”طبری هم به عنوان یک مورّخ دقیق و هم به عنوان یک سیاستمدار و فقیه معتدل، نمونه برجسته ای از تاریخنگاری کمابیش علمی در نخستین سده های اسلامی ارائه داده است. کتاب او برای آگاهی از اوضاع سیاسی- اجتماعی دوران مورد مطالعه ما از منابع بسیار ارزشمند است.” ( علی میرفطروس )
شرقشناس آلمانی ، Theodor Nöldekeتئودور نولدکه ( ۱۸۳۶ – ۱۹۳۰ )، اشاره میکند که طبری مشخص نکرده که از چه منبع خبری اطلاعات ( تاریخی ) خود را به دست آورده است و فقط در مواردی و آنهم به طور غیرمستقیم طبری از افراد مطلع نام برده است که این اخبار را به او دادهاند. این شرق شناس ادامه میدهد که طبری در بخش تاریخ ساسانیان حتا از نام بردن این افراد مطلع نیز صرفنظر کرده است. (2) طبری یک داستان ( رمان ) در باره ساسانیان نوشته است و نه تاریخ این سلسله را. تاریخ نویس، برخلاف رمان نویس، فقط با رجوع به منابع تاریخی ( اسناد تاریخی ) میتواند گذشته را بازسازی کند. با وجود اینکه بعد از ‘ لئوپولد فون رانكه ‘ ( از اواسط قرن 19) تاریخ شناسان برای بازسازی گذشته متد تاریخ نویسی علمی، انتقادی ( انتقادی در مرحله اول یعنی نقد و وارسی منابع تاریخی که عبارتند از اسناد کتبی، پاپیروس ،سنگ نبشته و سکه و در مرحله بعدی تفسیر حادثه تاریخی با استناد به این اسناد ) را به کار میگیرند ‘ نولدکه ‘ تاریخ طبری را که بیشتر وقایع نگاری است تا تاریخ نویسی معتبر می داند . تاریخ نویس قرن گذشته انگلیسی ‘ اریک هابسبام – Eric Hobsbawm ‘ معتقد است: ” وقتی یک گذشته مناسب وجود نداشته باشد، میتوان آنرا ساخت”. (3)
طبری و تاریخ نویسان عرب وقایع واقعی قرن 7 ( میلادی) را بازسازی نکرده اند، این تاریخ نویسان تاریخ قرن 7 را خود ساختهاند ( تاریخ ساختگی ).
از نظر باستان شناسان اسرائیلی ، Yehuda D. Nevo و Judith Koren، اخبار نویسندگان عرب از قرن 7 ( میلادی ) که در قرن ۹، یا دیرتر نوشته شدهاند ” رویدادهای قرن ۷ را بازگو نمیکنند. این تاریخها فقط بازگو کننده باورهای عربهای قرن ۹ از قرن ۷ است و نه اتفاقات واقعی که در قرن ۷ پیش آمده اند.” :
Non-contemporary literary source are, in our opinion, inadmissible as historical evidence. If one has no source of knowledge of the 7. century except texts written in the 9. century or later, one cannot know anything about the 7. century: one can only know what people in the 9. century or later believed about the 7. century. ” ( 4
هرچه دیرتر خبری راجع به یک حادثه تاریخی نوشته شود احتمال اینکه جزئیات این خبر فراموش شوند بیشتر است. اما طبری و تاریخ نویسان عرب که حداقل 150 سال بعد حوادث قرن 7 را نوشته اند به جزئیات زیادی نیز اشاره کرده اند ( در خاطره، یا حافظه تمام اتفاقات گذشته تکرار نمی شوند، بلکه فقط مقدار مختصری ار این گذشته به خاطره آورده می شوند ). طبری نام فرماندهان جبهه های چپ، راست و میانه لشگر اعراب در جنگ با ایرانیان و همچنین نام فرماندهان ارتش ایران را در تاریخ خود نوشته است – ابن اسحاق و دیناوری به نام فرماندهان عرب در جنگ فادسیه اشاره کردهاند که با نام این فرمانده ها در تاریخ طبری مطابقت نمیکنند. نه فقط این تاریخ نویسان نام فرمانده های عرب و ایرانی را در جبهه ها جنگ به خاطر داشته اند، بلکه نویسندگان عرب حتا به نام عربهای که ایرانیان سرشناسی را اسیر کرده یا به قتل رسانده بودند نیز اشاره کردهاند ( بلاذری از ۷ عرب نام میبرد که در قتل رستم شرکت داشتند ).
