عقيده آدرنو مکتب و فلسفه هايدگر تشکيل شده است از يک سری کل گوئی ها و مقولات تو خالی. آدرنو ادامه می دهد که هايدگر به مسائل جامعه توجه ای ندارد و درست همين شرایط و روابط اجتماعی هستند که خصوصيات انسان ها را تعيين می کنند. مقوله های ترس و هستی که هايدگر درفلسفه خود به آن ها تاکيد می ورزد می بايست در رابطه با جامعه سرمايه داری مورد بررسی قرار بگيرند و اين سيستم کاپيتاليستی است که باعث می گردد انسان ها بی ريشه و با خود و با اجتماع غريب شوند. به نظر آدورنو نسخه های که هايدگر و اصولا پيروان مکتب اگزيستانسياليسم به بشريت ارائه می دهند در سيستم پيشرفته سرمايه داری اثر درمانی ندارند و يک زندگی با مفهوم را بايد در سيستم اجتماعی ديگری جستجو کرد، اما بطور قطع نه در يک شرایط اوليه بشريت که هايدگر خواهان آن است. آدرنو اشاره می کند که انسان در فلسفه هايدگر می بايست هم محافظ و هم مطيع هستی باشد و در صورتيکه، به عقيده آدورنو، اين خرد است که در اين دوران احتياج به حفاظت دارد، خردی که اختيار و سرنوشت بشر را به نيرو های تخيلی، ماوراء طبيعی و اسطوری نمی سپارد و استقلال ها و آزادی ها ی فردی را تضمين می کند. رسيدن به اين ارزش ها در آينده، و نه در گذشته، امکان پذير است.