یوحنا دمشقی ( John of Damascus )

 

یوحنای دمشقی ( John of Damascus )  عالم الهیات مسیحی (  650 – 750 ) اهل سوریه بود. پدر یوحنای دمشقی سرپرستی بخش دارایی دستگاه اداری معاویه را به عهده داشت و خود او نیز مدت زمانی کوتاه در خدمت عبدالملک مروان بود. یوحنای دمشقی کتابی با نام  “ آموزه های اشتباه “ ( De Haeresibus )  در سال های نزدیک به سال 730 نوشت. دمشقی در این کتاب صد مورد ارتداد را توضیح می دهد و در صدمین نوع ارتداد به ارتداد اسماعیلی ها ( اعراب قبل از اسلام به اسماعیلی ها نیز شهرت داشتند ) اشاره می کند. به عقیده  یوحنای دمشقی نگرش اسماعیلی ها به دین مسیحیت اشتباه بود و یک نوع ارتداد به شمار می آمد. این خبر ارتداد در کتاب یوحنای دمشقی نشان می دهد که اسماعیلی ها پیرو نوعی از دین مسیحیت بودند، اما از نظر دمشقی نوع اشتباه آن. دمشقی پس از توضیح واژه ها اسماعیلی ها و سارازن ها ( شرقیون) به یک پیغمبر دروغین با نام محمد اشاره می کند و ادامه می دهد که اموزش های محمد بدعت گذاری ( ارتدادی ) است.

There is also the superstition of the Ishmaelites which to this day prevails and keeps people in error, being a forerunner of the Antichrist.. They are descended from Ishmael, who was born from abraham from Agar, and for this reason they are called Agarenes and Ishmaelites .They are also called Saracens, which is derived from …., or destitute of Sara, because of what Agar said to the angel: „Sara hath sent me away destitute.“ These used to be idolaters and worshiped the morning star and Aphrodite, whom in their own language they called Khabar, which means great. And so down to the time of Heraclius they were very great idolaters. From that time to the present a false prophet named Mohammed has appeared in their mids. This man, after having chanced upon the Old and New Testaments and likewise, it seems, having conversed with an Arian monk, devised his own heresy. Then, having insinuated himself into the good graces of the people by a show of seeming piety, he gave out that a certain book had been sent down to him from heaven (1

یوحنا دمشقی به چند سوره ( سوره های 2 ، 4 و 5) نیز اشاره می کند.

سوره 5 (116 ):

” و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا كه تو خود داناى رازهاى نهانى “

when the Christ had ascended into heaven God asked him’ O Jesus, didst thou say: ” I am the Son of God and God”?’ And Jesus , he says, answered: ‘ Be merciful to me, Lord. Thou knowest that I did not say this and that I did not scorn be thy servant.

And God answered  and said to Him: ‘ I know that thou didst not say this word ‘

اما دمشقی نه نامی از قران می برد و نه از اسلام. همچنین دمشقی به کتاب “ شتر خدا “ که به محمد نسبت داده می شود اشاره می کند ، اما این کتاب ( سوره ) شتر خدا در قران مشاهده نمی شود. به نظر می رسد که قران در زمان نوشتن نامه دمشقی در سال 730 هنوز تکمیل نشده بود

برای دمشقی محمد و آموزش های او اختلافات بین مرتدان مسیحی ( پیغمبر دروغین محمد ) و مسیحیان بود و نه یک دین جدید ( اسلام ) :

یوحنا دمشقی ادامه می دهد:

“ آنها (اعراب ) به ما تهمت می زنند که ما بت پرست هستیم، چون ما صلیب را ستایش می کنیم و آنها ( اعراب ) از صلیب متنفر هستند. ما به آنها جواب دادیم که شما یک سنگ ( Chabatha ) را می بوسید و در آغوش می گیرید.”

They furthermore accuse us of being idolaters, because we venerate the cross, which they abominate. And we answer them: How is it, that you rub yourselves against a stone in your Chabatha and kiss and embrace it (2

در انجیل به واژه گبهتا ( Gabbatha ) اشاره شده، که در زبان آرامی معنی سنگ، یا صخره را می دهد و بر روی این صخره مسیح محاکمه شد . حال اسلام شناس آلمانی Kurt Bangert ادعا می کند سنگی  ( Chabatha) که یوحنا دمشقی به آن اشاره کرده گبهتا است ( 3 

محاکمه مسیح در گبهتا

The Judgment on the Gabbatha

اسلام شناسان سنتی این سنگ را به قبله در مکه ترجمه کردند که در سوره 2، 144 مشاهده می شود:

“ ما [به هر سو] گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى ‏بينيم پس [باش تا] تو را به قبله‏ اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد در حقيقت اهل كتاب نيك مى‏  دانند كه اين [تغيير قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است و خدا از آنچه مى كنند غافل نيست”.
اما منظور یوحنا دمشقی از گبتها کعبه نیست بلکه سنگ، یا صخره ای است که بر روی آن مسیح محاکمه شد و عبدالملک مروان مسجد الصخره را بر روی آن ساخت. برای اعراب دوران عبدالملک مروان این سنگ در اروشلیم مقدس بود و نه کعبه در مکه.

1 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997, P. 486

2 – Saint John of Damascus: Writings , translate by Frederic H. Chase ( The Fathers of the Church, Vol.37 ), Fathers of the Church: New york 1958, P. 153

3 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historisch-kritische Studie zur Entstehung des Islams und seines Propheten, Wiesbaden, 2016, P. 718

سند سال 637 میلادی، قدیمی ترین سند از محمد ( British Library Additional 14,461)

 

در یک صفحه سفید انجیل از قرن ۶ نویسنده ناشناسی متنی (به زبان سوری ) نوشته که به عقیده بعضی از پژوهشگران اولین ( قدیمی ترین ) سندی است در آن به محمد و همراهانش اشاره شده. همچنین این سند خبر از جنگ اعراب می دهد.

سند سال 637

“در ماه  ژانویه مردم حمص (  شهری در سوریه) واژه ای را برای زندگی خود گرفتند؟ و خیلی از روستا ها را عرب های محمد ویران کردند ، اهالی را کشتند و مردم جلیل ( در شمال اسرائیل ) زندانی شدند. در 26 ماه مه از نزدیکی حمص رومیان را تعقیب کردند.

در 10 آگوست رومیان از نزدیکی دمشق فرار کردند و کشته شدند ، خیلی، حدود ده هزار. با بازگشت سال رومیان برگشتند. در 20 آگوست سال 947 رومیان در جابیه تجمع کردند و کشته شدند ، حدود “50000

Im January { the people of } Hims took the word for their lives and many villages were ravaged by the killing of { the Atabs of } Muhammad { Muhmad } and  many people were slain and  ( taken ) prisoner from Galilee as far as Beth …On the tw{ enty-six}th of May the Sag{ ila} ra went {…. } from  the vicinity of Hims and the Romans chased the

On nthe tenth { of August } the Romans fled from  the vicinity of Damascus { and there were killed } many { people }, some ten thousand. And at the turn { of the ye }ar the Romans came. On the twentieth of August in the year n{ine hundred and forty-}seven there gathered in Gabithe { a multitude of } the Romans, and many people { of the R }omans were kil{led }, {s}ome fifty thousand (1

“این متن سوری قدیمی ترین ، هیجان انگیز ترین و سوال برانگیز ترین سند از محمد است . به نظر پژوهشگران این متن ناتمام را نویسنده ناشناسی در سال 637 بر روی یک صفحه سفید انجیل از قرن 6 نوشته است. نویسنده اتفاقاتی که خود شاهد آن بوده بر روی صفحه انجیل ( از پوست حیوان) یادداشت کرد.  به هر حال این برگ انحیل به بزرگی 5 * 9 اینچ قدیمی ترین سندی است که به محمد و به معروف ترین جنگ اعراب اشاره می کند”.

Probably the earliest, clearly the most dramatic, and arguably the most frustratingly incomplete  of early Syrica references to the rise of Islam was likely written in 637. At that time, an anonoymous author used a blank page in the front of his Bible to jot down a brief commemoration of the events he had just seen …Nevertheless, this five-by-nine-inch piece of parchment with poorly preserved jotting constitutes the worl’d oldest surviving artifact to mention Muhammad and likely refers to the most important battle of the Islamic conquests (2

اما به نقل از اسلام شناس آمریکایی Robert G. Hoyland باید “این سند را ،به علت معلوم نبودن مبدا و ناخوانا بودن متن آن، با احتیاط پذیرفت”.

But Donner is right to advise caution given the unknown proveance and frequent illegibility of the text (3

این سند همچنین خبر می دهد ار ” جنگ اعراب علیه بیزانس که در بلندی های جولان در منطقه جابیه “(Gabitha ) اتفاق افتاد. پژوهشگران سنتی تاریخ اسلام معتقد هستند که جنگ جابیه در این سند همان جنگ یرموک است.

Indeed, in August 636, just south of Gabitha, Arab troops decisively defeated Byzantine forces in an engagement more commonly known as the Battle of Yarmuk ( 4

باستان شناسان تا به امروز باقیمانده ای از این جنگ در حفاری خود در نزدیکی رودخانه یرموک پیدا نکرده اند

اسلام شناس آلمانی نولدکه ( Nöldeke ) معتقد است که این سند “کمابیش همزمان است ( یعنی در سال 637  نوشته شده )”

it seem to be nearly contemporary notice (5

اما به نقل از اسلام شناس آمریکایی ” نولدکه ( و پژوهشگر دیگری ) برای تائید نظریه های خود سندی ارائه نکرده اند.”

 neither scholar produced evidence to corroborate his assertion ( 6

از طرف دیگر در سال 637 نام محمد هنوز برای اعراب ناشناخته بود . نام ” محمد رسول الئه ” در سال 687 بر روی سکه ای از بیشاهپور ضرب شد و در سال 695 وآژه محمد را در سنگ نبشته های مسجد قبه صخره حکاری کردند. به همین علت مذهب شناس آلمانی کارل هاینس اولیگ اشاره می کند که “مشخص کردن سال نوشتن این متن در کتاب انجیل مشکل است ، اما چون از محمد در این سند به عنوان یک شخصیت تاریخی نام برده می شود می بایست نام محمد در اواسط قرن 8 به این صفحه انجیل از قرن 6 اضافه شده باشد” ( از اواسط قرن 8 محمد برای اعراب یک شخصیت تاریخی بود ).

Eine Datierung dieser Glosse ist schwierig. Da Mohmmed offensichtlich als historische Gestalt erwähnt wird, kann sie erst frühesten um die Mitte des 8. Jahrhundert zugefügt worden sein (7


1 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as other saw it, Princeton, New Jersey, 2001, P. 117

2 – Michael Philip Penn, When Christians First Met Mualims, University of California, 2015, P. 21

3 – Hoyland, P. 117

4 –  Philip Penn, P. 22

5 – Hoylan. p. 117

6 – Hoyland, P. 117

7 – Karl-Heinz Ohlig, Der frühe Islam, Bedrlin, 2007, P. 307

 

 

یشوع یهب سوم ( Isho’yahb III )

 

یشوع یهب سوم  ( وفات 659) پیرو فرقه نستوری مسحیت بود. یشوع یهب سوم اول با سمت اسقف در نینوا و موصل ( 628 تا 637 ) زندگی می کرد، بعد اسقف اربیل ( 637 تا 649 ) شد و از سال 649 تا 659 اسقف اعظم بود. از یشوع یهب سوم 106 نامه در دست است و در هیچ یک از این نامه ها به اسلام اشاره نشده است :

Non of the 106 of his surviving letters focus solely on Islam ( 1)
 
قدیمی ترین نسخه ( رو نویسی ) نامه های یشوع یهب سوم از قرن 10 است و تا به امروزهیچ پژوهشگری نیز شک نکرده که این نامه ها به یشوع یهب سوم تعلق ندارند.
 