اسلامشناس دانمارکی، Patricia Crone، یادآوری میکند که ” تاریخ نویسان سنتی ( طبری و نویسندگان عرب قرن 9 و 10 – نویسنده ) اطلاعات و جزئیات زیادی ارائه دادهاند، اما هیچ سندی را ضمیمه این اطلاعات خود نکردهاند. ”
What the tradition offers is thus a mass of detailed information, none of wich represents straightforward facts
اسلامشناس دانمارکی اضافه میکند که ” تمام تاریخ سنتی دارای گرایشهای ( سوگیری ) عمدی هستند، هدف این تاریخ نویسان نوشتن یک تاریخ رستگاری ( salvation history ) برای اعراب است “:
The entire tradition is tendentious, its aim being the elaboration of an Arabian Heilgeschichte ( 5
( لغت ” تاریخ رستگاری“ در اینجا به زبان آلمانی نوشته شده است )
اسلامشناس آلمانی ‘ Josef von Ess ‘ تحقیقات تاریخی خود در رابطه با ابتدای تاریخ اسلام در کتاب ” الیهات و جامعه در قرن 2 و 3 هجری” را از قرن دوم و نه از اول هجری شروع میکند. این اسلام شناس معتقد است که از قرن اول هجری اسناد زیادی در دست نیستند و به همین علت نیر نمیتوان تاریخ این دوره ( قرن اول هجری ) را بازسازی کرد. (6) اسناد موجود از قرن اول هجری عبارتند از: مسجد قبه الصخره در اروشلیم ( در دوران عبدالملک مروان )، مسجد اموی در دمشق، چند سنگ نبشته ( دو سنگ نبشته از معاویه و یکی از عبدالملک مروان ) و سکه ( سکهها قرن ۷ معاویه که در دارب فارس ایران ضرب شدند با الفبای آرامی نوشته شدهاند که با پهلوی میانه خوانده میشوند. (7 ) Josef von Ess ادامه میدهد که از قرن دوم هجری هم اسناد زیادی وجود ندارند. تاریخ نویس آلمانی » Peter Schreiner » در کتاب ” بیزانس، 565 تا 1453 ″ در رابطه با فتح مصر به دست اعراب مینویسد: » پیامدهای سیاسی پیروزی بیزانس علیه ایران فاحش و عمده بودند. این پیروزی منجر به وجود آمدن یک خلاء سیاسی در منطقه ( سوریه، اروشلیم و مصر ) گردید. بیزانس نتوانست فوری توسط نیروی نظامی و یا کادر اداری نظارت خود را بر این مناطق اعمال کند. عربها به این مناطق نفوذ کردند و اروشلیم را در سال 634 به تصرف خود درآوردند و با واگذاری اسکندریه در سال 642 اعراب در مصر هم به قدرت رسیدند ». (8) تاریخ نویس روسی تبار ‘ Georg Ostrogorsky ‘ نیز اشاره می کند که مارنینا ( همسر هراکلیوس ) به ‘ Kyros ‘ ( اسقف شهر اسکندریه ) ماموریت داد با اعراب به توافقی برای ترک ارتش بیزانس از این شهر برسد. این تاریخ نویس ادامه می دهد که ارتش بیزانس در تاریخ 12 سپتامبر 642 اسکندریه را با کشتی به طرف جزیره رودس ‘ یونان ‘ ترک کردند. (9) طبق نظریات این تاریخ نویسان آلمانی و روسی بیزانس مصر را به اعراب واگذار ( تسلیم) کرد و جنگی اتفاق نیفتاده است. همچنین باستان شناسان و تاریخ نویسان اسرائیلی » Yehuda Nevo and julith Koren » در کتاب « Crossroad to Islam. New York 2003 » اشاره میکنند به فتح سوریه به دست اعراب. طبق نظریه این دو تاریخ نویس ارتش بیزانس در قرن 6 میلادی سوریه را ترک کرده بود. (10) اعراب متحد بیزانس، غسانیان، از قرن 6 سوریه و غرب شبه جزیره عربستان را اداره می کردند. در سنگ نبشته بر سردر صومعه » قصر الحیر الغربی » که در سال 556 میلادی در سوریه ساخته شده است نام » al-Harith ibn Jabala » ،پادشاه غسانیان، حکاکی شده است و نه نام پادشاه بیزانس. اگر بیزانس در این سال در سوریه حکمرانی میکرد میبایست نام پادشاه بیزانس بر سردر این صومعه حکاکی میشد و نه نام حکمران عرب.( 11 ) همچنین پاپیروس های ( Nessana papyri ) که در سال 1930 در صحرا ‘ نگب ‘ ( اسرائیل ) کشف شده اند نشان می دهند که بیزانس در قرن 6 از این مناطق خارج شده بود. این پاپیروس ها متعلق به سال های 460 تا 630 میلادی هستند. تا سال 601 نویسنده های پاپیروس نام خود را به یونانی، زبان رسمی بیزانس، می نوشتند. نام نویسنده ها در 8 پاپیروس از سال 601 به بعد به عربی نوشته شده اند. ( نگاه کنید به پاورقی 8 صفحه 47 ) به همین علت، به علت نبودن ارتش بیزانس، خسرو دوم پرویز توانست اورشلیم ( 614 ) و مصر ( 619 ) را، بدون روبرو شدن با مقاومتی جدی، به تصرف خود درآورد
