معمای طبری ( وفات 922 میلادی)

 

تاریخ طبری ( 38  جلد به زبان انگلیسی ) بسیار پرحجم است. همچنین این تاریخ نویس در 30 جلد قران را تفسیر کرده است ( تفسیر قران ). با اینکه گفته شده که طبری بیش از 80 سال زندگی کرده است بعید و حتا غیرممکن به نظر می رسد که یک فرد به تنهایی بتواند هزاران صفحه در باره تاریخ و قران مطلب بنویسد. این مسئله زمانی بغرنج تر می شود که قبل از نوشتن تاریخ و تفسیر قران می بایست طبری نخست مدارک جمع آوری و بررسی می کرد ( حمع آوری مدارک نیز وقت می برد و زمان احتیاج دارد). به اعتقاد پژوهشگران طبری تاریخ خود را به زبان عربی نوشته است، اما یک نسخه کوتاه و مختصر از تاریخ طبری ( تاریخ بلعمی ؟ ) نیز به زبان فارسی در دست است.

به نظر محققان این نسخه فارسی تاریخ طبری از عربی ترجمه شده است. اما شاید برعکس باشد که طبری، یا یک موسسه فرهنگی به نام طبری، اول این نسخه کوتاه را به زبان فارسی ( در ایران ؟ ) نوشتند و بعد با اضافه کردن روایت های دیگر به عربی ترجمه کردند ( نه فقط طبری ، بلکه شش نویسنده حدیث ها : محمد بخاری از سمرقند که در نیشابور زندگی کرد، سلم بن حجاج از نیشابوذ، ابو داود از سیستان، ترمذی از ترکمنستان، احمد بن شعیب نسائی از مرو و ابن ماجه از قزوین ایرانی ، یا ریشه ایرانی داشتند ) . نکته مهم دیگر این است که در هیچ کتابخانه، یا آرشیوی نوشته ی، یا کتابی که به دستخط طبری باشد پیدا نشده است. قدیمی ترین نسخه تاریخ طبری از قرن 12، یا 13 ( میلادی ) است. فرد، یا افرادی حداقل دو قرن بعد از وفات طبری تاریخ طبری را از روی نسخه اولی ( اصلی ؟) رونویسی کرده اند. دلیل اینکه تاریخ طبری در قرن های بعد رونویسی شده این است که زبان عربی این رونویسی زبان عربی قرن 9، یا 10 ( زمان زندگی طبری) نیست، بلکه زبان مدرن عربی است. مهم ترین ویژگی تاریخ طبری شفاهی ( تاریخ شفاهی ) بودن آن است. این مجموعه عظیم داستانی ( تاریخ طبری ) نخست 10 نسل ( 200 سال) از دهان به دهان نقل شده بود تا اینکه در آخر طبری نامی آنرا با تمام جزئیات بر روی کاغذ آورد !. صحت و درستی تاریخ های شفاهی زمانی مورد شک و تردید است که روایت ها پس از یک دروه طولانی دهان به دهان گشتن فقط به یک منبع تاریخی ختم شوند، به تاریخ طبری، و امکان کنترل با دیگر منابع، با دیگر مدارک تاریخی ( سکه، سنگ نبشته، اسناد کتبی )، نباشد. همچنین درستی آن تاریخ شفاهی نیز مورد شک است که از جزئیات خبر بدهد ( پس از گذشت 200 سال به خاطر آوردن تمام جزئیات یک واقعه تاریخی که طبری به آنها اشاره کرده است ممکن نیست ). اطلاعات تاریخی ما از قرن 7 میلادی، از سقوط ساسانیان و حمله اعراب از تاریخ طبری است. اما تاریخ طبری مانند شاهنامه فردوسی بیشتر اسطوره هست تا تاریخ و هر دو نیز شباهت های با یک دیگر دارند: اولی اسطور های میان رودان ( غرب ) را تعریف می کند و دومی افسانه های که در خراسان ( شرق ) شایع بودند را. شاهنامه و تاریخ طبری، هر دو، در قرن 10 تنظیم شدند و بازگو کننده مرحله جدیدی از ادبیات اسطوره ی ایران هستند.

 

معاویه ( 661 – 680 )

 ” Arguments in stone  “

“دلیل ها در سنگ”

 M.O. H. Carver , Arguments in Stone, Archaeological Research and the European Town in the First Millenium AD, Oxford, 1993

یوحنا بن فنکی ( john bar Penkaye ) ، کشیش نستوری قرن 7 ، اشاره می کند که با به قدرت رسیدن معاویه صلحی برقرار شد که ما قبل از او نشنیده و ندیده بودیم:

henceforth, since Muawyah came to power, this peace has been current in the wor, the like of which neither we nor our fathers nor our fathers‘ fathers have ever heard or seen (1

و کشیش بیزانسی قرن 7 ، سبئوس، نیز به صلح در زمان فرمانروایی معاویه اشاره می کند:

خیلی خون در ارتش اسماعیلی ریخته شد، افراد زیادی کشته شدند و آنها هم دیگر را کشتند. آنها نتوانستند شمشیر را کنار بگذارند ، زندانی نشوند و جنگ در زمین و دریا نکنند تا اینکه معاویه قدرتمند شد و توانست صلح برقرار کنند

Much blood flowed in the Ishmaelite army, through the massacre of great numbers, because the sad work of war compelled them to kill each other. And they had no respite from the sword, captivity, violent combat on land and sea, until Muawiyah became powerful and overcame them all. When he had submitted them to himself, he ruled over all the possessions of the children of Ishmael, and made peace with them all (2

 از چهار خلیفه صدر اسلام ( خلفای راشدین ) ، به نقل از سکه شناس ایرانی شمس اشراق ، هیج سند و مدرکی ( سکه ) که در قرن 7 نوشته، ضرب ، یا حکاری شده باشد پیدا نشده است : ” با وجود آنکه تازیان در زمان خلافت ( ابو بکر ) به فرماندهی خالد ابن ولید به سرزمین های ساسانیان یورش بردند….. به خاک ایران دست یافتند لیکن تا کنون سکه ای به نام هیچ یک از خلفای راشدین به دست نیآمده است و به نام خلفای راشیدین سکه ی ضرب عربستان نیز دیده نشده است.” (3) تمام اطلاعات از این چهار خلیفه را تاریخ نویسان عرب و ایرانی حدود 200 سال بعد، بدون ارائه یک سند، به طور شفاهی ( تاریخ شفاهی ) به ما داده اند. اولین مدارک ( اسناد ) از خلفای عرب که در قرن 7 نوشته شده اند به معاویه تعلق دارند.

