جنگ های حماسه آفرین اعراب ، یا راهزنی های اعراب

 نخست دو نامه از دو اسقف قرن 7 که از راهزنی های اعراب خبر می دهند:

1 – Sophronius

سوفرونیوس ( 560 – 638) کشیش اروشلیم از سال 634 تا 638 در نامه ای خبر می دهد که ما به علت گناه ها و اعمال خلاف این اوضاع را درک نمی کنیم. امسال ما نمی توانیم مراسم کریسمس را در بیت لحم برگزار کنیم. اعراب (Saracens ) مسیر اروشلیم تا بیت لحم را نا امن کردند. سوفرونیوس نه اسمی از اسلام می برد و نه اشاره می کند که اعراب بیت لحم را اشغال کردند.

We, however, because of our innumerable sins and serious misdemeanours, are unable to see these things, and are prevented from entering Bethlehem by way of the road. Unwillingly, indeed, contrary to our wishes, we are required to stay at home, not bound closely by bodily bonds, but bound by fear of the Saracens. (Christmas Sermon, 506 [p. 70])

2 – Maximus Confessor 

نامه بعدی از کشیش ماکسیموس کنفسور ( 580 تا 662 ) است که خبر می دهد : “در واقع چه چیز شرتر از آزارهای است که امروزجهان دچار آن است. چه چیز بدتر است برای بزرگان از این اتفاقات. چه چیز اسف انگیز تر است برای کسانی که  این اتفاقات را تحمل می کنند. دیدن بربر های صحرا نشین ( عرب های بادیه نشین ) که دنیای متمدن را مورد تخت و تاز قرار می دهند ، انگار مال خودشان است. دیدن که چگونه تمدن را وحشی ها و حیوانات وحشی نابود می کنند که فقط به طور ظاهر انسان به نظر می رسند”. در این نامه نیز اشاره ای به اسلام، یا مسلمانان نشده

For indeed, what is more dire than the evils which today afflict the world? What is more terrible for the discerning than the unfolding events? What is more pitiable and frightening for those who endure them? To see a barbarous people of the desert overrunning another’s lands as though they were their own; to see civilization itself being ravaged by wild and untamed beasts whose form alone is human. (Maximus, Epistula. 14, PG 91, 533-44 [pp. 77-78])

اسلام شناس آلمانی Albrecht Noth اشاره می کند که روایت ها ( اخبار ) از جنگ های یرموک، قادسیه و نهاوند تشکیل شده اند از کنار هم گذاشتن یک سری اصطلاحات تکراری ثابت ( Topos) و حکایت ها (anecdote ):

in den Überlieferungsgruppen zu den Schlachten am Jarmuk, bei qädisiya und bei Nihawand, die im wesentlichen aus einer aneinanderreihung von Topoi und Anekdoten bestehen ( 1

همچنین Noth اشاره به شبیه بودن اخبار تاریخ نویسان ایرانی و عرب از جنگ های اعراب می کند و ادامه می دهد: این اخبار مانند یک فرم، یا پرسشنامه طرح ریزی شده اند که فقط می بایست نام مکان جنگ ها در آن تغییر کند. خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان، با کمی تغییر، شبیه خبر بلاذری، مسعودی از جنگ نهاوند است و به همین علت نیز” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی “، فرمانده اعراب، یک بار در اصفهان ( طبری) شهید می شود و یک بار، به نقل از بلادری، در نهاوند ( 2)

خبر بلاذری از جنگ نهاوند و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر:

” هرمزان شور کرد و پرسید رأي تو چیست از اصبهان آغاز کنیم یا از اذربیجان. هرمزان گفت اصبهان سر است و اذربیجان دو بال. اگر سر را ببري بالها و سر همه به زمین خواهد افتاد. گوید: عمر به مسجد آمد و نعمان بن مقرن را بدید و کنار او بنشست و چون نمازش به پایان رسید گفت: من تو را به عاملیت برمیگزینم. نعمان گفت اگر براي جمع خراج باشد نه، لکن براي جنگ نیکو است. عمر گفت: تو براي جنگ میروي و او را گسیل داشت و به اهل کوفه بنوشت تا او را یاري دهند. کوفیان وي را مدد کردند و مغیرة بن شعبه نیز از ایشان بود. نعمان مغیره را نزد ذو الحاجبین فرمانده عجمان به نهاوند فرستاد
آنگاه مسلمانان و مشرکان با یک دیگر مصاف دادند. آنان خود را هر ده تن به زنجیري و هر پنج تن به زنجیري بسته بودند تا فرار نکنند. گوید که ما را به تیر بزدند و جماعتی را مجروح کردند و این پیش از آغاز قتال بود.
پس بجنگید و مردمان نیز بجنگیدند و نعمان نخستین کس بود که به قتل رسید “. ( بلاذری ، فتوح البلدان/ ترجمه محمد توکل، صفحه 197)

خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر

فرستادن نعمان به حنگ اصفهان

کشته شدن نعمان در اصفهان

( تاریخ طبری ترجمه ابولقاسم پاینده، صفحه 1966و 1968: http://files.tarikhema.org/…/Tabari-High-Quality-By-Enikaze

نقل شده که ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در نزدیکی شهر نهاوند به خاک سپرده شد:

https://fa.wikipedia.org/…/%D9%86%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%86_%…

به طرز مشابه ای نیز تاریخ نویسان عرب و ایرانی خبر می دهند که قبل از یک درگیری نظامی فرماندهان از خلیفه تقاضای کمک می کردند و خلیفه با نوشتن یک نامه به یک فرمانده دیگر فرمان فرستادن نیروی کمکی به صحنه جنگ را ابلاغ می کرد.

نظم و صف آرایی لشگر اعراب در جنگ ها هم کلیشه ی و شبیه یک دیگرند. مرتب به نام فرمانده و یا یک شخصیت مهم که در راس یک واحد نظامی قرار دارد اشاره می شود. اغلب خواننده با نام دو فرمانده جناع های راست و چپ ارتش نیز آشنا می شود. تاریخ شناسان عرب و ایرانی همچنین از اسامی فرمانده هان جناع های راست و چپ لشگر دشمن نیز اطلاع داشتند. طبری، با استناد به سیف بن عمر، به نام فرماند هان ایرانی در جبهه مقدم، در پشت جبهه و دو جناع راست و چپ ارتش ایرانیان در جنگ قادسیه اشاره می کند. همچنین طبری از فرمانده سواره نظام ایرانی در جنگ نهاوند اسم می برد. Noth معتقد است که اسامی فرماندهان ایرانی که طبری از آنها نام برده است ساختگی هستند. در بیشتر حکایت ها تاریخ نویسان عرب اشاره به خیانت فردی از شهروندان شهر محاصره شده می کنند. در محاصره شوشتر نام ایرانی که خیانت کرد و راه مخفی ورود به شهر را به اعراب نشان داد و همچنین نام اولین عربی که وارد شهر شده است مشخص است. شهر قرطبه ( کوردوبا ) در اسپانیا نیز بطرز مشابه ی مانند شوشتر به تصرف اعراب در آمد، در اینجا یک چوپان راه مخفی ( شکافی در حصار شهر ) را به عرب ها نشان می دهد. همچنین اخبار تصرف شهر الفسطاط و بندر اسکندریه در مصر، دمشق و شهر ” قیسار یه ” (قیصریه – امروز در شمال اسرائیل ) شبیه یک دیگر هستند ( 3) در بیشتر اخبار از محاصره شهرها توسط اعراب توجه ساکنان شهر محاصره شده به علت برگزاری یک جشن از محاصره کندگان منحرف شده بود

خبر طبری و نویسندگان عرب از جنگ های اعراب در واقع ، به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی  ” یهودا دی. نوو و جولیت کورن ” راهزنی ها و سرقت های قبیله های بادیه نشین به شهرهای مجاور بود. یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود:

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest ( 4

شاید ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” و یا “سعد ابن ابی وقاص” رئیس این باند های مسلح بودند که در تاریخ طبری ترفیع رتبه می گیرند و به سمت فرماندهی سپاه منصوب می شوند.