جنگ اعراب با بیزانس برای تسخیر سوریه در قرن 7 (جنگ « یرموک » Jarmuk در سال 636 )، آنطور که تاریخ نویسان عرب قرن 8 و 9 ( میلادی ) خبر میدهند، واقعیت ندارد. هراکلیوس، پادشاه بیزانس، بعد از بستن قرارداد صلح با سپهبد خسرو دوم پرویز، با شهروراز، در سال 630 در اروشلیم این منطقه را ترک کرد و دوباره 6 سال بعد به سوریه برنگشت که علیه متحدان عرب خود در جنگ با ایران، علیه غسانیان، در ” یرموک” بجنگد. از جنگ بیزانس با اعراب در کناره رودخانه یرموک، تسخیر مصر و همچنین از جنگ های قادسیه و نهاوند طبری و نویسندگان عرب 150 ( تا 200 ) بعد و بدون ارائه یک سند خبر داده اند. شرق شناس فرانسوی ، Jean-Maurice Fiey ، اشاره می کند به خبری از مشاجره بین ، Iso Yahb III ، ( اسقف مسیحیان ایرانی در تیسفون بین سال های 649 تا 659 ) و عرب های مسیحی قطر. طبق این خبر مسیحیان عرب در قطر اسقف تیسفون را به رسمیت نمیشناختند. شرق شناس فرانسوی معتقد است که علت این قیام مسیحیان قطری علیه اسقف Iso Yahb III اشغال تیسفون توسط اعراب در سال 635 و از بین رفتن اعمال نفوذ ایرانیان بر اعراب قطر از این تاریخ ( 635) به بعد است. (12) به این ترتیب، با توجه به نظریه شرق شناس فرانسوی، یکسال قبل از جنگ قادسیه ( ؟) اعراب در تیسفون قدرت را دست داشتند. از جنگ مارآتن سنگ نبشته ای از کشته شدگان سربازان یونانی و همچنین نیزه های سربازان ایرانی و یونانی در دهکده مارآتن حفاری شده اند. نه فقط از جنگ مارآتن، بلکه آثار فراوانی ( سنگ نبشته، سکه، مجسمههای نیم تنه از سزار ) از جنگ های سزار در ” گالی ” ( Bellum Gallicum ) بدست آمدهاند که نشان میدهند واقعا این جنگ روی داده است. ( باستان شناسی میدان جنگ ) اما با اینکه در دوران چهار خلیفه اول اسلام امپراتوری ساسانیان و بخش بزرگی از سرزمینهای بیزانس به تصرف اعراب درآمدهاند تا به امروز هیچ بقایای، یا اثری ( سنگ نبشته ای، ابزار جنگی و قبر های دستجمعی سربازان عرب ) در مکانهای جنگ ( قادسیه، یرموک، نهاوند و …) پیدا نشده است. پژوهشگران نام برده غربی و اسرائیلی اخبار نویسندگان عرب و ایرانی قرن 8 و 9 ( بلاذری، طبری، یعقوبی و …) از رویدادهای قرن اول اسلام ( قرن 7 میلادی ) را معتبر نمیدانند. تاریخ نویسندگان عرب و طبری از قرن اول و قرن دوم هجری شفاهی ( Oral History ) است ( محتوای تاریخ این نویسندگان گفته های دیگران است و نه اسناد کتبی نوشته شده در زمان وقوع حادثه تاریخی ). تاریخ شفاهی و آنهم بعد از گذشت حدود 10 نسل ( 200 سال ) قابل اعتماد نیست. متد این تاریخ نویسی ( شفاهی ) چنین است که فردی تعریف میکند که از فرد دیگری این خبر را شنیده و الی آخر. بعد این تاریخ نویسان گفتار ( اخبار ) گزارشگر را که درست بودن ( صحت ) آنها نیز معلوم نیست کنار همدیگر قرار میدهند و تاریخ خود را مینویسند. ابن اسحاق ( وفات ۷۶۸ ) در کتاب » زندگی نامه محمد » ( کتاب » زندگی نامه محمد « که ابن اسحاق 120 سال بعد از وفات پیغمبر نوشته مفقود شده است، اما ابن هشام – وفات ۸۳۴ – ادعا میکند که کتاب ابن اسحاق را پس از حذف قسمت های از آن منتشر کرده است ) از این متد تاریخ نویسی استفاده کرده است: ” ت. ابن حمید گفت که سلمه بن الفضل و علی بن مجاهد به او گفته اند. سلمه گفت ، محمد ب. اسحاق به او از قول یحیی ب. ابول گفته….”
