معاویه، اولین فرمانروای عرب

یوحنا بن فنکی ( john bar Penkaye ) ، کشیش نستوری قرن 7 ، اشاره می کند که با به قدرت رسیدن معاویه صلحی برقرار شد که ما قبل از او نشنیده و ندیده بودیم:

henceforth, since Muawyah came to power, this peace has been current in the wor, the like of which neither we nor our fathers nor our fathers’ fathers have ever heard or seen (1

و کشیش بیزانسی قرن 7 ، سبئوس، نیز به صلح در زمان فرمانروایی معاویه اشاره می کند:

خیلی خون در ارتش اسماعیلی ریخته شد، افراد زیادی کشته شدند و آنها هم دیگر را کشتند. آنها نتوانستند شمشیر را کنار بگذارند ، زندانی نشوند و جنگ در زمین و دریا نکنند تا اینکه معاویه قدرتمند شد و توانست صلح برقرار کنند

Much blood flowed in the Ishmaelite army, through the massacre of great numbers, because the sad work of war compelled them to kill each other. And they had no respite from the sword, captivity, violent combat on land and sea, until Muawiyah became powerful and overcame them all. When he had submitted them to himself, he ruled over all the possessions of the children of Ishmael, and made peace with them all (2

به نقل از دو اسلام و باستان شناسان اسرائیلی Yehuda D. Nevo and Judith Koren معاویه، بر خلاف اخبار تاریخ نویسان ایرانی ( طبری ) و عرب، اولین خلیفه عرب بود که بر سرزمین های که به تصرف اعراب درآمده بودند فرمانروایی کرد. با به قدرت رسیدن معاویه شرایط برای شهروندان این مناطق عوض نشد. و شرایط قبل از معاویه، آنطور که تاریخ نویسان سنتی از خلفای راشدین خبر داده اند، نیز تغییر نکرده بود

The idea that Muawiyah was the first to rule over all the lands taken by the Arabs is of course at odds with the Traditional Account. But it accords well with other historical evidence, such as that of the coins. It also accords with the fact that the local population did not at first conceive of the takeover as a permanent political change, certainly not in the years before Muawiyah’s rule, the year the Traditional Account divides between the Rasidun caliphs (3

اوضاع سوریه و اروشلیم در سال 630 ( سال قرارداد صلح بین ساسانیان و بیزانس) را می شود چنین بازسازی کرد: بعد از عفب نشینی بیزانس و ایران از این مناطق اعراب قدرت را به دست گرفتند و در سال 640 معاویه توانست فرماندار سوریه شود

By ca. 640 C.E. he ( Muawiyah) had asmassed enough power to be acknowledged as governor of Syria (4

معاویه با ضرب سکه در سال 662 در داربگرد فارس با عنوان امیرالمومنین فرمانروایی خود بر ایران را نیز آگهی کرد

————————————————————————

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam, The Origins of the Arab Religion and the Arab State,New York 2003, P. 131

2 – Yehuda D. Nevo, P. 131-132

3 – Yehuda D. Nevo, P. 132
4 – Yehuda D. Nevo, P. 96
 
 
 

چهار خلیفه راشدین

 

But the historicity of the four first caliphs is highly suspect (1

اصالت تاریخی چهار خلیفه اول به شدت مشکوک است

اسلام- و سکه شناس آلمانی فولکر پپ اشاره می کند : ” تورات تاریخ دنیا را دوره بندی کرد. تاریخ بشر در تورات به چهار دوره جهانی تقسیم می شود و به همین علت طبری نیز تاریخ اسلام خود را با آدم ، با اولین پیغمبر، شروع می کند”.(2) عدد چهار در ایران برای تقسیم بندی- و نظم جهان بود ، مانند چهار جهت جغرافیایی ( شمال، جنوب، شرق و غرب ). شهر دایره ای دارابگرد چهار دروازه در چهار جهت جفرافیایی داشت. همچنین چهار اشاره ای است به چهار عنصر آتش ، زمین (خاک )، آب و هوا . داستان آفرینش نیز از چهار فرشته نام می برد : جبرئیل، میکائل، اسرفیل و اوریئل. چهار در مسجد قبه صخره در اروشلیم نیز به طرف چهار جهت جغرافیای باز می شوند. حال جای تعجب نیست که طبری در تاریخ خود به چهار خلیفه اول اسلام اشاره می کند ، به ابوبکر، عمر؛ عثمان و علی . برای طبری این چهار خلیفه خلیفه های تاریخ رستگاری ( مذهبی، تخیلی ) بودند و نه خلیفه های تاریخی ( حقیقی ). اولین خلیفه تاریخی ، به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی Yehuda D. Nevo and Judith Koren ، معاویه بود. از معاویه سکه و دو سنگ نبشه ( یکی به زبان عربی و دیگری به زبان یونانی ) یافت شده است.

In fact Muawiyah, whos name is known from coins, inscriptions ( one in Arabic and one in Greek ), and written sources such as Sebeos, John of Phenek, and the life of Maximus the Confessor, is the first historical Arab ruler to be fully archaeologically and epigraphically attested (3

————————————————————

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam, New York, 2003، P. 96, footnote 22

2 – Karl-Heinz Ohlig, Markus Groß, Schlaglichter, Berlin, 2008, P. 46

3 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam, New York, 2003، P. 154

افسانه دو مآراتن

 

هرودت اشاره ای به دونده ای که از ماراتن تا آتن دوید و خبر شکست ایرانیان را به شهروند های آتنی داد نکرده است، اما این تاریخ شناس خبر از دونده ای با نام فیلیپیدس می دهد که میلتیادس، فرمانده یونانی ها در جنگ ماراتن ، برای درخواست کمک از آتن به اشپارتا می فرستد. این دونده فاصله 225 کیلومتر از آتن تا اشپارتا را در دو روز طی کرد. اشپارتا تقاضای کمک آتن را، به علت برگزاری یک جشن مذهبی، رد می کند. هرودت اشاره ای به درگذشت فیلیپیدس پس از بازگشت به آتن نکرده است. اما تا به امروز تاریخ نویسان کم به پستچی های دونده ( Hemerodromoi ) آتنی اشاره کرده اند که نامه و اخبار را از شهری به شهر دیگر می رسانند. فیلیپیدس یکی از این دوندگان پستچی آتنی بود. 560 سال بعد از هرودت تاریخ نویس دیگر یونانی پلوتارش دوباره خبر از دونده فیلیپیدس می دهد. اما این بار این دونده نه از آتن به اشپارتا ، بلکه از مآراتن تا آتن ( 40 کیلومتر) می دود و خبر پیروزی آتنی ها را بر ارتش ایرانیان می دهد: “ خوشحال باشید، ما پیروز شدیم “ در خبر پلوتارش فیلیپیدس نه فقط مسافت کمتری را می دود (به جای 225 کیلومتر آتن تا اشپارتا 42 کیلومتر از مآراتن تا آتن ) بلکه پلوتارش این پستچی دونده را نیز می کشد: پس از رسیدن فیلیپیدس به آتن و دادن خبر پیروزی این دونده به زمین می افتد و جان می سپارد. پلوتارش جایی اشاره کرده: “ گستاخانه تهمت بزن، کمی از آن همیشه باقی می ماند “ ، می توان این جمله را نیز چنین ترجمه کرد : گستاخانه از دو ماراتن دروغ بگو، دو ماراتن باقی می مانند