اسم معاویه بر روی سکه ها و سنگ نبشته ها ضرب و حکاری شده اند و سبئوس، یوحنا بن فنکی و ماکسیموس کنفسور از معاویه خبر داده اند. معاویه اولین حکمفرمای تاریخی اعراب بود

In fact Muawiyah, whose name is known from coins, inscriptions ( one in Arabic and one in Greek ) , and written sources such as Sebeos, John Phenek, and the Life of Maximus the Confessor, is the first historical Arab ruler to be fully archaeologically and epigraphically attested. ( 4

از معاویه سکه و دو سنگ نبشته که در قرن 7 ضرب و حکاری شده اند پیدا شده است. همچنین دو تاریخ نویس مسیحی قرن 7 نیز از معاویه خبر داده اند. اولین سکه ها از معاویه در سال 662 در داراب ( فارس ) ضرب شده اند (در سال 648، 5 سال قبل از مرگ یزدگرد سوم، سلم ابن زیاد در دارب به نام خود سکه ضرب کرد و در همین سال یک  خویشاوند سلم ابن زیاد به نام عبیدالله بن زیاد در زرنج – سیستان – نیز سکه به نام خود ضرب کرد ) . معاویه در سکه داراب از سال 662 اسم خود و لقب ‘ امیرالمومنین ‘ را به خط پهلوی ( ماآویا  امیری وریوشنیکان ) و نه به عربی بر روی سکه ها نوشته است :

phalavi

ماآویا  امیری وریوشنیکان به خط پهلوی در سمت راست، روبرو چهره خسرو پرویز، حکاری شده است

muavvia

روی سکه معاویه 

معاویه در سکه ها و سنگ نبشته ها نه لقب خلیفه به خود داده است و نه اشاره ای به نسبت ابی سفیان کرده است. زبان پهلوی و نماد زرتشت بر روی سکه‌ها نشان می‌دهند که فرهنگ (سنت) ایرانی در زمان معاویه هنوز باب روز بود (اگر یک قوم یا ملتی از خارج بر ایران پیروز شده بود نمادهای فرهنگی خود را به نمایش می گذاشت). همچنین این سوال مطرح است که چرا معاویه سکه های خود را نه در سوریه، یا در شبه جزیره عربستان، بلکه در ایران ضرب کرده است. این سکه های معاویه نشان دهنده، یا گواه پیروزی عرب ها بر ایرانیان نیستند ( هیچ مدرک معتبری، به غیر از افسانه های طبری، که نشان دهد اعراب به ایران حمله کردند در دست نیست ). بیشتر به نظر می رسد که معاویه قصد داشت با نوشتن لقب امیرالمومنین به زبان پهلوی و حفظ نمادهای رزتشتی ( آتشکده ) بر پشت سکه ها به یک توافق برسد و همبستگی خود با ایرانیان را نشان دهد. به همین دلیل نیز در سال 662، با ضرب سکه های معاویه در داراب، یک امیر عرب به جای پادشاهان ساسانی در ایران به مسند قدرت نشست ( شاهان ساسانیان جای خود را به امیرالمومنین ها  دادند ). این عرب های که در ایران به قدرت رسیدند از خارج، از شبه جزیره عربستان، به ایران نیامده و حمله نکرده بودند، بلکه عرب های ایرانی بودند که اجداد آنها قرن ها پیش از اسلام در ایران، بخصوص در شرق ایران، زندگی می کردند ( 4 ) و پس از شکست خسرو دوم پرویز از بیزانس در دو جنگ ( 622 و 627) در نزدیکی ارمنستان و موصل و از بین رفتن قدرت نظامی ساسانیان توانستند در ایران قدرت را به دست بگیرند. ( بعد از متلاشی شدن نیروی نظامی ساسانیان و خروج بیزانس از مناطق میان رودان در سال 630 اعراب تنها قدرت نطامی در این مناطق بودند)

از معاویه نیز یک سنگ نبشته از سال 663 با نقش علامت صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی – Gadara –  ( ”ام قیس” در اردن ) پید ا شده است. حکاکی این نشانه مسیحیت توسط معاویه باعث تعجب تاریخ نویسان عرب گردیده ( اسلام شناسان سنتی معتقدند که نقش صلیب تحمل و بردباری معاویه در قبال مسیحیان ساکن شهر ام قیس را نشان می دهد ). سنگ نبشته معاویه به زبان یونانی نوشته شده است. سه تاریخ زمان حکاکی این سنگ نبشته را ثبت کرده اند: تاریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر Gadara و تاریخ بنا به سال عرب ها (سال 42 عرب ها ). سنگ نبشته معاویه در ” ام قیس ” از سال عرب ها نام برده است و نه از سال اسلامی ( هجرت ).

سنگ نبشته معاویه در ’ ام قیس ‘ با علامت صلیب ( بالا، سمت چپ)

inschrift-11  ( Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11)

ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :

  In the day of ‘Abd Allah Muawiya ‘, the Commander of the faithful, the hot baths of the  people  there were saved and rebuilt by Abd Allah son of Abuasemos (Abū Hāšim) the Counsellor , on the fifth of the month of December , on the second day, in the 6th year of the indiction, in the year 726 of colony, according to the Arabs the 42nd year, for the healing of the sick, under the care of Ioannes , the official of Gadara 

اسم معاویه

خط اول سنگ نبشته معاویه ( ماآویا ) در ” ام قیس”

 در این سنگ نبشته نام ” maauïa “به زبان آرامی است و نه به عربی “Muawiya”

تاریخ شناس دانشگاه یوتا Peter von Sivers ( آمریکا) اشاره می کند : بعد از خاتمه درگیری بین عرب های شرق و غرب معاویه حدود سال 650 پادشاه اعراب سوریه  عراق، ایران و مصر می شود، معاویه خود را یک پادشاه مسیحی می دانست این تاریخ شناس ادامه میدهد که این سنگ نبشته قدیمی ترین تقویم اعراب را نشان می دهد:

What can definitely be concluded is that after an internal conflict between western and eastern Arabs around 650 Muawiya emerged as king of the free Arab lands of Syria and Iraq, as well as of the conquered lands of Iran and Agypt, Muawiya considered himself a Christian king, as evidenced by the inscription of the baths of Gader in nordthern Syria.This inscription , identifying Muawiya as ist Sponsor, commemorates the completion of the bath’s restoration. It shows a cross and bears the date of 42 “ according to the era of rhe Arab.“ To my knowledge, this is the earliest documentation of the Arab calendar by an Arab (5

همچنین یک سنگ نبشته دیگر از معاویه بر روی یک سد از سال 678 در غرب عربستان سعودی ، در شهر ’ الطائف ‘ ، حکاری شده است. سنگ نبشته ‘ الطائف ’ آخرین سند از معاویه است و از این تاریخ به بعد دیگر اطلاعی از این امیرالمومنین در دست نیست. 

  سنگ نبشته ‘ الطائف’

inschift Mavia

اسم معاویه (معویه ) در قسمت چپ ، بالا

( Journal of Near Eastern Studies, vol. 7/4, 1948 , Plate XVIIIB ).

ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :

 this dam is built for the servant of God mauiya – 1

 The Commander of the Faithful Abdallah ibn Sahr has built it – 2

 with the Permission of God in the year fifty-eight – 3

 God, grant pardon to the servant of God Muawiya – 4

Commander of the Faithful and strengthen him and help him and allow the – 5

 believers to profit by him.’ Amr ibn Habbab has written it – 6

تاریخ ساخت این سد درسنگ نبشته فقط سال 58 حکاری شده و اشاره ای به دوره هجری (  سال هجری) نشده است. همچنین در این سنگ نبشته هنوز از نقطه گذاری به طور کامل استفاده نشده و به نظر می رسد که خط عربی در مراحل اولیه تکامل خود بوده.

