آیا امویان پیرو دین مسیحیت بودند ؟

 

تا زمان خلافت عبدالملک مروان (685) هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد دولت اسلام را برای عموم آشکار کرده باشد

 Before Abd al Malik we have no evidence for the public display of Islam by the State  ( Robert G. Hoyland )

معاویه در قبال شهروندان تحت فرمانروایی خود سیاست آزادی خواهانه ای به پیش گرفته بود – ” او اجازه به هر فردی داده بود آنطور که خود می خواهد زندگی کند ” – چنانکه گزارشگران آن دوره خبر داده اند

Muawiya followed a laissez-faire policy toward the conquered peoples – ” he allowed everyone to live as they wanted”- as one contemporary noted (1

به نقل از مارکس فلسفه هگل بر روی سر ایستاده و باید آنرا بر روی پاهایش قرار داد. تاریخ صدر اسلام را نیز باید از سر بر روی پاهایش برگرداند. به جای طبری که 200 سال بعد، در قرن 9 و 10، بدون ارائه یک سند از اتفاقات قرن 7 خبر می دهد می بایست به سکه ها، سنگ نبشته ها و اخبار نویسندگان مسیحی قرن 7 مراجعه کرد. سکه ها ، سنگ نبشته ها و خبرهای نویسندگان مسیحی قرن 7 این نظریه را تقویت می کنند که امویان ( لقب امویان را عباسیان رسم کردند) پیرو دین مسیحیت بودند: وقایع نامه مارونیت ( Maronite chronicle ) که تا سال 664 خبر می دهد اشاره می کند اعراب در اروشلیم معاویه را در سال 660 به پادشاهی انتخاب کردند. معاویه در جلجثته ( Golgota – تپه ای که در آنجا مسیح را به صلیب کشیدند) و در جتسیمانی ( Gethsemane – باغی که در آنجا مسیح شب قبل از به صلیب کشیده شدن عبادت کرده بود ) نیایش کرده است :

In AG 972 ( 660) , Constans‘ s 18th year, many Arabs gathered at Jerusalem and made Muawiya King and he went up and sat down on Golgotha; he prayed there , and went to .Gethsemane and went down to the tomb of the blessed Mary to pray in it. ( 2

تاریخ شناس دانشگاه یوتا Peter von Sivers ( آمریکا ) اشاره می کند : بعد از خاتمه درگیری بین عرب های شرق و غرب معاویه حدود سال 650 پادشاه اعراب سوریه عراق، ایران و مصر می شود، معاویه خود را یک پادشاه مسیحی می دانست.

What can definitely be concluded is that after an internal conflict between western and eastern Arabs around 650 Muawiya emerged as king of the free Arab lands of Syria and Iraq, as well as of the conquered lands of Iran and Agypt, Muawiya considered himself a Christian king (3

همچنین از معاویه یک سنگ نبشته از سال 663 با علامت صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی Gadara  ( ”ام قیس” در اردن ) پیدا شده است. حکاکی این نشانه مسیحیت توسط معاویه باعث تعجب تاریخ نویسان عرب گردیده ( اسلام شناسان سنتی معتقدند که نقش صلیب تحمل و بردباری معاویه در قبال مسیحیان ساکن شهر ام قیس را نشان می دهد ). سنگ نبشته معاویه به زبان یونانی نوشته شده. (4)

inschrift-11

سنگ نبشته معاویه در ’ ام قیس ‘ با علامت صلیب ( بالا، سمت چپ)

معاویه از دمشق حکمفرمایی می کرد و نه از مدینه. انتخاب دمشق شاید به علت مقبره یحیی ( John the Baptist ) که امروز به مسجد اموی شهرت دارد بود. معاویه به خود لقب امیرالمومنین ( ضرب واژه امیرالمومنین بر روی سکه ها معاویه در داربگرد فارس ) را داده بود. امیرالمومنین به معنی محافظ مومنین ( مسیحی ) و معاویه خود را موظف می دانست از مقبره یحیی در دمشق محافظت کند. ضرب سکه با نقش یجیی و صلیب در زمان معاویه در فلسطین این نظریه را تایید می کند. (5)

سکه های عرب – بیزانسی با نقش یحیی و صلیب

muawia 1
روی سکه بالا ( سمت چپ ) یک امیر عرب را نشان می دهد که سر یحیی را در دست دارد ( سمت راست
سکه ) و در سمت چپ سکه نقش صلیب ضرب شده است. روی سکه پایین ( سمت چپ ) نقش یحیی ( ؟) و صلیب ضرب شده اند

به نقل از اسلام شناس دانشگاه نیویورک Robert G. Hoyland ” معاویه خودداری کرد به مکان محمد برود، به مدینه، جای فرمانروایان عرب قبل از او . معاویه پایتخت خود را به دمشق انتقال داد.” این اسلام شناس ادامه می دهد: ” اما چرا معاویه تصمیم گرفت دمشق را انتخاب کند معلوم نیست، شاید مبتنی بر ملاحضات عملی بود، یا این حاکم عرب قصد داشت از نو شروع کند. ” 

” He refused to go to the seat of Muhammad “, that is , Medina, home to the Arab rulers before him, but preferred to make his capital at Damascus…. Mu’awiya decision might not, however, have been solely a pragmatic one. He perhaps regarded his rule as a new beginning ( 6

پاتریشا کرون (Patricia Crone ) ، اسلام شناس دانمارکی، در کتاب ” God’s Caliph “اشاره می کند که در سکه ها و سنگ نبشته های دوران معاویه نام خدا حکاری شده، اما از فرستاده خدا نامی برده نشده است. پاتریشا کرون ادامه می دهد که پیغمبر در دوران معاویه ( Sufyanid period ) در انظار عمومی نقش شناخته شده ای نداشت.

It is a striking fact that such dokumentary evidence as survives from the Sufyanid period makes no mention of the messenger of God it all. The papyri do not refer to him. The Arabic inscriptions of the Arab-Sasanian coins only invoke Allah, not his rasul; and the Arab-Byzantine bronze coins on which Muhammad appears as rasul Allah, previously dated to the Sufyanid period, have now been placed in that of the Marwanids. Even the two surviving pre-Marwanid tombstones fail to mention the rasul, though both mention Allah; and the same is true of Mu’awiyas inscription at Ta’if. In the Sufyanid period, apparently, the prophet had no publicly acknowledged rule ( 7

  پاتریشا کرون ادامه می دهد: ” سوال دوم مربوط می شود به رابطه امویان، بخصوص سفیان با مسحیت. پیش گوی های پیامبرانه (apocalypses ) سنی به یک نتیجه ای نرسید که سفیان (Sufyani ) مسیحی بودند ، اما شیعیان ادعا کردند که سفیان با یک صلیب بر گردن از بیزانس آمدند و یا هنگام اقامت (پناهندگی ) در بیزانس دین مسیحیت را قبول کردند و مسیحی شدند. شاید این یک نوع برتاختن شیعه به سلسله سفیان بود و شاید هم خاطره شیعیان از رابطه خانواده معاویه با مسیحیان بود:
 
The second question deals with connection of the Umayyads, and especially of the Sufyani, to Christanity. In Sunni apocalypses one could never come to the conclusion that the Sufyani is a Christian, but that does not necessarily mean that it is not an authentic part of the cycle as a whole. In Shia material the Sufyani is a Christian who comes from Byzantium with a cross around his neck; at another point, Umayyads who request asylum in the Byzantine Empire convert to Christianty ( though it is not done with any great enthusiansm). It could be that this is just one more attack to be laid at the door of the hated Umayyad dynasty, or it could be that it represents a genuine recollection of the connection between Muawiya and his family and Christianity (8

در سنگ نبشته ها و سکه های معاویه اشاره ای هم به اسلام نشده است. چنین به نظر می رسد، که معاویه از پیامبر مسلمانان و از اسلام اطلاعی نداشته. Hoyland اشاره می کند که معاویه ” در نظر نداشت به محمد ارجاع دهد و مشروعیت او (محمد) را تقویت کند .”

He ( Mu’awiya ) evidently did not consider that he had to refer to Muhammad to bolster his legitimacy. (9

ميسون بنت بحدل، همسر معاویه بود. پدر و خانواده ميسون بنت بحدل مسیحی بودند و معاویه یک کلیسای ترک شده در دمشق را به خانواده همسرش هدیه کرد.

So was Maisun bint Bahdal, married to the first Umayyad Caliph Mu’awiya. Her father and family remained Christians, and Mu’awiya ceded to them an abandoned church in Damascus. ( 10

از سلم ابن زیاد( Salm ibn Ziyad ) حکمران مرو ، از سال های 680 تا 684 ( دوران امویان )، نیز سکه های با نقش صلیب ضرب شده اند. ایران شناس آلمانی Heinz Gaube اشاره می کند: ” به طور قطع ضرب نقش صلیب بر روی سکه های سلم بن زیاد از مرو یک اشتباه بوده و با توجه به ساکنان مسیحی این شهر و انزجار مسلمانان از مسیحیان می بایست علت ضرب این سکه ها بررسی شوند ” . Gaube اما اضافه می کند که شاید ابن زیاد برای حفظ کردن فرمانروایی خود در مرو احتیاج به پشتیبانی مسیحیان این شهر را داشته و به همین علت نیز نقش صلیب را بر روی سکه های خود ضرب کرده است. ( 11 )

در سال 839 عبدالرحمن الغافی، خلیفه اموی در کوردوبا ( اسپانیا) یک شورای کشیشان را فرا می خواند، اما مسائل مسیحیت در دستور کار این شورا قرار نداشت. شاید به این دلیل که مسئله ای برای مسیحیت پیش نیآمده بود که این شورا آنرا بررسی کند. همچنین موضوع بحث کشیشان در این شورا خطر اسلام برای مسیحیت، آنطور که تاریخ نویسان سنتی اشاره کردند ، هم نبود، بلکه خطر فرقه Casianer بود که کلیسا را تهدید می کرد. از این فرقه که پیروان آن شهرت به ریاضت کشی داشتند اطلاع زیادی در دست نیست. اما به امکان زیاد نام این فرقه را به Johannes Cassianus نسبت می دهند که مدتی به عنوان کشیش در مصر در زمان اوگوستین قدیس ( 354 – 430 ) زندگی می کرد و آموزش بخشش اوگوستین را قبول نداشت. به طور قطع اگر اسلام تا این تاریخ ( 839) در اسپانیا گسترش پیدا کرده بود، آنطور که تاریخ نویسان اسلامی از آن خبر داده اند، می بایست در این شورا  مطرح می شد. به نظر می رسد که کشیشان در این شورا این دین جدید ( اسلام ) را نمی شناختند. برای اولین بار در سال 850 دو کشیش اسپانیایی با نام های Albar , Eulogius به دین اسلام اشاره می کنند (12)  

اسلام شناس قرن گذشته آلمان یولیوس ولهاوزن ( Julius Wellhausen ) اشاره به خبری از  تئوفانس ( Theophanes – تاریخ نویس قرن 8 بیزانسی ) با این مضمون می کند : “ حکمرانان جدید (عباسیان) در سال 755 بیشتر مسیحیان در فلسطین را به دلیل خویشاوندی آن ها با سلسله قبلی کشتند. ” اسلام شناس آلمانی ادامه می دهد ” این قابل فهم نیست که چطور می توان ادعا کرد که امویان از پیروان دین مسیح بودند. این خبر درست نیست “.