The oldest extant copy of Isho’yahb Letters appears in Vatican Syriac 157, wich has
been dated to the tenth century on paleographic grounds…….No one has contested the attribution of these lettrs to Isho’yahb III ( 2 )
 

تعدادی از این نامه های یشوع یهب سوم به اعراب اشاره کرده اند. در یکی از این نامه ها ( نامه 48B) یشوع یهب سوم هشدار می دهد:

” و اگر این اتفاق بیافتد که شما به دروغ معذرت بخواهید و یا بگویید مرتد ها ( یعقوبیان ) شما را فریب می دهند که آنچه  اتفاق افتاد به فرمان اعراب بود بدانید که این کاملا نادرست است. حاجریون عرب به کسانی ( یعقوبیان ، مونوفیزیت ها ) که می گویند خدا زجر کشید و در گذشت کمک نمی کند. و اگر به هر دلیلی این اتفاق بیافتد که شما  به اعراب کمک کنید به آنها  حقیقت را بگویید که موضوع به درستی چه بود است تا متقاعد شوند”. این نامه بین سال های 648 تا 659 نوشته شده است

And if it should happen that, making false excuses, you should say ( or that heretics should deceive you [ into saying]) that what happened happened through the Arabs’ command [ Know that this] is completely untrue. For the Arab Hagarenes do not help those who attribute suffering and death to God, the Lord of all. If it should happen and for whatever reason they have helped them, if you properly attend to this, you can inform the Hagarenes and persuade them concerning this matter (3

استاد تاریخ دانشگاه یوتا (  آمریکا )، Peter von Sivers ، در رابطه با این نامه یشوع یهب سوم می نویسد: ”  یعقوبی ها ( مونوفیزیت ها سوریه و عراق ) از اواسط قرن 6 در عراق فعال بودند و چندین کلیسا ساختند. یعقوبی ها در عراق با نستوری ها رقابت می کردند و شایع کرده بودند که اعراب مومئن با آنها ( با یعقوبی ها ) همکاری می کنند. یشوع یهب سوم این شایعات را بشدت تکذیب می کند و ادامه می دهد که اعراب آن فرقه مسیحی  ( یعقوبی ) که معتقد است خدا رنج کشید و در گذشت را  قبول ندارند.

Die Syrische Jakobiten waren seit der zweiten Hälfte des sechsten Jahhunderts im Irak aktiv und hatten zahlreiche Kirchen und Klöster im Irak gegründet, die mit denen der Nestorianer konkurrierten. Anscheinend verbreiteten sie das Gerücht, wonach die  die arabischen Gläubigen ( “Hagariten” )Theopaschiten seien (Theopaschism is the belief that a god can suffer ) und mit den Jakobiten zusammenarbeiteten. Diesem Gerücht tritt Ischyahb energisch entgegen und bekräftigt, dass die arabischen Gläubigen die jakobitische Christologie vom leidenden Gott-Christus am Kreuz ablehnten ( 4

به همین نامه یشوع یهب سوم نیز Michel Philip Penn  ،مذهب شناس کالج Mount Holyoke در ایالت ماساچوست، اشاره می کند :

” متن نامه 48B متمرکز است بر رقابت میان کشیشان مسیحی تحت رهبری یشوع یهب سوم و فرقه مسیحی میافیزیسم ( کسانی که معتقدند  خدا رنج کشید و درگذشت.) در اینجا یشوع یهب سوم راهبان شرق سوریه را به علت کمبود اشتیاق ( نداشتن تعصب مذهبی ) سرزنش می کند. او استدلال می کند که اعراب حاجریون پیروان میافیزیم را ترجیح نمی دهند  و در عوض می توان با تلاش آنها را برای پشتیبانی از جریان شرق سوریه ( از نستوری ها ) متقاعد کرد”.

Letter 48B concentrates on intra-Christian rivalry between monks under Isho’yahb’s jurisdiction und Miaphysites ( ” those who attributed suffering and death to God” . Here Ish’yahb chastises the East Syrian monks for showing insufficient zeal. He argues that the Hagarene Arabs did not innately favor Miaphysites and, any cases when they did, with a little effort could be persuaded to support the East Syrian cause instead ( 5

( میافیزیسم یک فرقه مسیحی شرقی است . پیروان این فرقه بر این باور هستند که مسیح یک فرد است و وجوه الهی و انسانی او بی‌هیچ جدایی و تغییری یکجا جمع شده‌اند  ).

یکی دیگر از این نامه ها نامه ای (14C) است که یشوع یهب سوم برای سیمون ، اسقف ” رام اردشیر” در استان فارس، فرستاده است. این نامه نیز ، به نقل از Philip Penn ، بین سال های 649 تا 659 نوشته شده.
 
Isho’yahb clearly wrote Letters 14C ( Rev Ardashir ) and 15C in the last decade of his life (649 – 659 ), while he was catholicos ( 6 )
 
در این نامه یشوع یهب به اعرابی اشاره می کند که در فارس به قدرت رسیده بودند.  یشوع یهب سوم همچنین می نویسد: ” این اعراب پیش ما ( در اربیل ؟) نیز هستند ، اعراب نه فقط دشمن مسیحیت نیستد، بلکه آنها ایمان ما را ستایش می کنند ، به کشیش های ما احترام می گذارند و به کلیسا ها کمک می کنند. اعراب سعی نکردند مذهب مسیحیان را در رام اردشیر تغییر دهند و فقط از شهروندان مسیحی خواستند که از نصف املاک خود صرفنظر کنند” :

To Simon, the bishop of Rev Ardashir
From Isho’yahb to our honored brother Mar Simon, the metropolitan bishop of Rev Ardashir.. Greeting in our Lord.

For also these Arabs to whom at this time God has given control over the world, as you know , they are [ also here ] with us. Not only are they no enemy to Christianity, but they are even praisers of our faith, honorers of our Lord’s priests and holy ones, and supporters of churches and monasteries. Indeed , how did your people of Mrwny’ abandon their faith on pretext of [ the Arabs’ ] ? And this when , as even the people of Mrwny’ say, the Arabs did not force them to abandon their faith but only told them to abandon half of their possessions and to hold on to their faith ( 7

Peter von Sivers اشاره می کند که خبر واگذار کردن نصف اموال به عرب ها زیاد شفاف نیست، یا این یک خراج سنتی تصرف بود،  یا درخواست خودسرانه اعراب ، یا اینکه یشوع یهب سوم گزافگویی کرده:

Nicht klar in diesem Zitat ist der Bericht vom Verlust der Hälfte der Besitztümer in Mrwny. Es könnte sich um einen traditionellen Eroberungstribut, eine arbiträre Requisition oder lediglich eine Übertreibung Ischoyhbs handeln ( 8

از این دو نامه چنین برمی آید که اعراب به قدرت رسیده در ایران و عراق در دوران یشوع یهب    سوم مخالف فرقه مونوفیزیت بودند. همچنین این نامه ، به نقل از Peter von Sivers ، و با توجه به گفته های یشوع یهب سوم از پشتیبانی این اعراب از نستوری ها ” وابستگی اعراب به فرقه نستوری در آخر دوره باستان را نشان می دهد”.

Ischoyahbs Brief….repräsentiert die wohl früheste Dokumentation der Zugehörigkeit der arabischen Gläubigen zum Umfeld der nestorianischen Konfession in der Spätantike ( 9

 Peter von Sivers ادامه می دهد:

“از قرار معلوم آن عرب های که به قدرت رسیده بودند و یشوع یهب سوم با آنها همکاری می کرد پیرو فرقه نستوری بودند”

offensichtlich waren diejenigen Araber in der Regierung, mit denen der Katholikos in Kontakt satand, Nestorianer ( 10

این تاریخ شناس آمریکایی همچنین اشاره می کند:

آنچه اعراب حکمران را در” رام اردشیر ” از مسیحیان جدا می کرد تفاوت قدرت و فرهنگ بود و نه تفاوت نظریه ( مذهب )

Was Ischoyahbs Herde von der arabischen Oberklasse trennt, waren nicht Doktrinen, sondern neben dem Machtunterschied  die ethnolinguistische und kulturellen verschiedenheit zwischen Aramäern und Arabern ( 11

———————————

1 – Michael Philip Penn, When Christian First Met Muslims, University of California Press, 2015, P. 29

2 – Philip Penn, P. 31

3 – Philip Penn, P. 33

4 – Petrer von Sivers, Mu’awiya. Herrscher der Gläubigen, aber welche Glauben?, P. 385

5 – Philip Penn, P. 29-30

6 – Philip Penn, p. 32

7 – Philip Penn, P. 34

8 – Sivers, P. 389

9 – Sivers, P. 386

10 – Sivers, P. 387

11 – Sivers, P. 389

 

 

 

تاریخ سبئوس

 ” به طور مطمئن می تواند گفت که نویسنده ( سبئوس) اطلاع داشت که اعراب سرزمین های بیزانس را تصاحب کردند و او همچنین چند داستان، یا شایعه از جنگ های اعراب نیز شنیده بود ” ، اما بیشتر نه
 
One can say for sure only that he knew the Arabs hat taken the area from the Byzantines and hat heard some tales or rumors of battes. ( 1 )
 
” کتاب « تاریخ سبئوس » برپایه ترجمه آر.دبیلو. تامسون و مقابله با نسخه رابرت پتروسیان به تازگی با ترجمه محمود فاضلی بیرجندی توسط نشر ققنوس منتشر
بیشتر منتقدان ایرانی بر این باور هستند که  اخبار تاریخ سبئوس یک نصویر مطمئن و درستی از حوادث سده 7 ( از حمله اعراب به ایران و … ) به خواننده ارائه می دهد
اسلام شناس آمریکایی Robert G. Hoyland اشاره می کند : ” جالب ترین سند ار اتفاقات اوائل قرن 7 تاریخ ناشناس و بدون تیتر ارمنی است “
 
The most fascinating source for events of the early seventh century is an anonymous untitled history of Armenia ( 2
 
برای روزنامه اطلاعات تاریخ سبئوس ” یک منبع ناب و دست اول است”: ” تاریخ سبئوس کهن‌ترین متن غیراسلامی است که در آن نامی از پیامبراکرم (ص) آمده است. اعتبار اثر به آن است که وی از نزدیک شاهد حوادث بوده و کتاب رونویسی یا نقلی از منابع دیگر نیست و از این لحاظ یک منبع ناب و دست‌ اول است “
 
یگانه نسخه تاریخ سبئوس به دستخط خود نویسنده نیست، این نسحه سه قرن بعد از سبئوس ( 1004) رونویسی شده
 
 that the sole manuscript we have was written at least three centuries after Sebeos wrote , and probably more than that, since it includes as Sebeos’s work a piece by an author who was still writing 1004: if his work could be misattributed to Sebeos, the copyist who made that mistake probably himself lived considerably after the time when this late 10th-early 11th-century author wrote ( 3
 
چون نویسنده تاریخ سبئوس ناشناس است این تاریخ شهرت دارد به تاریخ وانمودین سبئوس ( pseudo Sebeos )، یا تاریخی که به سبئوس نسبت داده شده.
سبئوس، اسقف مسیحی و تاریخ‌نگار ارمنی سدهٔ هفتم پس از میلاد بود. تاریخ سبئوس ( تاریخ هراکلیوس ) از اتفاقات اواخر قرن  6 ، از زمان تاجگذاری خسرو دوم پرویز ( 590 ) ، تا به قدرت رسیدن معاویه در سال 661 خبر می دهد.
نسخه اول تاریخ سبئوس در سال 1851 توسط ” تادوس میهرداتیان ” ( Tadeus Mihrdatean) در استانبول منتشر شد .میهرداتیان برای نوشتن تاریح هراکلیوس از دو پیش نویس قدیمی تر ( از سال های 1672 و  1568 ) استفاده کرد. نسخه سال 1568 ناپدید شده است. ( 4

به نقل از ” آر دبیلو تامسون ” ( R.W. Thomson ) نویسندگان بعدی به ما کمک نمی کنند تاریخ نوشتن کتاب سبئوس را  تعیین کنیم ….تاریخ سبئوس قبل از سده 10 نوشته نشده است

Later writers do not help us date this history more accurately. It is quoted at length by T’ovma in the early tenth century. But , as noted above, the earlier parallels in Lewond are not verbatim quotations. So the existence of the History in its present from before 900 cannot be external evidence ( 5

کتاب سبئوس به سه بخش تقسیم شده است و ناشر کتاب میهرداتیان معتقد است بخش اول و دوم متعلق به سبئوس نیستند و فقط بخش سوم را می توان به سبئوس نسبت داد.