جان استوارت میل ( John Stuart Mill) فیلسوف بریتانیایی سدهٔ نوزده ، گفته : جنگ مآرآتن برای ما انگلیسی ها مهم تر از نبرد هیستینگز ( Battle of Hastings) بود. جنگ هیستیگز: نبردی در ۱۴ اکتبر سال ۱۰۶۶ میان ارتش نورمنی-فرانسوی و انگلیسی ها که با پیروزی فرانسوی ها خاتمه یافت. هگل و ماکس وبر نیز به اهمیت شکست ایرانیان در ماراتن اشاره کردند، به عقیده این دو اگر ایران در ماراتن پیروز می شد تاریخ اروپا مسیر دیگری را طی می کرد.

تفسیر سنتی قران

قران اشاره ای به زندگی محمد نمی کند

The Koran tell us very littel about the events of Muhammad’s career (1

قران چهار بار از محمد نام می برد که سه بار آن صفت است و یک بار اسم. بدون “سیره محمد” که ابن هشام در قرن 9 نوشت فهم بسیاری از سوره های قران دشوار است. به طور مثال سوره 67،29 به حرم امنی اشاره کرده است ، اما اسلام شناسان ادعا می کنند که این حرم امن مکه است:

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ

آیا ندانسته اند که ما [شهرشان مکه را] حرم امنی قرار داده ایم [که در آن با آسایش و آرامش و محفوظ از قتل و غارت زندگی می کنند] در حالی که مردم از اطراف آنان [به وسیله دزدان و غارتگران عرب] ربوده می شوند؟ پس آیا [با دارا بودن این نعمت باارزش الهی] به باطل می گروند و به نعمت خدا کفران می ورزند

به همین علت ” شهرشان مکه را ” در پرانتز نوشته شده، به طور کلی آن جمله های که در پرانتز نوشته شده اند در قران نیآمده است

یا سوره 24، 11که فقط اشاره می کند به ” كسانى كه آن بهتان را آوردند “

إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ

در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دسته‏ اى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته]

اما در پرانتز اشاره به ” داستان افک ” می شود و داستان افک را ویکی پدیا شیعه چنین توضیح می دهد:

“حادثه اِفک در اصطلاح به ماجرایی در تاریخ صدر اسلام گفته می‌شود که بخشی از آیات سوره نور (آیات ۱۱ تا ۲۶) بدان اشاره دارد. این واقعه در سال ۵ هجری قمری در مدینه به وقوع پیوست که گروهی از مردم به یکی از مسلمانان که بنابر روایت مشهور، عایشه همسر رسول خدا(ص) بود، تهمت فحشاء زدند”.

در قران چندین بار این عبارت نوشته شده: ” او این کار را انجام داد ” که مفسران معتقد هستند که ” او ” محمد است.
سوره های دیگری نیز در قران مشاهده می شوند که فقط با مراجعه به کتاب ” سیره محمد ” ابن هشام می توان معنی این سوره ها را فهمید.

قران خیلی کم به اتفاقات تاریخی اشاره کرده است، به این معنی که با قران نمی توان گذشته اسلام را بازسازی کرد و به همین علت اسان می شود اتفاقات تاریخی را به سوره های قران ارتباط داد:
سیره محمد خبر از اتفاقات تاریخی می دهد که در قران مشاهده نمی شوند ( داستان افک )، اما اسلام شناسان با ارتباط دان این دو، قران و سیره محمد، سعی می کنند اتفاقات تاریخی را ثابت کنند. این شیوه یک نوع استدلال دایره ای است (circular reasoning )

به نقل از ولیم مونتگمری وات، اسلام شناس آمریکایی ، قران زمانی یک کتاب تاریخی است که ما سیره محمد را پیش فرض کنی

In a sense the primary source for the life of Muhammad is the Quran. It is contemporary and authentic…..the use of the Quran as a historical source thus presupposes a knowledge of the general outline of Muhammad’s life (2

کتاب سیره محمد ابن هشام یک منبع تاریخی نیست، بلکه ادبیات مذهبی است. همانطور که مسیح تاریخی را نمی شود با چهار انجیل ثابت کرد، همانطور هم محمد تاریخی را نمی توان در سیره محمد یافت.

—————————–

1 – Arthur Rippin, Muhammad in the Qurain: Reading Scripture in the 21st century, in Harald Motzki (Hrg );  The Biography of Muhammad. The  Issue of  the Sources, Leiden 2000, P.300

2 – William Montgomery Watt:,Muhammad. Prophet and Statesman, Oxford University Press: London, New York, 1961, P. 241

مُهرهای مسیحیان در دوران ساسانیان با واژه های عبدالئه ، مسیح ، خدا و علامت صلیب

 

سکه شناس فرانسوی ریکا گیزلن (Rika Gyselen ) در مقاله خود با عنوان مُهرهای مسیحیان در امپراتوری ساسانیان

Les temoignages sigillographiques sur la presence chretienne dans L’empire sassanide (1

به تعدادی مُهرهای مسیحیان از دوران ساسانیان اشاره می کند. بر روی این مُهرها واژه های عبدالئه (بنده خدا ) ، مسیح و خدا مشاهده می شوند. همچنین این سکه شناس از صلیبی نام می برد که مسیحیان هرات آن را  در اوسط قرن 8 با خود در مراسم رسمی حمل می کردند. گیزلن در مقدمه مقاله خود می نویسد:

هدف این نوشته تحقیق مُهرهای ساسانی است که به احتمال زیاد به مسیحیان تعلق داشته اند.همچنین  گیزلن در این مقاله خبر از ادغام مسیحیان در جامعه ساسانی را می دهد.

This paper’s primary aim is to study Sasanian seals which may have belonged to Christians, examining the full range of their internal data: workmanship, inscription, inconographic motif. Based on the results of this analysis and on the clay sealings which bear Christian seals, the paper also demonstrates the integration of the Christian community in sasanian society and culture

واژه های عبدالئه (بنده خدا ) و مسیح (بنده خدا مسیح ) به زبان سوری بر روی مُهرهای ساسانی ضرب شده اند

  D ‘autres termes syriaques sont construits de la meme maniere: ‘Abdeh d-Alaha ( litteralement “serviteur de Dieu”) (n.1a) ou encore ‘ Abdeh d-Iso Alaha ( litteralement “serviteur de Dieu Jesus”) (n.19)

این مُهرساسانی با واژه مسیح در موزه دولتی برلین نگهداری می شود

توضیح واژه مسیح ( عکس  19)

گیزلن عکس مُهر با وآژه عبدالئه را در مقاله خود منتشر نکرده، اما این توضیح را داده است:

این مُهر با وآژه “عبدالئه، کشیش ما” شاید در دن هاگ ( هلند ) نگهداری می شود 

این مُهر نشان می دهد که ساسانیان با وآژه عبدالئه آشنایی داشتند

بر روی بعضی از مُهرهای ساسانی واژه مسیح و خدا به خط پهلوی نیز دیده می شوند

مُهر های با وآژه های خدا (  49) و مسیح (50 ) به زبان پهلوی

مُهر شماره 50 به زبان پهلوی: ” اعتماد داشته باشید به مسیح “

مُهر شماره 49 به زبان پهلوی: اعتماد داشته باشید به خدا

یک مُهر با علامت صلیب و با خط  پهلوی

علامت صلیب در عکس 13

توضیح عکس 13

گیزلن همچنین به یک صلیب که بر روی آن نام شهر هرات و سال 507 ، یا 517 دیده می شوند اشاره می کند

Croix de procession qui a du etre montee sur une hampe comme L ‘indiquent les perforations a la base. Elle porte le nom de Herat et la date de 507 (ou 517)

صلیب هرات با حروف پهلوی

روی صلیب طلا هرات

این صلیب را مسیحیان ( نستوری ) در مراسم رسمی خود (procession ) حمل می کردند. بر روی صلیب حروف پهلوی مشاهده می شوند و عدد 507، یا 517 ( تاریخ ساخت صلیب ) بر روی آن حکاری شده. این تاریخ باختر است ( آغاز 233 میلادی ) که برابر است با اواسط قرن 8 . از طرف دیگر از این نوع صلیب مسیحیان شرق سوری در راهپیمای های خود استفاده می کردند. مُهر ها و صلیب نشان می دهند که مسیحیان نستوری در دوران ساسانیان می توانستند مراسم خود را برگزار کنند.

————————————- 

1 – Rika Gyselen: Chrétiens en terre d’Iran: Implantation et acculturation, Paris 2006

مکه، مرکز تجارت ؟

ابن هشام، نویسنده کتاب زندگینامه محمد، اشاره به ازدواج پیغمبر با خدیجه می کند. به نقل از ابن هشام خدیجه تجارت می کرد و در یکی از سفرهای تجاری خود به سوریه از محمد دعوت کرد او را همراهی کند. اسلام شناس دانمارکی، پاتریشا کرون ، شک دارد که کاروان های تجاری بین مکه و سوریه آمد و شد می کردند:

اسلام شناسان سنتی خبر داده اند که مکه مرکز تجارت بود و کاروان ها در این شهر توقف می کردند. اما به نقل از پاتریشیا کرون ( Patricia Crone ) مکه یک برهوت بود و کاروان ها دلیلی نداشتند که منطقه سبز طائف ( Ta’if ) را ترک کنند و رهسپار مکه شوند :

Mecca was a barren place, and barren places do not make natural halts, and least of all when they are found at a short distance from famously green environments. Why should caravans have made a steep descent to the barren lands of Mecca when they could have stopped at Ta’if ?

کرون ادامه می دهد که درعربستان جنس و کالای در دسترس نبود که ترابری شود و سود بیآورد که با کمک آن بتوان یک شهر پیرامونی را توسعه داد که فاقد منابع طبیعی بود:

What commodity was available in Arabia that could be transported such a distance , through such an inhospitable environment , an still be sold at a profit large enough to support the growth of a city in a peripheral site bereft of natural resources

پاتریشیا کرون همچنین اشاره می کند که هیچ سندی، خارج از ادبیات سنتی اسلامی، به مکه اشاره ای نکرده…… در سوره 3:90 از بکه ( Bakka ) نام برده شده و اسلام سنتی معتقد است که بکه همان مکه است. دراسناد ما نام مکه مشاهده نمی شود:

Negatively, no early source outside the Islamic Literary tradition refers to Mecca by name.
Positively, the koran itself tells us the name of the place where the sanctuary actually was: Bakka (3:39 ) . The Islamic tradition is naturally at pains to identify this place with Meca, and none of our sources shed any light on ins original location.

ابومسلم خراسانی: استوره یا واقعیت

 

ابومسلم خراسانی ( 718 – 755)، یک ایرانی مسلمان ضد زرتشتی، یا یک ایرانی مسیحی؟ به نقل از اسلام شناسان سنتی لشگر ایرانیان و اعراب از خراسان به فرماندهی ابومسلم خراسانی که لباس های سیاه بر تن داشتند (سیاه جامگان ) که نشانه ضد زرتشتی انها بود ( زرتشتیان لباس سفید می پوشیدند ) توانستند با براندازی حکومت امویان، حکومت عباسیان را پایه‌گذاری کند. 

 دانشنامه ایرانیکا اشاره می کند: “ابو مسلم در کوفه بزرگ شد و در این شهر نیروهای مخالف امویان فعال بودند. سیاست قومگرایی و تبعیض آمیز امویان نه فقط عرب ها، بلکه تاره مسلمانان را هم خشمگین کرده بود”.

Most sources agree that Abū Moslem grew up in Kūfa, which was a center for the growing social and political unrest directed against the Omayyads. That dynasty followed an ethnocentric policy which discriminated against non-Arabs and even new Muslims

دانشنامه ایرانیکا ادامه می دهد که در کوفه شیعیان مخالف امویان تجمع کرده بودند و در سال   741/ 742 ابو مسلم برای اولین بار با عباسیان تماس گرفت … و ابومسلم با امام ابراهیم در مکه رهبر شیعیان را ملاقات کرد

Kūfa became a center for the anti-Omayyad forces, with the concentration there of Shiʿites and ʿAlids. In 124/741-42 Abū Moslem made his first contact with ʿAbbasid agents there….. Imam Ebrāhīm reconfirmed Abū Moslem when they met with Shiʿite leaders at Mecca during the pilgrimage

دانشنامه ایرانیکا همچنین به اوضاع سیاسی مرو در زمان جنبش سیاه جامگان اشاره می کند. در مرو دو قبیله عرب در حال جنگ با یک دیگر بودند: یمانی‌ها به سرکردگی جدیع کرمانی و مضری‌ها به سرکردگی نصر بن سیار، حاکم خراسان. دانشنامه ایرانیکا ادامه می دهد: هر دو سوی عرب دنبال پشتیبانی ابومسلم بودند و او سوی یمانی‌ها را گرفت. در همین هنگام شورش او با تسخیر هرات، بلخ، ابیورد، نسا پابرجا شد. او تا پیش از اینکه از پشتیبانی یمانی‌ها مطمئن نشده بود، از تسخیر مرو که پایتخت نصر بود چشم‌پوشی کرد. در سال ۱۲۶ خورشیدی(۱۳۰ قمری) آن شهر را به همراه علی بن الکرمانی تسخیر کرد :

Both Arab sides sought Abū Moslem’s support, and he chose to side with Yamānīs. Meanwhile his rebellion was consolidated with the capture of Herat, Balḵ, Abīvard, and Nesā. He held back from Marv, Naṣr’s capital, until he felt sure of Yamānī assistance; with ʿAlī b. al-Kermānī he took it on 9 Jomādā I 130 (December, 747-January, 748) 1 