 A. M. 6243 töteten die neuen Herrscher die meisten ( Christen als ) Anverwandten der früheren ” ” Dynastie, in dem sie sie hinterlistig umbrachten zu Antipartris in Palästina. Man versteht nur nicht, wie die Umaijiden als Christen bezeichnet weden  können; es liegt ein Irrtum oder eine Interpolation vor ( 13

از ایشو یهب سوم ( Isho ‘ Yahb III ) ، اسقف مسیحیان ( نستوری) ایرانی در تیسفون بین سال‌های 649 تا 659 ، 106 نامه در دست است ( ایشو یهب سوم ). یکی از این نامه ها جواب ایشو یهب سوم به شکایت روحانیان از شهر نینوا ( Nineveh) است. این روحانیان شکایت می کنند که حاکمان تازه اعراب در نینوا از ایده مذهبی مونوفیزیت ( یعقوبی) پشتیبانی می کنند. یعقوبی ها ( فرقه ای از مسیحیت ) غسانیان سوریه بودند. این نامه نشان می هد که یعقوبی ها سوری در زمان اسقف ایشو یهب سوم در این نینوا به قدرت رسیده بودند و نه مسلمانان. همچنین این اسقف اشاره به معاویه کرده است که  ” معاویه حکمران با مدارا و بی تعصبی بود ” و ادامه می دهد:  ” شرایط برای شکوفایی ایمان صلح آمیز است.” اینجا منظور از ایمان مسیحیت است و به طور قطع اگر مسلمانان در سوریه حکمفرمایی می کردند چنین نظریه ای را یک اسقف بیان نمی کرد ( 14

یوحنای دمشقی ( John of Damascus ) ، عالم الهیات مسیحی ( 676 – 749 ) اهل سوریه بود. پدر یوحنای دمشقی سرپرستی بخش دارایی دستگاه اداری معاویه را به عهده داشت و خود او نیز مدت زمانی کوتاه در خدمت این خلیفه اموی بود. یوحنای دمشقی در کتابی با نام  “ آموزه های اشتباه “ ( De Haeresibus )  صد مورد ارتداد را توضیح می دهد. صدمین نوع ارتداد به ارتداد اسماعیلی ها ( اعراب قبل از اسلام به اسماعیلی ها نیز شهرت داشتند ) اشاره می کند. به عقیده  یوحنای دمشقی نگرش اسماعیلی ها به  دین مسیحیت اشتباه بود و یک نوع ارتداد به شمار می آمد (15) این خبر ارتداد در کتاب یوحنای دمشقی نشان می دهد که اسماعیلی ها پیرو نوعی از دین مسیحیت بودند، اما نوع اشتباه آن.

به نقل از کريستف لوکزنبرگ ( Christoph Luxenberg ) ، زبان شناس آلمانی ، سنگ نبشته های مسجد قبه الصخره ( اروشلیم ) که به دستور عبدالملک بن مروان بین سالهای (۶۹۱ – ۶۹۲) حکاری شده است نظریه مذهبی این خلیفه ( امیرالمومنین ) را منعکس می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که این نظریه عیدالملک موضوع مسیحی دارد و برای مسیحیان نوشته شده  است.  عبدالملک در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره به یک خدا در مسیحیت باور دارد و فرضیه تثلیث را رد می کند. (16) در بخش داخلی مسجد در رابطه با مقوله تثلیث این نوشته ها حکاری شده اند:

شما که کتاب مقدس دارید! در باره خدا  حقیقت را بگویید

چون که مسیح، پسر مریم فرستاده و سخن خدا است

پس به خدا و فرستاده اش ایمان بیآورید و نگویید سه

 چون که خدا یکی است – خدا را ستایش باد – چگونه ممکن است خدا یک فرزند داشته باشد

………

   خدایا ،نگهدار فرستاده خود را  و مسیح بنده، پسر مریم 

او را رستگار کن در روزی که متولد شد، در روزی که  درگذشت، و در روری که دوباره زنده می شود

…………
مسجد قبه الصخره به سبک معماری کلیسای بیزانس بنا شده و جهت مکه را نشان نمی دهد.

قبه الصخره

سنگ نبشته مسجد قبه الصخره با نام عیسی پسر مریم

نقاشی دیواری قصر امرا ( Qusayr’Amra ) در شرق اردن

. این قصر بین سال‌های ۷۱۱ تا ۷۱۵ توسط ولید، خلیفه اموی، ساخته شد. در این نقاشی تصویر یک زن نیمه برهنه در حمام، صحنه رقص، مسابقه ورزشکاران، ابزار موسیقی و شکار دیده می شوند. این نقاشی یک اثر اسلامی نیست. در اسلام به تصویر کشیدن زن ، رقص و ابزار موسیقی حرام، ممنوع است. همچنین این نقاشی دیواری شش پادشاه را نشان می دهد که به نام چهار تا از آنها ( نا خوانا)، به نام خسرو پرویز دوم ؟ و پادشاه بیزانس ؟ به زبان یونانی و عربی اشاره شده است. به نقل از Johannes Thomas ، استاد آلمانی زبان های رومی ، این نقش های دیواری در اردن به سبک مدل های مسیحی، بیزانسی و یونانی نقاشی شده اند (17) همچنین  Peter Brown اشاره می کند که نقاشی های دبواری در قصر امرا به سبک یونانی هستند:

The last pure and untroubled effervescence of Hellenistic grace ( 18

نقاشی دیوار جنوبی حمام قصر امرا

Qusayr Amra, south wall: bathing women ( fresco )

استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد Garth Fowden اشاره می کند:
این نقاشی بر خلاف معیار اخلاقیات مسلمانان است

it is clear that its decoration consciously flouted Muslim ethical norms ( 19

 تاریخ نویس آمریکایی ادامه می دهد: احتیاجی نیست از مسیحیت اطلاع داشته باشیم تا خاطره موزائیک مسیح در کاخ عمره زنده شود

No knowledge at all of Christianity was required, though, for one to be put in mind at qusayr Amra of the mosaic of Christ enthroned that occupied the vault above the emperor’s throne in the famous Chrysotriclinus audience hall at constantinople. ( 20

و کاخ عمره به طرف مکه ساخته نشده بود

The accuracy of their orientation on Makka might leave much to be desired – as was the case at Qusa (21

   در قصر هشام خربة المفجر‎ ) که به دستور هشام بن عبدالملک ( 724–743 ) در اریحا  ( فلسطین ) ساخته شد نقاشی حیوانات ، از جمله نقاشی خوک و میمون ، دیده می شوند:

In the interstices between the foliage in the Khirbat al-Mafjar entrance hall
abundant representations of animals were also found, some intact, others
fragmentary (Figs. 6-7), including pigs (boars?), cats, a monkey (?) ( 22
 
چون قران به طور منفی به خوک و میمون اشاره کرده است بعید به نظر می رسد که یک خلیفه مسلمان این دو حیوان  را به تصویر بکشد. همچنین در سقف قصر هشام  نقاشی بوتو های انگور و انگور چینی مشاهده می شوند. انگیزه نقاشی های انگور در قصر هشام رومی هستند، اما صحنه های شکار با اسب و تیر و کمان به سبک ساسانی نقاشی شده اند ( 23)
 

به نقل از مذهب شناس آلمانی کارل – هاینس اولیگ ( karl-Heiz Ohlig) مسیحیان سوریه به ساختن کلیسا در قرن 8 نیز ادامه دادند و تبلیغات پیروان این دین تا سرزمین چین هم گسترش یافت. این مذهب شناس ادامه می دهد که در هیچ مدرکی، وقایع نامه ای، یا نوشته ای از کلیسا  و کشیش های مسیجی قرن 8 اشاره ای به مسلمانان عرب نشده است. آیا می توان  تصور کرد که مسلمانان در سوریه و فلسطین حکمفرمایی می کردند، اما مسیجیان به این رویداد مهم تاریخی ( پدیده اسلام ) توجه ای نکرده باشند. ؟ (24

سکه شناس فرانسوی  Rika Gyselen  به سکه های با نقش صلیب از دوران امویان اشاره می کند. به عقیده اسلام شناسان سنتی قصد امویان از ضرب نقش صلیب بر روی سکه های خود نشان دادن تساهل و مدارا در مقابل مسیحیان بوده است.  Rika Gyselen  نیز اشاره به مدارای مسلمانان در مقابل مسیحیان می کند و ادامه می دهد که شاید برای امویان فرقی نمی کرده که چه نقشی بر روی سکه ها ضرب شود ، یا اینکه در شرایط ناآرام ایران در این دوره مسیحیان نیز توانستند سکه های خود را ضرب کنند (25 )

kreuz-1
 بخش راست: یک صلیب در وسط سکه بر روی چهار پله و در کنار، به حروف پهلوی، وآژه „  (?)Panãh – yazd
“ بخش چپ: دو صلیب در وسط سکه بر روی یک دیگر و در دور حروف ( ناخوانا ) بزبان پهلوی.

kreuz3بخش راست: نقش صلیب در وسط سکه و در کنار به خط پهلوی مخفف بیشاپور ( BYŠ ) ، مکان ضرب سکه. در بخش چپ ، در کنار، لغت عربی ” بسم الئه“

تاریخ شناس آمریکایی Clive Foss به سکه ای غیرمعمول از دوران عبدالملک مروان اشاره می کند. این  سکه  به  این دلیل معمولی نیست که در روی سکه سه شکل با علامت صلیب دیده می شود و در پشت سکه واژه “ محمد رسول الئه “ حکاری شده است (26

Unbenannt2

محمد رسول الئه Reverse.: M, abovbe : A below; legend in Arabic only

unbekannt2

Obverse.: Three standing figures holding globus cruciger,crosses on crowns, no legend

 
همچنین سکه های از دوران امویان ( قرن 7 ) با نقش صلیب در ضرابخانه بعلبک ( لبنان ) ضرب شدند (27

Fals_-_UmayyadsPseudo-Byzantine type. Umayyad Caliphate. Uncertain period (pre-reform). Minted in Baalbek (Heliopolis) in 41-77 AH / 661-697 AD. . Two standing imperial figures holding cruciform scepters; cross between heads / Large M; cross above, Greek mint name (“Heliopolis”) flanking, Arabic mint name (“Ba‘albakk”) in exergue.