Mihrdatean divided the text ….. into three sections. The first two sections he ascribed to an ‘Anonymous ‘; only the third section did he entitle ‘ History of Sebeos ( 6

بخش اول پیشگفتار است و بخش دوم به تاریخ باستانی ارمنستان و افسانهٔ (هایک و بل) و افسانهٔ (آرای زیبا و شامیرام) و دیگر افسانه ها پرداخته است. بخش سوم تاریخ سبئوس با اشاره هایی کوتاه به رویدادهای دوران پیروز ساسانی (457 – 484 ) و پسرش قباد (488 -531) آغاز شده و تا حملهٔ عرب ها و به قدرت رسیدن معاویه ادامه می یابد.

تامسون، مترجم انگلیسی کتاب سبئوس، تاریخ سبئوس را مثبت ارزیابی می کند. به نقل از تامسون اخبار رویداد های پیروزی اعراب و اخبار اولین جنگ داخلی عرب ها در تاریخ سبئوس مطمئن و معتبر هستند
:
Sebeos contribution to our knowledge of the ending of classical antiquity is greater than that of any other single extant source….But his text is to be treasured above all as presenting the fullest reliable and chronologically precise account of the Arab conquests and providing unique information on the circumstances leading to the first Arab civil war (7
 
تاریخ سبئوس، به نقل از  دانشنامه ایرانیکا ، به خیلی از نهاد های سیاسی ، فرهنگی اشاره می کند که برای تاریخ نویسان ایرانی قابل تحسین است:
 
The history traditionally attributed to Sebeos thus documents a period of the utmost importance in the history of Iran, and casts light on several facets of its institutions and political culture. The anonymous episcopal author should be lauded by Iranian historians for his decision to place the history of Armenia in a wide geographical setting
 
بازنگری بخش جنگ های اعراب از تاریخ سبئوس:
 سبئوس در بخش 30 از اتحاد یهودیان و اعراب علیه بیزانس خبر می دهد: ” یهودیان به صحرا عربستان، به مکان فرزندان اسماعیل ( اعراب ) آمدند و از اعراب تقاضای کمک کردند. یهودیان اعراب را آگاه کردند که آنها ( اعراب و یهودیان  )، به نقل از تورات ، با یک دیگر خویشاوند هستند ( عربستانی که اینجا به آن اشاره می شود شبه جزیره عربستان نیست، بلکه منطقه ای است در شرق شبه جزیره سینا ) عربستان سبئوس منطقه ‘ پاران ‘ (P’aran is a location mentioned in the Hebrew Bible) در اسرائیل است. شهرک های که سبئوس نام می برد ( Nabeuth, Keda, Yetur, Naphes ) در شبه جزیره عربستان نیستند، بلکه این شهرک ها در عربستان حواری پولس هستند. سبئوس ادامه می دهد که یهودیان به 12 قبیله تقسیم شدند و صحرای ‘ پاران ‘ را ترک کردند وبه سپاه بیزانس که در عربستان مستقر بود یورش بردند. یهودیان موفق شدند تئودوروس (Theodorus ) ، برادر هراکلیوس،  که فرمانده ارتش بیزانس بود را به قتل برسانند و بیزانسی ها را فراری دهند، بعد یهودیان به عربستان برمی گردند، با اعراب علیه بیزانس متحد می شوند و یک ارتش بزرگ تشکیل می دهند”
 

Then they (Jews ) all gathered in unison  from Ewila as far as Sur, which is opposite Egypt ; and they went from the desert of P’aran, 12 tribes according to the tribe of families of their patriarchs. They divided the 12,000 man, like the son of Israel, into their tribes….. to lead them into the land of Israel. They set off, camp by camp according to each one’s patriarchal line….. They reached Erabovt of Moab in the territory of Ruben, for the Greek army hat camped in Arabia. Falling on them unexpectedly, they put them to the sword, and put to flight T’eodos the brother of the emperor Heraclius . Then they returned and camped in Arabia. All the remnant of the people of the sons of Israel gathered and united together ( with Ismaelites) , they formed a larg army (8

این خبر سبئوس از اتحاد اعراب و یهودیان حقیقت تاریخی را بیان نمی کند. به نقل از کارل – هاینس اولیگ، مذهب شناس آلمانی، تئودوروس توانست اعتماد غسانیان که از سیاست بیزانس ناامید شده بودند دوباره جلب کند. غسانیان از هراکلیوس در جنگ با ایران پشتیبانی کردند

Die Erwähnung eines gemeinsamen Sieges von Arabern und Juden über Theodorus, den Bruder des Heraklius, verkehrt allerdings die historischen zusammenhänge: Theodorus hat für seinen Bruder  mittels geschickter Propaganda erreicht, dass die bisher von Byzanz enttäuschten Araber, vor allem Ghassaniden, mit ihren Hilfstruppen Heraklius beim Kampf gegen die Perser unterstützen (9

همچنین بخش 30 به فرزند اسماعیل، به یک تاجر و واعظ به نام محمد، اشاره می کند که به دستور خدا آمده بود تا راه حقیقت را نشان دهد
 
In that time a certain man from among those same son of Ismael whos name was Mahmed, a merchant , as if by God’s command appeared to them as a preacher and the path of truth ( 10
 
به نقل از سلام شناس آلمانی Kurt Bangert اشاره به محمد در تاریخ سبئوس می توانست درست و حقیقی باشد اگر این خبر از قرن 7 بود و نه از قرن 17
 
Der Hinweis auf den Händler und Prediger Muhammad scheint ein
schlagkräftiger Hinweis auf die historische Gestalt des arabischen Muhammad zu sein – wenn wir denn sicher sein können, dass dieser Hinweis tatsächlich ins 7.Jh. zu datieren wäre. Davon kann aber bei einem Manuskript aus dem 17.Jh. nicht sicher ausgegangen ( 11
 
 کارل هاینس اولیگ معتقد است متن بخش 30 از تورات گرفته شده و بازتابی  ( reflection ) است از کتاب سفر پیدایش ( The Book of Genesis). و آوردن نام محمد در بخش 30 در تناقص با متن ( تورات) است، نام محمد در این بخش جور در نمی اید با متن تورات. اما تعریف ها از محمد ( در بحش 30 ) نشانه گرایش و تمایل ” تاریخ وانمودین سبئوس ” به این واعظ و آموزش های او ( محمد ) است.  اولیگ ادامه می دهد که توضیحات پیرامون محمد در بخش 30 در متن اصلی، در متن اولیه نبوده و بعد ها به تاریخ سبئوس اضافه شده است ( Interpolationen )
 
Die gänzlich bibeltheologischen Reflexionen des Sebeos in Kapitel 30 stehen allerdings in eínen Gegensatz zu den Ausführungen über Mohammed…Die Ausführung bei Pseudo Sebeos zu Mohammad zeigen von Sympathie für disen Prediger und seine Lehre…Deswegen muss angenommen werden, dass hier eine ältere Vorlage durch spätere Interpolationen ergänzt wurde ( 12
 
دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن ( Yehuda D. Nevo and Judith Koren)، نیز معتقدند که بخش محمد را بعد رونویس بردار که متوجه شد سبئوس نمی دانسته چی بگوید به متن اضافه کرده است.:
 
Unfortunately the account of Muhammad’s role makes most sense as a later explantion added by a coppist who saw that Sebeos did not know what he was talking about ( 13
 
 همچنین محمد گواه می شود برای دستورات ( قوانین ) نخوردن جسد حیوانات ، ننوشیدن شراب، دروغ نگفتن و زنا نکردن
So Mahmat legislated for them: not to eat carrison, not to trink wine, not to speak falsely, and not to engange in fornication ( 14
 
اولیگ معتقد است برای یهودیان موضوعاتی که محمد مطرح کرد ، به غیر از منع شراب ، مثبت بودند ( سوره 16،67 شراب را منع نکرده )
 
Ebenso fällt auf, dass von seiner Predigt nur Motive erwähnt werden, die im jüdischen Sinn positiv waren ( abgesehen vom Weinverbot )  ( 15
 
سبئوس در بخش 30 اشاره به این گفته محمد می کند که سرزمین ابراهیم (اسرائیل ) به نوادگان او تعلق دارد:
 
    He ( Mahmet) said:’ With an oath God promised this land to Abraham and his seed after him for ever. And he brought about as he promised during that time while he loved Israel.. ..and go and seize your land which God gave to your father Abraham ( 16

 

به نظر اولیگ چنین گفته های ( تعلق اسرائیل به یهودیان و تعریف ها از محمد ) در یک کتاب مسیحی که تاریخ هراکلیوس به جز این نیست غیرعادی است
 
Aussagen dieser Atr sind in einer christlichen Schrift, die die Geschichte des Heraklius ansonsten ist, seltsam ( 17
 
 به همین علت، برای اولیگ، رونویس بردار تاریخ سبئوس نه می توانسته یک مسلمان باشد ( یک مسلمان اعلام نمی کرد که اسرائیل به یهودی ها تعلق دارد) و نه یک مسیحی، رونویس بردار یک یهودی بوده
 
Als Redaktor kann weder ein Christ noch ein Muslim angenommen werden..letzterer hätte wohl kaum den Juden das heilige als göttlich verbrieftes Eigentum zugesprochen. Am ehesten erklären  sich die Passagen, wenn ein jüdischer Redaktor …angenommen ( 18
 
سبئوس خبر از دو پیروزی اعراب و تصرف بخش بزرگی از فلسطین و از  جنگ بین اعراب و رومی ها در 12 مایلی غزه در روز جمعه، 4 فوریه سال 634 می دهد، رومی ها فرار می کنند و فرمانده آنها ، یک اشرافی،کشته می شود. اعراب به تمام سوریه یورش می برند و بعد به طرف ایران می روند و این کشور را تصرف می کنند:
 
Sebeos gives a brief account of two arab victories and the subsequent submission of a large part of Palestine…. This reports a battle between Romans and Arabs 12 miles east of Gaza on Friday 4 February 634. The Romans fled, their commander, a patrician, wascaptured and killed… the Arabs invaded the whole of Syria and went down to Persia and conquered it ( 19
 
به نقل از تاریخ نویسان ایرانی و عرب سده 9 و 10 ایران بعد از جنگ نهاوند (642 ) به تصرف اعراب در آمد و نه درسال 634 
سبئوس به یک پادشاه اسماعیلی ها به نام امر  ( Amr ) اشاره می کند که به عقیده تامسون منظور نویسنده عمر، خلیفه دوم ، است:
 
The caliph, who is designated t’ agawor ( a general word for king ) and ark’ ay (hitherto applied only to the Sasanian king ) is named ( correctly ) for the first time as ‘ Umar’ ( 634 – 644 ). He is presented as directing operation at a distance, as he is in early Islamic histotical tradition ( 20
 
اسلام شناس دانمارکی پاتریسیا کرون اشاره می کند که ” اصالت تاریخی بودن  او ( عمر ) بدون تردید است……با این حال به او نام  امر داده شد: هر دو سبئوس ( و دیگر اسناد مسیحی ) امر و عمر را درهم آمیختند، یا اینکه در اسناد اسلامی این دو با هم همانند نیستند:
 
His historicity is not in doubt: he is clearly the king of the Ishmaelites…..  his name is however given as Amr: either Sebeos ( and other Christian sources ) conflated ‘ Umar and ‘ Amr, or, conceivably, they were dissimilated within the Islamic tradition ( 21
 

باستان شناسان تا به امروز هیچ نشانه ای از جنگ اعراب و رومی ها در فلسطین پیدا نکردند باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni اشاره به اختلاف زیاد بین اخبار سنتی ( نویسندگان عرب و ایرانی ) و تحقیقات باستان شناسی می کند:

The gap between the historical narratives and the archaeological evidence is striking

در حفاری ها این باستان شناس آثار (بقایای) از جنگ ها بین بیزانس و عرب ها در رود اردن و شهر های نزدیک یرموک پیدا نشده است :