——————————————————

1 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzenfrühislamischer Geschichtsüberlieferung, Bonn 1973, P. 17 – 18
2 –  Albrecht Noth, Isfahan – Nihawand. Eine quellen-kritische Studie zur frühislamischen Historiographie, in: ZDMG 118 ( 1968 ), P. 279
3 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen, P. 24
4 – Yehuda D. Nevo und Judith Koren: Crossroad to Islam, Amherst / N.Y 2003, P. 100

سال ضرب سکه های عرب – ساسانی و سردرگمی سکه شناسان

 

دو باستان شناسان اسرائیلی Yehuda Nevo und Judith Koren اشاره می کنند که پادشاه هان ساسانی سال ضرب سکه های خود را با سال اول تاجگذاری شروع می کردند ( به طور مثال سال یک بر روی سکه یزدگرد سوم برابر است با سال 632، سال تاجگذاری این پادشاه ). سال ضرب سکه های خسرو دوم از 1 تا 39 است. عرب ها در ایران سکه های خسرو دوم را بدل کردند (imitation )، با تصویر این پادشاه و نمادهای زرتشتی و سال 21 تا 50 را بر روی این سکه ها ضرب کردند.

The sassanian monarchs dated their coins from the year of their succession, not by reference to an external era; Xusrau’s own issues therefore bear dates from 1 to 39. The Arab imtitations of Xusrau’s coins , which still bear his name, are dated from 21 to 50, and it is not always clear to which era the date refers. Three eras were in use: The Arab (A.H.), the Yezdidird ( Y.E.: from the ascension of Yezdigird III in 632 C.E. on), and the post- Yezdigird era should have ended in 651 C.E., the date of Yezdigird death ( 1

بر خلاف سکه های عرب – بیزانسی بر روی بیشتر سکه های عرب – ساسانی سال ضرب سکه نیز ، در کنار واژه های پهلوی و عربی ، دیده می شود. بر روی این سکه های عرب – ساسانی فقط یک عدد ( سال ) ضرب شده و اشاره ای به مبدا این سال نشده. به طور مثال بر روی یک سکه عرب – ساسانی از مرو عدد 20 ضرب شده و معلوم نیست این سال 20 سال اعراب است ، یا سال یزدگردی . حال سکه شناسان ادعا می کنند که این سال 20 بر روی سکه مرو سال یزدگردی است

سکه مرو

اگر سال 20 سال اعراب باشد این سکه را اعراب در سال 642 در مرو ضرب کردند، اما به نقل از طبری و تاریخ شناسان عرب اعراب در سال 642 به مرو نرسیده بودند، مرو را تصرف نکرده بودند و به همین علت برای سکه شناسان مبدا سال ضرب این سکه مرو سال یزدگردی (632) است که می شود سال 652 میلادی. اما سال 62 بر روی سکه عبدالئه بن الزبیر که در کرمان ضرب شده برای سکه شناسان سال اعراب (هجری ) است (مبدا 622 ) و سال 62 همخوانی می کند با تاریخ طبری .

سکه کرمان

از طرف دیگر این تغییر سال ها به یزدگردی و عربی به این معنی است که اعراب برای ضرب سکه های خود از دو تقویم استفاده کردند، یک بار یزدگردی و بار دیگر عربی که بعید به نظر می رسد. اما خود سکه شناسان به این دوگانگی سال ها بر روی سکه ها شک دارند. سکه شناس معروف انگلیسی جان والکر اشاره می کند که سال سکه های زیادی با تاریخ سنتی همخوانی نمی کنند:

The importance of the coins lies in their providing us with contemporary date for corroborating, supplementing, or at times correcting the historians. Even so there are numerous case where the coin evidence cannot be reconciled with the historical tradition (2.

دو باستان شناس اسرائیلی Yehuda D. Nevo و Judith Koren اشاره می کنند که تاریخ ضرب سکه ها عرب – ساسانی بغرنج است و به این علت که سه تاریخ می تواند بر روی این سکه ها ضرب شده باشند: عربی ( 622) ، یزدگردی (632 ) و بعد از یزدگردی ( 653) و همیشه معلوم نیست کدام تاریخ بر روی سکه ضرب شده

Unlike the early Arab-Byzantine coins, these early Arab-Sassanian ones are for the most part dated. and record the names of their mints. Despite this fact, assigning a date to an Arab-Sassanian coin can be quite complex. This is partly because of the difficult Pehlevi script employed, and partly because the date can often refer to more than one of the three partly overlapping eras: The Arab ( A.H.), Yezdigird ( Y.E. ), and post-Yezdigird (P.Y.E. ). It is not always easy to decide which ear was intended ( 3