واژه بعلبک به خط کوفی در زیر حرف M ضرب شده
 
سکه – و اسلام شناس آلمانی فولکر پپ ( Volker Popp) نیز اشاره می کند که نخست اعراب مسیحی ( تا مرگ مامون ) حکمفرمایی می کردند : ( 28)
——————————————————————————————-
1 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of an Islamic  Empire, Oxford University Press 2015, P. 130
2 – The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, annotated by Andrew Palmer, Liverpool University Press, 1993, P. 31

3 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279

4 – Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11

5 – Volker Popp, Maauia der Aramäer und seine Zeitgenossen. in: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig ( Hg), Vom Koran zum Islam, Berlin, 2009, P. 139

6 – Robert G. Hoyland, P.129

7 –  Paricia Crone / Martin Hinds, God’s Caliph, Religious authority in the first centuries of Islam, Cambridge university press, 1986, P. 24

8 – David Cook, Studies in Muslim Apocalyptic, Princeton 2002, p. 223

9 – Robert G. Hoyland, P. 136

10 – J. Spencer Trimingham, Christianity Among the Arabs in pre-Islamic Times, Lebanon 1990, P. 278

11 – Hans Gaube, Arabosasanidische Numismatik ,1973, P.12.

12 – Markus Gross, Karl-Heinz Ohlig, Vom Koran zum Islam, Schiler, 2009, P. 47 – 48

13 – Julius Wellhausen, Das Arabische Reich und sein Sturz , Berlin 1902, P. 345

14 – R. Duval, Iso’yaw patriarchae III., Liber epistularum. (Corpus Scriptorum christianorum orienttalium, Vol.12, Scriptores Syri II, tomus 12 ) , Löwen 1904, 182

15 – Johannes Damascenus, Über die Häresien, Kapitel 100, in: Die Schriften des Johannes von Damaskus, Bd. IV, Liber de haeresibus. Opera polemica, hrsg. von Bonifatius Kotter (PTS 22), Berlin, New York 1981, 60-67

16 – Christoph Luxenberg, Neudeutung der arabischen Inschrift im felsendom zu Jerusalem, in:Karl-HeinzOhlig / Gerd-R. puin ( Hg), Die dunklen Anfänge, Berlin, 2007, P. 124 – 147

17 – Johannes Thomas, Hellenistische Tradition im frühen Islam. In: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig, Die enstehung einer Weltreligion, Berlin, 2011, P. 111-114

18 – Peter L. Brown, The Wordld of Late Antiquity, London 1971, P. 197

19 –  Garth Fowden,Qusayr Amra, Art and the Umayyad Elite in Late Antique Syria, University of California, 2004, P. 58

20 – Fowden, P. 140

21 – Fowden, P. 141

22 – Hanna Targen, The Peopled Scrolls at the Umayyad Palace in Jericho – Some Oberservations. P. 93-104

www.arts.tau.ac.il/departments/images/stories/Journals(…/0Staragan.pdf.

23 – Johannes Thomas, P. 122

24 – Karl-Heinz Ohlig, Die dunkle Anfänge, Neu Forschungen zur Entstehung und frühen Geschichte des Islam, Berlin, 2007, P. 369 (پانوشت)

25 – Rika Gyselen, Arab – Sasanian Copper Coinage, Wien 2009، P 15

Österreichische Akademie der Wissenschaft ، Veröffentlichungen der Numismatischen Kommission – Band 34

26 – Clive Foss, Arab-Byzantine Coins, Harvard University Press, 2008, P. 63

27 – https://commons.wikimedia.org/wiki/File:Fals_-_Umayyads_%28pre-reform%29-_41-77_AH_-_Pseudo-Byzantine_type.jpg

 28 – فولکر پپ، آغاز اسلام ، از اوگاریت به سامره، چاپ اول 2014 ، ترجمه ب. بی نیاز

حمله اعراب به استان فارس، به نقل از تورج دریایی

 ” سکه ها هم زمان حکمرانان جدید و سنت های ایرانی را نشان می دهند و در زمینه تمدن بیشتر از هر سند دیگری  اطلاعات در اختیار ما می گذارند “. ( Rika Gyselen )

Coinage thus simultaneously reflects the demands of the new local rulers and local Iranian Tradition, and tells us more about the area’s civilization than any other source can ( 1

 ” وقتی طبری در باره دو قرن اول اسلام می نویسد دنیایی را تشریح می کند که اینچنین وجود نداشت، مانند نویسندگان تورات که یک دنیای خیالی را آفریدند. “

” Wenn etwa Tabari über die ersten beiden islamischen Jahrhunderte schreibt , dann schildert er eine Welt , die so nie existiert hat, genauso, wie etwa die Autoren des alten Testaments ein fiktive Vergangenheit erfunden habe ” ( 2

تورج دریایی، استاد تاریخ ( آمریکا )، در کتاب خود:

 (3) Iranian Kingship, the Arab Conquest and Zoroastrian Apocalypse

در بخش 2 (ص 35) با سرخط :

War, Blood and Conquest: The Arab Muslim Takeover of Fars   

    چگونگی حمله اعراب به استان فارس در قرن 7 (میلادی ) را توضیح می دهد (بازسازی می کند ) . هدف دریایی در این مقاله مشخص کردن تاریخ این حمله است. به  همین علت دریایی به دو منبع تاریخی استناد می کند: منبع اول اخبار طبری، بلاذری ( از قرن 9 و 10) و ابن بلخی ( از قرن 12 ) از این جنگ است .

 منبع دوم کتاب سکه شناس انگلیسی ‘ Susan Tyler-Smith ‘ است . این سکه شناس ، از جمله ، متخصص سکه های عرب – ساسانی از قرن 7 است. (4)

نخست دریایی به تاریخ ضرب سکه های یزدگرد سوم در ضرابخانه های مختلف استان فارس اشاره می کند. این سکه ها از سال 1 (632) سلطنت یزدگرد سوم تا سال 20 ( 652 – سال وفات ) این پادشاه ساسانی ضرب شده اند. سپس دریایی از سکه های عرب – ساسانی نام می برد که  اعراب در ضرابخانه های فارس ضرب کرده اند. بر روی این سکه ها واژه عربی “ جید” به معنی “خوب ” مشاهده می شود. به نقل از دریایی عرب های که سکه با واژه ” جید “ ضرب کرده اند از بصره و خلیج فارس به استان فارس حمله کرده بودند :

The conquerors not only came from Basra, but also attacked from the Persian Gulf, and by 650 C E, the literary sources state the Fars was conquered (P. 47 

fars نقشه حمله اعراب به ایران – از کتاب دریایی

 بر روی سکه های عرب – ساسانی با واژه ” جید “ اعداد 20 و 21 (سال ضرب سکه ها ) ضرب شده اند ( ص 46 ). اما دریایی ادعا می کند که سال های 21 و 20 بر روی این سکه ها برابر هستند با سال های 32 و 31 هجری (653 میلادی). 

  Year 21 = 32 H     ضرابخانه اردشیر خُرّه

  Year 20 = 31 H    ضرابخانه داراب        

 به چه دلیل سال های 21 و 20 بر روی سکه ها برابر هستند با سال 32  و 31 هجری معلوم نیست. دریایی توضیحی برای مبدل کردن این اعداد ( سال ها ) به سال هجری نمی دهد. اما به نظر می رسد که دریایی اینجا از تقویم یزدگردی استفاده کرده است.

سیستم تقویم یزدگردی

H = Hijri [ year 1 = 622 / 3 AD

YE = Yazdgard Era [ year 1 = 632 / 3 AD

PYE = Post – Yazdgard Era [ year 1 = 652 / 3 AD 

 سال 20 یزدگردی برابر است با سال 652 میلادی ( 652= 20 +632) و سال 31 هجری دریایی برابر است با سال 653 میلادی ( 653=31+ 622). سکه شناس انگلیسی ، Stephen Album، به اولین سکه های که اعراب ( با اعداد 20 و 21 ) در کرمان ضرب کرده اند اشاره می کند . به عقیده این سکه شناس این اعداد 20 و 21 سال های یزدگردی ( 652 ) هستند و نه هجری ( 642 ) .

none of these pieces are dated in the Hijri era, thus none can be earlier than YE 20  ( YE = Yazdigerd Era ( 5

در مرحله بعدی دریایی تاریخ ضرب سکه های یزدگرد سوم و عرب – ساسانی را با تاریخ حمله اعراب که تاریخ نویسان ایرانی و عرب به آن اشاره کردند مقایسه می کند که آیا تاریخ این دو منبع ( تاریخ ضرب سکه و اخبار تاریخ نویسان ایرانی و عرب ) با یک دیگر همخوان، یا مغایر یک دیگر هستند.

…. by 650  C E , the literary sources state that Fars was conquered .The question is whether or not the coins will confirm this date or suggest an alternative date for the conquest of cities in Fars ( P. 47

دریایی پس از بررسی اخبار طبری ، بلاذری و ابن بلخی به این نتیجه می رسد که تاریح حمله اعراب به استان فارس که این تاریخ نویسان از آن خبر داده اند با یک دیگر اختلاف دارند. به طور مثال، طبری خبر می دهد که اعراب در سال 30 هجری ( 652 ) به شهر اردشیر خُرّه حمله کردند، اما به نقل از بلاذری این شهر  در سال 19 (641) به تصرف اعراب درآمد. در اینجا 11 سال فاصله در اخبار این دو نویسنده از حمله اعراب به شهر اردشیر خُرّه مشاهده می شود. (ص 48 ) دریایی ادامه می دهد که به علت قیام ایرانیان علیه اعراب در این شهر ها و تسخیر مجدد آنها تعیین تاریخ دقیق فتح استان فارس مشکل است ( ص 49 ). به این قیام Susan Tyler-Smith اشاره می کند :

They were presumably struck during a revolte against the Arabs sometime after the invasions ( 6

در آخر دریایی با مقایسه این دو منبع به این نتیجه می رسد که: 1- تاریخ حمله اعراب که در کتاب های تاریخ نویسان ایرانی و عرب درج شده قدیمی تر از ضرب سکه های عرب -ساسانی است و 2 – سکه های عرب – ساسانی یک سال بعد از مرگ یزدگردسوم ( 652 ) ضرب شده اند. (ص 48 – 49 ) . این نتیجه گیری دریایی فقط با تحریف اعداد سال ها ( استفاده از تقویم یزدگردی) بر روی سکه های عرب – ساسانی امکان پذیر است.

 دو سکه شناس انگلیسی ’ جی. روث و ای. نیکیتین ‘ ( A. Nikitin و G. Roth ) در بررسی اولین سکه های عرب – ساسانی اشاره ای به سال یزدگردی بر روی این سکه ها که اعراب در سال 20 در داراب با نام یزدگرد سوم ضرب کرده بودند نکرده اند. اما اعراب داراب را، به نقل از این دو سکه شناس، در سال 644  تصرف کردند . A. Nikitin و G. Roth ادعا می کنند که این سکه در شهری ضرب شده که تحت کنترل یزدگرد نبوده : 

 These were based on the type of Yazdgad III.They do not bear Arabic inscriptions, but there is no doubt now that These coins represent Islamic coinage…….For Example, there is a drachm with the name of ,Yazdgard, of year 20, bearing the mintmark of Darabgerd (no. 1): Darabgerd was taken by the Arabs in AH 23 (644)……. It means that this coin ……… came from a city which by that time was no longer under Sasanian administration (7

همچنین ‘ Susan Tyler-Smith ، با توجه به محدود بودن ضرب سکه های یزدگرد در ضرابخانه های مختلف ،اشاره می کند که این پادشاه تمام مناطق ایران را تحت کنترل خود نداشته است :

Why the mints were so restricted is curious, one possible explanation being that yazdgerd III did not in fact fully control the whole of Iran ( 8

به نقل از دریایی ( با استناد به طبری ) اعراب  شهر اردشیر خُرّه را در سال 30 هجری ( 652) فتح کردند، در صورتیکه بر روی سکه های اعراب در همین شهر سال 21 ( 643) ضرب شده است. طبق این عدد ( سال ) بر روی این سکه ها  اعراب 9، یا 10 سال زودتر ( از باور دریایی ) در این شهر حکمفرمایی می کردند.  