Archaeological research has found no traces of military confrontation in the sites of northern Jordan. The two major battles between the Byzantines and the Arabs, at Fihl and Yarmuk, have left no visible impact on the nearby cities and towns of  Pella, Abila, Umm el-mmal, and Jarash

  همچنین این حفاری ها ( در فلسطین ) وقفه، یا اخلالی در زندگی روزمره شهروندان در نیمه اول قرن 7 را نشان نداده است. ساختن کلیسا، صومعه و بناهای عمومی در طی تسخیر ایران و اعراب ادامه داشت :

Yet recent excavation at many sites shows no interruption in the everyday life of the local populace in the first half of the seventh century. The construction of churches, monasteries, and public buildings continued unabated throughout the years of the Persian and Arab conquests, ( 22

برای دانشنامه ایرانیکا تاریخ سبئوس بهترین خبر است از عملیات سریع نظامی  اعراب برای تصرف فلسطین و اروشلیم در بهار سال 635 و 4 سال جنگ ( 40 – 636) برای شکستن مقاومت ایران در میانرودان. بخصوص حمله اول موفقیت آمیز از کوه های زاگرس برای شکستن محاصره تیسفون
 
There is indeed no better account of the operations that led to the swift submission of Palestine (including Jerusalem) by spring 635 and the four years of large-scale fighting (636-40) needed to overcome Persian resistance in Mesopotamia, in particular to counter an initially successful counterstrike across the Zagros to relieve the first siege of Ctesiphon-Veh Ardashir
 
در بخش 30 سبئوس همچنین خبر از جنگ های قادسیه و نهاوند می دهد:
 
 سبئوس در خبر کوتاه خود نامی از قادسیه نبرده  :
” ایرانیان به دهکده حیره می رسند، عرب ها از نزدیک ایرانیان را تعقیب می کنند، جنگ شروع می شود و ارتش ایرانیان فرار می کند و رستم به قتل می رسد.”

the Persians reached a village called Herthican, with the Arabs close on their heels; “ the battle started and the Persian army fled before the Arabs, who pursued them and put them to the sword there perished the general Rostom…“ ( 23

چون اینجا از رستم نام برده شده پژوهشگران معتقداند این جنگ قادسیه است، اما در ادبیات سوری و یونانی اسمی از این جنگ ها برده نشده:

the closest we get to a specific description is the work of Sebeos, an Armenian historian writing in the late 7th century. He has two accounts of battles which modern scholars have assumed to be those of the Yarmuk and Qadisiyyah, These, like the garbled echoes in the Khuzestan Chronicle. In the 7th-century Syriac and Greek literature we have not even the little that we find in Sebeos ( 24

سبئوس از جنگ نهاوند نیر نام نبرده، بلکه از جنگ در سرزمین مادها

. به نوشته سبئوس این جنگ در نخستین سال پادشاهی پادشاه کنستانتین و دهمین سال پادشاهی یزدگرد سوم، یعنی سال642 میلادی ، روی داده است. تعداد سپاهیان ایران را شصت هزار و سپاه عرب چهل هزار تن بود و جنگ در سرزمین مادها اتفاق افتاد. این جنگ سه روز طول کشید. هر دو طرف بسیار کشته دادند تا آنکه به ایرانیان خبر رسید که سپاهی به یاری عرب ها می آید. آنها با شنیدن این خبر شبانه گریختند و رفتند. صبح بعد، عرب ها حمله کردند اما در لشکرگاه ایرانیان کسی را نیافتند. پس به هر سو تاختند و اسیر و غنیمت گرفتند و تعداد 22 قلعه را گشودند

It happended in the first year of Constans king of the Greeks, and in the tenth year of Yazkert king of the Persians, that the Persian army of 60,000 fully armed man asembled to oppose Ismael. The Ismaelites put in the field against them 40,000 armed with swords. and they joind battle with each other in the province of Media. For three days the battle continued, while the infantry of both sides diminished. Suddenly the Persian army was informed that an army had come to the support of the Ismaelites. The Persian troops fled from their camp all through the night. The survivors of the Ismaelite army attacked them inthe morning, but they found no one ih the camp. Spreading forays acros the whole land, they put man and beast to the sword. Capturing 22 fortresses, they slaughtered all the living beings in them ( 25

جنگ ها ( قادسیه، نهاوند، یرموک … ) و فتوحات ای که طبری و تاریخ نویسان عرب به آنها اشاره کرده اند در واقع، به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی ’ یهودا دی. نوو و جولیت کورن ’ ( Yehuda D. Nevo and Judith Koren)، دستبرد ها و سرقت های مسلحانه قبایل عرب به سرحدات کشور های مجاور بودند. پس از متلاشی شدن ارتش ساسانیان و ترک بیزانس از سوریه و مصر یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود  :

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished  in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest ( 26

به نقل ازاین دو باستان شناس اسرائیلی اخبار جنگ های اعراب نامنسجم و بی نظم هستند:

Clearly, Sebeos has heard of a battle, but his account is very incoherent und disordered ( 27

 اخبار جنگ در تاریخ سبئوس از قصه ها عربی و موسیقی های جنگ گرفته شده اند

His battle description …could easily derive from the Arab tales and battle song ( 28

” شاید در حقیقت لشگرکشی بزرگی بود  ، یک جنگ پس از جنگ بعدی با هزاران سربازان روی در روی یک دیگر در یک مدت زمان طولانی (636 – 629 ). اما اگر این جنگ ها روی داده بودند، به نظر می رسد، در آن زمان هیچ‌کس به این جنگ ها اشاره نکرد”   

Perhaps there was indeed a great invasion, with battle after battle between tens of thousands of opposing soldiers, over the course of several years ( 629 to 636 ). But if there were, it would seem that, at the time, nobody noticed ( 29

سبئوس همچنین به یک نامه از معاویه به کنستانس، پادشاه بیزانس، اشاره می کند: در این نامه معاویه به کنستانس پیشنهاد می کند مسیح را رها کند و به خدای بزرگ، به خدای ابراهیم ایمان بیآورد
 
If you wish, he said، to preserve your life safety, abandon that vain cult which you learned from childhood . deny that Jesus and turn to the great God whom I worship, the God of our father Abraham ( 30
 
با توجه به نقش صلیب در سنگ نبشته معاویه در اردن (معاویه ) و اشاره عبدالملک مروان به مسیح در مسجد الصخره در اروشلیم بعید به نظر می رسد که معاویه این نامه را نوشته باشد.
همچنین به نظر می رسد که سبئوس چیزی از اسلام و محمد  نمی دانسته ، در غیر اینصورت معاویه می بایست پادشاه بیزانس را به دین محمد، به اسلام دعوت می کرد و نه به دین ابراهیم . برای سبئوس اعراب به خدای ابراهیم ایمان دارند.
:
if Sebeos knew anything of Islam, and had earlier written of Muhammad the Arab Prophet, he woud put in Muawiyah’s mouth a religious challenge to the Byzantine Emperor that included no reference to Muhammad and defined the Arab faith only as belief in the God of Abraham ( 31
 
 و این ایمان به خدای ابراهیم چیز بخصوصی نبود
 
the religion of the Arab ruler was seen as Abrahamism–a belief in the God of Abraham– not as anything more specific ( 32
بر خلاف نطریه روزنامه اطلاعات که سبئوس ” از نزدیک شاهد حوادث بوده ” هیچ سندی، به نقل از تامسون ، در دست نیست که نشان دهد این تاریخ در قرن 7 نوشته شده باشد.  کتاب سبئوس بعد از سده 10 رونویسی ، یا ترجمه شده است ( از زبان یونانی به ارمنی ) و رونویس بردار اخباری را که شنیده بود ( خبر محمد ، خبر از حمله اعراب به فلسطین و ایران ) به تاریخ سبئوس اضافه می کند . با اخبار تاریخ سبئوس نمی توان تاریخ سده 7 ایران را بازسازی کرد.
———————————————

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 127

2 – Robert  G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997 P. 124

3 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 230
4 – R. W.Thomson ,The Armenian History attributed to Sebeos , Liverpool University Press, 1999, P. xxxi
5 –  Thomson, P. xxxix
6 – Thomson, P. xxxii
7 – Thomson, P. Lxxvii
8 – Thomson, P 96-97
9 – Karl-Heinz Ohlig, Der frühe Islam, Berlin, 2007, P. 248 – 253
10 – Thomson, P. 95
11 – Kurt Bangert, Muhammad, Wiesbaden, 2016, P. 713
12 – Ohlig, 248 -253
13 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren,P. 230
14 –  Thomson, P. 96
15 – Ohlig, p. 248 – 253
16 – Thomson, P. 96
17 – Ohlig, P. 248 -253
18 – Ohlig, P. 248- 253
19 – Thomson, P. 240-241
20 – Thomson, P. 247
21 – Patricia Crone und Michael Cook, Hagarism, The Making of the Islamic World, Cambridge Universitäty Press. 1977, P. 154
22- Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach,  Oxford University Press, 2014, P. 314 -316
23 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 125
24 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 109
25 –  Thomson, P, 104
26 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 100
27 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 126
28 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 128
29 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 135
30 – Thomson, P. 144
31 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 230
32  -Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 229
 
 
 

 

رویدادنامه توماس پرسبیتر ( Thomas the Presbyter )

 

رویدادنامه توماس پرسبیتر (Thomas the Presbyter ) یکی از قدیمی ترین اسنادی است که به محمد اشاره می کند. این سند خبر از جنگی می دهد که ” در روز جمعه 7 فوریه در ساعت 9  (634 ) بین اعراب محمد ( طایی محمت) و بیزانس در  فلسطین ، 12 مایل شرق غزه، اتفاق افتاد رومی ها فرار می کنند و استاندار بریردن (bryrdn ) را جا می گذارند که اعراب او را کشتند. اعراب 4000 یهودی، مسیحی و سامری را به قتل می رسانند. اعراب تمام منطقه را ویران کردند.

اعراب در سال 636 سوریه را تصرف کردند و به طرف ایران حرکت کردند و ایران را تصرف کردند. اعراب به کوهی نزدیک شهر ماردین (در شرق ترکیه ) صعود کردند و بسیاری از کشیش های صومعه را به قتل رساند

In the year 945, indiction 7, on Friday 7 February (634) at the ninth hour, there was a battle between the Romans and the Arabs of Muhammad (tayyaye d-Mhmt) in Palestine twelve miles east of Gaza. The Romans fled, leaving behind the patrician Bryrdn, whom the Arabs killed. Some 4000 poor villagers of Palestine were killed there, Christians, Jews and Samaritans. The Arabs ravaged the whole region. In the year 947 (635—36), indiction 9, the Arabs invaded the whole of Syria and went down to Persia and conquered it. The Arabs climbed the mountain of Mardin and killed many monks there in ( the monasteries of ) Qedar and Bnata ( Bnotho) 1

اما ایران ، به نقل از طبری، در سال 642 به تصرف اعراب در آمد و نه در سال 636

اسلام شناس امریکایی Robert Hoyland ادعا می کند که برای اولین بار به نام محمد در یک سند غیر اسلامی ( رویدادنامه Thomas the Presbyter ) اشاره شده است و این جنگی که رویدادنامه به آن اشاره کرده جنگ داثن در سال 634 است

This is the first explicit reference to Muhammad in a non-Muslim source, and its very precise dating inspires confidence that it ultimately derives from first-hand knowledge. The account is usually identified whit the battle of Dathin, which Muslim historians say took place near Gaza in the Spring of 634

 اسلام شناس آلمانی Kurt Bangert اشاره می کند که اولین خبر از این درگیری خیلی مختصر بود ، اما اخبار بعدی ( جدید تر ) به طور مفصل و با جرئیات زیاد از این درگیری خبر می دهند. این جنگ با پیروزی مسلمانان بر بیزانس خاتمه یافت. باستان شناسان اسرائیلی Nevo/Kron شک دارند به درستی این اخبار تاریخ نویسان عرب از جنگ داثن. دو باستان شناس اسرائیلی این درگیری را چنین شرح می دهند که عرب ها از پاتریسین ( Patricius ) بیزانس ، نمایند بیزانس در این منطقه، کماکان تقاضای ادامه کمک مالی می کنند. پاتریسین این تقاضای اعراب را , به دلیل نداشتن بودجه ، رد می کند و کشمکش ( درگیری ) بین اعراب و نمایند بیزانس شروع می شود. حنگ دلیرانه اعراب علیه بیزانس در داثن که تاریخ نویسان عرب قرن 9 از آن خبر داده اند در واقع چیزی نبود به حز یک درگیری مالی بین اعراب و نمایند بیزانس در دهکده داثن.