معاویه در این دو سنگ نبشته و سکه های خود  نامی از اسلام و محمد، پیغمبر مسلمانان، نبرده است

به نقل از اسلام شناس دانمارکی، پاتریشا کرون، در سکه ها و سنگ نبشته های معاویه ( Sufjanid) ، در سکه های عرب – ساسانی، و بر روی دو سنگ قبر از خدا نام برده شده ، اما به فرستاده خدا ( رسول ) اشاره ای نشده:

It is a striking fact that such documentary evidence as survives from the Sufjanid period makes mention of the messenger of God at all. The papyri do not refer him. The Arab inscriptions of the Arab-Sasanian coins only invoke the Allah, not his rasul; and the Arab-Byzantine bronze coins on which Muhammad appears as rasu Allah, Previously date to the Sufjanid period, hav now been placed in that of the Marwanids. Even the two surviving tombstones fail to mentions the rasul, though both mention Allah; and the same is true of Muawiya’s inscription at Ta’if ( 6

اسلام شناس آمریکایی  Robert Hoyland  اشاره می کند: ” اگر معاویه می خواست می توانست در سرزمین های تحت حکمفرمایی خود به محمد اشاره کند و سوال بعدی این است که آیا این خودداری معاویه ( از نام بردن محمد ) در ماهیت اسلام نهفته است، یا وضعیت ( جاه ) اسلام در مقابل دولت در ان مرحله اولیه:

If Mu‘amwiya could ensure that he was acclaimed ‘commander of the believers’ throughout the conquered lands, he could surely have seen to it that a reference to Muhammad be included had he so wished. The next question to ask, then, is does this reticence have something to do with the nature of the religion of Islam and/or its status vis-à-vis the state in this early period? ( 7 

اسلام شناس آلمانی Kurt Bangert اشاره می کند که در زمان فرمانروایی معاویه نه نشانه ای از ایمان آوردن شهروندان به اسلام مشاهده شده  و نه یک مدرک ( هم دوره معاویه ) از اسلام در دسترس است . این اسلام شناس ادامه می دهد که مسیحیان مانند سابق کلیسا می ساختند و اطلاعی از مذهب جدید ( اسلام ) نداشتند

Denn für die Zeit seiner Regenschaft haben wir keierlei belege dafür, dass es großflächige Bekehrung zum Islam gab…… Es gibt überhaupt keine zeitgenössischen Befunde für einen Islam in dieser Zeit, ….Christen bauten weiterhin ihre Kirchen und wussten noch nichts von einer neuen Religion

این اسلام شناس ادامه می دهد: معاویه به این علت از نشانه های مسیحیت استفاده می کرد ( علامت صلیب در سنگ نبشته معاویه در حمام ام قیس – اردن)، چون در سوریه و فلسطین مسیحیت یک قدرت بود که معاویه نمی توانست این فاکتور قدرت را نادیده بگیرد. استفاده از این سمبل های مسیحیت دلیل بر مسیحی بودن معاویه نیست، اما هیچ سندی هم که نشان دهد معاویه مسلمان بوده یافت نشده است.

Wenn Mu’awiya sich christlicher Symbole und symbolträchtiger Handlingen bediente, dann deshalb, weil das Christentum-wenngleich mit antitrinitarischer Färbung-ein bedeutender Machtfaktor in Syrien und Palästina war, den er nicht ignorieren konnte. Das machte ihn nicht zum Christen, aber auch noch lange nicht zum Muslim (8

 ایگناز گلدزیهر، اسلام شناس مجاری اشاره می کند:
 
پادشاهی ( الملک ). این واژه ( الملک ) جهت فرمانروایی امویان را نشان می دهد. این حکومت دنیوی است و با قوانین مذهبی کاری ندارد. برای این حکومت دنیوی اهمیت به قدرتی نمی دهد که پیغمبر آنرا اعمال می کرد. پیروان امویان نیز نیازی به پرستش یک حکومت مذهبی نداشتند. پایه گذار سلسله امویان اولین فرمانروایی است که به خود لقب پادشاه داد”. (9
 

معاویه در ایران بر روی سکه خود در داراب ( فارس )  لقب “ امیر المومنین” را به زبان پهلوی و نزد اعراب در سوریه ( سد الطائف ) به زبان عربی ضرب کرده است. در سنگ نبشته حمام ” ام قیس” ( اردن ) معاویه واژه “ امیر  المومنین ” را به زبان یونانی نوشته است . 

همچنین ضرب سکه عبدالئه بن الزبیر (بر روی سکه به خط پهلوی:  عپدولای زوبیران)  در داراب ( 675 ) با لقب ’ امیری وریوشنیکان ‘ نیز نشان می دهد که معاویه از این تاریخ به بعد دیگر در ایران ( در شرق ) قدرتی نداشته و ” امیر المومنین” نبوده است. اما معاویه در غرب ( در سوریه )، با توجه به سنگ نبشته او در ’ الطائف ‘، تا سال 678 با سمت ” امیر المومنین” هنوز قدرت را در دست داشته است.

 وقایع نامه مارونیت ( Maronite chronicle ) که تا سال 664 خبر داده است اشاره می کند که اعراب در اروشلیم معاویه را در سال 660 به پادشاهی انتخاب می کنند. معاویه در گلگتا ( Golgota – تپه ای که در آنجا مسیح را به صلیب کشیدند) و در جتسیمانی ( Gethsemane – باغی که در آنجا مسیح شب قبل از به صلیب کشیده شدن عبادت کرده بود ) نیایش کرده است :

 In AG 972 ( 660) , Constans’ s 18th year, many Arabs gathered at Jerusalem and made Muawiya King and he went up and sat down on Golgotha; he prayed there , and went to Gethsemane and went down to the tomb of the blessed Mary to pray in it. ( 10

   یشو عیهب سوم ( Ishoʿyahb III ) اسقف سوریه ای ( وفات  659 )، که خود شاهد حکمفرامایی اعراب بود خبر می دهد که زندگی مسیحیان (  در دوران معاویه) بدون دردسر شکوفایی داشت. یشو عیهب سوم اشاره ای به دین جدید ، به دین اسلام، نمی کند. (11)   همچنین مسیحی نستوری يوحنا ابن فنكی ( Johannes bar Penkaye – 682 ) نیر خبر می دهد که در دوران معاویه صلح برقرار بود و هر فردی می توانست ، همانطور که خود می خواهد، زندگی کند:

Justice flourished in his time and there was great peace in the regions unter his control; he allowed everyone to live  as they wanted ( 12

 تاریخ نویس معاصر آلمانی  Schreiner اشاره می کند : ” در سال 644 اعراب به فرماندهی معاویه به .آسیا کوچک حمله کردند و تا شهر آموران ( مناطق غرب ترکیه ) به پیشروی خود ادامه دادند “