J. Walker به یک سکه عرب – ساسانی از سال 20  ( سال 20 به خط پهلوی = vist ) با نام یزدگرد سوم که بر روی آن با خط کوفی واژه ” جید ” ضرب شده است اشاره می کند. ( عکس 1 ). این سکه در مرو ضرب شده است. (9) برای این سکه شناس انگلیسی سال 20 بر روی سکه سال یزدگردی ( .Y.E ) است ( 31 هجری = 653 ). اما سال واقعی ضرب این سکه سال 642 میلادی است. اعراب اولین سکه های خود ( سکه های عرب – ساسانی ) را در سال 642 ، سال وفات هراکلیوس، پادشاه بیزانس ، در ایران ضرب کردند. بعد از مرگ هراکلیوس اعراب دیگر موظف به ادامه حفظ عهد خود با بیزانس نبودند (بعد از پیروزی بیزانس بر ساسانیان در جنگ های سال  622  در ‘ ارمنستان ‘ و 682 در ‘ نینوا ‘  اعراب هم پیمان با هراکلیوس شده بودند ) و استقلال خود را با ضرب سکه در ایران اعلام کردند. جنگ به اصطلاح نهاوندی که طبری 200 سال بعد از آن خبر داه است همین استقلال اعراب ایرانی در سال 642 در ایران است.

jaid

(عکس 1 )

 سکه عرب – ساسانی سال 20 از مرو 

 همچنین Walker برای تعیین تاریخ دوران خلافت عبدالئه بن الزبیر از دو تقویم استفاده می کند: سال 53 بر روی سکه عبد الزبیر در داراب ( عکس 2 ) با لقب امیرالمومنین به زبان پهلوی ( امیری وریوشنیکان ) برای  Walker ‘ برابر است با سال 65 هجری ( سال 53 با محاسبه یزدگردی برابر است با سال 65 هجری ). اما سال 62 بر روی سکه همین خلیفه در کرمان ( عکس 3)  تغییری نمی کند. (10)

IMG

( عکس 2 )

سال 53 سکه  عبدالئه بن الزبیر ( دارب ) به سال 65 هجری برگردانده می شود

IMG_0001

(عکس 3)

سکه عبدالئه بن الزبیر ( عپدولای زوبیران) از کرمان ( سال 62 ) که به سال یزدگردی مبدل نشده

سکه عبدالئه بن الزبیر ( عپدولا امیری ورویشینکان – به خط پهلوی) با لقب امیرالمومنین از دارابگرد (سال 53 )  که به سال هجری 65  مبدل شده ( عکس 2)، به نقل از  Volker Popp  ، سکه شناس آلمانی، ( 11) و  شمس اشراق ، سکه شناس ایرانی (12) متعلق به عبدالئه بن الزبیر است. ( عکس 4 )

text

(عکس 4)

سکه  عبدالله بن الزبیر با سال 53 که شمس اشراق آنرا، مانند Walker، به سال 65 برگردانده است ( اینجا اما سال 64 هجری)

 نویسندگان عرب و ایرانی ( طبری) آغاز دوران خلافت بن الزبیر ( امیر المومنین ) را از سال 683 به بعد مشخص کرده اند و به همین علت ‘ Walker ‘ مجبور است سال  53 ( 675 میلادی) را به سال هجری 65 (687) که همان سال یزدگردی است تبدیل کند، اما سال 62 (684 ) بر روی سکه کرمان ( در کرمان بن الزبیر امیرالمومنین نبود ) در تضاد با اخبار تاریخ طبری نیست و تغییری نمی کند. همچنین ‘ Walker ‘ از یک سکه نام می برد که عبدالملک مروان در سال 60 در داراب ضرب کرده است، اما چون طبری و نویسندگان عرب خبر داده اند که عبدالملک از سال 65 به بعد حکمفرمایی می کرده ‘ Walker ‘ سال 60 را به سال یزدگردی 72 بر می گرداند، اما سال 75 بر روی سکه همین خلیفه عرب از مرو تغییری نمی کند (بر روی این سکه ، به نقل از Walker ، نام عپدولملیک ی مروانان ضرب شده است ). (13) شمس اشراق به چند سکه از عبدالملک بن مروان اشاره می کند که در ضرابخانه های مختلف در ایران ضرب شده اند. ( عکس 5 ) شمس اشراق سال های 70 و 73 سکه ها از ضرابخانه اردشیر خُرّه را تغییر نمی دهد، اما سال های 60 و 65 سکه ها از ضرابخانه دارابجرد ( دارابگرد ) را به سال های 72 و 77 یزدگردی برمی‌گرداند. به این ترتیب عبدالملک در سال 65 از تقویم یزدگردی استفاده کرده و 5 سال بعد، در سال 70، از تقویم هجریtext1

( عکس 5 )

شمس اشراق ( صفحه 84 )

شمس اشراق در پانویس صفحه 84 ادامه می دهد : ” در برخی سکه ها نیز نام خلیفه … عپدولملیک ی مروانان ضرب شده است “. 

در کلکسیون سکه ها دانشگاه عبری اروشلیم تعدادی سکه عرب – ساسانی به نمایش گذاشته شده اند (14) اینجا هم با دو تقویم مختلف تاریخ ضرب سکه ها را تعیین می کنند. بر روی یک سکه ‘ سلم ابن زیاد ‘ از ضرابخانه اردشیر خُرّه سال 26 ضرب شده است :

This coin bears the clearly legible date 26

اما به عقیده سکه شناسان کلکسیون سال 26 به معنی سال هجری ( 646 میلادی ) نیست

The numeral 26 thus makes no sense as a Hijri date since it would correspond 646 CE

         سکه شناسان ادامه می دهند: مشخص نیست که سال  26 هجری، یا یزدگردی است : ” چنانچه سال 26 یزدگردی باشد برابر است با 37 هچری و سال بعد از یزدگردی برابر است با 58 هجری. ” (عکس 6)

If it was a date in the Yazdgerd era, we arrive in 37 AH; and even a post-Yazdgerd date woud equal only 58 AH

img003

( عکس 6)

اینجا هم تاریخ ضرب سکه سلم بن زیاد ( سال 26 ) در ضرابخانه شهر اردشیر خُرّه با خبر طبری از حمله اعراب به این شهر در سال 652 مطابقت نمی کند و به همین علت نیر برای سکه شناسان سال 26 نامشخص است. ( اعراب، با استناد به سکه سلم ابن زیاد، 6 سال زودتر از خبر طبری در اردشیر خُرّه جکمفرمایی می کردند) در همین کلکسیون سکه دیگری از ‘ سلم ابن زیاد ‘ مشاهده می شود. این سکه در سال 67 در بلخ ضرب شده است. برای سکه شناسان دانشگاه عبری سال 67 مشخص ،سال هجری است. سال 67 در تضاد با اخبار طبری نیست. (عکس 7 )

img005

( عکس 7)

منطقی به نظر نمی رسد که اعراب برای تعیین سال ضرب سکه های خود از دو تاریخ مختلف (یزدگردی و هجری ) استفاده کرده باشند و به همین علت نیز برای ‘ Walker ‘به کار گرفتن این محاسبه دوگانه سال ها بر روی سکه ها مشکوک به نظر می رسد. این سکه شناس اشاره می کند که: تاریخ بسیاری از این سکه ها با اخبار تاریخ نویسان سنتی همخوان نیستند.

 The importance  of the coins lies in their providing us with contemporary date for corroborating, supplementing, or at times correcting the historians. Even so there are numerous case where the coin evidence cannot be reconciled with the historical tradition.” (15

با تاریخ هجری، یا یزدگردی بر روی سکه های یزدگرد سوم Susan Tyler-Smith ( مرجع دریایی ) هم مشکل دارد :

The coins dated 25-35 are more difficult to explain. They could be expressing yazdgerd Era dates, or, in the case of the pieces dated 29-35, Hijira dates. They could also be meaningless

Tyler – Smith برای حل این مشکل ضرب سال ها بر روی سکه ها دو نظریه ارائه می دهد :

           یا این سکه ها زمانی ضرب شدند که اهالی شهر علیه اعراب قیام کرده بودند و بر روی سکه ها سال یزدگردی را ضرب کردند :

the coins could have been struck by town in revolt against the Arabs in which case they would probaly have used YE date

و یا اعراب از هر دو تاریخ استفاده کردند، هجری و یزدگردی:

Alternatively they could be Arab issues using either YE and / or Hijira dates ( 16

به درست بودن این تعویض ( شعبده بازی ) سال های یزدگردی و هجری بر روی سکه ها شمس اشراق نیز تردید دارد، تردید به این علت که بر روی سکه ها ، بدون نام بردن از یک دوره یزدگردی، یا هجری، فقط یک عدد ( سال) ، ضرب شده است: ” وقتی ضرب سکه های عرب ساسانی آغاز شد ابتدا تاریخ یزدگردی ( بر مبداء شروع سلطنت یزدگرد ) بر آنها زده می شد و پس از مدتی تاریخ این سکه ها به هجری قمری ضرب گردید و نام حاکم نیز بر آن افزوده شد و چون نشانه ای که آشکار سازد تاریخ سکه ها یزدگردی است یا هجری بر آنها زده نشده ، در مورد برخی از سکه های سالهای نخستین گاهی تردید هست که آیا مبداء تاریخ سکه کدام یک از دو تاریخ یاد شده است. ”  ( شمس اشراق، ص 66 )

ایران شناس آلمانی ‘ Heinz Gaube ‘ در جدول سکه های عرب – ساسانی به شش سکه از سال 20 ( 642 ) اشاره می کند که اعراب در ضرابخانه های مختلف در ایران ضرب کرده اند ( Prägetabelle – ورق تاشده در آخر کتاب ) . (17) همچنین  Walker از یک سکه خبر می دهد که اعراب در سال 20 در سیستان ضرب کرده اند ( Walker , P. 4). اما Gaube و Walker ادعا می کنند که سال 20 بر روی سکه ها سال یزدگردی (652 ) است .