Kurt Bangert همچنین اشاره می کند که سوال این است آیا منظور اعراب صحرانشین از محمد آن محمدی است که در مدینه متولد شده ،یا مسیحا ( یهودیان ) – مسیحیان که اعراب او را محمت می نامیدند

wäre immernoch zu fragen, ob sich diese Wüstenbewohner auf einen in Mekka geborenen Propheten beriefen oder womöglich auf Messias der ( Juden ) Christen, den sie arab. Mhmt nannten

Doctrina Jacobi ( تعلیمات یعقوبی )

 

سند ضد یهودی ” تعلیمات یعقوبی  ” در سال 634 ( برای برخی از پژوهشگران در سال 670 ) نوشته شده. اسلام شناس دانمارکی پاتریشیا کرون ( Patricia Crone ) معتقد است ” تعلیمات یعقوبی ” یک گفتمانی است بین یهودیان در کارتاژ ( شمال آفریفا ) که به احتمال زیاد در سال 634 در فلسطین نوشته شده است

It is cast in the form of a dialogue between Jews set in Carthage in the year 634; it was in all probability written in Palestine within a few years of that date ( 1

  و به نقل از Harald Suermann , شرق شناس آلمانی, قدیمی ترین سندی است که به محمد ، پیغمبر مسلمانان، اشاره کرده (2 ). با این وجود این شرق شناس دو انتقاد به این سند دارد: اول اینکه از این سند چنین برداشت می شود که محمد در زمان نوشتن آن ( 634 ، یا 670 ) هنوز زندگی می کرده و دوم در این سند اسمی از محمد برده نشده ( سند از پیغمبر ساراسین ها نام برده و نه از محمد )

People were saying … that the prophet had appeared, comming from the Saracens ( 3

نویسنده تعلیمات یعقوبی می خواهد نشان دهد که مسیح نجات دهنده ، ناجی است. در این سند به یک تاجر یهودی با نام یعقوب از قسطنطنیه  ( کُنستانتینوپول ) اشاره می شود که در سفر خود به کارتاژ دین مسیحیت را به زور می پذیرد و بعد تبلیغ می کند که یهودیان دیگر نیزبه دین مسیح بپیوندند. در کارتاژ یستس ( Justus )، دوست قدیمی یعقوب ، که همچنین به زور مسیحی شده ظاهر می شود. یستس برای یعقوب تعریف می کند که از برادر خود ابراهیم در فلسطین شنیده یک عضو گارد شاهنشاهی بیزانس ( candidatus ) را ساراسین ها (  اعراب ) به قتل رسانند و یهودیان از کشته شدن این عضو گارد بسیار خشنود هستند

When the candidatus was killd by the saracens, I was at Caesarea ( فلسطین ) and I set off by boat to Sykamina. People were saying ” the candidatus ( عضو گارد شاهنشاهی بیزانس) has been killed, ” and we Jews were overjoyed (4

ابراهیم همچنین تعریف می کند  که یک پیرمردی اندیشمندی را ملاقات کرده و از او راجع به پیغمبر اعراب پرسیده. پیرمرد به ابراهیم جواب می دهد که پیغمبر اعراب دروغین است، پیغمبر با شمشیر نمی آید.

I having arrived at Sykamina, stopped by a certain old man well-versed in the scriptures, and I said to him: ” What can you tell me about the prophet who has appeared with the Saracens? ” He replied groaning deeply : “He is false, for the prophets do not come armed with a sword (5

بعد پیرمرد به ابراهیم می گوید: برو در مورد پیغمبر اعراب تحقیق کن. ابراهیم تحقیق می کند واز افرادی که پیغمبر اعراب را ملاقات کرده بودند می شنود او ( پیغمبر ) کلید بهشت را دارد ، که قابل قبول نیست.

But you go , master Abraham, and find out about the prophet who has appeared ” So I, Abraham , inquired and heard from those who had met him that there was truth to be found in the so-called prophet, only the shedding of men’s blood. He says also that he has the keys of paradise, which is incredible (6

پاتریشیا کرون اشاره می کند که نکته های جالبی در این سند دیده می شودند. یکی از آنها کلید است که یک سند اسلامی نیست و ادامه می دهد که این کلید اهمیت زیادی در این سند ندارد ، اما با این سند ما با یک اجتماعی از مومنین آشنا می شویم که قدیمی تر از اسلام است 

There are several points of interest. One is the doctrine of the keys It is not of course Islamic …The point is not of great intrinsic interest, but it does suggest that we have in the Doctrina a stratum of belief older than the Islamic tradition itself ( 7

 
دو باستان شناس اسرائیلی   Yehuda D. Nevo and Judith Koren اشاره می کنند که چرا ما تعلیمات یعقوبی را باید به محمد ارتباط می دهیم. اگر این محمد وجود داشته بود جای او مناسب در یک پیش زمینه  توحیدی یهودی و مسیحی هست، همانطور که کلید بهشت و روغن مالیدن نشان می دهند. اما اینکه یک گروهی از اعراب را یک پیغمبر مسیحی، یا یهودی همراهی می کرد می تواند نشان یک دین مسیحی، یا یهودی باشد ، اما نه اسلام. حقیقت این است که تعلیمات یعقوبی یک محمدی را نشان می دهد که ما نمی شناسیم:

The question is , why should one identify the reference in the Doctrina Jacobi with Muhammad? If he existed, he clearly fitted into the general Judaic and chritian monotheistic background, as shown by the motifs of ‚ the anointed one ‚ and ‚ the keys of Paradise ‚ connected with him The fact – if fact it was -that a group of the Arabs were accompanied by a monotheistic -Judaic or Christian – prophet, tell us little about that group’s religion. It could have been any form of monotheism; and indeed it accords much more with Jewish, Judeo-Christian, or even Christian belief than it does with Islam. In fact, if one thing is clear, it is that account in the Doctrina Jacobi does notdescribe the Muhammad that we know ( 8

———————————————————————- 

1 – Patricia Crone, Michael Cook Hagarism Cambridge, 1977, P. 4 – 6

2 – Harald Suermann” Juden und Muslim gemäß christlichen Texten zur Zeit Muhammad und in der Frühzei des Islams ” , in Holger Preißler, Heidi Stein (Hg ): Annährung an das Fremde,XXVI. Deutscher Orientalistentag vom 25. bis 29.9.1995 in Leipzig, Stuttgart 1998,S.. 147 f

3 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historisch-kritische tudie zur Entstehung des Islam und seines Propheten, Springer, 2016, P. 705

4 – Banger

5 – Bangert

6 – Bangert

7 – Patricia Crone, Michael Cook Hagarism Cambridge, 1977, P. 4

8 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 209

 

ایران، یا حجاز

 

به نقل از دانشنامه اسلام ( Encyclopaedia of Islam ) مسلمانان در مدت زمان حدود یک قرن سوریه، عراق، اسپانیا، مصر و ارمنستان را تصرف کردند:

We can trace the conquests of Syria-Palestine (634-640 ), Egypt ( 639-642 ), Maghrib (699-705 ), Spain (711 )… Irak (636-641 ), Armenia and then Iran (642 )

دانشنامه ادامه می دهد :

یک قرن کافی بود تا مسلمانان شاهکار حماسی بیافرینند:

One century was enough for the Muslims to achieve an extraordinary epic feat

   ( Encyclopaedia of Islam Bd. VII, Brill, Leiden: 1978, P. 175 )

به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی ، Yehuda D. Nevo and Judith Koren, نویسندگان سوری تا اوائل قرن 8 اشاره ای به حمله اعراب از شبه جزیره که منجر به شکست ارتش بیزانس شده باشد نکردند.

The local written sources down to the early 8th century do not provide any evidence that a planned invasion of Arabs from the peninsula occurred and that great and dramatic battles ensued which crushed the Byzantine army and vanquished the empir ( 1

سکه شناس ایرانی ‚ شمس اشراق ‚ اشاره می کند: ” با وجود آنکه تازیان در زمان خلافت ( ابو بکر ) به فرماندهی خالد ابن ولید به سرزمین های ساسانیان یورش بردند….. به خاک ایران دست یافتند لیکن تا کنون سکه ای به نام هیچ یک از خلفای راشدین به دست نیآمده است و به نام خلفای راشیدین سکه ی ضرب عربستان نیز دیده نشده است.” شمس اشراق ادامه می دهد:
“ اولین سکه هایی که با موافقت خلیفه سوم حاکمان عرب ضرب کردند، سکه های عرب ساسانی به شیوه ای که قبل اشاره رفت بود. ” شمس اشراق ادامه می دهد : ” یکی از اولین سکه های عرب ساسانی که از نوع سکه های خسرو دوم و با نام خسرو به خط پهلوی است و واژه ی ( جید ) به معنی بسیار نیکو – به خط کوفی در حاشیه ی آن نقش بسته، به تاریخ 20 یزدگردی برابر با سال 31 هجری به نام دارالضرب ( مرو ) …. در بخش اسلامی موزه بریتانیا موجود است.“ (2 )
به نقل از تاریخ شناسان ایرانی و عرب قرن 8 و 9 ( طبری، بلاذری … ) عربستان ( حجاز ) مرکز رویدادها بود ، در این منطقه خلفای راشدین حکومت می کردند و نقشه حمله به کشور های مجاور می کشیدند. اما ناگهان با خلافت معاویه نامی از حجاز برده نمی شود و عرصه رویدادها و حکم فرمایی اعراب به ایران و سوریه منتقل می شود: معاویه و عبدالملک مروان در ایران به نام خود سکه ضرب کردند و عبدالملک مروان در اروشلیم مسجد ( عبادت گاه ) ساخت و نه در مکه.
اولین سکه در عربستان در سال 822 ، در زمان حکومت مامون، ضرب شد، حدود 140 سال بعد از ضرب سکه معاویه در سال 663 در داراب فارس. اسلام شناسان سنتی خبر داده اند که مکه مرکز تجارت بود و کاروان ها در این شهر توقف می کردند. اما به نقل از اسلام شناس دانمارکی پاتریشیا کرون ( Patricia Crone ) مکه یک برهوت بود و کاروان ها دلیلی نداشتند که منطقه سبز طائف ( Ta’if ) را ترک کنند و رهسپار مکه شوند :

Mecca was a barren place, and barren places do not make natural halts, and least of all when they are found at a short distance from famously green environments. Why should caravans have made a steep descent to the barren lands of Mecca when they could have stopped at Ta’if ? (3 

اسلام شناس دانمارکی ادامه می دهد که درعربستان جنس و کالای در دسترس نبود که ترابری شود و سود کافی نیز نبود که با کمک آن بتوان یک شهرپیرامونی را توسعه داد که فاقد منابع طبیعی بود:

What commodity was available in Arabia that could be transported such a distance , through such an inhospitable environment , an still be sold at a profit large enough to support the growth of a city in a peripheral site bereft of natural resources ( 4 

پاتریشیا کرون همچنین اشاره می کند که هیچ سندی، خارج از ادبیات سنتی اسلامی، به مکه اشاره ای نکرد…… در سوره 3:90 از بکه ( Bakka ) نام برده شده و اسلام سنتی معتقد است که بکه همان مکه است. دراسناد ما نام مکه مشاهده نمی شود:

Negatively, no early source outside the Islamic Literary tradition refers to Mecca by name.
Positively, the koran itself tells us the name of the place where the sanctuary actually was: Bakka (3:39 ) . The Islamic tradition is naturally at pains to identify this place with Meca, and none of our sources shed any light on ins original location. ( 5

اسلام شناس آلمانی Kalisch معتقد است که حجاز در دوران صدر اسلام نقشی بازی نکرده و حتا تاریخ نویسان سنتی عرب و ایرانی خلیفه چهارم، علی ، را از حجاز به کوفه انتقال دادند

Der Higaz hat für den frühen Islam nie eine Rolle gespielt. Selbst die islamische Überlieferung lässt schon den vierten Kalifen Ali den Higaz Richtung Kufa Verlassen ( 6

دو باستان شناس اسرائیلی، Yehuda D. Nevo and Judith Koren, اشاره می کنند که بیشتر سرزمین شبه جزیره عربستان ( به جز قسمت جنوبی آن ) پرجمیعت نبود و همین ساکنان کم این مناطق، در هر دوره تاریخی، نیز در نهایت فقر زندگی می کردند:

The Muslim traditions depict the Arabian Peninsula as filled with roaming nomadic tribes who, after conversion to Islam, supplied thousands of warrios for the conquest of al-Šām, Iraq, and Egypt. This view dose not beare close scrutiny. Most of the peninsula ( excluding of course its southern coastal region ) is a parched desert which, judging from the material remains so far discovered, was never densely inhabited and whose population was not only sparse but extremely poor by any standard at any historical time (7

جغرافیای اتفاقات تاریخی قرن 7 نه در عربستان ( حجاز ) ، بلکه بیشتر در ایران ، سوریه، عراق و مصر بود.

dass die Entwicklung des Islam als Religion in Syrien, Irak, Iran, Ägypten und Nordafrika stattgefunden hat ( 8

خلیفه ها و حکمرانان عرب قرن 7 سکه های خود را در ایران ضرب کردند.