سکه شناس انگلیسی سوزان تایلر سمیت ( Susan Tyler-Smith) هم با این تاریخ های یزدگردی و عربی مشکل دارد:

“توضیح سال های 25 تا 35 مشکل است ، می تواند یزدگردی باشد و از سال 29 تا 35 هجری، همچنین می تواند بی معنی باشد”.

he coins dated 25-35 are more difficult to explain. They could be expressing yazdgerd Era dates, or, in the case of the pieces dated 29-35, Hijira dates. They could also be meaningless

Tyler – Smith برای حل این مشکل ضرب سال ها بر روی سکه ها دو نظریه ارائه می دهد :

“یا این سکه ها زمانی ضرب شدند که اهالی شهر علیه اعراب قیام کرده بودند و بر روی سکه ها سال یزدگردی را ضرب کردند” :

the coins could have been struck by town in revolt against the Arabs in which case they would probaly have used YE date

“و یا اعراب از هر دو تاریخ استفاده کردند، هجری و یزدگردی”:

Alternatively they could be Arab issues using either YE and / or Hijira dates ( 4

از طرف دیگر دو سکه شناس انگلیسی جی. روث و ای. نیکیتین ‚ ( A. Nikitin و G. Roth ) به سال یزدگردی بر روی یک سکه از سال 20 ( 642) در دارابگرد اشاره ای نمی کنند، اما مشکل دارند با تاریخ تصرف این شهر در سال 23 اعراب ( 644)
این دو سکه شناس ادعا می کنند که این سکه در شهری ضرب شده که تحت کنترل ساسانیان نبود :

These were based on the type of Yazdgad III.They do not bear Arabic inscriptions, but there is no doubt now that These coins represent Islamic coinage…….For Example, there is a drachm with the name of ,Yazdgard, of year 20, bearing the mintmark of Darabgerd (no. 1): Darabgerd was taken by the Arabs in AH 23 (644)……. It means that this coin ……… came from a city which by that time was no longer under Sasanian administration (5

سکه شناس دیگر انگلیسی Stephen Album به یک سکه که در سال 20 در دارابگرد ضرب شده اشاره می کند : ” دارابگرد در سال 22 هجری به تصرف اعراب درآمد، تاریخ 20 بر روی سکه نمی تواند تاریخ واقعی هجری باشد …. این سکه در طی، یا مدت زمانی کوتاه بعد از سال یزدگردی ضرب شده است.“

Since Darabjird was conquered by the Muslims in AH 22 at the earliest…, the date 20 on this could not possibly be an authentic Hijri year…These coins were struck during or very shortly after the year YE 20 ( 6

در کلکسیون سکه ها دانشگاه عبری اروشلیم تعدادی سکه عرب – ساسانی به نمایش گذاشته شده اند. اینجا هم سکه شناسان با دو تقویم مختلف تاریخ ضرب سکه ها را تعیین می کنند. بر روی یک سکه ” سلم ابن زیاد” از ضرابخانه اردشیر خُرّه سال 26 ضرب شده است :

This coin bears the clearly legible date 26

اما به عقیده سکه شناسان کلکسیون سال 26 به معنی سال هجری ( 646 میلادی ) نیست

The numeral 26 thus makes no sense as a Hijri date since it would correspond 646 CE

سکه شناسان ادامه می دهند: مشخص نیست که سال 26 هجری، یا یزدگردی است : “ چنانچه سال 26 یزدگردی باشد برابر است با 37 هجری و سال بعد از یزدگردی برابر است با 58 هجری. “

If it was a date in the Yazdgerd era, we arrive in 37 AH; and even a post-Yazdgerd date woud equal only 58 AH

اینجا هم تاریخ ضرب سکه سلم بن زیاد ( سال 26 ) در ضرابخانه شهر اردشیر خُرّه ( فیروز آباد ) با خبر طبری از حمله اعراب به این شهر در سال 652 مطابقت نمی کند و به همین علت نیر برای سکه شناسان سال 26 نامشخص است. ( اعراب، با استناد به سکه سلم ابن زیاد، 6 سال زودتر از خبر طبری در اردشیر خُرّه جکمفرمایی می کردند) 