اسلام – و تاریخ شناسان سنتی برای تطبیق دادن سال های ضرب شده بر روی سکه های عرب – ساسانی با اطلاعاتی که نویسندگان عرب و ایرانی ( طبری ) از زمان حکمرانی خلیفه ها و فرمانداران عرب داده اند در کنار تقویم سال هجری  ( سال اول = 3 / 622  میلادی ) یک تقویم ساختگی ( تقلبی ) یزدگردی محاسبه کردند. حال سکه شناس انگلیسی  Stephen Album و دریایی با این تقویم یزدگردی تاریخ خود از تصرف دارابگرد را می سازند: ” دارابگرد در سال 22 هجری به تصرف اعراب درآمد، تاریخ 20 بر روی سکه نمی تواند تاریخ واقعی هجری باشد …. این سکه در طی، یا مدت زمانی کوتاه بعد از سال یزدگردی ضرب شده است.”

Since Darabjird was conquered by the Muslims in AH 22 at the earliest…, the date 20 on this could not possibly be an authentic Hijri year…These coins were struck during or very shortly after the year YE 20 ( 18

معنی ساده نظریه  Stephen Album  این است که اگر تاریخ یک سکه با تاریخ ( اخبار ) ذکر شده نزد طبری، بلاذری و …همخوان نباشد، مانند Walker و Gaube ،با تقویم یزدگردی ( اضافه کردن 12 سال به سال هجری ) آنرا همخوان می کنیم . 

اما دلیلی نبود که اعراب تاریخ ( سال ) یزدگردی را برای ضرب بر روی سکه های خود انتخاب کنند، اعراب خود تقویم داشتند. به این تقویم عربی ( سال عربی ) معاویه در سنگ نبشته ای ( عکس 8 ) اشاره کرده است :

inschrift-11

( عکس 8)

سنگ نبشته معاویه در ’ ام قیس ‘ با علامت صلیب ( بالا، سمت چپ)

( Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11)

ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :

  In the day of ‘Abd Allah Muawiya ‘, the Commander of the faithful, the hot baths of the  people  there were saved and rebuilt by Abd Allah son of Abuasemos (Abū Hāšim) the Counsellor , on the fifth of the month of December , on the second day, in the 6th year of the indiction, in the year 726 of colony, according to the Arabs the 42nd year, for the healing of the sick, under the care of Ioannes , the official of Gadara 

این سنگ نبشته به مناسبت بازسازی و ترمیم یک حمام قدیمی ( از دوران تسلط یونانیان ) در شهر  Gadara ( ام قیس – اردن ) در دوران فرمانروایی معاویه حکاری شده است. سنگ نبشته به زبان یونانی است و در سمت چپ ( بالا ) نقش صلیب دیده می شود. سه تاریخ در این سنگ نبشته به زمان بازسازی حمام ام قیس اشاره می کنند : تاریخ مالیات بیزانس ( اشاره به تاریخ بیزانس نشان می دهد که معاویه تا این تاریخ، تا سه شنبه ، پنج دسامبر 662 نایب، یا متولی بیزانس در سوریه بوده )، تاربخ محلی “ ام  قیس “، ( the year 726 of colony ) و سال 42 عرب ها ( according to the Arabs the 42nd year). سال 42 عرب ها سال خورشیدی است و نه سال قمری – اسلامی. تاریخ 726 شهر ” ام قیس ” را می توان مشخص کرد. ام قیس و 10 شهر دیگر در تاریخ  4 /63 قبل از میلاد به تصرف روم درآمدند و در همین سال نیز سکه سال یک این شهر ضرب شد. سکه سال یک “ ام قیس” در کلکسیون یک صومعه در شهر اروشلیم نگهداری می شود. (19) بنابراین سال 726 در سنگ نبشته برابر است با سال 662 میلادی و سال یک عرب ها برابر با سال 622. معاویه از سال عرب ها نام برده است و نه از سال هجری ( اعراب از سال هجری و اتفاقات هجرت بعد از انتشار کتاب زندگی نامه پیامبر اسلام از ابومحمد عبدالملک بن هشام – درگذشت 834 – باخبر شدند ) ,

    اسلام شناس دانشگاه نیویورک Robert G. Hoyland  اشاره می کند که این سال عرب ها توضیح نمی دهد که چه اتفاقی منشاء این تقویم است:

Patently a new movement had been born, but its nature is unclear. Papyri and inscriptions are dated according to ‘ the Year….’  or ‘ the year according to the Arabs ( kat’ arabas), and many East Syriac texts according to ‘ the Year…. of the rule of the Arabs’ but without it being explained what was the event that inaugurated this calendar ( 20

Peter von Sivers , تاریخ شناس دانشگاه Utah معتقد است که معاویه بعد از درگپری ها بین اعراب شرق و غرب حدود سال 650 در سوریه ، عراق ، ایران و مصر، به قدرت می رسد. معاویه، با توجه به نقش صلیب، خود را یک پادشاه مسیحی می دانست و این سنگ نبشته قدیمی ترین تقویم اعراب است :

What can definitely be concluded is that after an internal conflict between western and eastern Arabs around 650 Muawiya emerged as king of the free Arab lands of Syria and Iraq, as well as of the conquered lands of Iran and Agypt. Muawiya considered himself a Christian king……This inscription , identifying Muawiya as ist Sponsor, commemorates the completion of the bath’s restoration…..It shows a cross and bears the date of 42 ” according to the era of rhe Arab.” To my knowledge, this is the earliest documentation of the Arab calendar by an Arab ( 21

  اما چرا سال 622 برای معاویه سال یک عرب ها بود: در این سال با شکست ارتش خسرو دوم پرویز از بیزانس در ارمنستان و عقب نشینی ساسانیان از اروشلیم و سوریه اعراب این مناطق توانستند آزادی خود را به دست آورند. برای Peter von Sivers پادشاهی امویان در سال 622 ، بعد از آزادی اعراب منطقه شمال ، آغاز می شود :

the Umayyad Arab Kingdom…… arose in the years following 622, after the northern arabs hat gained their freedom from the Sassanid Empire, as it was embroiled in its final showdown with Rome. ( 22

  تاریخ نویس شهر انطاکیه ،یعقوب ادسایی، ( 640 – 708) ) به اهمیت این سال برای عرب ها  اشاره می کند” شاهنشاهی اعراب ، که ما آن را طی ها ( Tayyaye ) می نامیم در سال 11 هراکلیوس ، پادشاه رومی ها و خسرو، پادشاه ایرانیان در سال 31 ( 622 / 621) آغاز شد ” و ” اعراب حمله خود را به سرزمین فلسطین آغاز کردند (626 -627) ، تا اینکه معاویه صلح را برقرار کرد. “

The kingdom of the Arabians (arbaye ), those whom we call tayyaye, began when Heraclius, king of the Romans, was in his 11th year and Khusrau, king of the Persians, was in his 31st year ( i.e., 620-21 C.E ) and 626 – 27 C,E.: The Arabs  began to carry out raid in the land of Palestine ( 23

 اعراب حداقل 8 سال قبل از جنگ باصطلاح یرموک در فلسطین حکمفرمایی می کردند. باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni از تحقیقات حفاری در  ” ام قیس ” خبر می دهد که اثر، یا نشانه ای از حمله اعراب در این شهر یافت نشده است. ( ام قیس در نزدیکی رودخانه یرموک قرار دارد ) این باستان شناس اشاره می کند که ساختمانی که بتوان آنرا در این شهر به دوره اولیه اسلام  نسبت داد نیر حفاری نشده است :

While the Arab conquest left no traces on urban structures at Gadara, no major construction are attributed to Early islamic period

 Avni ادامه می دهد که نوسازی کلیساها در این شهر تا اواسط قرن 8 ادامه داشت  :

The prosperity of Gadara as a Christian city is evident from the continuous renovation of churches at least until the middle of the eighth century ( 24

حداقل تا اواسط قرن 8 مذهب اسلام در ” ام قیس ” پدیدار نگشته بود .

اعراب نخست در سوریه در سال  622 میلادی به قدرت رسیدند. همین سال اول عرب ها ( 622 ) بر روی سنگ نبشته معاویه برای سکه های عرب – ساسانی قرن 7 در استان فارس و شرق ایران نیز معتبر است. سال 20 ( سال 20 عرب ها ) بر روی سکه عرب – ساسانی برابر است با سال 642 ( 642= 20 + 622 ) و نه سال 653 یزدگردی. عرب های که در سال 642 میلادی در فارس سکه ضرب کردند از بصره، خلیج فارس ، یا شبه جزیره عربستان به ایران حمله نکرده بودند، این اعراب ایرانی بودند که قرن ها در ایران زندگی می کردند ( سقوط ساسانیان ) و پس نابودی ارتش ساسانیان در جنگ با بیزانس توانستند نخست در قسمت های از ایران به قدرت برسند. حکمرانان عرب قرن 7 در ایران نام و لقب امیرالمومنین خود بر روی سکه های با نماد زرتشی آتشکده را به زبان پهلوی و نه عربی حکاری کردند. عبدالملک بن مروان نام خود بر روی سکه مرو را به زبان پهلوی ” عپدولملیک ی مروانان ” حکاری کرده است (عبدالملک بن مروان نام عربی است که طبری و نویسندگان عرب دو قرن بعد به این خلیفه داده اند ). عپدولملیک ی مروانان از مرو و عرب ایرانی بود ( عپدولملیک ی مروانان ) و شاید به همین دلیل، به دلیل ایرانی بودن این اعراب بود که زبان فارسی، بر خلاف زبان مصری ها و کشور های شمال آفریقا، عربی نشد. سکه سال 20 از مرو نیز نشان می دهد که این عرب های ایرانی در سال 642 ( سال جنگ فرضی نهاوند) در این منطقه نیز حکمفرمایی می کردند.  اسلام و – تاریخ شناس انگلیسی Daniel W. Brown می نویسد که حکمرانان عرب جایگزین فرمانروایان بیزانسی و ساسانی شدند، بدون آنکه دستگاه اداری، مذهب، اقتصاد و فرهنگ منطقه تغییری کند:

The conquests replaced the top rung of the Byzantine and Sasanian ruling classes with Arab, but they did not immediately or violently alter the administrative, religious, economic, or cultural landscape of the Near East

این تاریخ شناس ادامه می دهد:  هیچ سندی که نشان دهد نهاد های های سیاسی تغییر کرده باشند در دست نیست، فقط زبان حکمرانان عربی شد و تولید شراب و گوشت خوک نیز ادامه داشت :

Neither do we find evidence of dramatic change in the law political institution of the conquered teritories in the years immediately following the conquests. What did change was the ruling class. The new rulers spoke Arabic…….  production of wine continued unchanged, and pig continued to be raised and slaughtered in increasing numbers ….. until 695- sixty years into Arab rule ( 25

همچنین تاریخ نویس دیگر انگلیسی Rebecca Darley ( دانشگاه بیرمنگام ) یادآور می شود که اسناد آغاز اسلام کامل نیستند و ما اطلاع صحیحی از این دوره نداریم ، اما به نظر می رسد که اعراب پیروز خواهان تغییر تشکیلات اداری و آئین های مذهبی نبودند:

The historical sources for the rise of Islam are fragmentary and often unclear, as is our understanding of Islam in its earliest period, but it seems clear that the earliest Arab conqueros were uninterested in disupting existing adminstrative and religious practices in their territories, ( 26

  یشوع یهب سوم ( وفات 659 ) اسقف نینوا ( 628 تا 637 )، اسقف اربیل ( 637 تا 649 ) و از سال 649 تا 659  اسقف اعظم در نامه ای ( نامه 14C ) به سیمون ، اسقف مسیحیان در رام اردشیر ( استان فارس) ،اشاره می کند که اعراب خواهان تغییر  مذهب مسیحیان نبودند .