حجاز پس از انتشاره کتاب ” سیره محمد ” از ابن هشام ( 830) شهرت یافت و وارد عرصه تاریخ شد:

Erst mit der Entstehung der Erzählung vom arabischen Propheten …. wird der Higaz relevant  (9


  1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003. P. 134

نخستین سکه های امپراتوری اسلام ، ع. شمس اشراق، اصفهان 1369 ، ص 38  –2

3 – Patricia Crone, Meccan Trade and the Rise of Islam, Princeton, 1987,  P. 6-7

4 – Patricia Crone, P. 7

5 – Patricia Crone und Michael Cook, Hagarism, The Making of the Islamic World, Cambridge Universitäty Press. 1977, P. 22

6 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum isnad – Eine Beitrag zum Verständis islamischer Geschichtskonstruktion, in: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig (Hg ): Die Entstehung einer Weltreligion III, Berlin, 2014, P. 320 – 321

7 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 67.

8 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum isnad – Eine Beitrag zum Verständis islamischer Geschichtskonstruktion, P. 320 321

9 – Seven Kalisch, P. 320 – 321

 

رابرت هویلند (Robert Hoyland )

 

تحریف سند تاریخی، یا تفسیر اسلامی یک سند غیر اسلامی

یکی از ویژگی های اسلام شناسان (  شرقی و غربی ) اضافه کردن نظریات شخصی خود به اسناد تاریخی است. این روش بیشتر در رابطه با اسناد قرن 7 ( سکه ها، سنگ نبشته ها، پاپیروس ) به کار گرفته می شود و اسلام شناسان سعی می کنند اخبار سند های قرن 7 را با خبر های از قرن 8 و 9 ( اخبار طبری، بلاذزی ، ابن هشام …. )  تطبیق دهند ، هماهنگ سازند

به طور مثال اسلام شناس معروف دانشگاه اکسفورد رابرت هویلند ( Robert Hoyland) در مقاله خود ( 1 ) به یک پاپیروس از قرن 7 اشاره می کند که در آن واژه ” ذمی ” درج شده است  ( ذمی به معنی قرارداد حفاظت مسیحیان و یهودیان در یک دولت اسلامی ) حال هویلند ادعا می کند که وآژه ذمی در این پاپیروس نشان می دهد که مسیجیان تحت حفاظت دولت اسلامی بودند   

باستان شناسان در حفاری های سال های  1935 تا 1937 چهل پاپیروس در محل  Nessana ( به عربی: عوجه الحفير ) در غرب صحرای نگب (جنوب کشور اسرائیل ) در دو کلیسا ( Theotokos و Saints Sergius ) یپدا کردند

papyrus

Nessana papyri 77 – پاپیروس  عوجه الحفير

در پاپیروس شماره 77 از سال 680 دو نامه نوشته شده ، یکی به خط عربی و دیگری به خط یونانی . در نامه عربی به دو نفر با اسامی  ” بیان بن قیس ” و ” یزید بن فیض” اشاره شده است. به نقل از  هویلند : ” متاسفانه در اسناد اسلامی نامی از این دو نفر برده نشده است  ”

Unforttunately, neither is mentioned in Muslim sources  ( P. 54

 اسلام شناس دانشگاه اکسفورد ادامه می دهد که فرسنده نامه، ” بیان بن قیس ” است. ” بیان بن قیس ” شخص با قدرتی است که در نامه دستور می دهد :

so he is the higher authority ( P. 55

در نامه به ” یزید بن قیس ” در حاشیه اشاره شده است و به نظر می رسد او به یک گروهی ( از دو نفر ) تعلق دارد که کار خلافی در حق شهروندان عوجة الحفير انجام داده است.

  where he appears as one of a group of at least two persons who have acted wrongfully ( P. 55

اما ” بیان بن قیس ” در این نامه تاکید می کند که شهروندان عوجه الحفير تحت حفاظت خدا و پیغمبرش هستند

in the view of bayyan , towards the people of Nessane ، who enjoy , bayyan emphasizes, ” the protection of God and of His messenger” ( P. 55

  هویلند اضافه می کند  ” یزید بن قیس ” مامور دریافت مالیات دولت اسلامی است :

 Yazid , semms to concern the collection of taxes from a particular village and so Yazid is more likely an example of the group designated  ” umml ” in our documentary sources; that is financial agents of the Muslim polity ( P. 55

و این نامه در سال هجری، در دوران اسلامی نوشته شده است:

than was the norm for ” the writing of the 1st century of the Hijra”( P. 53)…other offical letters of the Nessana corpus from the Islamic period hail from the governor in Gaza and it is quite possible that this is the office that Bayyan holds ( P. 55

اسلام شناس دانشگاه آکسفورد ادامه می دهد که پاپیروس شماره 77 Nessana اولین سندی است که در آن به واژه ” ذمی ” اشاره شده است:

P. Nessana 77 earns the distinction of being the earliest docomentary text to include mention of the word dhimma ( P. 55

در سطر 11 نامه به زبان عربی به واژه ” ذمه الئه ” و در سطر 12 به واژه ” ذمه رسول الئه” نوشته شده است

papyrus1

 سطر 11 و 12 پاپیروس عوجه الحفير

ترجمه کامل سطر 11 و 12 به انگلیسی:

سطر 11

 ”  due to him payment, and the people of Nessana have the Protection of God ”

(  به علت پرداخت به او، و اهالی عوجه الحفير را خدا حفاظت می کند )

هویلند سطر 11 را چنین توضیح می دهد:

فرسنده  تاکید می کند که یزید حق ندارد هر یک از دو چیز را از شهروندان عوجه الحفير تقاضا کند

the sender is here emphasizing that yazid had no right to demand either of two things from the people of Nessana ( P.61-62

سطر 12

    and the protection of His messenger. So do not reckon that we acquiesce to your

( و فرستاده اش حفاظت می کند. همچنین حساب نکن که ما با تو موافق هستیم )

 به نقل از هویلند تحت حفاظت خدا و پیغمبرش در قوانین سده های اول اسلام متداول بود

در قران، سوره 11، آیه 81 فرشتگان فرستاده، رسول خدا هستند:

سوره 11، آیه 81 : ” فرشتگان به لوط گفتند: ما رسولان پروردگار توایم و هرگز دست آزار قوم به تو نرسد” 

The dhimma of God and His messenger would appear , therefore, to be available to all in the early decades of Muslim rule ( P. 56-57

هویلند ادامه می دهد : از این نامه چنین برداشت می شود که ” بیان بن قیس ” می خواهد از چپاول شهروندان  توسط ماموران (یزید بن قیس ) جلوگیری کند 

especially as one of the letters made clear that the Nessanites were protected against despoliation by such agents ( P. 52

در قران به واژه ” ذمه ” در سوره 9 ( سوره
توبه ) در آیه 8 و 10 اشاره شده:

كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ (9.8)

به فارسی: ” چگونه [براى آنان عهدى است] با اينكه اگر بر شما دست‏ يابند در باره شما نه خويشاوندى را مراعات مى كنند و نه تعهدى را شما را با زبانشان راضى مى كنند و حال آنكه دلهايشان امتناع مى ‏ورزد و بيشترشان منحرفند”
( منظور از ” آنان ” در این آیه مشرکان هستند )

  لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ ( 9.10)

به فارسی : ” در باره هيچ مؤمنى مراعات خويشاوندى و پيمانى را نمى كنند و ايشان همان تجاوزكارانند “
ذمّه از ماده «ذَمَمَ» به معنی عهد، کفالت و امان است. ذمی یعنی کسی از اهل کتاب که در زینهار و امان اسلام درآمده و شرایط ذمه را پذیرفته است.
در اصطلاح، اهل ذمه به غیرمسلمانان اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) می‌گویند که با مسلمانان عهد و پیمان‌ بسته‌اند تا در کشور اسلامی و در پناه دولت اسلام در امان باشند. اما در آیه توبه به مسیحیان ، یهودیان و زرتشتیان اشاره ای نشده است . احکام ذمی در رابطه با غیرمسلمانان اهل کتاب در قرن 8 تدوین شدند.
  در پاپیروس ” عوجه الحفير ” فقط به وآژه ذمی، به خدا و فرستاده اش اشاره شده و نه به اسلام، به سال هجری، به دولت اسلامی ، به محمد و به غیرمسلمانان اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان) و احکام  ذمی هنوز در سال 680 به اجراء گذاشته نشده بودند. حال  هویلند ادعا می کند که شهروندان مسیحی و یهودی تحت حفاظت دولت اسلامی بودند. در پاپیروس فقط اشاره شده که مردم Nessana تحت حفاظت خدا و فرستاده اش هستند. هویلند اضافه می کند که ما از پاپیروس ها دیگر می دانیم که مردم Nessana مسیحی بودند:

protection was accorded to the people of Nessana, whom we know from the rest of the Nessana corpus to be largely, if not wholly, Christian at this time ( P. 56

 دو باستان شناس اسرائیلی ، Nevo and Kroen ،اشاره به نام ابراهیم در پاپیروس های Nessana می کنند و ادامه می دهند که این پاپیروس ها در یک مجمع عرب های مسیحی نوشته شده است

Nevo and Kroen underline the frequent mention of the name Abraham in the Nessana dpcumentray papyri. These late papyri, dating from the sixth and seventh century, were redacted in a community of Christian Arabs ( 3

این پاپیروس 77 در دوران امویان نوشته شده ( اواخر دوره معاویه ؟ ) و امویان خود پیرو  دین مسیحیت بودند ( http://www.chubin.net/?p=14006 ) و عبارت ” خدا و فرستاده اش ” در این پاپیروس اشاره ای است به مسیح و نه محمد ، پیغمبر مسلمانان. عبارت محمد رسول الئه بر روی سکه های عرب  – ساسانی از سال 686 ضرب شده اند

رسول

 

سکه عرب – ساسانی با عبارت محمد رسول الئه از بیشاهپور

( John Walker: A Catalogue of the Arab – Sassanian Coins, Oxford, 1941, P. 97 )

و همچنین نام محمد، بنده و فرستاده خدا، در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره ( در دوران عبدالملک مروان – 691 ) در اروشلیم نیر مشاهده می شود

felsendom

عبارت محمد عبدالئه ورسوله در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره در اروشلیم

واژه ” محمد ” در سکه عرب – ساسانی و مسجد قبه الصخره به نقل از زبان شناس آلمانی Christoph  Luxenberg یک صفت است به معنی ” ستایش باد ” و نه اسم محمد، پیغمبر مسلمانان (2) عبارت ” محمد رسول الئه ” در سکه بیشاپور این معنی را می دهد: ” ستایش باد فرستاده خدا ” و معنی عبارت محمد عبدالئه ورسوله” در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره : ستایش باد ( محمد ) بنده ( عبدالئه ) خدا و فرستاده .اش (  رسول )