در همین کلکسیون سکه دیگری از سلم ابن زیاد  مشاهده می شود. این سکه در سال 67 در بلخ ضرب شده است. برای سکه شناسان دانشگاه عبری سال 67 مشخص و سال هجری است. سال 67 در تضاد با اخبار طبری نیست.( 7

سکه شناس ایرانی شمس اشراق راه حل دیگری را پیشنهاد می کند که اعراب اول از سال یزدگردی استفاده کردن و بعد از سال عربی ( هجری ):

“ وقتی ضرب سکه های عرب – ساسانی آغاز شد ابتدا تاریخ یزدگردی ( بر مبداء شروع سلطنت یزدگرد ) بر آنها زده می شد و پس از مدتی تاریخ این سکه ها به هجری قمری ضرب گردید و نام حاکم نیز بر آن افزوده شد و چون نشانه ای که آشکار سازد تاریخ سکه ها یزدگردی است یا هجری بر آنها زده نشده ، در مورد برخی از سکه های سالهای نخستین گاهی تردید هست که آیا مبداء تاریخ سکه کدام یک از دو تاریخ یاد شده است. “ (8

اما چرا اعراب به دوره یزدگردی، یا عربی سال ضرب سکه ها اشاره ای نکردند، شاید به این دلیل که برای اعراب بدیهی بود که این سال ها بر روی سکه سال عربی است ( 622 )، به این سال عربی معاویه در سنگ نبشته ای در اردن اشاره کرده است:

از معاویه نیز یک سنگ نبشته از سال 663 با نقش علامت صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی – Gadara – ( ”ام قیس” در اردن ) پید ا شده است. سه تاریخ زمان حکاکی این سنگ نبشته را ثبت کرده اند: تاریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر Gadara و تاریخ بنا به سال عرب ها (سال 42 عرب ها ). سنگ نبشته معاویه در ” ام قیس ” از سال عرب ها نام برده است و نه از سال اسلامی ( هجری )

سنگ نبشته معاویه در ام قیس ( اردن )

سه تاریخ در این سنگ نبشته به زمان بازسازی حمام ام قیس اشاره می کنند : تاریخ مالیات بیزانس ( اشاره به تاریخ بیزانس نشان می دهد که معاویه تا این تاریخ، تا سه شنبه ، پنج دسامبر 662 نایب، یا متولی بیزانس در سوریه بوده )، تاربخ محلی “ ام  قیس “، ( the year 726 of colony ) و سال 42 عرب ها ( according to the Arabs the 42nd year). سال 42 عرب ها سال خورشیدی است و نه سال قمری – اسلامی. تاریخ 726 شهر ” ام قیس ” را می توان مشخص کرد. ام قیس و 10 شهر دیگر در تاریخ  4 /63 قبل از میلاد به تصرف روم درآمدند و در همین سال نیز سکه سال یک این شهر ضرب شد. سکه سال یک “ ام قیس” در کلکسیون یک صومعه در شهر اروشلیم نگهداری می شود. بنابراین سال 726 در سنگ نبشته برابر است با سال 662 میلادی و سال یک عرب ها برابر با سال 622. معاویه از سال عرب ها نام برده است و نه از سال هجری.

اعراب به طور رسمی بعد از وفات هراکلیوس ( 641 )، پادشاه بیزانس، این تقویم ( سال ) جدید را وارد محاسبات زمانی ( تاریخ نگاری ) خود کردند
تمام سال ها بر روی سکه های عرب ساسانی سال اعراب است و نه یزدگردی و سال 20 بر روی سکه از مرو نشان می دهد که اعراب در سال 642 ( سال جنگ نهاوند! ) در خراسان بزرگ به قدرت رسیده بودند، حدود 10 سال زودتر از اخبار طبری و این اعراب ایرانی بودند.