.این نامه ، به نقل از Philip Penn ، بین سال های 649 تا 659 نوشته شده.
 
Issho’yahb clearly wrote Letters 14C ( Rev Ardashir ) and 15C in the last decade of his life, while he was catholicos ( 649 – 659 )
 
در این نامه یشوع یهب به اعرابی اشاره می کند که در فارس به قدرت رسیده بودند. یشوع یهب سوم می نویسد: “ این اعراب پیش ما ( در اربیل ؟) نیز هستند ، اعراب نه فقط دشمن مسیحیت نیستد، بلکه آنها ایمان ما را ستایش می کنند ، به کشیش های ما احترام می گذارند و به کلیسا ها کمک می کنند. اعراب سعی نکردند مذهب مسیحیان را در رام اردشیر تغییر دهند و فقط از شهروندان مسیحی خواستند که از نصف املاک خود صرفنظر کنند“ :

To Simon, the bishop of Rev Ardashir
From Isho’yahb to our honored brother Mar Simon, the metropolitan bishop of Rev Ardashir.. Greeting in our Lord.

For also these Arabs to whom at this time God has given control over the world, as you know , they are [ also here ] with us. Not only are they no enemy to Christianity, but they are even praisers of our faith, honorers of our Lord’s priests and holy ones, and supporters of churches and monasteries. Indeed , how did your people of Mrwny‘ abandon their faith on pretext of [ the Arabs‘ ] ? And this when , as even the people of Mrwny‘ say, the Arabs did not force them to abandon their faith but only told them to abandon half of their possessions and to hold on to their faith ( 27

دریایی معتقد است که اعراب در سال 652 استان فارس را تصرف کردند و در اینصورت می بایست نامه یشوع یهب سوم بین سال 652 تا سال 659 ،سال وفات یشوع یهب سوم، نوشته شده باشد، اما این اسقف نینوا و اربیل در نامه خود اشاره ای به قیام، یا ناآرامی در استان فارس نکرده است. 
از طرف دیگر استاد تاریخ دانشگاه یوتا ( آمریکا )، Peter von Sivers ، در رابطه با این نامه یشوع یهب سوم می نویسد:

از این نامه یشوع یهب سوم چنین برداشت می شود که ” اعراب مومئن در آخر دروه باستان وابسته به فرقه نستوری بودند“.

Ischoyahbs Brief….repräsentiert die wohl früheste Dokumentation der Zugehörigkeit der arabischen Gläubigen zum Umfeld der nestorianischen Konfession in der Spätantike ( 28

حفظ نمادهای زرتشت و استفاده از خط پهلوی بر روی سکه ها عرب – ساسانی ناشی از بی توجه ای، یا بی علاقه ای اعراب به تغییر این نشانه های ایرانی نبود، بلکه ، به نقل از اسلام شناس آلمانی Seven Kalisch، این اعرابی که جانشین ساسانیان شدند وابسطه به طبقه بالا ی اعراب بودند و بشدت تحت تاثیر ایرانیان قرار داشتند.

In diesem arabischen Reich gibt es keine Ablösung der Araber durch Iraner, sondern einer iranisch geprägte arabische Oberschicht, die die Nachfolge der Sassanieden antrat ( 29

      شرق شناس آلمانی یولیوس  ولهاوزن ( Julius Wellhausen ) اشاره می کند که اعراب خودشان را تطبیق دادند و این احساس را داشتند که مانند بومی ها هستند، همانند خراسانی ها. آنها مثل ایرانی ها شلوار می پوشیدند ، شراب می نوشیدند، نوروز و مهرگان را جشن می گرفتند .

Die Araber akklimatisirten sich, sie fühlten sich mit den Landeskindern eins in der gemeinsamen Provinz, als Churasanier. Sie trugen Hosen wie die Iranier, Tranken Wein; feierten Neuruz und Mihrigan; (30

نگهداری نماد ها زردتشتی و برگزاری جشن ها نشان دهنده ادامه سنت های ایرانی ( مذهب زرتشت ) بود که با به قدرت رسیدن عرب های ایرانی در ایران تغییری نکرد.

به نقل از Fergus Millar سنگ نبشته و سکه نماد های هویت هستند .

  in formal public documents such as inscription and coins ( the most deliberate of all symbols of public identity )  (31

اگر مسلمانان شبه جزیره عربستان با فرهنگ، با ایدئولوژی اسلامی به ایران حمله کرده بودند می بایست بر روی سکه های خود نماد های عربی، اسلامی را ضرب می کردند.  

 در آرشیو کتابخانه دانشکده ایران شناسی دانشگاه برلین 40 سند به خط پهلوی از نیمه دوم قرن 7 نگهداری می شوند. 29 سند بر روی چرم نوشته شده اند و باقی بر روی کتان. ( 32 ) :

    جالب توجه سند شماره 3 است 

pahlavi

سند شماره 3     

IMG-20160310-WA0003

             آوانگاری سند شماره 3

در سطر 3 ماه تیر در سال  31 ( سال یزدگردی) نوشته شده که برابر است با سال 662 میلادی.

در سطر 6 دستور سازماندهی 1000 مرد داده شده .    

در سطر 8 واژه” xwadāy ī Ērān – خْوَداى ایران ” ، یا فرمانروای ایران دیده می شود.

 به نقل از Ilya Yakubovich ، پژوهشگر زبان های فارسی و هندی در دانشگاه ماربورگ آلمان ، معلوم نیست که منظور نویسنده از واژه ” خْوَداى ایران ” مسلمانان جدید هستند یا ساسانیان :

Particularly intriguing is the mention of xwadāy ī Ērān “lord of Iran” in Document 3, whom
one is apparently requested to support with a large number of men (p. 15). Is this is a reference to new Muslim authorities or to the old Sasanian dynasty that still claimed loyalty of some of its former subjects

اما این زبان شناس همچنین اشاره می کند که اسناد به خط پهلوی دانشگاه برلین نشان نمی دهند که اعراب در ایران حضور داشتند و ادامه می دهد که دستگاه اداری ساسانیان همچنان به کار خود ادامه می داد:

The documents are dated to the interval of the years 30 and 49, presumably of the Yazdegerd era starting in 632 a.d., which places them in the second half of the seventh century a.d., in the period after the Arab conquest of Iran. Palaeographic data do not contradict this dating, while radiocarbonan alysis broadly confirms it (p. xv). It is therefore remarkable that the published texts appear to make no reference to the Arab presence in Iran (cf. the Bactrian documents of the eighth century a.d., which frequently mention the Arabs). One remains under the impression that the old Sasanian administration continued for a while to function essentially independently from the new structures installed by the occupiers ( 33

  با اینکه پاپیروس های دانشگاه برلین اشاره ای به بودن اعراب در ایران نمی کنند Robert G. Hoyland, استاد اسلام شناسی دانشگاه نیویورک, ادعا می کند که اعراب در سال 663 به پیشروی خود ( در ایران ) ادامه دادند و پیروز سوم، آخرین پادشاه ساسانی, مجبور به عقب نشینی شد و به چین پناه برد.

Peroz III…. begged and cajoled the Turks and  Chinese to give him troops and during the first Arab civil war ( 656 – 60 )…. However, in 663 the Arabs resumed their easward advance, forcing the young prince to retreat and seek refuge in the Chinese capital ( 34

در مقاله دریایی نه فقط تبدیل سال عربی به سال یزدگردی بر روی سکه ها با واقعیت های تاریخی مغایرت دارد، بلکه اخبار تاریخ نویسان ایران و عرب از حمله اعراب به فارس نیز صحت ندارند. دو باستان شناس اسرائیلی ‘ Yehuda D. Nevo and Judith Koren ‘ اشاره می کنند که  یافته های باستان شناسی و سکه ها اخبار تاریخ نویسان سنتی را تایید نمی کنند :

Wasbrough ( was an American historian) considered that the ” hard facts ” necessary for comparison are simply not available; we submit that they are, from archaeology, numismatics and epigraphy, and that Research in These fields does not in fact corroborate the ” traditional ” account of the rise of Islam and the early Arab state, but presents a different Picture of seventh-century history,..( 35

به سخن دیگر، تعریف های تاریخ نویسان سنتی ایرانی و عرب مغایر ”  دلیل ها در سنگ ” هستند:

Historical descriptions versus  “arguments in stons ” (36

طبری و بلاذری حدود 200 سال و ابن بلخی 450 سال بعد، بدون ارائه یک سند، از این حمله (به فارس ) خبر داده اند. ( معمای طبری )  این نویسندگان  عرب و ایرانی ادعا می کنند که اخبار ( اسناد زنجیره ای) خود را از افراد موثقی بدست آوردند. اسلام شناس انگلیسی Michael Cook  در کتاب ” محمد ” اشاره می کند که تاریخ  سنتی و  اسناد  زنجیره ای ساختگی ( تقلبی) هستند:

Such chains of authorities are in fact a salient characteristic of Muslim Tradition in General….. and a spurious Tradition will be equipped with a spurious chain ( 37

  Seven Kalisch ( اسلام شناس آلمانی ) معتقد است : ” درست به این علت اسناد رنجیره ای را رایج کردند که بتوانند بهتر شرایط واقعی را پنهان کنند. “

Der Isnad wurde ja gerade eingeführt, um die wahren Verhältnisse besser verschleiren zu können( 38

بلاذری به طور دقیق به حمله اعراب به شهر ” قیصریه دریایی ” ( قیصریه فلسطین) اشاره می کند. به نقل از این تاریخ نویس اعراب ، به فرماندهی معاویه، قیصریه دریایی را  به مدت 7 سال محاصره کردند. سرانجام  در سال 641، یا 642 اعراب با کمک یک شهروند یهودی از یک تونل وارد شهر شدند و پس از سه روز جنگ حونین قیصریه فلسطین را تصرف می کنند. تونلی که بلاذری از آن نام برده است می تواند یک آبراهه ( کانال آب ) که رومی ها آنرا ساخته بودند باشد. باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni اشاره می کند که تحقیقات باستان شناسی در تضاد با اخبار تاریخ نویسان هستند و ادامه می دهد:  ” در حفاری ها  در شهر قیصریه فلسطین هیچگونه آثار خرابی از حمله اعراب مشاهده نمی شود “.