 644 erreichte der Feldherr Muawija bereits Amorion im inneren Kleinasian  ( 13

 همچنین تاریخ شناس روسی، Ostrogorsky، که بعد ار انقلاب اکتبر روسیه به غرب پناه آورد در کتاب ” تاریخ دولت بیزانس” خبر می دهد که بین معاویه و بیزانس در سال 659 قرارداد صلحی به امضاء رسید. تاریخ نویس روسی اضافه می کند که  “. معاویه در سال 654 جزیره یونانی ” رودس ” را اشغال نمود و تندیس برنز بزرگ خدای خورشید که در سال 225 قبل از میلاد سرنگون شده بود را به غنیمت گرفت. معاویه این تندیس را در شهر Edessa به یک تاجر آهن فروش فروخت .(14

—————————————————-

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam, The Origins of the Arab Religion and the Arab State,New York 2003, P. 131

2 – Yehuda D. Nevo, P. 131-132

ع. شمس اشراق ،نخستین سکه های امپراتوری اسلام ، اصفهان 1369 ، ص 38  – 3

4 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam. New York 2003, P. 153

5 –  ساسانیان در سال 241 شهر عرب نشین الحضر ( Hatra ) در 80 کیلومتری جنوب موصل را که در کناره رودخانه دجله قرار داشت به تصرف در آوردند و اعراب این منطقه را به شرق ایران انتقال دادند. شاپور اول به شهر انطاکیه ( Antiochia ) حمله کرد و کشیش مسیحی و تمام پیروان کلیسا را اسیر و در جندی شاپور اسکان داد

6 Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279 

7 – P. Crone, God’s Caliph. Cambridge 1986, P, 24-25

8 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historisch-kritische Studie zur Entstehung des Islam und seines Propheten, Springer, 2016, P. 672

9 – Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien 2, Halle , 1890, P. 31

10 – The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, annotated by Andrew Palmer, Liverpool University Press, 1993, P. 31

11 – Karl-Heinz Ohlig ( Hg), Der frühe Islam, Eine historisch-kritische Rekonstruktion anhand zeitgenössischer Quellen, 2007, Berlin, P. 245

12 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as Others Saw It, A Survey and Evaluation  of Christian, Jewish and Zoroastrian Writings on Early Islam, Princeton NJ 1997, P. 196

13 – Peter Schreiner, Byzanz, 565-1453, Oldenbourg, Grundrisse der Geschichte

München 2008, P.18

14 – G. Ostrogorsky, Geschichte des byzantinische Staates, München 1959, P. 9

باستان شناسی میدان جنگ

 

مید ان جنگ

  یک قبر دسته جمعی از جنگ های سی ساله ( 1618 – 1648 ) در شمال آلمان 

 ( Thomas Brock , Schlachtfeldarchäologie : auf den Spuren des Krieges, 2011, P. 11 )

 ” هنگامیکه متن یک سند تاریخی نظر نویسنده را انعکاس می دهد، شواهد باستان شناسی اسناد فرهنگی بی نظر مجتمع ها ترک و ویران شده هستند .”
 
While historical text often reflect the personal views of the author, archaeological date are ostensibly unbiased evidence of material culture remaining after the abandonment and destruction of Settlements
    Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014,  P. 7 

باستان شناسان غرب، از اواخر قرن گذشته، واژه ” باستان شناسی میدان نبرد – Battlefield Archaeology ” را در این رشته معمول کردند. این واژه به این معنی است که باستان شناسان در منطقه ای که به نقل از تاریخ نویسان در آنجا جنگی اتفاق افتاده است حفاری می کنند. به عقیده باستان شناسان می بایست در این میدان های جنگی که هزاران جنگجو از دو ارتش متخاصم یک دیگر را قتل عام کرده اند باقیمانده های ابزار جنگی، استحکامات و مهم تر از این ها فبر های دستجمعی کشته شدگان یافت شوند. . باستان شناسان می توانند با یافته های خود یک حادثه تاریخی را که تاریخ نویس از آن خبر داده است تایید، اصلاح و یا رد کنند.

آركولوف ( Arculf ) کشیش فرانکی كه در قرن اول هجرى ( حدود سال 670 ميلادى) از اروشلیم ديدن كرد از یک نمازخانه باشکوه عرب ها در این شهر خبر می دهد:

Near the wall on the east, in that famous place where once there stood a magnifcent Tempele, the saracens have now built oblong house of prayer

 بیشتر اسلام شناسان ادعا می کنند این نمازخانه به دستور عمر ( مسجد عمر ) در سال 638 ساخته شد. باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni به خبر ارکولوف از این مسجد اشاره می کند و ادامه می دهد که بقایای این مسجد که کشیش فرانکی از آن نام برده در حفاری های در اروشلیم پیدا نشده است :

Although no material evidence of this first mosque has been found , it is reasonable to assume that it was built on the southern part of the platform, at the same place as the later al-Aqsa mosque  ( 1

در دهکده ماراتن که جنگ ایران و یونان در سال 490 اتفاق افتاد ساکنان محلی باقیمانده استخوان انسان های زیادی را در قبر های دستجمعی پیدا کرده اند. این استخوان ها می توانند متعلق به سربازان ایرانی باشند که در این جنگ جان خود را از دست دادند و یونانی ها آنها را زود به خاک سپردند. همچنین در مقبره ای که بر روی یک بلندی در نزدیکی دهکده ماراتن قرار دارد در سال 1890 اجساد سوزانده شده ای پیدا شد. اما باستان شناسان برای دسته بندی کردن ( شناسایی ) این اجساد سوزانده شده با یک دیگر اختلاف نظر دارند ( شاید این اجساد سوخته در این مقبره باقیمانده سربازان کشته شده یونانی باشند ). از مکان های که تاریخ نویسان خبر از حنگ های سزار داده اند نیز اشیاء  ( ابزار ) جنگی یافت شده اند. در جنگ نهاوند، به نقل از طبری ( وفات 922 میلادی )، ایرانیان 150000 هزار جنگجو در مقابل 10000 سپاه اعراب قرار داده بودند ( در قادسیه 80000 هزار سرباز ایرانی در جبهه بودند ) و در جنگ با بیزانس اعراب موفق شدند فقط با 25000 هزار سرباز ارتش 200000 نفری بیزانس را در کناره رودخانه یرموک شکست دهند. در این حنگ های بزرگ ( قادسیه، یرموک،نهاوند و … ) فقط 400000 هزار سرباز ایرانی و بیزانسی شرکت داشتند ( تعداد سربازان عرب در این حنگ ها به مراتب کمتر بود ! ). به غیر از طبری و تاریخ نویسان عرب که 200 سال بعد بدون ارائه دادن حتا یک سند از این حنگ ها خبر داده اند تاریخ نویس های مسیحی، یا یهودی وقت در سوریه و مصر مطلبی در باره این جنگ ها بزرگ ننوشته اند ( اعراب شبانه چنان آرام و بی سر و صدا این مناطق را تصرف کردند که اهالی محل متوجه آنها نشدند ! ). اما باقیمانده هیچ شی ء جنگی در این مناظق پیدا نشده است. همچنین در این جنگ های بزرگ که به طور قطع هزاران سرباز از هر دو طرف کشته شده اند می بایست اعراب و ایرانیان اجساد سربازان خود را در قبر های دستجمعی به خاک می سپردند. تا به امروز هیچ قبری نه از سربازان ایرانی و نه از اعراب در محل این جنگ ها پیدا نشده است.