———————————–

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 248

2 – J. Walker, A Catalogue Of The Muhammadan Coins In The BritishMuseum, 1941, Volume I، Arab-Sassanian Coins, London1941, P. xxviii

3 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 152

4 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 142

5 – Aleksander Nikitin and Günter Roth, “The earliest Arab-Sasanian coins”, Numismatic Chronicle, v.155. London, Royal Numismatic Society, 1995, pp.131-134

 6 – Stephan Album and Tony Goodwin, Sylloge of islamic coins in the Ashmolean, Volume 1, The per-reform coinage of the early islamic period, Oxford, P. 5

7 – Sylloge Nummorum Sasanidarum Israel, Nikolaus Schindel, Wien 2009, P. 15-16

8 – شمس اشراق، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان 1369

گنبد صخره (Dome of the Rock)

 

عبادتگاه گنبد صخره

گنبد صخره یک مسجد نیست: در ورودی گنبد صخره به طرف شمال نیست که نماز خوانان پس از ورود به طرف جنوب، به طرف مکه ، نماز بخوانند، در ورودی به طرف جنوب است. مساحت داخل گنبد صخره زیاد نیست که نمارخوانان زیادی بتوانند در این مکان نماز بخوانند. بنای داخل گنبد صخره بیشتر مناسب است برای گذر کردن، رد شدن مئومنان. گنبد صخره شبیه گنبد کلیسا سابق بیزانس آیا صوفیه در استانبول است و شباهتی با ساختمان مسجد ندارد:

دو باستان شناس اسرائیلی Yehuda D. Novo, Judith Kroen اشاره می کنند: نقشه ساختمان (گنبد صخره ) اسلامی نیست، اما یک بنای بزرگ مذهبی است

In structure, then, it is not Muslim; but it is a major religious monument (1

این دو باستان شناس ادامه می دهند که نه سنگ نبشته های مذهبی – و نه ساختمان گنبد صخره اسلامی است. مضمون سنگ نبشته ها مسیحی – یهودی است و ماهیت ، یا طبیعت مسیح انسانی است، مسیح فرستاده خدا است

The theologie of the Dome of the Rock inscription is no more Muslim than the building which houses it…. The Christological text….adopts the extreme subordinationist position of judeo-Christanity: that Jesus was of wholly human nature, rasul Allah wa-abduhu – Allah’s messenger and His servant/worshipper….We suggest that both its content and its actual form were already part of a preexisting written literature or set of locutions belonging to a sect with obvious Judeo-Christian beliefs (2

در یکی از سنگ نبشته های گنبد صخره در اروشلیم که به دستور خلیفه عبدالملک مروان ساخته شد ( 692 ) این عبارت به خط کوفی مشاهده می شود ( سوره 3:19): ” در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان داده شده با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى كه ميان آنان وجود داشت و هر كس به آيات خدا كفر ورزد پس [بداند] كه خدا زودشمار است“. ( عکس 1)

 the Almighty, the Wise. Lo! religion with God (is) Islam. Those who formerly received the Book. differed only after knowledge came unto them, through transgression among themselves. Whoso disbelieveth the revelations of God (will find that) Lo! God is swift at reckoning

( 1)

کریستف لوکزنبرگ ، زبان شناس آلمانی – لبنانی ، این جمله در گنبد صخره را چنین ترجمه کرد: ” حقیقت پیش خدا همخوانی با کتاب است.”،  یعنی آن مذهبی اعتبار دارد که مطابق، هماهنگ با کتاب مقدس باشد. واژه اسلام اینجا به معنی همخوانی، یا هماهنگی است و نه دین اسلام. منظور عبدالملک مروان از این جمله در گنبد صخره انتقادی است به مسیحیان که گفتار آنها همخوانی نمی کرد با انجیل.

در سنگ نبشته دیگری این عبارت مشاهده می شود:

بنام خداوند بخشنده و مهربان، فقط یک خدا وجود دارد و خدا بدون شریک است، خدا زندگی و مرگ می بخشد و قادر مطلق است ( عکس 2.

In the name of God, the Merciful the Compassionate. There is no god but God. He is One. He has no associate. Unto Him belongeth sovereignity and unto Him belongeth praise. He quickeneth and He giveth death; and He has Power over all things.