T. Ibn Hamid said that Salama b. al- Fadl and Ali b. Mujahid told him. Salama said, Muhammad b. Ishag told me from Yahya b. Abul- Ashath ….. ( 13
اما شرط لازم نخست شناخت متقابل افراد ( فرد ) تعریف کننده از هم دیگر و همچنین ارتباط زنجیره ی آنها با یک دیگر بود ( اسناد زنجیره ی ). به طور مثال: پدر بزرگ من گفت که از پدر بزرگ خود شنیده است که ….، اگر افراد تعریف کننده هم دیگر را نمیشناختند سند های تاریخی ( تعریفها، یا اخبار گزارشگران ) اعتباری نداشتند.
در زیر شجره یک سند زنجیره ای ( Isnads ) چگونگی روش تاریخ نویسی طبری را نشان می دهد:
نمونه یک سند زنجیره ی
از : Jens J. Scheiner
Die Eroberung von Damaskus. Quellenkritische Untersuchung zur Historiographie in klassisch – islamischer Zeit. By Jens J. Scheiner, 2009, Brill
طبق این شجره خبر را نخست خالد به ال غسانی، ال غسانی به عمر، عمر به ابراهیم، ابراهیم به یحیی و یحیی به طبری می دهد. در این سند مشخص نشده است چه شخصی خبر را به خالد رسانده است .
خبر فتح سوریه از ابن اسحاق به فضل، از فضل به حمید و از حمید به طبری می رسد. در این شجره نیز معلوم نیست که چه شخصی خبر فتح سوریه ( 634 ) را به ابن اسحاق ( وفات 768 ) داده است :
Jens J. Scheiner
Die Eroberung von Damaskus. Quellenkritische Untersuchung zur Historiographie in klassisch – islamischer Zeit. By Jens J, Br. Scheiner, 2009, Brill
اما به رغم آشنا بودن گزارشگران با یک دیگر می بایست گزارشگر اول هم که حادثه تاریخی را مشاهده کرده است برای بازگو کردن آن از حافظه ( خاطره ) خود کمک بگیرد. اما اینگونه خاطرات فردی بیشتر منتخبی ( دستچین شده ) هستند و روایتگر می تواند حتا نظریات شخصی ( ایدئولوژی )، یا اتفاقاتی که نیافتاده اند را نیز به خبر خود اضافه کند. به همین علت فرهنگ شناس آلمانی Aleida Assmann یادآور می شود
” آنچه که ما به خاطر می آوریم برنمی گردد به طرف آنچه که واقعا اتفاق افتاده است، بلکه به آن طرف که ما بعد ها از آن یک داستان تعریف کنیم ” .
Das, was wir erinnern, richtet sich nicht nach dem, was eigentlich gewesen ist, sondern danach, wovon wir später eine Geschichte erzählen können (14
مسئله دیگر تاریخ شفاهی که نسل ها زیادی در روایت آن نقش داشتند این است که کافی بود فقط یک نسل دروغ بگوید، یا اشتباها خبر را بازگو کند تا سند ارزش تاریخی ( درست بودن ) خود را از دست بدهد. همچنین قوه حافظه و درک، یا برداشت افراد از یک حادثه تاریخی متفاوت است. بدین معنی که فردی قادر است جنبه های بیشتری از یک حادثه را به خاطر بسپارد تا فرد دیگر. حتا یک فرد نمی تواند دوبار یکسان یک واقعه را به خاطر بیآورد. به همین علت جامعه شناس فرانسوی، Maurice Halbwachs، اشاره میکند که تاریخ نویسی و حافظه جمعی دو مبحث جدا گانه هستند ( 15). تاریخ نویس آمریکایی ‘ John Wansbroug ‘ یادآورمی شود که اسناد زنجیره ای را نمی توان، به علت ناشناخته بودن، اتفاقی بودن و تناقض ها در متن، پذیرفت:
He ( Wansbrough ) argues that the isnads are methodologically impossible to accept, because of their internal contradiction, anonymity, and arbitrary Natur…( 16
اما این به این معنی نیست که تاریخ شناس برای بازسازی گذشته از تاریخ شفاهی صرفنظر کند. تاریخ شناس میتواند (به طور محدود ) از تاریخ دهان به دهان برای بازسازی حادثه ای که شاهدان، یا نقش آفرین آنها هنوز در قید حیات هستند ( نسل اول ) استفاده کند. تاریخ شناس آلمانی Stefan Jordan تاریخ شفاهی را چنین توضیح می دهد :
” تاریخ شفاهی یکی از روش ها ( متدها ) در علم تاریخ شناسی است که بر اساس شنیده های ( شاهدان ) اتفاقات، حوادث گذشته را توضیح و شرح می دهد. ابزار کار تاریخ شفاهی پرسش و مصاحبه است و به همین علت با این روش فقط می توان اتفاقات زمان حال را که شاهدان خود ناظر آنها بودند و تجربه کرده اند بازسازی کرد. بندرت می توان از این روش برای بازسازی اتفاقات گذشته دور استفاده کرد، یعنی زمانی که داستان ( تاریخ ) از یک نسل به نسل دیگر منتقل شود.”