به نقل از Carl Wurtzel “علی بن ال کرمانی” را استاندار خراسان به قتل می رساند و دو پسرش   برای مدت کوتاهی با ابو مسلم همکاری کردند، اما بعد به دستور ابومسلم خراسانی به قتل می رسند:

al-Kirmanl was killed in 129 as a result of machinations by Nasrb.Sayyar. His sons,’ Ali and’ Uthman, carried on his struggle for a short time , but were ultimately put to death by Abu Muslim.( 2

از ابومسلم سکه های از سال 752 ضرب شده اند که بر روی آنها این حروف دیده می شود : “ابومسلم امیر آل محمد” ( ابومسلم فرمانده خانواده محمد)

Carl Wurtzel, P. 186, No. 36

  سکه ای از “علی بن ال کرمانی ” پیدا نشده، اما از پسرش؟ ” ال کرمانی بن علی ” سکه ای در سال 750 در مرو ضرب شده است:

سکه ال کرمانی بن علی

Carl Wurtzel, P. 186, No. 36

برای سکه شناس آلمانی، فولکر پپ ( Volker Popp ) ، این دو سکه “کرمانی بن علی” و “ابومسلم آل محمد” این مفهوم را دارند : (3

بدین ترتیب، به نقل از فولکر پپ ،درگیری ها در خراسان در زمان ابومسلم در گیری بین مسیحی ها کرمان (پیروان علی ) و مسیحی های خراسان (پیروان آل محمد ) بود و نه بین مسلمانان در این منطقه.

دانشنامه ایرانیکا به نام دیگری از ابومسلم اشاره می کند، به نام “عبد – ال – رحمان  بن مسلم خراسانی” که معروف ترین رهبر آرمان های عباسیان بود:

ABŪ MOSLEM ʿABD-AL-RAḤMĀN B. MOSLEM ḴORĀSĀNĪ, prominent leader in the ʿAbbasid cause

سکه ای با نام ” عبد الرحمان بن مسلم” از سال 753 ضرب شده است : (4

سکه عبد الرحمن بن مسلم

به نقل از ویکی پدیا تغییر نام ابومسلم به عبد الرحمان بن مسلم به این علت بود:

“ابومسلم در زمان حیاتش با نام عبدالرحمن نیز خطاب می‌شده‌ است. این تغییر نام ظاهراً به سبب درخواست یا دستور ابراهیم امام (یکی از بزرگان خاندان بنی عباس) که برای خلع بنی امیه و بدست گرفتن خلافت تلاش می‌کرد صورت گرفته‌ است؛ چرا که وی نام و نسب فارسی ابومسلم را دستاویزی برای دشمنان عباسیان می‌دانسته‌ است” (5 

اما فولکر پپ تعریف دیگری از سکه “عبد الرحمان بن مسلم” به خواننده ارائه می دهد: (6

    سکه ” عبدالرحمان” در کنار نگاره مسیح با شمشیر آتشین که فولکر پپ از آن نام می برد در ضرابخانه سارمین (سوریه ) ضرب شده بود: 

 سکه نگاره مسیح با شمشیر آتشین و با نام عبدالرحمان

Arab-Byzantine, Umayyad Caliphate Æ Fals. Sarmin, circa AD 685-705. Caliph standing facing, wearing long robes, holding pommel of sword; ‘Abd al-Rahman downwards to left and right / Transformed cross on four steps; sarmin (mint) to left and right (7

بر روی این سکه نام عبد الرحمان در طرف چپ و راست ضرب شده اند

برای اولین بار واژه مسلم ( Muslim) بر روی سکه های ابومسلم دیده می شوند ( شاید این سکه را نه خود ابو مسلم ، بلکه به دستور عباسیان ضرب شد ). حدود 60 سال پیش تر، در سال 692 ، عبدالملک مروان در مسجد قبه صخره واژه محمد را نوشته بود که به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ معنی ” ستایش باد مسیح ” را می دهد. حالا فولکر پپ معتقد است که همین معنی ستایش باد مسیح در قبه صخره بر روی سکه ابومسلم نیزمشاهد می شود، اما اینجا “ابو مسلم امیر آل محمد” به معنی “خانواده محمد” ضرب شده، خانواده محمد بر روی سکه ابومسلم معنی گروه یا جامعه محمد را می دهد و نه به معنی فامیل ( پدر،مادر و فرزند )، به زبان ساده تر: ابومسلم فرمانده خانواده محمد بر روی سکه به معنی ابومسلم فرمانده جامعه محمد ( جامعه مسیحیان ) خراسان بود “:

  ” ابو مسلم، امیر آل محمد، یعنی ابومسلم، فرمانده ی خاندان محمد است. تحت عنوان این ‘خانواده ‘ باید هواداران ‘ محمد ‘ را پنداشت. این ‘ محمد ‘ از زمان ذکر او در قبه الصخره در سال 72 عرب ها شناخته بود. این کسی نبود ، به جز عیسا بن مریم”. ( 8

به همین علت فولکر پپ به بودن ابومسلم خراسانی به عنوان یک شخصیت تاریخی شک دارد. برای این سکه شناس به درستی مشخص نیست آیا ابومسلم عنوان  “یک  برنامه دینی ” است ، یا “یک نام خاص” : ( 9

در آخر دانشنامه ایرانیکا اشاره می کند که ابو مسلم به دستور خلیفه منصور به قتل رسید :

As the commander spoke of his efforts to enthrone the ʿAbbasids, Manṣūr clapped his hands, and the assassins emerged and slew Abū Moslem (24 Šaʿbān 137/13 February 755).

حال پرشش این است که آیا خلیفه ای به نام منصور حکمفرمایی می کرد که دستور قتل ابومسلم را داده باشد ؟

       به نقل از سکه شناس فرانسوی ریکا گیزلن (  Rika Gyselen)  بر روی سه سکه عرب – ساسانی نام منصور ضرب شده است. بر روی دو سکه نام منصور به زبان پهلوی است و بر روی سومی (Types 24 ) به زبان عربی

The three Arab – sasanian copper types bearing the world mansur, written either in pahlavi ( types 20 and 22 ) or in Arabic script ( types 24 ) – 10

 نامیدن منصور به مثابه ی نام موعودگرانه بر سکه ای از استان فارس  (types 24 )

این سکه شناس ادامه می دهد : “ به نظر می رسد که لغت منصور یک تبلیغ است „

it seems more appropriat to interpret the word mansur in term of propaganda ( 11

 از طرف دیگر دانشنامه اسلام (Encyclopaedia of Islam ) اشاره می کند که نام منصور یک شخصیت مسیحی ( مسیح ) در ایمان یمنی ها است :

The thesis of the identity of names was evidently already well-established there, since his supporters did not try to identify him with the Mahdi but with the Mansur, a messianic figure originating in Yemenite beliefs ( 12