   ( عکس 2 )

در سنگ نبشته های گنبد صخره به محمد و به چند سوره از قران نیز اشاره شده است. لوکزنبرگ معتقد است قران ( سوره های مکه ) در قرن 6 به زبان سوری – آرامی در منطقه میان رودان نوشته شده اند و نه در قرن 7 در عربستان. نوشتن آیه های قران در سنگ نبشته های قبه الصخره این فرضیه را تقویت می کند که قران قبل از ساختن گنبد صخره در دسترس و نوشته شده بود، اما مذهب شناس آلمانی Andreas Goetze این احتمال را می دهد که قران در زمان عبدالملک هنوز نوشته نشده بود و بر عکس بعد ها جمله های از متن های سنگ نبشته های گنبد صخره به سوره های قران اضافه شده است. این مذهب شناس برای اثبات نظریه خود این دلیل را می آورد که نوشته ها سنگ نبشته ها با باقی متن سوره ها ( در قران ) همآهنگی نمی کنند.( 3) در عکس 3 سنگ نبشته گنبد صخره این عبارت مشاهده می شود: “محمد عبد اللـه ورسوله ” اسلام شناسان سنتی این عبارت را چنین ترجمه کردند : ” محمد پسر عبدالئه فرستاده خدا است”:

Power over all things. Muḥammad is the servant of God and His Messenger. Muḥammad is the servant of God and His Messenger. Lo! God and His angels shower blessings on the Prophet. O ye who believe! Ask blessings on him and salute him with a worthy salutation.

لوکزنبرگ معتقد است که این جمله این معنی را می دهد: “ستایش باد بنده و فرستاده خدا”. اینجا منظور از محمد مسیح است، به این معنی : ” ستایش باد مسیح بنده خدا “. ( عکس 3 ).

(  عکس 3)

  اسلام شناس امریکایی  Peter von Sivers اشاره می کند: با احتیاط من به این نتیجه رسیدم که صفت ( محمد ) در گنبد صخره از اهمیت زیادی برخوردار است و ادامه می دهد: ” نباید تعجب کرد که چگونه با سرعت این صفت، یا لقب ( محمد ) که به مسیح تعلق داشت به اسم پیفمبر مسلمان برگردانده شد”. به نقل از این اسلام شناس در سال ها 740 اسلام و قران در حال پدیدار شدن بودند:

My cautious conclusion is that while it makes perfect sense to emphasize the epithetical meaning of the term Muhammad in the Dome of the rock one should not be surprised that its transformation into the name of a post-Jesus Arab prophet materialized so quickly. The fact that we can read the epithet as a name – although only once – already in 691/692 makes it easier to understand that, in the 740s, there was an emergent Islam, complete with Qur’anic exegesis and the beginnings of a Muhammadan prophetic Sunna ( 4

و همچنین این جمله از سوره  4، 172 نوشته شده : ” مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى ‏ورزد و فرشتگان مقرب [نيز ابا ندارند] و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد مسیح بنده خدا ” (عکس 4 )

   The Messiah will never scorn to be a servant unto God, nor will the favoured angels. Whoso scorneth. His service and is proud, all such will He assemble unto Him

(  عکس 4)

با وجود حک واژه های محمد، اسلام و آیه های از قران در سنگ نبشه های مسجد الصخره این بنا به تمام معنی یک بنای مسیحی است. بیشتر عبارت های سنگ نبشته اشاره های هستند به مسیح و مریم:

خدایا ،نگهدار فرستاده خود را و مسیح بنده، پسر مریم. سلامتی برای او در روزی که متولد شد، در روزی که در گذشت و در روزی که دوباره زنده شد. مسیح پسر مریم، واژه حقیقت که در باره او شما جدال می کنید. خدا فرزندی قبول نمی کند. ستایش باد مسیح، وقتی او تصمیم بگیرد کافی است بگوید : انجام شود و می شود. خدا آقای من است و آقای شما، خدمت کنید به خدا. ( سوره 19:33 )

God save the truth. The Messiah, Jesus son of Mary, Peace be on him the day he was born, and the day he dies, and the day he shall be raised alive! Such was Jesus, son of Mary, (this is) a statement of the truth concerning which they doubt. It befitteth not (the Majesty of) God that He should take unto Himself a son. Glory be to Him! When He decreeth a thing, He saith unto it only: Be! and it is. Lo! God is my Lord and your Lord. So serve Him.( عکس 5

(  عکس 5)

1 –  Yehuda D. Novo, Judith Kroen: Crossroads to Islam, Amherst/N.Y 2003, P. 275

2 – Yehuda D. Novo, Judith Kroen, P. 275

3 – Andreas Goetze Religion fällt nicht vom Himmel, Darmstadt 2012, P. 184

Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire, Markus Gross, Karl – Heinz Ohlig ( Hgg ): Die Entstehung einer Weltreligion III, Berlin/tübingen 2014, P. 260