Oral history ist naturgemäß eine Methode, die sich auf Mitlebende beziehungsweise dann anwenden lässt, wenn von Personenen Tonquellen existieren…… Seltener wird diese Methode auf ältere Zeiten angewendet: dann etwa, wenn…….Geschichte in Form von Geschichten von Generation zu Generation weitergegeben wurde”. ( 17
به طور مثال میتوان برای اطلاع از حوادث جنگ ایران و عراق با شاهدان این حوادث مصاحبه انجام داد و از خاطرات آنها برای بازسازی این جنگ کمک گرفت. مصاحبه کننده ( تاریخ نویس ) میتواند، در صورت امکان، برای افرایش قوه خاطره فردی که مصاحبه میشود اخبار نوشته شده در روزنامهها، یا عکسهای در رابطه با این حوادث را قبل از مصاحبه در اختیار او بگذارد. تاریخ نویس میبایست اما با دید انتقادی گفتههای نسلهای بعدی را که خود شاهد جنگ ایران و عراق نبودهاند ( پدرم برای من از این جنگ تعریف کرد که…) بررسی کند، زیرا از نسل دوم به بعد دیگر خاطره از یک حادثه تاریخی نیست که شاهد عینی آنرا تعریف میکنند، بلکه خاطره نسل دوم از خاطره نسل اول است ( خاطره از خاطره ). مصر شناس آلمانی ‘Jan Assmann ‘ معتقد است که حافظه فرهنگی ( خاطرات فرهنگی ) می توانند حداکثر تا 4 نسل به یاد آورده شوند ( 80 تا 100 سال ) و نه بیشتر از این زمان. (18) تاریخ نویس معاصر قرانسوی ،Pierre Nora ، در کتاب ” بین تاریخ و حافظه ” اشاره میکند که واژه های تاریخ و حافظه نه فقط مطابق با هم نیستند، بلکه مغایر یک دیگر نیز هستند، خاطره همیشه تازه، کنونی است و پلی است بین گذشته و حال و آینده، اما تاریخ تازه نیست و گذشته را از زمان حال به طور رادیکال جدا می کند. این تاریخ نویس ادامه می دهد که برای تاریخ خاطره همیشه مشکوک به نظر می آمد، مشکوک به این علت که: “خاطره بدون آنکه خود متوجه شود، تغییر میکند و مستعد هر گونه تحریف و دستکاری نیز هست”. (19 ) بهترین دلیل که نمی توان به حافظه اطمینان کرد اظهار نظر مختلف شاهدان (عینی ) از یک حادثه ( قتل ، تصادف ) در دادگاه است. به هر اندازه که فاصله بین زمان حادثه و جلسه دادگاه بیشتر باشد به همان اندازه نیز اختلاف نظرات شاهدان از همان حادثه بیشتر است. توکودیدس، نویسنده جنگ پلوپونز ( قرن 5 قبل از میلاد)، به درستی اخباری که شاهدان عینی به طور شفاهی بیان می کردند شک داشت. این تاریخ نویس اشاره می کند که شرح ( نوشتن ) وقایع جنگ پلوپونز مشکل بود، ” برای اینکه اخبار شاهدان از یک رویدار با یک دیگر هم خوان نیودند، نسبت به حسن نیت شاهدان، یا حافظه ”
It was laborious Research, as eyewitnesses on each occasion would give different accounts of the same event, depending on thier individual loyalties or memories ( 20
خاطره بیشتر دست آورد، یا حاصل زمان حال است تا بازگو کننده گذشته. در واقع نمی توان تاریخ شفاهی را بدون در نظر گرفتن تئوری حافظه ( memory theory ) بیان کرد.