اگر به احتمال زیاد ابومسلم عنوان یک برنامه دینی بود و نه نام یک شخصیت تاریخی (حقیقی) ،منصور، بدون تردید، که دستور قتل ابومسلم را داد یک خلیفه مجازی بود (غیر حقیقی ) :
ما تاکنون بر سکه ها، بر وزنه های شیشه ای، مهرها، هیچ نشانی از حاکمی به نام منصور پیدا نکرده ایم”. (11

آیا هم مقتول (ابومسلم ) و هم قاتل ( خلیفه منصور) شخصیت های مذهبی (غیر حقیقی ) بودند ؟

——————————-

1 – http://www.iranicaonline.org/articles/abu-moslem-abd-al-rahman-b

2 – Carl Wurtzel, The coinage of the Revolutionaries in the Late Umayyad period. in: The American numismatic society, 1987, Notes 23, P. 179

3 -ولکر پپ، از اوگاریت تا سامره، ترجمه بی نیاز ( داریوش)، ص. 193

4 – Carl Wurtzel, P. 193

5 – https://fa.wikipedia.org/wiki/

%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85_%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C

فولکر پپ از اوگاریت تا سامره، ترجمه بی نیاز ( داریوش)، ص 193 – 6  

7 – https://www.numisbids.com/n.php?p=lot&sid=2970&lot=1175

8 – فولکر پپ ص. 193

9 –  فولکر پپ، ص. 193

10 – Rika Gyselen, Arab-Sasanian Copper Coingae, Wien 2000, P.  73

11 – Rika Gyselen, P. 73

12 – Encyclopaedia of Islam , V/1233-1234

13 – فولکر پپ ص. 231

 

 

 

داستان راهب بحیرا و گذار مسیحیت نستوری به اسلام

 

این هشام ، تاریح نویس قرن 9 ، که زندگینامه محمد را نوشت اشاره می کند : ” محمد بارها یک جوان مسیحی را ملاقات می کرد. این جوان مسیحی درس های را به محمد آموزش داد که بعد محمد ایندرس ها را بیان کرد” ( وحی ؟ ). همچنین در زندگینامه محمد نقل شده که محمد در سن دوازده سالگى همراه عموى خود، ابوطالب، با کاروانی برای تجارت رهسپار دمشق شد. در روستایی در نزدیکی دمشق ” راهبى به نام بحیرى که در صومعه ای زندگی می کرد و از علوم مسیحى آگاه بود، برای ابوطالب و محمد غذا تهیه کرد”.
ابوطالب از راهب سوال می کند به چه دلیل ما را به غذا دعوت کردی و بحیرا جواب می دهد: “چون ابرى روشن بر سر رسول اکرم (ص) سایه افکنده بود “. این زندگینامه ادامه می دهد که راهب “برخى خصوصیات را در آن حضرت به دقّت بررسى کرد و خطاب به ایشان گفت: ” اى پسر تو را به لات و عزّى سوگند می دهم که از هر چه سؤال میکنم به من پاسخ دهى، حضرت فرمود مرا به آنها سوگند مده که از هیچ چیز به اندازه آن‏ها نفرت ندارم…. بحیرا سؤالاتى را مطرح کرد و حضرت پاسخ داد که مطابق دانسته‏ هاى آن راهب بود. آن گاه به مهر نبوّت که در میان دو شانه پیامبر بود نگریست”. نه فقط این هشام، بلکه مسیحیان نیز داستان راهب بحیرا را به طور دیگری و اینگونه تعریف کرده اند: راهب بحیرا 40 بیت ( سرود) از ایمانش را برای محمد خواند که بعد محمد این بیت ها را به عنوان وحی بازگو کرد. طبق این خبر مسیحیان از راهب بحیرا وحی محمد در حقیقت سرود های مسیحی بودند و قران یک متن مسیحی است. مسیحیان با پخش داستان راهب بحیرا در دوران مامون این هدف را دنبال می کردند که مسلمان به آزار و تعقیب مسیحیان خاتمه دهند، مالیات زیاد از آنها مطالبه نکنند. چون اصل، یا مبدا اسلام مسیحی است، اما این داستان راهب بحیرا یک واقعیت تاریخی را نیز بازگو می کند و آن گذار مذهب نستوری ( مسیحیت شرقی ) اعراب و ایرانیان در ایران به اسلام در دوران عباسیان است. به مسحیت نستوری اعراب نیز تاریح نویس عرب، علی بن حسین مسعودی ( 896 – 956 میلادی) جایی اشاره کرد که مسیحیان سوری – آرامی ( ملکی ها ) ستون مسحیت هستند و مسیحیان شرق که شامل اباضیه، نستوری ( سریانی ) بودند از مسیحیت سوری – آرامی جدا شدند”. طبق این خبر مسعودی اباضیان مسیحی نستوری بودند. داستان راهب بحیرا این حقیقت تاریخی را بیان می کند که ریشه های اسلام را باید در مسیحیت نستوری ایرانیان و اعراب در ایران جستجو کرد و نه در عربستان.

فارس آزاد، یا فارس آباد

 “تاریخ شناس به آینده زیاد امیدوار نیست، زمان حال را قبول ندارد و فقط می خواهد گذشته را بهبود بخشد
 
این نوشته ( اقتباس، ترجمه ) زیر تا حدی به این هدف تاریخ نویس نزدیک می شود و نشان می دهد که در دوران امویان، حداقل در استان فارس، شرایط برای ایرانیان فاجعه انگیز نبود ، آنطور که زرینکوب ها خبر داده اند
————————————————————————————
The Iranian concept azad and and Arab-Sasanian coinage
( طرح آزاد ایرانیان و سکه های عرب – ساسانی)
 
“سکه ها همزمان بازتاب خواسته های حکمران محلی و سنت ایرانی هستند ، و بیشتر از هر سند دیگر به ما خبر از فرهنگ منطقه می دهند” ( ریکا گیزلن – Rika Gyselen )
 
Coinage thus simultaneously reflects the demands of the new local rulers and of local Iranian tradition, and tells us more about the area’s civilization than any other source can
سکه شناس فرانسوی زبان ریکا گیزلن از 8 سکه عرب – ساسانی نام می برد که اعراب در استان فارس ضرب کرده اند. تاریخ ضرب سکه ها مشخص نیست، اما فرم این سکه ها شبیه سکه های دیگری هستند  که در اوائل قرن 8 ضرب شده اند :
 
 اغواگر است، با این وجود، تاریخ (ضرب سکه) حدود 100 هجری است
 
It is tempting, nevertheless, to date them to around 100H
 
 
بر روی این سکه ها به خط پهلوی وآژه آباد، یا آزاد مشاهده می شود  و فقط در ضرابخانه های بیشاپور، اردشیرخوره، استخر و قباد خوره ضرب شده اند
به نقل از  گیزلن این 8 سکه در دوران اسلامی ضرب شده اند و به یک گروه تعلق دارند. بر روی  دو سکه وآژه  بسم الئه ضرب شده ، برروی سکه دیگری یک فرشته با هاله مقدس ( نماد مسیحیت ) مشاهده می شود ، یک سکه علامت صلیب دارد و بر روی، یا پشت 6 سکه وآژه عربی دیده نمی شود.
 