1 – The Earliest Attestation of the Dhimma of God and His Messenger and the

Rediscovery of P. Nessana 77 (  60s AH/680 CE), in: Islamic Cultures, Islamic Context

Essays in Honor of Professor Patricia Crone, Edited by: Behnam sadeghi, Asad Q. Ahmed, Adam

Silver stein, Robert Hoyland. Brill, Leiden / Boston, 2015, P: 51-67

2 – Christoph Luxenberg, ” Neudeutung der arabischen Inschrift im Felsendom zu Jerusalem “, In Karl-Heinz Ohlig u. Gerd-R. Puin ( Hg): Die dunklen Anfänge, Schiler: Berlin 2005, S.124-147

3 – Islamic Cultures, Islamic Context.Essays in Honor of Professor Patricia Crone, Edited by: Behnam sadeghi, Asad Q. Ahmed, Adam, Silver stein, Robert Hoyland. Brill, Leiden / Boston, 2015. P. 88

 

رویدادنامه خوزستان

 

تازگی رویداد نامه خوزستان ( Guidi’s Chronicle) به فارسی ترجمه شده. این رویداد نامه را اسلام شناس ایتالیایی Guidi در سال 1889 معرفی و در سال 1903 به زبان لاتین منتشر کرد. این رویدادنامه را ، به نقل از Cl. Cahen،  یک راهب از شرق سوریه در جنوب عراق نوشت ( 1

رویداد نامه به زبان سوری است و در موزه Museo Borgiano di Propaganda Fidi  ( ایتالیا ) 
نگهداری می شود. رویداد نامه از اتفاقات زمان هرمز 4 ( 579 ) تا حمله اعراب به استان خوزستان و تصرف شوشتر ( 650 ) خبر می دهد.

GUIDI’S CHRONICLE, an anonymous, 7th-century chronicle of Nestorian Christians, known also as “the Khuzistan Chronicle,” written in Syriac and covering the period from the reign of the Sasanian Hormizd/Hormoz IV (579-89) to the middle of the 7th century and the time of the early Arab conquests….. preserved in a 14th-century manuscript (Encyclopædia Iranica )

دست نویس رویداد نامه از قرن 14 است. اسلام شناس آلمانی نولدکه این رویداد را در سال 1893 به آلمانی ترجمه کرد. (2

. نولدکه این رویداد نامه را معتبر می داند و ادامه می دهد: این رویداد نامه در سال های 670 تا 680 نوشته شده. اما نولدکه تعجب می کند که نویسنده ” از اتفاقات بعد از حمله اول اعراب خبر نمی دهد و همچنین نویسنده به جنگ های داخلی که شاید خود او شاهد آنها بوده نیز اشاره نمی کند”:

Von den Ereignissen, die nach den ersten Eroberungen der Araber fallen, schweigt er aber fast ganz, so sagt er kein Wort von den Bürgerkriegen , die er doch vielleicht noch selbst erlebt hat

رویدادنامه خوزستان همچنین از فتح آفریقا خبر می دهد و چون آفریقا بعد از سال 650 تسخیر شد می بایست بعد این خبر را نویسنده دیگری به متن اصلی اضافه کرده باشد. Philip Wood اشاره می کند که یک چهارم آخر رویدادنامه خوزستان را نویسنده دیگری نوشت و نویسنده اصلی یک کشیش از مرو به نام الیاس از مرو بود:

The Khuzistan Chronicle is especially significant for its testimony to how history was composed in this era. if we ignore the last quarter of the text, which is a later continuation by another hand , it appears that the author, probably one Elias of Merv, scoured a number of available histories ( and possibly even documentary evidence ) combined this with his own recollection of events to produce history of the past two generations ( 3

نویسنده رویداد خوزستان نامی از یک مذهب جدید، از اسلام، نمی برد و فقط اشاره می کند که اعراب در همان مکانی که ابراهیم یک معبد ساخت خدا را پرستش می کنند و به همین علت نیز اعراب کار جدیدی نمی کنند و فقط سنت قدیمی را ادامه می دهند .

so erbaute er (Abraham ) sich zur verehrung Gottes und zur Darbringung der Opfer jenen Ort, und von diesem früheren Bau hat auch der heutige seine benennung empfangen….Und für die Araber ist es nichts neues dort anzubeten, sondern diese Sitte herrschte schon längs seit alten Tagen

نویسنده اشاره به پسران اسماعیل که دو امپراتوری ( ایران و بیزانس ) را شکست دادند می کند و ادامه می دهد این پیروزی را خدا به آنها داد، اما خدا قسطنطینه را به اعراب نداد:

Der Sieg der Kinder Ismael’s,welche diese beiden mächtigen Reiche überwunden und unterworfen haben, ist von Gott gekommen. Aber über Constantinopel hat ihnen Gott noch keine Gewalt gegeben

 خبر محاصره قسطنطینه که اعراب نتوانستند فتح کنند نیز بین سال های 670 تا 680 به متن اصلی اضافه شده و شاید اینجا اشاره ای باشد به حمله ناموفق معاویه به پایتخت بیزانس.

به نقل از رویداد نامه خدا فرزندان اسماعیل که زیاد مانند شن در ساحل دریا بودند به فرماندهی محمد به جنگ ایرانیان فرستاد . اعراب رستم را کشتند و ایران را به تصرف خود درآوردند. بعد اعراب به سوریه حمله می کنند و صد هزار از سربازان هراکلیوس را به قتل می رسانند. به نقل از نولدکه اعراب سوریه را ویران و غارت می کنند.

then God raised up against them the sons of Ishmael numerous as the grains of sand on the sea shore, whose leader was Muhammad (mhmd ) . Neither wall nor gates, armour  or shield , withstood gained control over the entire land of the Persians. Yazdgird sent against them countless troops, but the Arab routed them all and even killed Rustam……. They also came to Byzantine territory, plundering and ravaging the entire region of Syria. Heraclius, the Byzantine king, sent armies against them, but the Arabs killed more than 100,000 of them. ( 4

 نولدکه ادعا می کند این جنگ در سوریه جنک یرموک بود.

Gemeint ist natürlich die Entscheidungsschlacht am Jarmuk.

این محمد در رویداد خوزستان نمی تواند محمد پیغمبر مسلمانان باشد. اسلام شناس دانمارکی پاتریسیا کرون اشاره می کند:

خبر تاریخی مهم که محمد در حمله به فلسطین شرکت داشته بر خلاف اخبار تاریخ نویسان سنتی است 

of greater historical significance is the fact that the prophet is representedas alive at the time of the conquest of palestine. this testimony is of course irreconcilable with the islamic account of the prophet’s career ( 5)

به نقل از نویسندگان ایرانی و عرب حمله اعراب مسلمان به ایران ( جنگ قادسیه ) در سال 636 رویداد و محمد، پیغمبر مسلمانان، در سال 632 درگذشت. از طرف دیگر باستان شناسان اسرائیلی هیچ نشانه ای از ویرانی در محل جنگ یرموک و فلسطین در حفاری ها مشاهده نکردند

رویدانامه خیلی کوتاه به جنگ قادسیه اشاره می کند، اما فقط به قسمت آخر آن، به کشته شدن ژنرال ساسانی رستم و به ساختن شهر کوفه به دست سعد بن ابی‌ وقاص. برعکس نویسنده رویدادنامه خوزستان تاریخ نویسان عرب به طور مشروح و به نوعی حماسی و شاعرانه از این جنگ خبر داده اند “

All the conqauests mentioned by the author do not belong to Muhammad’s time, but were undertaken by his successors: Abu Bakir and Umar ibn al-Khattab . However, the author does not credit either one of these with the conquests, and does not even mention their names in the Chronicle. The chronicle tells briefly about the battle of al-Qadisiyyah, but only in the context of its outcome, namely the death of the Sasanian general Rustum and the founding of the city of Kufa by Saad ibn Waqqas. By contrast, Arab sources discuss at length and with great detail this battle, turning it into epic proportions, and embellishing it with poetry and other stylistic devices (6

رویداد نامه خوزستان خبر می دهد شهروندی که آبراه شوشتر را به اعراب نشان داد ( خیانت کرد ! ) از قطر بود

Then a man from Qatar who lived there became friends with someone who had a haus on the walls, and the two of them conspired together and went out to the Arabs, telling them: “ If you give us a third of the spoil of the city, we will let you into it. “ They made an agreement between them and they dug tunnels inside under the walls, letting in the Arabs, who thus took Shustar, spilling blood there as if were Water ( 7

و در حمله به اسکندریه ( مصر ) نیز یک شهروند قطری راه مخفی به شهر را به اعراب نشان داد. برای نولدکه شگفت آور است که هر دو خائن از قطر بودند:

Wunderlich, das wohl der Verräther Alexanderia’s, wie Suster’s aus Qatar gewesen sein soll !

نویسنده ناشناس رویداد نامه خوزستان از شهر حاصور – Tel-Hazor – ( در شمال منطقه باستانی کنعان، در  اسرائیل، در فلسطین امروز ) نام می برد که به عرب ها تعلق دارد و ادامه می دهد حاصور همان مدینه، یا یثرب است. برای نویسنده رویداد نامه خوزستان حاصور در اسرائیل ، در فلسطین همان مدینه در عربستان است.

Hasor, which scripture calls “ hesd of the kingdome „, blongs to the Arab, while Medina is named after Midian, Abraham fourth son by Qetura; it is also called Yathrib (8

مذهب شناس آلمانی کارل هاینس اولیگ اشاره می کند که نویسنده رویدادنامه نمی دانسته  پرستشگاه ابراهیم کجا است و به همین علت رجوع می کند به تورات ( در کتاب یوشع به حاصور اشاره شده  ) اولیگ ادامه می دهد که رویداد نامه خوزستان در نیمه دوم قرن 8 رونویسی شده، و رونویس بردار یثرب و مدینه را به رویداد نامه اضافه کرده 

Der Abschreiber gibt aber Medin / Yatrib an….Er müss vor dem Drittel des 8 Jahrhunderts seine Zugefügung gemacht haben, weil Mekka noch nicht ins Spiel gebraucht wird.( 9

————————————–

1 -Revue de I’Histoire des Religions 2, 1964, 52

2 – Theodor Nöldeke, “Die von Guidi herausgegebene syrische Chronik, übersetzt und commentiert” in Sitzungsberichte der kaiserlichen Akdemie der Wissenschaften, phil.-hist. Kl. 128, 9, Vienna, 1893, pp. 1-48

3 – Philip Wood, The Chronicle of Seert, Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq, Oxford University Press 2013, P. 183-4

4 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997, P. 186

5 – Crone & cook, Hagarism, Cambridge University Press 1977, P. 4

6 – Nasir al-Kabi, A Short Chronicle on the End of the Sasanian Empire and Early Islam 560 -660 A.D., 2016

 

6 – Robert G. Hoyland , P. 184

7 – Robert G. Hoyland , P. 187-188

 8 – Karl-Heiz Ohlig, Der frühe Islam, 2007, Berlin, P. 263

تورج دریایی و معاون فرماندار داراب

یک سکه عرب – ساسانی از حجاج بن یوسف ( سال 703 ) در استان فارس ضرب شده ، در کنار سکه حجاج نام منصور به معنی پیروز دیده می شود.

سکه عرب – ساسانی با نام منصور

به نقل از تورج دریایی فرماندار عرب به منصور خود مختاری داده بود.