ابن اسحاق در کتاب ” زندگی نامه محمد ” ( صفحه 402 ) در دو صفحه به نام کشته شدگان همراهان پیغمبر و همچنین به اسامی تعدادی از کشته شدگان مخالفان در جنگ ” احد ” ( 624 ) اشاره می کند ( در قران نام ” احد ” نیآمده است است و ابن اسحاق نیز در کتاب خود ذکر نکرده است که از چه منبع خبری نام ” احد” را شنیده یا برداشته است ). همچنین در تاریخ طبری اسامی تعدادی از کشته شدگان لشگر اعراب در جنگ یرموک آمده است. اما هر نسلی نمیتوانست به طور دقیق اخبار، یا نام زیاد کشته شدگان، را برای نسل دیگر بازگو کند. بخشی از این اخبار، در زمان انتقال شفاهی از نسلی به نسل دیگر ( تا اینکه ابن اسحاق، یا صحیح تر، این هشام و طبری 200 سال بعد اسامی کشته شدگان را بر روی صفحه بیآوردند )، فراموش، یا دانسته تغییر داده میشدند. خاطره در حین انتقال از نسلی به نسل دیگر نه فقط تغییر می کند، بلکه این امکان نیز هست که خاطره و اسطوره درهم آمیخته شوند. این آمیختگی خاطره و اسطوره در منظومه هومر ( الیاد ، ادیسه )، مشاهده میشود. تاریخ طبری و همچنین اخبار محمد بن عمر واقدی ( وفات ۸۲۲ ) در کتاب » المغازی » از حنگهای اعراب بیشتر ویژگیهای منظومههای حماسی را دارند تا کتابهای تاریخ. عربشناس آلمانی، Carl Brockelmann، بر این عقیده است که بیشتر کتابهای « فتوح « واقدی به این نویسنده تعلق ندارند و در زمان جنگها صلیبی برای تقویت روحیه اعراب نوشته شدهاند. (21) طبری بیشتر کلکسیونر بود تا تاریخ نویس. طبری اخبار دیگران را جمع آوری کرد و این اخبار را، بدون ارتباط دادن آنها با یک دیگر، کنار هم گذاشت. طبری، با استناد به یزید بن حبیب، خبر فتح مصر را در کنار حمله به سودان قرار می دهد: ” بعد از آنکه مسلمانان مصر را به تصرف خود در آوردند به ‘ نوبیور ‘ ( منطقه ی در شمال سودان ) لشگرکشی کردند”. معلوم نیست چه مدت زمانی بعد از فتح مصر مسلمانان به شمال سودان حمله کردند و همچنین طبری اشاره ای به علت ( گرفتن غنیمت، یا پلی برای حمله های بعدی ) وارد شدن ارتش مسلمانان به سودان نمی کند. مسئله دیگر این است که نسخه اصلی این نوشتهها ( دستخط طبری و نویسندگان عرب ) در دسترس نیستند و رونویسی شدهاند ( در چه زمانی ” تاریخ طبری “ رونویسی شده است معین نیست، اما خط عربی رونویس خط اوائل قرن 10 نیست، بلکه خط مدرن عربی است و این نشان میدهد که ” تاریخ طبری ” حداقل یک، یا دو قرن بعد رونویسی، یا حتا حک و اصلاح شده است ). فرد ( افراد ) که رونویسی کرده است میتوانست متن اصل را عوض کنند یا تغییر دهد: یعنی اینکه حداقل 200 سال بعد کتابهای رونویسی شدهاند که محققان امروزی آنها را به طبری و نویسندگان عرب نسبت میدهند.
علی میرفطروس در کتاب » جنبش سرخ جامگان » همچنین اشاره میکنند که: « حکومتهای نخستین اسلامی برای جلوگیری از بروز شورشها و سرکشیها کوشیدند تا گروهی از قبایل و طوایف عرب را به شهرها و روستاهای ایران منتقل کنند تا به عنوان « چشم و گوش خلیفه » بر زندگی مردم نظارت داشته باشند ». عربها از اوائل سلسله ساسانیان در ایران زندگی میکردند. ساسانیان در سال 241 شهر عرب نشین الحضر ( 80 کیلومتری جنوب موصل – Hatra ) را که در کناره رودخانه دجله قرار داشت به تصرف در آوردند و اعراب این منطقه را به شرق ایران انتقال دادند. شاپور اول به شهر انطاکیه ( Antiochia ) حمله نمود و کشیش مسیحی و تمام پیروان کلیسا ( عربهای مسیحی هم در این منطقه زندگی میکردند ) را اسیر و در جندی شاپور اسکان داد. انتقال ساکنان مناطق تسخیر شده به داخل سرزمین ایران بخشی از سیاست خارجی دولت ساسانیان و اشکانیان را تشکیل میداد. ( 22 ) این عربها شهروندان ایرانی بودند ( عربهای ایرانی ). سکههای ضرب شده در ایران نشان میدهند که اعراب قبل از جنگهای ( ؟ ) قادسیه و نهاوند در ایران رندگی میکردند. ( دکتر زرین کوب نیر در کتاب ” دو قرن سکوت ” به این اعراب اشاره کرده است ). سکههای عبدالملک مروان از سال ۶۹۶ که در مرو ضرب شدهاند رابطه این خلیفه عرب را با شهر مرو نشان میدهد که عبدالملک مروان شهروند مرو ( ایرانی ) بوده و نه پسر مروان. سکههای قرن ۷ ( میلادی ) یافت شده از اعراب در ایران با اخبار طبری مطابقت نمیکنند. اولین و قدیمیترین سکههای عربی در ایران ( به سبک سکههای ساسانی ) یک سال بعد از مرگ هراکلیوس ( سال ۶۴1 ) ،ضرب شدهاند. ایرانشناس آلمانی « Gaube « از شش سکه نام میبرد که اعراب در سال 642 در ضرابخانههای مختلف ایران به نام خود ضرب کردهاند (23). همچنین « Stephen Album, Tony Goodwin » اشاره به اولین سکههای میکنند که اعراب در سال 642 در ضرابخانههای سیستان و کرمان ضرب کردهاند ( 24 ).