 Coin typs with the term abad/azad
 
 Coin typs with the term abad/azad
 
Chronologically, there is no doubt but that they belong to the Islamic period
The Arabic formula bismillah ” in the name of God” on types ASCC34 and ASCC103 implies a post-Sasanian date. …., the typological homogeneity of the group – with the possible exception of ASCC27-28 – supports a dating of the entire group to the same period, even though a majority of the types – ASCC2, 6, 7, 8 , 27-28 and 109 -bear no Arabic legend
 
 گیزلن اشاره می کند که زبان پهلوی در خواندن ابهام انگیز، مبهم است ،چون حروف های مختلف با یک علامت ( sign ) نشان داده می شوند. این ابهام کمتر چشمگیر است در حروف حکاکی شده ( lapidary script) تا در حروف شکسته ( cursive script ) این سکه شناس ادامه می دهد که حروف p و c در نوشتار حکاکی شده علامت های مختلف دارند ، اما در حروف شکسته بر روی سکه ها این دو علامت ( p و  c ) شبیه یک دیگر هستند.
 
Generally speaking, pahlavi script creates numerous ambiguities in reading because quite different letters can be signified by the same sign. This phenomenon becomes more pronounced as the lapidary script evolves towards progressively more cursive forms. Thus, the letters p and c, which are rendered by quite distinct signs in lapidary writing , are represented by the same sign in cursive script.
 
وقتی در سال 1980 عکس یک سکه عرب – ساسانی با وآژه p’ t bys’ph’ منتشر شد برای این سکه شناسان واژه p t به معنی آباد بود، اما به گزینه c  t، به معنی آزاد، توجه ای نشد. این به این معنی است که معلوم نیست کدام وآژه بر روی سکه ضرب شده، آباد ( p t) یا آزاد ،( c t).
 
When , in 1980, a coin bearing the legend ‘p’ t bys’phr was published, the
possibility of an alternative reading of the word ‘p’ t i.e. abad “prosperous” was not raised. Yet one could equally have read ‘c’ t  i.e. azad “free” or “noble”
 
  سکه شناسان وآژه آباد بر روی سکه ها را به علت نام شهرهای فیروز آباد و ونداد بُرزمهر آباد انتخاب کردند
 
First of all, the term abad is well attested in several place-names, for example Firuzabad or Vindad-Burzmihr-abad
.
همچنین وآژه آباد اشاره به منطقه حاصلخیز شهر بیشاپور می کند
 
and in addition it seem plausible that this idea of a ” fertile place ” would be linked to a place-name, in this case Bisabuhr
 
  در حفاری های باستان شناسان در شرق شهر بیشاهپور سکه دیگری پیدا شد که بر پشت آن نام شهر  “آباد قباد خوره” ضرب شده است
 
When the coins found in the Bisabuhr excavation were being published, the reexamination showed that it bore on the reverse the legend ‘p’tkw’tGDH, meaning abad kavadxvarrah, city located east Bisabuhr
 
در اواخر سال 1980 در بازار فروش سکه های قدیم سکه سومی با نام آباد اردشیر خوره ، شبیه سکه آباد قباد خوره، برای فروش عرضه شد
 
In the late 1980 a third coin type appeared on the antiques market bearing the same type of legend , and on this occasion abad was linked to the place-name  Ardaxsir-xvarrah
 
با پیدا شدن این سکه در بازار فروش سکه های قدیم نظریه امکان ضرب وآژه آزاد ( و نه آباد ) بر روی سکه به بحث گذاشته شد
 
On its publication the alternative reading azad ” free ” was discussed
 
به این علت وآژه آزاد به بجث گذاشته شد چون این سکه اردشیر خوره در ارتباط با منطقه حاصلخیز بیشاهپور، فیروزآباد، یا ونداد بُرزمهر آباد نبود و به همین علت نیر این واژه بر روی سکه اینجا معنی آباد نمی دهد، بلکه به معنی آزاد است : آزاد اردشیر خوره و نه آباد اردشیرخوره .
سکه شناس فرانسوی ادامه می دهد که نوشتار شکسته بر روی سکه روشن نمی کند که آیا وآژه آباد بر روی سکه ها ضرب شده، یا آزاد، اما اگر وآژه آباد معنی بخصوصی نمی دهد وآژه آزاد بار معنای دارد
 
  In the case of our numismatic legend in cursive script, there is no palaeographic evidence as to whether we should read ‘p’ t ( abad) or ‘c’ t ( azad). The choice of one reading over the other, nevertheless, has significant consequences for the historico – cultural interpretation of this group of coins.While the term abad “prosperous” van be devoid of any political connotation, azad clearly cannot be
 
 واژه آزاد بر روی سکه ها ضرب شده این معنی را می دهند که شهرهای اردشیر خوره، قباد خوره و بیشاهپور آزاد شده بودند.
 از طرف دیگر ما می دانیم که در اوائل حمله اعراب به استان فارس ایرانیان موفق شده بودند اشغالگران را از این شهرها بیرون کنند و با ضرب وآژه آزاد بر روی سکه ها آزادی خود را اعلان کردند
 
It is well-known that at the beginning of the Arab conquest ,several cities  in Fars  were able to expel the Arab occupier at one time or another before being conquered once again. Theoretically speaking, these cities might have issued a coinage proclaiming their state of freedom at the point when they mansged to throw out the occupier
 
    اما بر روی دو سکه ( از 8 سکه ) وآژه بسم الئه نیز مشاهده می شود
 
furthermore would have felt the need to place the typically Arab- Islamic formula bismillah on two of the eight coin types
 
و به همین علت نمی توان توضیح داد که چرا ایرانیان بعد از بیرون کردن اعراب از این شهرها واژه بسم الئه را بر روی سکه  ضرب کرده اند
 
  Furthermore, it would also be hard to explain why Iranians fighting the Muslim Arabs would have felt the need to place the typically Arab-Islamic formula bismillah two of the eight coin types
 
از طرف دیگر تاریخ نویسان اعراب نه به قیام ایرانیان اشاره کرده اند و نه به عقب نشینی امویان از مناطق فارس
 
 The Arabic historiography says nothing of any ‘ Iranian ‘ revolt, nor of any Umayyad military retreat in this period
 
اگر فرض کنیم که شهر های اردشیرخوره، بیشاپور و قباد خوره آزاد بودند این سوال مطرح می شود که از چه زمانی در امپراتوری امویان وآژه آزاد به سکه ها اضافه شدند
 
Continuing with the assumption that the mints of Ardaxsir-xvarrah, Bisabhr, Kavad-xvarrah and Staxr described themselves as ” free” , the question arises as to when exactly they might have added such a concept to their coins, given that these regions remained integral part of the Umayyad empire
 
اشغال فارس ظاهری (nominal ) بود ، و اعراب از اقتدار خود برای دریافت مالیات استفاده می کردند. به زبان دیگر: آیا در سده اول هجری دورانی هم بود که شهروندان فارس می توانستند ادعا کنند آزاد هستند بدون آنکه خشم اعراب را بر انگیزند
 