ابوالفرج اصفهانی ( وفات 967 ) در کتاب الاغانی ( صفحه 28 ) ادعا می کند که  فرمانده اعراب در جنگ نهاوند نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی در نزدیکی نهاوند به خاک سپرده شده است

باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni اشاره می کند به زندگی عادی شهروندان شهرهای اطراف رودخانه یرموک در طی جنگ و ادامه می دهد که در قبرستان های این شهرها نشانه ای از تعداد بیشتر قبر ها مشاهده نمی شود :

Further evidence of peaceful life during the time of th Arab conquest is provided by tombstone inscriptions , which contain no reference to violent events or unusual circumstances that might have led to an upsurge in burials (2

 به نقل از Robert Schick ، پژوهشگر تاریخ بیزانس، در محل جنگ اعراب علیه بیزانس در کناره رودخانه یرموک نشان های از خرابی دیده  نشده است :

At Pella, where the Battel of Fihl took place and which surrendered Peacefully, as well as at Beth Shean and Umm Qeis , near the site of the battel of the Yarmuk, there is no archaeological evidence for destruction. ( 3

حفاری های باستان شناسان در جرش و ام الجمال ( شمال اردن ) ویرانی، یا صدمه زدن به کلیساها و صومعه ها را در جنگ های اعراب با بیزانس ( تاریخ نویسان ایرانی و عرب به این جنگ ها اشاره کردند ) تایید نکردند. برعکس حفاری ها نشان دادند که ساختن کلیسا ها به طور مداوم ادامه داشته است:

Not only is there no evidence for extensive destruction of cities or churches in particular, there is even evidence for new construction continuing during the actual years of the conquest. ( 4

   Robert Schick از دو کلیسا در اردون نام می برد که در سال 635 طی مراسم مذهبی افتتاح شدند:

The church of the Propht Isaiah was dedicated sometime in 635 and the church of S. Menas was dedicated in March 635 

       در ساختن این دو کلیسا از موزائیک های مرغوبی استفاده شده است:

These two churches were well-built with good Quality mosaics

 پژوهشگر تاریخ بیزانس Robert Schick ، ادامه می دهد که ساختن این دو کلیسا قبل از مستقر شدن ارتش اعراب در سال 634 شروع شده بود  : 

Construction must have started before the Muslim armies appeared in 634 ( 5

   . Schick  در پایان تحقیقات خود به این نتیجه می رسد که در حمله اعراب به جامعه مسیحیان آسیبی نرسید

it seems that the immediate Impact of the the Islamic conquest was not as disastrous for the Christian communities ( 6

به نقل از مذهب شناس آلمانی کارل – هاینس اولیگ ( karl-Heiz Ohlig) مسیحیان سوریه به ساختن کلیسا در قرن 8 نیز ادامه دادند و تبلیغات پیروان این دین تا سرزمین چین هم گسترش یافت. این مذهب شناس ادامه می دهد که در هیچ مدرکی، وقایع نامه، یا نوشته ای از کلیسا  و کشیش های مسیجی قرن 8 اشاره ای به مسلمانان عرب نشده است ( 7 ) آیا می توان  تصور کرد که مسلمانان در سوریه و فلسطین حکمفرمایی می کردند، اما مسیجیان به این رویداد مهم تاریخی ( پدیده اسلام ) توجه ای نکرده باشند. ؟ حفاری های باستان شناسان و مدارک مسیحیان قرن 7 و 8 حمله اعراب مسلمان به سوریه و فلسطین که تاریخ نویسان عرب قرن 9 . 10 از آنها خبر داده اند را تایید نکرده اند .   

————————————————–

1 – Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014, P. 132

2 – Gideon Avni, P. 136

3 – Robert Schick, The Christian Communities of Plaestine from Byzantine to Islamic Rule: an historical and archaeological study, New York (Princeton), 1995, P. 78

4-  Schick, P. 79

5 – Schick, P.79

6 – Schick, P. 83

7 – Karl-Heinz Ohlig, Die dunkle Anfänge, Neu Forschungen zur Entstehung und frühen Geschichte des Islam, Berlin, 2007, P. 369

 

هنر مذهبی، حیرت ملحدان

 

 
madona

نفاشی ” Sistine Madonna ” از رافائل

نقاشی مادونا، اثر رافائل نقاش رنسانس، 500 ساله شد ( این نقاشی در موزه شهر ‘ درسدن ‘ – آلمان – نگهداری می شود )
نقاشی های وجود دارند که به علت فوق العاده بودن آنها در تمام دورن ها انسان ها را حیرت زده می کنند، یکی از این نقاشی ها مادونای رافائل است.
در رابطه با این نقاشی نظریه های مختلفی بیان شده اند ، اما جالب ترین آن ها را قهرمان داستایوسکی گفته است:
‘ pjotr Werchowenski ‘ نام یکی از شرور – و مخوف ترین چهره ها در داستان ‘ ارواح ‘ داستایوسکی است. این تروریست با دنیا هنر نیز آشنا بود و به نقاشی رافائل اشاره می کند و می گوید : ” یک گاری خراب و داغان که با آن دهقانی نان برای انسان ها حمل می کند با ارزش تر از نفاشی مادونای رافائل است “. سر مشق و الگوی Werchowenski آنارشیست روسی ، میخائیل باکونین ، بود که به انقلابیون شهر درسدن در سال 1849 توصیه کرد که نقاشی مادونا را به دیوار شهر آویزان کنند تا سربازان ارتش پروس ( Prussia )  که شهرت داشتند فرهنگ آموخته هستند از تیراندازی به تابلو رافائل خوداری کنند. برای آنارشیست روسی نابودی این اثر هنری مهم نبود.

داستایوسکی بین سال های 1869 تا 1871 در شهر درسدن اقامت داشت و در همین شهر نیز او شروع کرد به نوشتن کتاب ارواح. داستایوسکی در این کتاب در مورد نیروی های ( Werchowenski  ) که برای پیش بردن اهداف ( سیاسی ) خود از زور و ترور ( بخوان چریک ها ) استفاده می کنند هشدار می دهد. در اتاق کار داستایوسکی ( سن پترزبورگ) یک عکس از نقاشی مادونا که همسرش با او هدیه کرده بود به دیوار آویزان بود ( هنوز هم این عکس در اتاق داستایوسکی دیده می شود)
فروید در نامه ی به نامزد خود در سال 1883 می نویسد:
” این تصویر ( مادونای رافائل ) یک زیبایی جادویی از خود پخش می کند که هیچ فردی نمی تواند خود را از آن مصون نگهدارد”.
شوپنهاور ( 1820 ) نگاه کودک ( مسیح ) را وحشت زده توصیف می کند.
اما چرا یک هنر مذهبی چنین اثری بر غیر مذهبیان ( فروید، شوپنهاور و .. ) می گذارد و چرا این نقاشی ماریا با فرزند خود ( مسیح ) بت ملحدان می شود.