این سکه ها (عرب – ساسانی ) را اعراب در سال 642 در سیستان ضرب کردند
( Stephen Album, Tony Goodwin )
” Nikitin و Roth ” حتا معتقدند که اعراب سکههای در ضرابخانه کرمان که واژه عربی » جید « ( خوب ) بر روی آنها حکاکی شده است بین سالهای 639 تا 641 ( قبل از اینکه اعراب، به نقل از طبری، کرمان را تصرف کنند ) ضرب کردهاند (25)
Roth و Nikitin همچنین اشاره به سکههای عربی با نام یزدگرد سوم میکنند که در سال ۲۰ در داراب ضرب شدهاند. اما داراب، به نقل از تاریخ نویسان سنتی، در سال ۲۳ به تصرف اعراب در آمد :
”For Example, there is a drachm with the name of ,Yazdgard, of year 20, bearing the mintmark of Darabgerd (no. 1): Darabgerd was taken by the Arabs in AH 23 (644)……. It means that this coin ……… came from a city which by that time was no longer under Sasanian administration ” ( Nikitin and Roth, P. 132
. برای دیدن سکهها نگاه کنید اینجا :
(http://www.chubin.net/?p=2093 )
تاریخ شناس قرن گذشته آلمانی ‘ راینهارت کوزلک ‘ معتقد است که ” سند حق وتو دارد “. این تاریخ شناس ادامه می دهد که اگر اسناد نتواند تمام اخبار از اتفاقات گذشته را به اطلاع ما برسانند، اما اسناد حداقل می توانند به ما بگویند که از منتشر کردن چه اخباری باید خودداری کرد “.(26)
ضرب سکههای اعراب قبل از سال 642 به این معنی است که اعراب ( ایرانی ) قبل از جنگ ( فرضی ) نهاوند بخش های از ایران را ( شاید بعد از شکست خسرو دوم پرویز از بیزانس در سال 628 و متلاشی شدن ارتش ساسانیان ) تحت کنترل خود داشتند و دیگر الزامی نبود که عربهای ” چشم و گوش خلیفه ” به ایران انتقال داده شوند ( معاویه در دو سنگ نبشته و عبدالملک مروان بر روی سکه لقب امیرالمومنین را به خود داده اند و نه خلیفه، لقب خلیفه از سال 750 میلادی به بعد بر روی سکه ها اعراب ضرب شده اند ). از دوران های که اسناد کتبی ( قرن 7 و 8 میلادی ) در دسترس نیستند سکه ها و سنگ نبشته ها تنها منابع اطلاعتی هستند. به عقیده “ Patricia Crone ” یک امید کمی به بازسازی تاریخ اولیه اسلام وجود دارد اگر ما، بدون رجوع کردن به اسناد اسلامی، به یافته ها و اکتشافات از حفاری ( باستان شناسی ) و به پاپیروس ها از این دوره استناد کنیم:
Without correctives from outside the Islamic tradition, such as papyri, archaeological evidence, and non- Muslim sources, we have little hope of reconstituting the orginal shapes of this early period. (27
سکه شناس ازبکی Larissa Baratova در رابطه با سکه های ساسانی و عرب ساسانی اشاره می کند که ” بدون این سکه ها نمی توان تاریح آسیای مرکزی در اواخر دوران باستان را بازسازی کرد.” (28)
به طور خلاصه: ما نمیتوانیم تاریخ قرن اول و دوم هجری ایران را با نقل قول آوردن از تاریخ شفاهی طبری ( داستانهای هزار و یک شب طبری ) که بیش از 200 سال بعد از اتفاقات قرن 7 نوشته ( رونویسی ) شده است بازسازی کنیم. اواخر قرن 19 اسلام شناس آلمانی ،Gustav Rothstein ، اشاره کرد: ” تا زمانی که نوشته های نویسندگان عرب و ایرانی ( وفایع نامه ها، شجره نامه ها) به کمک اخبار مستقل (غیر وابسته ) تایید نشوند به صحت این اخبار باید تردید کرد. ” ( 29) تاریخ نویسان معاصر ایرانی توجه ای به بناهای تاریخی، سنگ نبشته و سکههای دو قرن اول هجری که تنها اسناد معتبر از این دوران هستند ندارند. این تاریخ نویسان هر یک برای خود به نوعی تاریخ طبری را شرح و بسط دادند، یا طور دیگری آنرا بیان کردهاند ( Paraphrase ) و تاریخ تخیلی قرن اول و دوم ( هجری ) ایران را نوشتهاند. اما در نهایت این سوال مطرح است که آیا میتوان با تاریخ شفاهی، یا به زبان دیگر، با رجوع به حافظه فردی ( جمعی ) نسل های که خود شاهد حادثه تاریخی نبودهاند گذشته ایران ( قرن 7 و 8 میلادی ) را بازسازی کرد.