Of course, the Arab occupation of Fars was often purely nominal and served above all to guarantee the obedience of the local authorities in raising taxes.
In any case, we may ask how the declaration of being ” free” , if only on regional issues of coinage, was perceived by the Arab occupier. To put it another way, were there periods during the first Hegiran century when Fars could have claimed to free without thereby provoking a repressive response from the occupier
 

جالب ترین سکه سکه شماره ASCC103 است. بر روی این سکه نمادهای زرتشتی ( tradition of late Sasanian coin ) ، واژه بسم الئه ضرب شده و در پشت سکه یک فرشته با هاله مقدس ( نماد مسیحیت ) دیده می شود. برای سکه شناس فرانسوی این سکه باز تاب شرایط سیاسی – فرهنگی فارس را در اوائل قرن 8 نشان می دهد که:
“بعضی از حاکمان مسلمان شده بودند ( یا مسلمان بودند؟ ) و بعضی زرتشتی و مسیحی ماندند”

This supports the attribution of these coins to local lords, some of whom had perhaps become Muslim while other remained Zoroastrians or Christians

گیزلن ادامه می دهد: ” این سکه نشان می دهد که در فارس در دوران امویان مذهب و فرهنگ با هم آمیخته شده بودند.

In any case, this coinage bears witness to the fact that Fars in
the Umayyad period was a cultural and religious melting pot

و اضافه می کند: “در غیر اینصورت چطور می توان توضیح داد که بر روی یک سکه نماد رزتشتی با واژه بسم الئه و فرشته با هاله مقدس ضرب شوند”.

How else, after all, could one explain the issue of a coin with an obverse showing a Sasanian bust and the term bismillah, whil the reverse bear an angel with a halo

اما اشتباه گیزلن اینجا است که وآژه بسم الئه را به اسلام ارتباط می دهد، بسم الئه به معنی ” به نام خدا” است و یک عرب مسیحی نیز می تواند این واژه را بیان کند. همچنین این سکه شناس ادعا می کند که نقش صلیب بر روی سکه ( ASCC27-28) تقلیدی است از پول بیزانس.

The double bust ( ASCC8 ) and the head surmounted by a cross ( ASCC27-28 ) are borrowings from Byzantine monetary iconography

حال چرا می بایست اعراب مسلمان برای ضرب سکه های خود از مدل پولی بیزانسی از علامت صلیب استفاده کنند معلوم نیست و نقش دوتا سینه و سر ( double bust) بر روی سکه ( ASCC8 ) در مُهرهای ساسانی نیز دیده می شوند

The bust with two faces is a universal motif that also appears on Sasanian seals

اعرابی که این 8 سکه را در فارس با فرشته ، هاله مقدس ، نماد زرتشتی، بسم الئه و علامت صلیب ضرب کردند مسیحی بودند. این سکه همچنین نشان می دهد که اعراب مسیحی و زرتشتیان در دوران امویان در ایران مشکلی با یک دیگر نداشتند. همانطور که گیزلن اشاره کرد اعراب از قدرت خود فقط برای گرفتن مالیات استفاده می کردند و فرهنگ و مذهب ایرانیان را قبول داشتند، اعراب اسمن ( nominal) در استان فارس حکمرانی می کردند. 

 
 

سال هجری، یا سال اعراب

 
به نقل از تاریخ شناسان سنتی اسلامی هجرت به معنی مهاجرت ( رفتن ) پیغمبر مسلمانان و همراهان او ( مهاجرون) در سپتامبر سال 622  ( 26 صفر ) از مکه به مدنیه بود. باز هم به نقل از این تاریخ شناسان عمر ، خلیفه دوم ، تاریخ  اسلامی، تاریخ هجری را رایج کرد که سرآغاز آن 26 صفر است. واژه هجرت در قران نیامده است، اما در سوره 9، 100 به مهاجر کنندگان ( ال مهاجرین ) اشاره شده است. وآژه هجرت  از فعل هجر که به معنای ترك و جدايی  است گرفته شده. مهاجرت در اصل به معنای بريدن از ديگران است و تعجب آور است که این فعل هجر در دیگر زبان های سامی مشاهده نمی شود. زبان شناس آلمانی ربرت کر ( Robert Kerr ) اشاره می کند که در زبان سوری واژه های  mhaggraya (  مهاجرین) ، mahaggra و haggarayuta آمده که هر سه از لغت هاجر ( Hagar ) گرفته شده است و هاجر نام زن دوم ابراهیم بود. بنا بر سنت یهودیان و مسیحیان اعراب نه فقط اسماعیلیان ها نامیده می شدند، بلکه معروف به هاجریون ( Hagarener) نیز بودند (1 ). به زبان ساده تر: ال مهاجرون یعنی اعراب به طور کلی و نه همراهان پیغمبر در سفر مکه به مدینه. بر روی سنگ نبشته معاویه با علامت صلیب در ام قیس (اردون ) که به زبان یونانی نوشته شده است سه تاریخ مشاهده می شود: تاریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر و تاریخ بنا به سال عرب ها ( according to the Arabs the 42nd year) . سال 42 اعراب بر روی سنگ نبشته به معنی سال هاجریون ( سال اعراب) است و نه سال هجری. 
 

سنگ نبشته معاویه در ام قیس

( Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11)

ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :

  In the day of ‘Abd Allah Muawiya ‘, the Commander of the faithful, the hot baths of the  people  there were saved and rebuilt by Abd Allah son of Abuasemos (Abū Hāšim) the Counsellor , on the fifth of the month of December , on the second day, in the 6th year of the indiction, in the year 726 of colony, according to the Arabs the 42nd year, for the healing of the sick, under the care of Ioannes , the official of Gadara

 تاریخ شناس دانشگاه یوتا Peter von Sivers ( آمریکا) اشاره می کند : سنگ نبشته معاویه در ام قیس با علامت صلیب قدیمی ترین تقویم اعراب را نشان می دهد
:
This inscription , identifying Muawiya as ist Sponsor, commemorates the completion of the bath’s restoration. It shows a cross and bears the date of 42 “ according to the era of rhe Arab.“ To my knowledge, this is the earliest documentation of the Arab calendar by an Arab (2
 