I would like to suggest that Mansur was a member of a local elite and that al-Hajjab b.  Yusuf may have given autonomy to Mansur

دریایی ادامه می دهد که منصور از یک خانواده ایرانی به معاون فرمانداری داراب انتخاب شده بود

It is possible that Mansur was also a sub-gevernor of Darabgerd…..Mansur, who was from an iranian family ( 1

به نقل از Rika Gyselen ، سکه شناس فرانسوی و منبع خبری دریایی، واژه عربی منصور به معنی پیروز می تواند هم اسم باشد و هم یک صفت ، مانند واژه پیروز ایرانی که هم اسم یک پادشاه ساسانی است و هم به معنی پیروز :

A similar example is the arabic word mansur which means ” the victorious ” and can be understood as either a proper name, or attribute, this also applies to its iranian equivalent peroz, which is well known as the proper name of a Sasanian king, but can also have the general meaning of ” victorious

  این سکه شناس ادامه می دهد : ” به نظر می رسد که لغت منصور یک تبلیغ است “

it seems more appropriat to interpret the word mansur in term of propaganda ( 2

منصور یک شخصیت مذهبی ( منجی ) بود و نه یک شخصیت تاریخی، حقیقی.
در دانشنانه اسلام ( Encyclopaedia of Islam ) به منصور ناجی اشاره شده:


The thesis of the identity of names was evidently already well-established there, since his supporters did not try to identify him with the Mahdi but with the Mansur, a messianic figure originating in Yemenite beliefs  (3

دریایی یک ناجی را به سمت معاونت فرمانداری داراب منصوب می کنند


همچنین دریایی به سکه عرب – ساسانی دیگری با نام فرخزاد اشاره می کند.

سکه عرب – ساسانی با نام فرخزاد

. فرخزاد، به نقل از دریایی, یکی از نخبگان محلی بود که با امویان همکاری می کرد:


Farroxzad was a member of the local elite cooperating with the Umayyads against the Zubayrids

اما سکه شناس فرانسوی شک دارد که نام فرخزاد بر روی سکه یک شخصیت حقیقی باشد ….فرخزاد معنی ” تولد باشکوه ” هم می دهد :

The word farroxzad occurs on three different Arab-Sasanian copper coin types to the right of the bust. As already mentioned it cannot be ascertained whether this word in this particular context is the name of a person……. if we take the word farroxzad as an epithet ” born with glory” it may be understood as a wish or statement of good fortune of the issuer (4

سکه شناس فرانسوی ادامه می دهد که نام فرخزاد بر روی یک سکه دیگر که در سال 140 در ضرابخانه گرگان ؟ ( Gur ) نیز دیده می شود. این نام فرخزاد نمی تواند همان فرمانداری ( amil ) باشد که در سال 75 تا 79 حکمران بوده . 

One of the types minted in Gur bears a date wich can best be interpreted as ” 140″, which makes it difficult to state that this was the same amil ( governor ) who was functioning in the year 75 -79. ( 5

به همین علت نمی تواند نام فرخزاد به یک شخص تعلق داشته باشد

اما دریایی ادعا می کند که نام منصور، فرخزاد و دارای نام های هستند که به اشخاص تعلق دارند و شعار نیستند :

This fact should persuade us to give more credence to the idea that Mansur, Farroxzad, and Daray all are proper names and not slogans ( 6

سکه شناس فرانسوی اشاره می کند : از این نظر مسئله ساز است که اسم های فرخزاد، منصور ، پیروز ، دارای اسامی اشخاص باشند. این اسم ها فقط بر روی سکه ها ضرب شدند و در سند های دیگری یافت نشدند.

In this respect it remains problematic whether should consider the following as proper names: Farroxzad, Mansur Peroz, Daray, Abay; Kayan, if there is no argument to identify these words as proper names other than their location on the coin, particularly when the word is never found as a proper name in other epigraphical sources or through other documents such as historiography ( 7

دریایی در این مقاله خود به خوارج که علیه علی و امویان قیام کردند نیز اشاره می کند:

We should remember that during the late seventh century. it was
some of the arab muslims, notably the Khawrij, who rebelled
against ali and then against the Umayyads in Fars

دریایی ادامه می دهد که خوارج از سال 679 تا 690 حاکم اصفهان و نقاط دیگر فارس بودند:

The Khawarij begann to rule Isfahan from 679 onward and did so until 690. But there is also evidence that they may have controlled other parts of Fars ( 8

سلام شناسان سنتی ادعا می کنند که خوارح اولین فرقه مذهبی در دین اسلام بودند. در جنگ صفین، به نقل از این اسلام شناسان، علی پیشنهاد کرد که خلیفه را داوران تعیین کنند (تعیین خلیفه به حکمیت ). بخشی از جنگجویان که با این پیشنهاد حکمیت موافق نبودند به عنوان اعتراض لشگر علی را ترک کردند و در دهکده ای به نام حروراء ( Harura ) در نزدیکی کوفه ساکن شدند. این گروه که لشگر علی را ترک کردند به خوارج ( آنهایی که به حروراء رفتند ) معروف شدند. در اینجا خوارج بر روی پرچم خود نوشتتند که ” فقط خدا قانون گذار است.” خوارج فقط حکم خدا را قبول داشتند و نه داوران را.
به نقل از زبان شناس آلمانی Johnnes Thomas اصطلاح خوارج از زبان ” آرامی – سریانی گرفته شده است، از وآژه آرامی ‘ hrora ‘ که به آرامی معنی غار را می دهد . راهبان منزوی و زهاد ( Asket ) مسیحی سوری که در غار زندگی می کردند به hrora معروف بودند. این واژه آرامی ( hrora ) به عربی، به حروری ( Haruri – از دهکده حروراء ) و بعد به خوارج برگردانده شد ( 9 ) hrora نام یک دهکده نبود، بلکه غار، یا شکاف ها در صخره را به زبان آرامی hrora می گفتند( 10). راهبان غار نشین مسیحی سوری نه علیه علی جنگیدن ( جنگ صفین ) و نه علیه امویان. جنگ صفین یکی دیگر از اسطوره های اسلام است.

به نقل از این اسلام شناس آلمانی نحوه پیدایش سه فرقه خوارج، اباضیان و معتزلین در اواسط قرن 7 میلادی در جنوب میان رودان در ارتباط نزدیک با یک دیگر هستند ( جدا شدن اباصیان و معتزلین از خوارج ). اسلام شناس دانمارکی ، Patricia Crone به نامه ای از “ سالم بن ذکوان “ که در نیمه دوم قرن 8 ( میلادی ) زندگی می کرده و  به اباضیان نسبت داده می شود اشاره می کند. اسلام شناس دانمارکی اضافه می کند که از این نامه که به نامه اباضیان معروف شده است چنین بر می آید که “ سالم بن ذکوان“‘ فرقه ای بنام اباضیان و همچنین پایه گذار آن ، “ ابن اباض“ ، را نمی شناحته است. ییروان فرقه نکاری که در قرن 8 ( میلادی ) از اباضیان جدا شده بودند به سوال “ ابن حزم “ ، مذهب شناس قرن 11 در اندلیس، در رابطه با پایه گذار فرقه اباضیان جواب می دهند که آنها ( نکاری ها ) نام فردی بنام “ ابن اباض را نشنیده اند ”(11)

.  با توجه به نامه ” سالم بن ذکوان ”  که اشاره می کند فرقه ی با نام اباضیان و پایه گذار آن، ابن اباض، را نمی شناخته می توان این نتیجه را گرفت که این سه فرقه در قرن 7 و اوائل قرن 8 تشکیل نشده بودند. بدین ترتیب می بایست اخبار از خوارج، اباضیان و معتزلین و نظریات این فرقه ها حداقل صد سال بعد از تاریخ پیدایش (باصطلاح در قرن 7 ) شایع شده بود . چنین به نظر می رسد که از اواسط قرن 8 میلادی منتقدان برای مشخص کردن زهاد غار نشین مسیحی ( خوارج ) و بی اهمیت نشان دادن نظریات فرقه های ( اباضیان و معتزلین ) از اصطلاحاتی که در تورات و انحیل درج شده اند استفاده کردند.

دریایی در مقاله خود به یک سکه از عبدالعزیز عبدالئه ، حاکم عرب در سیستان از سال 72 هجری،نیز اشاره می کند

شذی

روی سکه تصویر خسرو پرویز دوم دیده می شود . پشت سکه این متن به زبان پهلوی ضرب شده:

DWḤPT’T (“Seventy two”)
YZDT’ -I BR’ ‘LH (“One God, but He”)
’HRN YZDT’ L‘YT’ (“another god does not exist”)
MḤMT’ PTGMBI Y YZDT’ (“Muḥammad is the Messenger of God” )

SK (“Sijistan”)

سطر اول تاریخ ضرب سکه است و سطر آخر محل ضرب ، سیستان

تورج دریایی سطر 2 تا 4 چنین ترجمه کرده:
There is one God, without any other, ( and ) Muhammad is the prophet of God ( 12

در سطر 4 ” MḤMT ” یعنی محمد و PTGMBI، به نقل از G. R. Driver

یک واژه پهلوی از شرق ایران است ،به معنی پیغام

  The second term comes from the O.- Iran ‘ Patigama – Message ( 13

فولکر پپ، سکه شناس آلمانی، اشاره می کند که محمد اینجا نام پیغمبر مسلمانان نیست، بلکه یک صفت است به معنی ” ستایش باد ” و  این سطر، به نقل از فولکر پپ ، این معنی را می دهد:

” ستایش باد حامل پیغام خدا “. پپ ادامه می که این واژه PTGMBI معنی پیفمبر ( حامل پیام، کلام ) هم می دهد (14 )

همچنین سکه شناس فرانسوی Rika Gyselen اشاره می کند که نام ضرب شده بر روی سکه های ساسانی مشخص است به چه کسی تعلق دارد: به شخص شاه، اما به درستی نمی توان مشخص کرد که نام های ضرب شده بر روی سکه های عرب ساسانی، عبدالئه، عبید الئه، محمد به یک شخص با قدرت تعلق دارند و همچنین افراد بسیاری با این اسم نامیده می شدند :

The third form follows the tradition of the late sasanian regular coinage  on wich only the first name is mentioned, without a patronymic or titel, ‚ pdwl‘ = Abdallah,  ‚ wbyt’l‘ = Ubaydallah, mhmt = Muhammad. however, whereas on Sasanian the attribution of coins with only one name was not prolematic as it was invariably the name of a king, on the Arab-sasanian coins a single name is not easy to relate to a minting authority as an numerous people bore the same first name

این سکه شناس ادامه می دهد این اسم ها هم می توانند اسم یک شخص باشند، یا یک صفت، به طور مثال نام عبدالئه می تواند هم به یک شخص تعلق داشته باشد، یا معنی ” بنده خدا ” را بدهد که در این مورد یک صفت است :

Some of these name may well have been used as an epithet as well as a name. for example the word  abd-allah can refer to the name of an individual or it can simply mean  “ the servant of got   and in this case may be considered as a epithetic ( 15

coin

یک سکه عرب ساسانی با واژه های محمد و بسم الئه. سال و محل ضرب سکه مشخص نیست ( 15 )

1 -Touraj Daryaee, Persian Lords and the Umayyads: Cooperation and Coexistence in a Turbulent Time. in : Christian and others in the Umayyad state, Universität of Chicago, 2016, P.75 

2 – Rika Gyselen, Arab-Sasanian Copper Coingae, Wien 2000, P. 71 – 73

3 – Encyclopaedia of Islam , V/1233-1234

4 – Rika Gyselen, p. 72 – 73

5 – Rika Gyselen, P. 73

6 – Touraj Daryaee, P. 75-76

7 – Rika Gyselen, P. 71-72

8 Touraj Daryaee, P. 78

9 – Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg), Vom Koran zum Islam, Band 4, Berlin 2009, P 250-266

10 – Christoph Luxenberg, The Syro-Aramic Reading of the Koran, Berlin 2007, P. 231

11 – Patrica Crone/Fritz W. zimmermann. The Epistle of Salim ibn Salim ibn Dhakwan, Oxford 2000, P 196

12 – Touraj Daryaee, P. 80

13  – G. R. Driver , Aramaic document of the fifth century B.C. , abridged edition. Oxford 1965, P. 50

14 – Volker Popp: Die frühe Islamgeschichte nach inschriftlichen und numismatischen Zeugnissen. in: Karl-Heinz Ohlig und Gerd-Rüdiger Puin (Hrsg.): Die dunklen Anfänge – Neue Forschungen zur Entstehung und frühen Geschichte des Islam, Berlin, Verlag Hans Schiler, 3. Auflage, 2007, P. 78

15 – Rika Gyselen, P. 70

16 – Rika Gyselen, P. 179