اما چرا زبان ما ،بعد از حمله اعراب، مانند زبان مصری ها، سوریه ها، عراقی ها و …، عربی نشد؟ برای بیشتر پژوهشگران ایرانی تغییر نکردن زبان فارسی به علت مقاومت (فرهنگی ) ایرانیان در مقابل اعراب بود. اما نخست این پرسش مطرح است که آیا اعراب مسلمان به ایران حمله کردند و آیا حکمرانان عرب در ایران قصد داشتند زبان فارسی را عربی کنند
اخبار حمله اعراب به ایران را باید به دو دسته تقسیم کرد:
اول اخبار تاریح نویسان ایرانی (طبری ) و عرب ( بلاذری و…. ) است که حدود 150 تا 200 سال بعد (در قرن 9 )، بدو ن ارائه یک سند، به جنگ های قادسیه و نهاوند اشاره کرده اند و دوم اخبار تاریخ نویسان هم زمان (قرن 7 ) از این جنگ ها است
از تاریخ نویسان هم زمان فقط سبئوس، تاریخ نویس ارمنی قرن 7، به این دو جنگ اشاره کرده است و به همین علت برای بیشتر پژوهشگران ایرانی و غربی اخبار تاریخ سبئوس از جنگ ها ایران با اعراب معتبر و حقیقت هستند
تاریخ نویس ایرانی مقیم آمریکا، تورج دریایی، در کتاب خود „ایران ساسانی. صعود و سقوط یک امپراتوری „به جنگ قادسیه اشاره می کند که در سال 636 ساسانیان به فرماندهی رستم از اعراب مسلمان شکست خوردند و تیسفون سقوط می کند:
In 636 CE at the Battle of Qadisiyya the Sasanians under the leadership of Rustam were defeated and the capital, Ctesiphon, fell to the Arab Muslims ( 1
دریایی برای تایید نظریه خود به تاریخ سبئوس (Sebeos ) ارجاع می دهد.اما سبئوس، منبع خبری دریایی، نه اشاره ای به قادسیه کرده است و نه از اعراب مسلمان نام برده است، سبئوس به ارتش اسماعیل اشاره کرده و نه به اعراب مسلمان :
Then the army of Ismael, which had gathered in the regions of the east, went and besieged Ctesiphon (2)
اعراب در دوران قبل از اسلام نیز اسماعیلی ها نامیده می شدند و جنگی که سبئوس به آن اشاره کرده در محل حیره بوده و نه در قادسیه.
the village called Hert,ichan
سبئوس از جنگ نهاوند نیر نام نبرده، بلکه اشاره به جنگ در سرزمین مادها کرده. به نقل از سبئوس این جنگ در نخستین سال پادشاهی پادشاه کنستانتین و دهمین سال پادشاهی یزدگرد سوم، یعنی در سال 642 میلادی، اتفاق افتاده است. تعداد سپاهیان ایران شصت هزار نفر بود و سپاه اسماعیلی ها چهل هزار تن و جنگ در سرزمین مادها بود. این جنگ سه روز ادامه داشت. هر دو طرف بسیار کشته دادند تا آنکه به ایرانیان خبر رسید که سپاهی از اسماعیلی ها به یاری آنها می آید. ارتش ایرانیان با شنیدن این خبر شبانه گریخت.
It happended in the first year of Constans king of the Greeks, and in the tenth year of Yazkert king of the Persians, that the Persian army of 60,000 fully armed man asembled to oppose Ismael. The Ismaelites put in the field against them 40,000 armed with swords. and they joind battle with each other in the province of Media. For three days the battle continued, while the infantry of both sides diminished. Suddenly the Persian army was informed that an army had come to the support of the Ismaelites. The Persian troops fled from their camp all through the night ( 3)
سبئوس از 60000 سپاهی ایران نام برده، اما بعید به نظر می رسد که ایرانیان می توانستند بعد از شکست های متوالی در جنگ ها با بیزانس در سال های 622 ( در ارمنستان )، 627 ( در نینوا ) و نابودی ارتش ساسانیان و بعد از شکست دیگر در قادیسه ( 636) دوباره در نهاوند (642 ) این تعداد سرباز را در مقابل اعراب بسیج کنند. همچنین تعداد 40000 سرباز ارتش اعراب در نهاوند نیز باور کردنی نیست.
دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن اشاره می کنند :
این ادعای اسلام شناسان سنتی که در شبه جزیره عربستان قبایل متعدد عرب زندگی می کردند که پس از پذیرفتن اسلام با یک دیگر متحد شدند و با هزاران جنگجو به کشور های مجاور حمله کردند حقیقت تاریخی را بیان نمی کند. بیشتر سرزمین شبه جزیره عربستان ( به جز قسمت جنوبی آن ) پرجمیعت نبود و همین ساکنان کم این مناطق، در هر دوره تاریخی هم، در نهایت فقر زندگی می کردند:
The Muslim traditions depict the Arabian Peninsula as filled with roaming nomadic tribes who, after conversion to Islam, supplied thousands of warrios for the conquest of al-Šām, Iraq, and Egypt. This view dose not beare close scrutiny. Most of the peninsula ( excluding of course its southern coastal region ) is a parched desert which, judging from the material remains so far discovered, was never densely inhabited and whose population was not only sparse but extremely poor by any standard at any historical time. ( 4
از طرف دیگر کتاب „تاریخ سبئوس“ به دستخط خود نویسنده (از قرن 7 ) در دست نیست، یگانه نسحه تاریخ سبئوس سه قرن بعد و یا شاید باز هم دیرتر (قرن 11 ) رونویسی شده است.