حال سوال این است چگونه این سال اعراب شکل گرفت، چه اتفاق تاریخی مهمی را اعراب برای سرآغاز تاریخ، سال یک (  تقویم ) خود انتخاب کردند ؟  رویداد نامه ی سریانی بی نام (Anonymous Syriac Chronicle) که به “ رویداد نامه سیرت “ معروف است (3) خبر می دهد که بعد از قتل نعمان سوم ، پادشاه لخمیان در حیره (شهر قدیمی در میانرودان، درنزدیکی نجف امروز ) هم پیمان و فرمانبر ساسانیان در سال  602 به فرمان خسرو پرویز دوم، ناآرامی ها در این قبیله عرب شدت گرفت. بعد از این قتل لخمیان تلاش کردند مستقل ، خود مختار شوند و از وابستگی  به ساسانیان رهایی یابند. و به همین علت لخمیان حمله هراکلیوس به ایران ( در جنگ های ارمنستان و نینوا ) در سال های 622  628 را خوش آمد گفتند. بعد از آزاد شدن سوریه و فلسطین از تسلط ساسانیان ( ساسانیان در سال 614 اروشلیم و سوریه تصرف کردند و در سال 622 مجبور به ترک این مناطق شدند ) و بعد از قرارداد صلح هراکلیوس با ساسانیان در سال 630 در اروشلیم بیزانس نیروی های خود را از فلسطین و سوریه خارج کرد. بعد از سال 630 دیگر نیروی های خارجی ( ساسانیان و بیزانس ) در فلسطین و سوریه مستقر نبودند.
 از نیمه قرن 7  میلادی اعراب ( غسانیان ) کوشش کردند در سوریه و فلسطین زبان و تقویم عربی را جایگزین زبان و تقویم یونانی  کنند. اعراب از این تاریخ به بعد دیگر از تقویم یونانی ( سال سلوکیان، سرآغاز سال 312 میلادی ) که تا این زمان در آنجا مرسوم بود استفاده نمی کردند. محاسبه زمان ( تعین سال و نگارش  تقویم ) در دوران باستان بیشتر مرتبط بود با اتفاقات مهم نظامی و برای اعراب پیروزی بیزانس بر ساسانیان در سال 622 یک اتفاق مهم نظامی بود. این پیروزی بیزانس سقوط  نهایی ساسانیان و صعود اعراب را به دنبال داشت. گئورگیوس پیسیدیایی (  George of Pisidia  ) شاعر حماسه‌سرا، کشیش و تاریخ‌نویس بیزانسی  در دو اثر خود، “ لشکرکشی هراکلیوس علیه پارس‌ها“ (622) و “هراکلید“ (627) که دومی چکامه‌ای در بزرگداشت پیروزی هراکلیوس بر ساسانیان و بازگرداندن صلیب از تیسفون به اروشلیم است ( ساسانیان پس از اشغال اروشلیم در سال 614 صلیبی که گفته شده بود مسیح با آن اعدام شد به تیسفون انتقال دادند) گئورگیوس پیسیدیایی همچنین از تجدید حیات امپراتوری بیزانس وکارهای انجام‌گرفته توسط هراکلیوس ستایش می کند ( 4). کتاب لشکرکشی هراکلیوس علیه ایران مهم ترین سند از این حمله است و به نقل از تاریخ نویس انگلیسی جیمز هاروارد جانستون ( James Howard-Johnston ) این اثر ادبی پیسیدیابی در ادبیات مسیحیان و غیر مسیحیان راه یافته بود ( خوانده می شد ):
 
well read in Christian and pagan literature ( 5)
 
به عقیده پیسیدیایی پیروزی هراکلیوس بر  ارتش خسرو دوم پرویز و بازگشت صلیب به اروشلیم یک رهایی تاریخی، یک رستگاری تاریخی ( salvation history ) برای بیزانس به شمار می آمد. این پیروزی ها ( از سال 622 تا 627 ) تا این درجه با اهمیت بودند که می توانستند برای بیزانس سرآغاز ( تجدید حیات ) یک تاریخ ( تقویم ) جدید باشد. نه فقط برای بیزانس، همانطور که در بالا اشاره شد، برای اعراب ( در حیره و سوریه ) نیز این پیروزی بیزانس بر ساسانیان تا این حد مهم بود که آنها ( اعراب ) این تاریخ را برای سرآغاز تقویم (جدید) انتخاب کنند. مذهب شناس آلمانی Andreas Goetze اشاره می کند: ” پیروزی بر ایرانیان تا این اندازه اهمیت داشت که هراکلیوس ( پادشاه بیزانس ) در تاریخ اسلام بخشی از تاریخ رستگاری مسلمانان به شمار می آید “:
 
Die Bedeutung des Sieges über die Perser ist so hoch angesiedelt, dass selbst in der islamischen Tradition ein römische-byzantinischer Kasier zu einem wichtigen Teil in der Darstellung der muslemischen Heilgeschichte wurde! ( 6
 
اعراب ( هاجریون ) سال 622 را سرآغاز تقویم ( سال یک ) خود قرار دادند و آنهم به چند دلیل: در این سال ساسانیان مجبور شدند برای مقابله با بیزانس در ارمنستان ارتش خود را از اروشلیم و سوریه خارج کنند و به اشغال این مناطق پایان دهند. با خارج شدن ساسانیان عرب های سوریه و اروشلیم آزادی خود را به دست آوردند. در این سال ارتش خسرو دوم پرویز در ارمنستان از بیزانس شکست خورد و دیگر ساسانیان نمی توانستند تهدیدی برای اعراب باشند. اما اعراب به طور رسمی بعد از وفات هراکلیوس ( 641 )، پادشاه بیزانس، این تقویم ( سال ) جدید را وارد محاسبات زمانی ( تاریخ نگاری ) خود کردند. اعراب پس از درگذشت هراکلیوس دیگر تعهدی به بیزانس نداشتند و با ضرب سکه در سال 642 در ایران استقلال خود را اعلام کردند. این اعرابی که در سال 642 در ایران سکه به نام خود ضرب کردند اعراب ایرانی ( عرب های ساسانی ) بودند و نه اعراب از عربستان. ( جنگ نهاوندی که طبری از آن خبر می دهد در واقع ضرب همین سکه اعراب های ایرانی در سال 642 بود )
نگاه کنید به : سقوط ساسانیان
 
اعراب سوریه ( غسانیان ) تا تاریخ 641 هم پیمان (foederati) هراکلیوس بودند و بعد از عقب نشینی بیزانس از سوریه، فلسطین و میانرودان این قبیله عرب قدرت را در این مناطق به دست گرفت. اعراب سوریه و فلسطین که سال 622 را برای تقویم جدید خود انتخاب کردند اطلاعی از مهاجرت پیغمبر مسلمانان از مکه به مدینه نداشتند (  مکه 1500 کیلومتر از دمشق فاصله دارد). تقویم سال هجری ( سرآغاز سال 622 میلادی) ،سال رفتن پیغمبر مسلمانان از مکه به مدینه، را عباسیان محاسبه کردند و واقعیت تاریخی ندارد.
———————————————————————-
1 – Robert M. Kerr: “ Annus Hegira vel Annus Agarorum, In Markus Groß und karl-Heinz Ohlig (
Hg)  Die Entstehung  einer Weltreligion III, Tübingen, 2014, P.14-34
   
2 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279
 
3 – The Chronicle of Seert. Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq, Oxford University Press: Oxford 2013
 
4 – https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%A6%D9%88%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D9%88%D8%B3_%D9%BE%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B3
 
5 – James Howard-Johnston: Witnesse to a world Crisis, Oxford University press 2010, P. 16
 
6 – Andreas Goetze, Religion fällt nicht von Himmel, Die erste Jahrhunderte des Islams, by WBG, Daarmstadt, 2018, P.123