 

دو فرهنگ متفاوت

 

    در سال ۴۹۴ شهروندان شهر میلت ( Milet )، در غرب آناتولی، به قصد خودمختاری و جدا شدن از امپراتوری هخامنشیان قیام کردند. هخامنشیان ، پس از سرکوب قیام ، شهر میلت را نیز ویران می‌کنند. مدت زمانی بعد ، به نقل از هرودوت ، تراژدی نویس وقت ‘ Phrynichos ‘ که خود شاهد قیام در این شهر بود سرکوب شهروندان توسط ارتش هخامنشیان را موضوع یک تئا‌تر می‌کند و آنرا در آتن به صحنه می‌آورد. نمایش سرکوب شهروندان میلت به طوری تماشاگران آتنی را تحت تاثیر خود قرار داد که آن‌ها هنگام دیدن این نمایشنامه شروع کردند به گریه و زاری.

هرودوت ادامه می دهد که پس مدتی شورای شهر آتن نه فقط تراژدی نویس را به جریمه نقدی محکوم می کند، بلکه از ادامه به صحنه آمدن این نمایشنامه نیز جلوگیری کرد. علت ممنوعیت به صحنه آمدن این تراژدی این بود که شورای شهر آتن نمی‌خواست شهروندان آتنی خاطره فاجعه آمیز سرکوب در میلت را به یاد بیآورند، چرا که به خاطر آوردن می‌توانست حس انتقامجویی در شهروندان را شعله ور کند. معنی واژه یونانی « Amnestia « عفو و بخشش نیست، بلکه به خاطر نیاوردن است. یونانیان اولین ملتی بودند که متوجه خطر فراموش نکردن حوادث شدند و واژه « Amnestia « را باب روز کردند. شورای شهر آتن نه فقط این تئا‌تر را، بلکه تمام مراسم خاکسپاری که در آن شرکت کنندگان شیون سر می‌دادند را نیز ممنوع می‌کند. به طور کلی در آتن تمام مراسمی که احساسات شدید در شهروندان را بر می‌انگیخت ممنوع بود.

 بعد از شکست آتن از اشپارتا در جنگ های پلوپونز ( 404 قبل از میلاد ) یک گروه 30 نفری ، معروف به ‘ 30 مستبد’ ، با کمک پادشاه اشپارتا در آتن به قدرت رسیدند ( یکی از این 30 مستبد شاگرد سقراط بود ). این گروه مستبد 1500 شهروند آتنی و 1000 خارجی را در آتن اعدام کردند ( 5 در صد از 30000 شهروندان آتنی اعدام شدند – در مقایسه: در دوران ترور انقلاب فرانسه 2600 شهروند در پاریس و حومه این شهر اعدام شدند ). بیشتر قربانیان ‘ 30 مستبد ‘ شهروندان مرد آتنی بودند که در شورای دموکراسی شهر آتن، قبل از جنگ با اشپارتا، فعالیت می کردند. اما بسیاری از دموکرات ها توانستند جان خود را نجات دهند و از آتن فرار کنند. پس از مدت زمانی این شهروندان دموکرات، که مجبور شده بودند آتن را ترک کنند، موفق شدند بر ‘ 30 مستبد ‘ پیروز شوند و دوباره در آتن به قدرت برسند. به نقل از ارسطو در نوشته’ Athenaion Politeia ‘ در قرارداد صلح با ‘ 30 مستبد ‘ از این دمکرات ها که به آتن بازگشته بودند تعهد گرفته شد ( سوگند یاد کردن )  که حوادث بد گذشته را به خاطر نیاورند ( Amnestia – امنستی ). 

اما فرهنگ فراموش کردن نزد یونانیان قدیمی تراز تصمیم شورای شهر آتن ( ممنوع کردن تئاتر  ‘ Phrynichos ’ ) در آواخر قرن 5 است. هومر، منظومه سرای قرن 8 قبل از میلاد، در آخر منظومه الیاد ، زمانی که اودیسئوس به خانه بر می گردد و تمام خواستگاران ازدواج از همسر خود را به قتل می رساند خبر از فرمان ‘ فراموش کردن ‘ زئوس ( پادشاه خدایان ) را می دهد. زئوس : ” ما می خواهیم قتل فرزندان و برادران را فراموش کنیم ” .  

همچنین نویسنده و سیاستمدار رومی قرن یک قبل از میلاد، سیسرون، نیز خواستار فراموشی خاطرات از حوادث دهشتناک بود. دو روز بعد از قتل سزار در تاریخ 17 مارس سال 44 سیسرون در سنای روم سخنرانی می کند و از سناتوران می خواهد که تمام خاطرات از دودستگی و تفرقه را فراموش کنند. قصد سیسرون از تقاضای فراموشی خاطرات جلوگیری از یک جنگ داخلی بود.

 فرهنگ شیعه برعکس فرهنگ یونانی است که هر سال با به خاطر آوردن فاجعه‌های تاریخی احساسات مردم را بر می‌انگیزد و حس انتقامجویی در آن‌ها را تقویت می‌کند

 

دام آدرنو

 

 

 adorno

آدرنو با همسر هنگام گذاراندن تعطیلات در سوئیس ( این

عکس را آخرین معشوقه آدرنو در سال 1963 گرفته است )  