that the sole manuscript we have was written at least three centuries after Sebeos wrote , and probably more than that, since it includes as Sebeos’s work a piece by an author who was still writing 1004: if his work could be misattributed to Sebeos, the copyist who made that mistake probably himself lived considerably after the time when this late 10th-early 11th-century author wrote. ( 5
چون نویسنده تاریخ سبئوس ناشناس است این تاریخ شهرت دارد به تاریخ وانمودین سبئوس (pseudo Sebeos )، یا تاریخی که به سبئوس نسبت داده شده. به احتمال زیاد رونویس گر تاریخ سبئوس خبر خود از جنگ های اعراب و ایرانیان را از تاریخ طبری و اخبار تاریخ نویسان عرب که در قرن 9 و 10 انتشار یافته بودند برداشته است. به زبان ساده تر، اخبار تاریخ سبئوس از جنگ های قادسیه و نهاوند معتبر نیستند.
اما اخبار طبری و تاریخ نویسان عرب از این جنگ ها را چگونه می توان توضیح داد ؟
به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن پس از نابودی ارتش ساسانیان و عقب نشینی بیزانس از سوریه و اروشلیم (630) قبایل عرب تنها نیروی های مسلح در مناطق میان رودان بودند. جنگ ها و فتوحات ی که طبری و تاریخ نویسان عرب 200 سال بعد خبر داده اند در واقع دستبرد ها و سرقت های مسلحانه این قبایل عرب به سرحدات کشور های مجاور بودند. یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود:
The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest. ( 6)
پس اگر اعراب فقط دست به سرقت می زدند و جنگی اتفاق نیافتاده این اعرابی که در سال 642 (سال ضرب سکه اعراب در ایران ) در ایران به قدرت رسیدند از کجا آمده بودند؟ این اعراب از شبه جزیره عربستان به ایران حمله نکرده بودند، بلکه این اعراب ایرانی بودند که قرن ها در ایران زندگی می کردند و توانستند بعد از نابودی ارتش ساسانیان در جنگ ها با بیزانس در ایران قدرت را به دست یگیرند.از چهار خلیفه راشدین هیچ مدرک کتبی ( سکه، سنگ نبشته ، پاپیروس) پیدا نشده است و به درستی مشخص نیست که آیا این خلفای صدر اسلام حقیقی (تاریخی ) بودند و یا غیر حقیقی ( مذهبی). اولین سند کتبی از یک خلیفه عرب سکه ای است از معاویه ( 662 ) که در داربگرد (فارس ) ضرب شده است (سکه ) معاویه لقب امیرالمومنین را به خط پهلوی ( امیری وریوشنیکان ) بر روی سکه خود ضرب کرده است. به نقل از سکه – و ایران شناس آلمانی „فولکر پپ” (Volker Popp) معاویه یک عرب .مسیحی بود که از اماکن مقدس مسیحیان حفاظت می کرد
.Als Christ schützte er ( Muawiya) nattürlich ein christliches Heiligtum. ( 7 )
اسلام شناس آلمانی کرت بانگرت (Kurt Bangert ) اشاره می کند: “ اگر ما به سکه ها مراجعه کنیم اصل و نسب معاویه از جنوب عربستان نبود، بلکه از ایران بود “:
Gehen wir allein von der Numismatik aus, müssten wir die Herkunft Muʿāwiyas nicht in Südarabien, sondern in Persien zu verorten haben. (8)
این امکان نیز هست که ایرانیان مسیحی که در آخر دوران ساسانیان تعداد آنها کم هم نبود به هم آیین های عرب ها ایرانی خود برای دست یافتن به قدرت کمک کردند، چون، به نقل از “فولکر پپ”، برای ایرانیان با به قدرت رسیدن اعراب فقط یک سلسه عوض شد، شاهان ساسانی جای خود را به امیران عرب (ایرانی ) دادند:
In den Augen der Iraner war eine Dynastie ausgewechselt. ( 9)
همچنین سکه های از عبدالملک مروان ( 696 ) در مرو ضرب شده اند (سکه ). بر روی سکه مرو با خط پهلوی نام “ عپدولملیک ی مروانان “ و نه عبدالملک بن مروان دیده می شود. در زبان فارسی „آن“ اول حالت اضافی و „آن“ دوم حالت جمع است، به این معنی که “ مروانان “ یعنی شهروندان مروی، یا افرادی که از مرو هستند. عپدولملیک ی مروانان یک عرب ایرانی و از ساکنان شهر مرو بود. نویسندگان عرب و ایرانی ( طبری ) پدری را با نام مروان جایگزین شهر مرو کردند و “عبدالملک بن مروان ” را به عرصه تاریخ فرستادند.
شرق شناس قرن 19 آلمانی „یولیوس ولهازن“ اشاره می کند “عرب ها خودشان را تطبیق داده بودند و احساس داشتند که مانند بومی ها هستند، همانند خراسانی ها شلوار می پوشیدند، شراب می نوشیدند، نوروز و مهرگان را جشن می گرفتند. “
Die Araber akklimatisierten sich, sie fühlten sich mit den Landeskindern eins in der gemeinsamen Provinz, als Churasanier. Sie trugen Hosen wie die Iranier, tranken Wein; feierten Neuruz und Mihrigan. (10)
عربی نشدن زبان ما ایرانیان، بعد از به قدرت رسیدن اعراب در ایران، به علت مقاومت فرهنگی ایرانیان نبود، بلکه به علت ایرانی بودن این اعرابی بود که قرن ها در ایران زندگی می کردند و علاقه ای هم نداشتند زبان عربی را جایگزین زبان فارسی کنند، چون به امکان خیلی زیاد این اعراب ایرانی به زبان فارسی تسلط داشتند.