In contrast to the clear-cut historial narrative, the archaeological record shows no direct evidence of damage or destruction (39

به همین علت در باستان شناسی سوریه – فلسطین از پیروزی نامرئی مسلمانان نام برده می شود

in fact, the arrival of Islam in the town of Syria – Palestine was archaeologicalally invisible ( 40

   اسلام شناس دانمارکی ‘ پاتریسیا کرون ( Patricia Crone ) معتقد است که اخبار ( روایت ) داستان سرا های سنتی افسانه هستند: 

Now it has Long been recognized that some of our evidece on the rise of Islam goes back to storytellers; but it is usually assumed that the the storytellers simply added some legends and fables to a basically Sound Tradition that  existed already,….( 41

 اسلام شناس آلمانی ‘ Albercht Noth ‘ در مقاله ای به خبر طبری، بلاذری و مسعودی از حمله اعراب به اصفهان اشاره می کند که منبع خبری تمام این تاریخ نویسان یک شهروند بصره ای با نام ’ حماد بن سلمه ’ ( وفات 784 ) است. ( تاریخ شفاهی ) حماد بن سلمه 100 سال بعد ( 750 )، بدون نام بردن ار منبع خبری خود، از اتفاقات قرن 7 خبر می دهد.( 42) این اسلام شناس معتقد است که استفاده از منابع سنتی ( اخبار و موضوعات تاریخ نویسان سنتی ایرانی و عرب ) به عنوان اسناد تاریخی برای بازسازی گذشته غیر ممکن است:

daß man in der frühislamischen Überlieferung mit Traditionen zu rechen hat, die nichts anderes sind als ein Konglomerat gängiger Erzählmotive, die folglich als historische Quelle für den Tatbestand, die sie schildern, nicht verwendet werden können (43

. همین نظریه را نیز پاتریسیا کرون بیان می کند که اسناد اسلامی اوایل اسلام را نشان نمی دهند:

Virtually all accounts of the early development of Islam take it as axiomatic that it is possible to elicit at least the outlines of the process from the Islamic sources. It is however well known that these sources are not demonstrably early ( 44

به عقیده ’ پاتریسیا کرون ‘ می توان با اندک  امیدی سرآغاز تاریخ اسلام را بازسازی کرد، اگر ما، بدون رجوع به اسناد اسلامی، به یافته ها و اکتشافات از حفاری ها ( باستان شناسی ) و به پاپیروس ها از این دوره استناد کنیم:

Without correctives from outside the Islamic tradition, such as papyri, archaeological evidence, and non- Muslim sources, we have little hope of reconstituting the orginal shapes of this early period. (45

دریایی مقاله خود از حمله اعراب به فارس را بسیار هیجان انگیز نوشته است. نویسنده از خون، جنگ، حمله از خلیج فارس و بصره، قیام شهروندان ایرانی، قتل حکمران عرب و در آخر از فتح استان فارس خبر می دهد. با این مقاله، یا درست تر ، با این فیلمنامه دریایی می توان یک فیلم (فانتزی) جنگی تهیه کرد. 

——————————————————————————————————————

 1 – Sources pour L’ histoire et la geographie du monde iranien (224-710). Res Orientales. Vol. XVIII, 2009, P.144

2 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum isnad – Ein Beitrag zum Verständnis islamischer Geschichtskonstruktion, in: Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg), Die Entstehung einer Weltreligion III, Berlin /Tübingen, 2014, P. 330

3 – Iranian Kingship, the Arab Conquest and Zoroastn ApocalpseThe History of Fars and Beyond in Late Antiquity ( 600- 900 CE

4 – Tyler-Smith, Susan, Coinage in the Name of Yazgerd III ( AD 632-651) and the Arab Conquest of Iran

5 -Stephan Album and Tony Goodwin, Sylloge of islamic coins in the Ashmolean, Volume 1, The per-reform coinage of the early islamic period, Oxford, P. 5

6 – Tyler-Smith, Susan, Coinage in the Name of Yazgerd III  ( AD 632-651 ) and the Arab Conquest of Iran. The Numismatic Chronicle ( 1966-) Vol. 160 ( 2000), P. 149

7 – Aleksander Nikitin and Günter Roth, “The earliest Arab-Sasanian coins”, Numismatic Chronicle, v.155. London, Royal Numismatic Society, 1995, pp.131-134 

8 – Tyler-Smith, Susan, P. 140

9 – J. Walker, A Catalogue Of The Muhammadan Coins In The BritishMuseum, 1941, Volume I، Arab-Sassanian Coins,  London 1941. P. 3

10 – J. Walker, P. 30-33

11 – Karl-Heinz Ohlig / Gerd-. Puin (H.g), Die dunklen Anfänge, Berlin, 2007, P. 60

12 – شمس اشراق، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان 1369، ص. 88 

13 – J.Walker, P. 28-29

14 – Sylloge Nummorum Sasanidarum Israel, Nikolaus Schindel, Wien 2009, P. 15-16

15 – J. Walker, xxviii

16 –  Susan Tyler-Smith, P. 142

17 – Heinz Gaube, Arabosasanidische Numismatik, Braunschweig 1973. Falttafel mit Tabelle

18 –  Stephen Album, P. 5 – 6

19 – Augustus Spijkermann, The Coins of the Decapolis and provincia Arabia, Jerusalem 1978. P. 128-29, No. 1

20 – Robert G. Hoyland، Seeing Islam as others saw it. A survey and analysis of the Christian, Jewish and Zoroastrian writings on Islam. Princeton 1997, P. 547

21 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279

22 – Peter von Sivers, P. 279

23 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam. New York 2003, p. 129

24 – Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014, P. 221

25 – Daniel W. Brown ,  A new Introduction to Islam, united kingdom,2009 , P. 110

26 – Rebecca Darley, Faith, In: Minerva, The international Review of Ancient Art & Archaeology, January/ February 2014, P. 42

27 – Issho’yahb

28 –  Peter von Sivers

29 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum Isnad, In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 339

30 – Julius Wellhausen, Das arabische Reich  und sein Sturz, Berlin 1902, P. 307

31 – Fergus Millar, The Roman Near East , 31  BC – AD 337, Cambridge/Mass. 2001, P. 230

32 – Dieter Weber, Berliner Pahlavi – Dokumente, Zeugnisse spätsassanidischer Brief- und Rechtskultur aus frühislamischer Zeit, Wiesbaden, 2008, Einleitung, P. 15, Tafel III

33 – Ilya Yakubovich, in: Journal of the American Oriental Society 132.1 (2012), P. 116

34 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of an Islamic Empire, Oxford University Press 2015, P. 87

35 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren,  Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 91

36Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach,  Oxford University Press, 2014, P. 6

37 – Michael Cook, Muhammad ( Past Master), Oxford 1983, P. 64

38 – Seven Kalisch, P. 344

39 –  Gideon Avni, P. 316 – 317

40 –  Robert M. Kerr, Die blauen Blumen von Mekka – Von Ismaels Stadt zum Heiligtum der Ismaeliten. in : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 54

41 – Patricia Crone,  Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987, P 225

42– Albrecht Noth, Isfahan-Nihawand, Eine quellenkritische Studie zur frühislamischen Historiographie: In ZDMG, 118 ( 1968 ), P. 274 – 275

43 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen frühislamischer Geschichtsüberlieferung, Teil I: Themen und Formen, Selbstverlag des Orientalischen Instituts der Universität Bonn, Bonn 1973, P. 182

44- Patricia Crone, Hagarism, Cambridge 1977, P. 3

45 – Patricia Crone, Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987  P. 230

تورج دریایی و سقوط ساسانیان

sasanian

 

وقتی بعضی از حاجریون مراسم عشای ربانی را از مناظق بیزانس بیرون راندند

” Once there were some Hagarenes who carried off the Eucharist from Byzantine territory “

( Jacob of Edessa, Second Letter to John the Stylite )

لغت حاجریون بیشترین اصطلاحی بود که یعقوب برای نامیدن این مردم بیان کرد که ما به آنها مسلمانان می گوییم

The word ‘ Hagarenes ‘ was the most common term Jacob used to speak of people whom we would call Muslims  ( Michael Philip Penn, Envisioning Islam, Philadelphia, 2015)

یکی از ویژگی های تاریخ نویسان و اسلام شناسان سنتی تفسیر دلبخواهی از اسناد دوران اولیه اسلام ( قرن 7 و 8 ) است. به طور مثال اگر سندی از این دوره به یک کشتی اشاره کرده باشد برای تاریخ نویس معاصر یک جنگ دریایی است، یا اگر سند اشاره کند که در منطقه ای ناآرامی های پیش آمده اند تاریخ شناس خبر از جنگ داخلی می دهد و اگر اشاره به یک نبرد نا مشخص علیه بیزانس شده باشد برای تاریخ نویس معاصر این نبرد به طور مشخص جنگ یرموک است . همچنین برای این تاریخ شناسان عادت و معمول شده است که اگر در سندی نامی از اسماعیلی ها، حاجریون ( Hagarenes )، یا شرقیون ( Saracen ) آمده باشد آنرا به عرب های مسلمانان ترجمه کنند :

An example would  be the use of term ” Muslim ” where the older text had “Hagarene ”  or ” Ishmaelite” or ” Saracen ” or the substitution of the word ” Muhammad ” for an original ” the Prophet ” ; or the assignation of the Name of abattle familiar from the Muslim literary sources to the description of battle originally unnamed…. ( 1

تاریخ نویس ایرانی مقیم آمریکا، تورج دریایی ،در کتاب خود :

Sasanian Persia. The Rise and Fall of an Empire (2

در صفحه  37 به جنگ قادسیه اشاره می کند که در سال 636 ساسانیان به فرماندهی رستم از اعراب مسلمان شکست خوردند و تیسفون سقوط می کند :

   In 636 CE at the Battle of Qadisiyya the Sasanians under the leadership of Rustam were defeated and the capital, Ctesiphon, fell to the Arab Muslims

دریایی برای تایید نظریه خود به تاریخ نویس ارمنی قرن 7 ، به سبئوس (Sebeos ) ارجاع می دهد : 

The Armenian History attributed to Sebeos I

 اما سبئوس، منبع خبری دریایی، نه اشاره ای به قادسیه کرده است و نه از اعراب مسلمان نام برده است: سبئوس به ارتش اسماعیل اشاره می کند و نه به اعراب مسلمان :

Then the army of Ismael, which had gathered in the regions of the east, went and besieged Ctesiphon  

و جنگی که سبئوس به آن اشاره کرده در محل حیره بوده و نه در قادسیه

the village called Hert,ichan ( 3

سبئوس در تاریخ هراکلیوس از دو جنگ خبر داده است که به عقیده پژوهشگران این جنگ های یرموک و قادسیه هستند. ادبیات سوری و یونانی قرن 7 اشاره ای به این دو جنگ نکرده اند:

 the closest we get to a specific description is the work of Sebeos, an Armenian historian writing in the late 7th century. He has two accounts of battles which modern scholars have assumed to be those of the Yarmuk and Qadisiyyah…… In the 7th-century Syriac and Greek literature we have not even the little that we find in Sebeos ( 4

سبئوس همچنین اشاره می کند: ” وقتی معاویه قبیله های عرب را تحت تسلط خود درآورد و بر املاک پسران اسماعیل مسلط شد با همه صلح کرد.”

until Muawiya prevailed and conquered. Having brought them into submission  to himself, he rules over the possessions of the sons of Ismael and makes peace with all ( 5

        اینجا هم سبئوس از پسران اسماعیل نام می برد و نه از اعراب مسلمان.