سال ها پیش شاگردان آدرنو هشدار داده بودند که با احتیاط زیاد باید کتاب های این فیلسوف را مطالعه
 کرد، با احتیاط یه این علت که نوشته های آدرنو می توانند مانند یک دام خواننده را گرفتار خود کنند. چند وقت پیش در آرشیو کتابخانه ی ( آلمان ) چندین نامه که به آدرس آدرنو نوشته شده بودند و همچنین جواب فیلسوف به نویسندگان این نامه ها پیدا شده اند. این نامه ها نشان می دهند که گمان شاگردان آدرنو از دام بودن کتاب های این فیلسوف چندان دور از حقیقت نبوده است. یکی از این نامه ها را دختر دانشجوی برای آدرنو نوشته است. این دانشجو یک ترم پیشتر در سمیناری که آدرنو در آنجا موضوع متافیزیک را مطرح کرده بود شرکت داشت. 
آدرنو در این سمینار متافیزیک از تیره و تار بودن، از تاریکی های دنیا برای دانشجویان خود صحبت می کند ( در عکس بالا به نظر نمی رسد که دنیا تیره و تاریک است ! ) . دانشجو دختر پس از شنیدن درس نظری متافیزیک آثار دیگر فیلسوف ( دیالکتیک منفی، دیالکتیک روشنگری … ) را نیز مطالعه می کند و در آخر به این نتیجه می رسد که امکان رهایی از این دنیا تاریک آدرنو وجود ندارد. برای این دختر دانشجو  تعجب آور نیز بود که چگونه شاگردان دیگر این سمینار می توانند بعد از شنیدن درس متافیزیک آدرنو به زندگی عادی خود ادامه دهند. اما این دانشجو دختر که نمی توانست برای به دست آوردن آرامش، مانند برخی از دانشجویان دیگر، به مذهب ، یا به هنر پناه برد پس از قطع رابطه خود با دنیای خارج و در یک شرایط بد روحی از آدرنو تقاضای کمک می کند. آدرنو پس از دریافت نامه نگران حال دختر دانشجو می شود و چون خود را مسئول می دانست در نامه ی این دانشجو را برای یک گفتگو به دفتر خود ( دانشگاه فرانکفورت ) دعوت می کند. در این گفتگو آدرنو این نظریه که یک رابطه مستقیم بین تئوری و پراکسیس وجود دارد را رد می کند و ادامه می دهد : ” راهی که تفکر ( تئوری ) باید طی کند تا به پراکسیس برسد بسیار ناهموار و پیچیده است “. فیلسوف در این گفتگو همچنین تاکید می کند که هر چه قدر هم که دنیا تیره و تار باشد ( متافیزیک تیره و تار بودن دنیا – نویسنده ) نباید دست به خودکشی ( عملکرد ) زد. در سمینار دیگری آدرنو موضوع ” دیالکتیک منفی “  ( نقطه مقابل دیالکتیک مثبت هگل ) را برای دانشجویان توضیح می دهد. در این سیمنار آدرنو اشاره به تز 11 مارکس علیه فویرباخ می کند که ” فیلسوف ها به طور مختلف دنیا را تفسیر کردند، اما مهم تغییر آن است “  و ادامه می دهد که این تز مارکس قدیمی شده و دیگر باب روز نیست. یک دانشجو که در این سمینار شرکت کرده بود در نامه ی از آدرنو سوال می کند که  ” آیا سعی و کوشش فیلسوف برای تغییر دنیا صورت می گیرند ؟ “ . آدرنو که نمی خواست تئوری و نظریه های مطرح شده در آثارش راهنمایی برای عملکردهای اجتماعی شوند خیلی زود واکنش نشان داد. در یک سمینار فیلسوف به سوال این دانشجو و همچنین دوباره به تز مارکس علیه فویرباخ اشاره می کند و ادامه می دهد که : ” دنیا چون تفسیر نشد تغییر نکرد. ”  اگر مارکس ادعا کرد که دیالکتیک هگل را از سر بر روی پا برگرداند ( ایستاند ) آدرنو در این سمینار مارکس را وارنه کرد و روی سر ایستاند، به این معنی که نه با پراکسیس، بلکه  با تئوری ( تفسیر ) و انتقاد می توان دنیا را تغییر داد.  

 

 

پایان ایدئولوژی ها

 

 با فروپاشی سیستم‌های سوسیالیستی در کشور‌های اروپای شرقی در اواخر قرن گذشته و پیروزی نظام سرمایه داری بر سوسیالیسم نه فقط، به نقل از فیلسوف آمریکایی ‘ فرانسیس فوکو یاما ‘، تاریخ به انتهای خود رسید، بلکه دوران ایدئولوژی‌ها نیز خاتمه یافت. موافقان نظریه پایان ایدئولوژی‌ها برای اثبات ادعا خود به بحران اقتصادی سال‌های گذشته اشاره می‌کنند. این موافقان می گویند که منتقدان ( معترضان ) به بحران اقتصادی نتوانستند یک آلترناتیو جدی سیاسی – اقتصادی که بتواند جاگزین سیستم سرمایه داری شود ارائه دهند ( انتقاد معترضان بیشتر به قدرت بیش از حد بانک‌ها بود تا پیشنهاد یک برنامه ی برای تغییر سیستم ). اما مخالفان این نظریه که دوران ایدئولوژی‌ها به پایان رسیده معتقدند که هر حزب، یا هر جریان سیاسی برای رسیدن به اهداف خود از یک ایدئولوژی پیروی می‌کند.
این نظریه درست است، اما نظریات سیاسی، یا ایدئولوژی احزاب در کشور‌های غربی چندان تفاوتی زیادی با یک دیگر ندارند: تمام این احزاب از اقتصاد آزاد ( نه دولتی ) و آزادی‌های فردی حمایت می‌کنند. اما نظریه اقتصاد آزاد و آزادی‌های فردی از مشخصات اصلی ایدئولوژی نئولیبرالیسم به شمار می‌آیند. حال این سوال مطرح است که آیا نئولیبرالیسم یک ایدئولوژی است؟ برای مارکس به طور کلی هر تئوری، یا هر جهان ببنی و حتا مذهب یک ایدئولوژی ( روبنا ) است. از طرف دیگر مارکس همچنین اشاره می‌کند که ایدئولوژی یک آگاهی نادرست ( از واقعیت های اجتماعی ) است. نادرست به این معنی که مصلحت، یا منفعت یک اقلیت به جای مصلحت اکثریت تبلیغ می‌شود و در ‌‌نهایت واقعیت‌های اجتماعی ( استثمار گارگران توسط سرمایه داران ) برای شهروندان پنهان می‌مانند. اما مارکس ادامه می‌دهد که با روش علمی ( انتقاد ) می‌توان نادرستی این آگاهی ( ایدئولوژی ) را به شهروندان نشان داد ( تا حدودی پوپر و هابرماس نیز معتقدند که با انتقاد بر ایدئولوژی نادرستی بودن آن‌ها آشکار می‌شود ). بنا به تعریف مارکس ایدئولوژی نئولیبرالیسم که از آزادی‌های فردی و اقتصاد آزاد دفاع می‌کند یک آگاهی نادرست است. اما در مقابل یک دیگر قرار دادن ایدئولوژی نئولیبرالیسم و انتقاد، یا نادرست در مقابل درست ( علم ) کار مشکلی است. امروزه درست بودن این دو مشخصه نئولیبرالیسم: آزادی‌های فردی و اقتصاد آزاد ( پس از تجربه اقتصاد دولتی و نفی آزادی‌های فردی در کشور‌های سوسیالیستی سابق و ایران امروز )، چنان بدیهی و حتا طبیعی به نظر می‌رسند که دیگر نمی‌توان ایدئولوژی نئولیبرالیسم را در ردیف آگاهی‌های نادرست قرار داد.
فقط یک اتفاق نبود که واژه ایدئولوژی بعد از انقلاب فرانسه پدیدار گشت. پدیدار شدن این واژه همزمان بود با  جنبش‌های ایدئولوژی سوسیالیسم، لیبرالیسم و محافظه گرایی که در قرن نوزده پا بر عرصه سیاست گذاشتند. از آنجایی که ایدئولوژی یک آغازی داشت این پیش بینی زیاد دور از واقعیت نیست که پایانی نیز داشته باشد. اما  ویژگی هر ایدئولوژی رساندن این سه پیام به پیروان خود است: ۱ – که با یک ایده انتزاعی (ایدئولوژی) می‌توان دنیا را تغییر داد. ۲ – که ایدئولوژی یک رسالت تاریخی برای تغییر دنیا را دارد. ۳ – که با به اجراء درآوردن، یا عملی کردن ایدئولوژی مورد نظر ( پایه گذاری یک سیستم یا یک دولت ایدئولوژی  ) شرایط زندگی شهروندان بهبود می‌یابد. اما برای تبدیل کردن یک فلسفه سیاسی به یک دستور عملی برای تغییر شرایط اجتماعی باید فرض را بر این مبنا گذاشت که نحوه کارکرد های اجتماعی ( روابط و ضوابط اجتماعی ) مانند قوانین در طبیعت ( علوم طبیعی ) قابل شناخت هستند و جهان را می‌توان ( با شناخت از نحوه کارکرد های اجتماعی ) با برنامه ریزی علمی ( منطقی ) عوض و بهتر کرد ( اما آیا می توان به شناخت نحوه کارکردهای اجتماعی مانند قوانین در طبیعت دست یافت مورد سوال است ). منشاء طرز فکر تغییر دنیا را باید در عصر روشنگری جستجو کرد و در تز یازده مارکس به انتقاد از فویرباخ به خوبی نمایان می‌شود: ” فیلسوف‌ها به طور مختلف دنیا را تفسیر کردند، اما مهم تغییر آن است. ” حداقل در کشور‌های غربی این نظریه مارکس برای تغییر و بهتر کردن دنیا دیگر طرفداری ندارد. روشنفکران غربی بودند که بعد از انقلاب فرانسه ایدئولوژی‌ها را اشاعه دادند، اما امروزه به تنها چیزی که یک روشنفکر فکر نمی‌کند به ایدئولوژی‌ها و تغییر دنیا است. در دوران گلوبالیسم که تمام کشور‌ها نه برای پیش برد یک ایدئولوژی بخصوص، بلکه برای منافع اقتصادی خود ( واقع نگری ) عمل می‌کنند، ایران تنها کشوری است که منافع اقتصادی و سیاسی خود را قربانی تبلیغ یک ایدئولوژی کرده است: ایدئولوژی ضد غربی ( ضد امریکایی )، یا با زبان چپ‌ها: ایدئولوژی ضد امپریالیسم. حکمرانان ایران تا به امروز متوجه نشده‌اند که دوران ایدئولوژی‌ها به پایان رسیده است.