—————————————————————- ——————
پانویس ها
1 – Elke Stein – Hölkeskamp, Das Archaische Griechenland, Die Stadt und das Land, München 2015, P. 52-60
2 – Theodor Nöldeke, Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, aus der arabischen Chronik des Tabari, Leyden, E.J. Berlin, 1973, P. XIV
3 – Eric Hobsbawm, Wieviel Geschichte braucht die zukunft?, München7Wien, 1998, P. 18 4 – Yehuda D. Nevo / Judith Koren, Crossroads to Islam, New York 2003, P. 9 5 – Patricia Crone, Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987, P. 222-230
4 – Josef van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidfschra, Berlin Bd. 1, New York 1991, Vorwort VIII.
5 – Patricia Crone, Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987, P. 222-230
6 – Josef van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidfschra, Berlin Bd. 1, New York 1991, Vorwort VIII
7 – به طور مثال با الفبای آرامی مینویسند « BB » که معنی خانه را میدهد، اما به پهلوی میانه میخوانند « dar »، با الفبای آرامی مینویسند » MLkYN MLKA »، اما با زبان پهلوی میخوانند » Šahān Šāh «. مانند ژاپنیها که از خط چینی استفاده میکنند، اما ژاپنیها این خط چینی را به ژاپنی میحوانند. در زبان انگلیسی مخفف لاتین ” .e. g “ که برای واژه ” exempli gratia “ است خوانده میشود » for example » .همچنین مخفف لاتین » . i. e » که برای واژه لاتین « id est » است به انگلیسی خوانده میشود » that is. «
8 – Peter Schreiner, Byzanz, 565-1453, Oldenbourg, Grundrisse der Geschichte, Münschen 2008, P. 17
9 – Georg Ostrogorsky, Geschichte des Byzantinischen Staates, München 1959. P. 92 10 – Yehuda Nevo and Julith Koren, Crossroad to Islam. New York 2003, pp. 27-46
11 – Yehuda Nevo and Julith Koren, Methodological Apporaches to Islamic studies. in: Der Islam 68 (1991), P, 100-102.
12 – Jean-Maurice Fiey, Dioceses syriens orientaux du Golf persique, in: Memorial Mgr Gabriel Khouri-Sarkis, Belgique, 1956-1967, P. 187
13 – Alfred Guillaume, The life of Muhammad. A translation of Ishag’ s Sirat Rasul Allah, Oxford 1955, P. 113
14 – Aleida Assmann, Das Gedächtnis – Brücke zwischen den Wissenschaften, in: Humboldt-Kosmos 83, 2004, P. 9-11
15 – Maurice Halbwachs, Das Kollektive Gedächtnis, Frankfurt/Main, 1991, P. 66
16 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 97
17 – Stefan Jordan, Theorien und Methoden der Geschichtswissenschaft , Paderborn, 2016, P. 162-163
18- Jan Assmann, Kollektives Gedächtnis und kulturelle Identität, In: Julia Obertreis (Hg ), Oral History, Stuttgart, 2012, P. 175 -183
19 – Pierre Nora, Zwischen Geschichte und Gedächtnis, Frankfurt/Main, 1998, p. 13-14
20 – Thucydides, The Peloponnesian War, Translated by Martin Hammond, Oxford University press, 2009, Book one 22
21 – Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Literatur,I, 1948, P. 136
22 – Erich Kettenhofen, Deportations II. In the Parthian and Sasanian Periods, in Encylopaedia Iranica ( ed. by Eshan Yarstater), Volume VII, Fascicle 3, Costa Mesa ( California /USA) 1994, 298-308
23 – H.Gaube, Arabosasanidische Numismatik ,1973, P. 12
24 – Stephen Album, Tony Goodwin, The Per-Reform Coinage of the Early Islamic Period, Oxford 2002, Pl. , 25, Nos. 353-357
25 – Aleksander Nikitin and Günter Roth, The earliest Arab-Sasanian coins , Numismatic Chronicle, v.155. London, Royal Numismatic Society, 1995, pp. 131-134
26 – Reinhard Koselleck, Standartbindung und Zeitlichkeit. Ein Beitrag zur historiographische Erschließung der Geschichtlichen Welt. in: Wolfgang J. Mommsen und Jörn Rüsen. Bd. I, München 1977, P. 45
27 – Patricia Crone, Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987, P. 230
28 – Larissa Baratova, Nikolaus Schindel, Edvard Reveladze, Sylloge Nummorum Sasanidarum Usbekistan, Band 51, Österreichische Akademie der Wissenschaften, Wien 2012, P. 8
29 – Gustav Rothstein, Die Dynastie der Lahmiden in al-Hira, Berlin 1899, P. 6-7