 

اسب تورین

 

 اسب تورین

صحنه ی از فیلم ” اسب تورین ” ( The Turin Horse )

“ life is justified only as an aesthetic phenomenon ”
( نیچه)

صاحب مهمانخانه ی در تورین ( ایتالیا ) که در آنجا مدتی نیچه اقامت داشت گفته است ( درست یا نادرست بودن این خبر مسئله دیگری است ) که روزی فیلسوف مشاهده می کند که یک درشکه چی اسب درشکه را با شلاق می زند. صاحب مهمانخانه ادامه می دهد که نیچه نتوانست این صحنه شلاق خوردن اسب را تحمل کند و به سرعت از مهمانخانه خارج می شود و پس از رسیدن به درشکه گردن اسب را در آغوش می گیرد.

Weiterlesen

هنر سیاسی، هنر فراواقع‌گرایی ( سوررئالیسم )

 

sc0009
 فیلم  ” خورش آلو با مرغ “
حقیقت واقعیت درد و رنج است و مسرت و لذت توهم
(؟)
” یک هنر با ارزش انسان را دوباره با این حقیقت رو در رو می کند که هستی آسیب پذیر است ”  
 (Francis Bacon)
 فیلم « جدایی نادر از سیمین » به کارگردانی فرهادی در اروپا با استقبال زیادی روبرو شد و جایزه های نیز دریافت کرده است. این قیلم سیاسی فرهادی به نوعی موضوع تکراری و خسته کننده ” سنت و تجدد ” را به نمایش گذاشت. بحث سنت و تجدد بیش از صد سال است که فکر روشنفکران ایرانی را به خود مشغول کرده است و یک نوع سرگرمی برای روشنفکر ایرانی شده است.
 

کریسمس و ما زرتشتیان

 

sc0004

دیدار سه موبد از مکان تولد مسیح ( نقاشی از سال 1250 )

داستان سه ستاره شناس ( سه مغ ) از شرق که در انجیل متی ( Gospel of Matthew ) از آن نقل شده برای بیشتر خوانندگان آشنا است، اما اینجا خیلی کوتاه این روایت: در انجیل متی آمده است که سه ستاره شناس (سه مغ) از شرق پادشاه هرود را که از طرف روم به پادشاهی منطقه فلسطین منصوب شده بود ملاقات می‌کنند.

این سه مغ به هرود خبر از ظاهر شدن یک ستاره را می‌دهند. این ستاره، به باور زرتشتیان، نشان تولد یک پادشاه ( مسیح ) است. بعد از ملاقات با هرود زرتشیان با راهنمایی ستاره به مکان تولد مسیح می‌روند. هرود پس از شنیدن تولد یک نوزاد که آینده پادشاهی دارد دستور قتل تمام نوزادان تا سن ۲ سالگی را می‌دهد. این داستان موبدان زرتشتی در انجیل متی، مانند بیشتر داستان‌های مذهبی، واقعیت را بیان نمی‌کند، اما با این وجود یک حقیقت تاریخی در داستان انجیل از دیدار سه موبد از مکان تولد مسیح نهفته است. داستان تخیلی در انجیل متی از سه مغ که بین سال‌های ۸۰ تا ۱۰۰ میلادی نوشته شده است می‌تواند با سفر واقعی تیرداد، پادشاه ارمنستان (تیرداد، پسر پادشاه اشکانی بلاش یکم، حکمفرمای ارمنستان بود ) ، به روم در رابطه باشد. تاریخ نویسان خبر داده اند که تیرداد با یک سپاه ۳۰۰۰ نفری در سال ۶۶ بعد از میلاد برای ادای سوگند وفاداری به نرون ،به قیصر روم، رهسپار روم می شود. تیرداد در روم سوگند وفاداری خود را به نرون اینگونه بیان می‌کند: » خدای من، من پیش تو آمدم تا تو را مانند میترا پرستش کنم «. نرون پس از شنیدن این گفتار تحسین آمیز تیرداد روبان پادشاهی که با جواهرات زیادی تزیین شده بود به پیشانی تپادشاه ارمنستان می‌بندد. همچنین نقل شده است که تیرداد قیصر روم را با آیین میترائیسم آشنا می کند. پس از خاتمه یافتن ملاقات با قیصر روم تیرداد، نه از مسیری که از قبل انتخاب کرده بود، بلکه از اسیای کوچک به ارمنستان بازمی گردد. در انجیل متی به این راه بازگشت سه مغ اشاره شده است. تیرداد شهرت داشت که یک مغ است و پلینیوس، نویسنده رومی قرن اول میلادی، نیز این لقب مغ را به این پادشاه اشکانی داده بود. قصد نویسنده انجیل متی از دیدار سه مغ از مسیح، با توجه به اینکه میترائیسم یک رقیب جدی برای مذهب جدید مسیحیت به شمار می آمد، نشان دادن پیروزی این دین بر آیین میترائیسم است.