 استاد زبان سوری در دانشگاه آکسفورد Sebastian Brock در کتاب خود ”  Syrica Perspectives on Late antiquity ” ادعا می کند که برای اولین بار کشیش سوری Dionysios of Tellmahre ( درگذشت 845) از اسلام به عنوان یک مذهب جدید نام برده است . پیشتر تفاوتی بین مذهب عرب ها و کفار مشاهده نمی شد. 

It was perhaps only with Dionysios of Tellmahre (died 845 ) that we really get a full awareness of Islam as a new religion. Earlier observers had not always benn able to distinguish the religion of the Arabs from paganism ( 6

 سبئوس نمی توانست به اعراب مسلمان که به تیسفون حمله کردند اشاره کند ( اعراب در قرن 7 مسلمان نبودند و اسلام را نمی شناختند )

 متن اصلی کتاب سبئوس از قرن 7 در دست نیست. ( تاریخ سبئوس ) کتابی که دریایی به آن رجوع کرده است ترجمه کتاب سبئوس ( از یونانی به ارمنی )  است که “ تادوس میهرداتیان “ ( Tadeus Mihrdatean ) در سال 1851 در استانبول منتشر کرد. میهرداتیان برای انتشار تاریخ سبئوس ( تاریخ هراکلیوس )  از دو پیش نویس از سال های 1672 و 1568 استفاده کرد ( نسخه سال 1568 در دست نیست  )

The history attributed to Sebeos has survived in a single late manuscript, Matenadaran 2639 (dated 1672). It was the last in a series of texts, constituting a virtual canon of historical writing, brought together in this famous manuscript. A second, older manuscript (dated 1568) was known and used for the first edition published in 1851, but it has since been lost. The editor, T‘adēos Mihrdatean, was responsible for its widely accepted identification with a history of Heraclius written by Sebeos,(Encyclopaedia Iranica )

اسم سبئوس و تیتر کتاب بر روی این دو پیش نویس نوشته نشده بود ، اما میهرداتیان مطمئن بود که این دو پیش  نویس  تاریخ سبئوس هستند و به همین علت تاریح سبئوس معروف است به تاریح ” وانمودین سبئوس ” ( Pseudo Sebeos ). به نقل از آر. دبیلو. تامسن ( R. W. Thomson )، مترجم به زبان انگلیسی، تاریخ سبئوس زودتر از قرن 10 نوشته نشده است

Later writers do not help us date this history more accurately. It is quoted at length by T’ovma in the early tenth century. But , as noted above, the earlier parallels in Lewond are not verbatim quotations. So the existence of the History in its present form before 900 cannot be external evidence ( 7

   کتاب سبئوس به سه بخش تقسیم شده است و به نقل از ناشر کتاب میهرداتیان بخش اول و دوم متعلق به سبئوس نیست و فقط بخش سوم که با اشاره هایی کوتاه به رویدادهای دوران پیروز و پسرش قباد آغاز شده و تا به قدرت رسیدن معاویه ادامه می یابد را می توان به سبئوس نسبت داد:

Mihrdatean divided the text ….. into three sections. The first two sections he ascribed to an to an ‘ Anonymous ‘; only the third section did he entitle ( 8

اما در همین بخش سوم هم ، پس از گذشت چندین قرن و ترجمه آن به زبان ارمنی، تغییرات در متن اصلی اجتناب ناپذیر است. یکی از این تغییرات در ترجمه کتاب سبئوس اشاره به اتحاد اعراب با یهودیان علیه بیزانس است که هیچگونه صحت تاریخی ندارد و برعکس بخشی از اعراب در جنگ هراکلیوس علیه ایران متحد بیزانس بودند. همچنین دو باستان شناس اسرائیلی Nevo/Kroen در رابطه با جنگ های اعراب، اشاره می کنند که این اخبار نامنسجم و بی نظم هستند:

his account is very incoherent und disordered 

و ( این اخبار ) از داستان ها و آهنگ های جنگ گرفته شده اند:

could easily derive from the Arab tales and battle song ( 9

اعراب در دوران قبل از اسلام نیز اسماعیلی ها نامیده می شدند، حال  اسماعیلی ها برای دریایی می شوند اعراب مسلمان و حیره قادسیه. کتاب سبئوس، به عنوان یک سند تاریخی، زیاد مورد اعتماد نیست

از ایشو یهب سوم ( Iso Yahb III ) ،اسقف مسیحیان ( نستوری) ایرانی در تیسفون ( 649 تا 659 ) 106 نامه در دست است. یکی از این نامه ها پاسخ ایشو یهب سوم به شکایت روحانیان ( مسیحی) از شهر نینوا ( Nineveh) است. این روحانیان شکایت می کنند که حاکمان جدید اعراب در نینوا از ایده مذهبی مونوفیزیت ( یعقوبی) پشتیبانی می کنند  ( یعقوبی ها  – فرقه ای از مسیحیت – غسانیان سوریه بودند ). اسقف ایشو بهب شکایت مسیحیان نینوا را رد می کند و جواب می دهد که اعراب مذهب ما را ستایش می کنند و به کشیش های ما  احترام می گذارند. اسقف ادامه می دهد که اعراب به کلیسا های کمک می کنند. در این نامه ایشو بهب سوم اسمی از مذهب حدید، از اسلام و مسلمانان، برده نشده. اسقف فقط به  ” Tayy ”  و ” tayyaye mhaggraye ” ، اسم دیگر عرب  ها، اشاره می کند : 

Isho ‘ yahb takes a very positive attitude towards the events of his time . To him there was no doubt that God had given dominion ( shultana ) to the Tayy. What is more, he describes them as ” commenders of our faith, ” who honor the clergy, the churches and the monasteries

thus the clergy of Nineveh ( Mosul ) evidently attributed the Nestorian losses to the Monophysites in north Mesopotamia to the fact that the new rulers favored the Monophysites. Utter nonsense, says Isho ‘ yahb, it is quite untrue that the tayyaye mhaggraye helped the Theopaschites ( i. e . Monophysites ), the losses are entirely your own fault ( 10

دریایی در رابطه با تعداد زیاد سربازان ایرانی ( hundreds or tens of thousands ) در جنگ های قادسیه و نهاوند که نوشته های اسلامی از آنها خبر داده اند ادامه می دهد که ساسانیان به علت جنگ های طولانی با بیزانس و نزاع های داخلی نمی توانستند یک ارتش قوی مقابل اعراب قرار دهند:

The Sasanian army would not have been able to muster such a large force against the Arabs……of the Long wars with the Roman Empire and the internal strife.

اما این نظریه دریایی فقط نیمی از واقعیت است، واقعیت تاریخی این است که ارتش ساسانیان بعد از آخرین جنگ با بیزانس در سال 628، به نقل از Yehuda D. Nevo و Judith Koren ،نابود شد :

In effect he had destroyed Sassanian military power, leaving the civil administration intact ( 11

همچنین به علت ” نزاع های داخلی ” دولت ساسانیان اصولا نمی توانست ارتشی در قادسیه، یا نهاوند مجهز و مستقر کند. ( سقوط ساسانیان ) 

 تا به امروز باقیمانده هیچ شی جنگی ( شمشیر، نیزه، سپر ) در منطقه قادسیه، یا نهاوند پیدا نشده است. در این جنگ های بزرگ که به طور قطع  هزاران سرباز از هر دو طرف ( ایرانی و عرب ) جان خود را از دست داده اند می بایست حداقل اعراب پیروز کشته شدگان خود را در اطراف میدان نبرد در قبر های دسته جمعی دفن کرده باشند. اما هیچ قبری نه از سربازان ایرانی در محل این جنگ ها پیدا  شده و نه از اعراب. نگاه کنید: (باستان شناسی میدان جنگ) 

نویسندگان مسیحی و یهودی قرن 7 در سوریه، یا اروشلیم اشاره ای به جنگ های قادسیه، یا نهاوند نکرده اند:

Brok has considered historical references to the Arabs in seventh-century Syriac works, i.e. those written by the People who witnessed the Arab Takeover of the Fertile Crescent. He concluded that the authors did not, at the time, perceive Events as an organized conquest, …( 12

فقط یک سند قدیمی ( 640) از حمله اعراب به سوریه و تصرف ایران در سال های  635 / 636 خبر می دهد. این سند نوشته ای است از Thomas Presbyter.  نویسنده به جنگی بین رومی ها و عرب های محمد در ناحیه شرقی غزه اشاره می کند که در این جنگ عرب ها ” تمام منطقه را با خاک یکسان کردند ”

In the year 945, indiction 7, on Friday 7 February (634) at the ninth hour, there was a battle between the Romans and the Arabs of Muhammad (tayyaye d-Mhmt) in Palestine twelve miles east of Gaza. The Romans fled, leaving behind the patrician Bryrdn, whom the Arabs killed. Some 4000 poor villagers of Palestine were killed there, Christians, Jews and Samaritans. The Arabs ravaged the whole region. In the year 947 (635—36), indiction 9, the Arabs invaded the whole of Syria and went down to Persia and conquered it …. (13

 اعراب دیر تر ، بعد از سال 642 ، بر ایران مسلط شدند و نه در سال های 635 / 636

   چون در این سند به نام خلیفه ها تا قرن 8 نیز اشاره شده می بایست رونویس خبر  Thomas Presbyter   از قرن 8 باشد و نه از سال  640 . از طرف دیگر برای اولین بار در سال 685 نام محمد ( Muhammad ) بر روی سکه ها ” عرب – ساسانی ” در ایران ضرب شد و به همین علت در سال 640 ( سال انتشار سند ) نام محمد ناآشنا بود  

 باستان شناس اسرائیلی Avni اشاره می کند که در حفاری ها منطقه رود اردن اثر، یا بقایای از جنگ یرموک یافت نشده است: 

Archaeological research has found no traces of Military confrontation in the sites of northern Jordan. The two major battles between the Byzantines and the Arabs , at Fihl and Yarmuk, have left no visible Impact on the nearby cities and Towns of Pella, Abila,  Umm el-Jimmal, and Jarash. ( 14

و نام محمد در خبر Thomas Presbyter ، به نقل از اسلام شناس دانمارکی پاتریسیا کرون، نمی تواند محمد پیغمبر مسلمانان باشد:

of greater historical significance is the fact that the prophet is representedas alive at the time of the conquest of palestine. this testimony is of course irreconcilable with the islamic account of the prophet’s career ( 15

اسلام شناس امریکایی Robert G. Hoyland ادعا  می کند که برای اولین بار به نام محمد در یک سند غیر اسلامی ( خبر Thomas the Presbyter ) اشاره شده است و این جنگ در نزدیکی غزه نیز جنگ داثن بود:

This is the first explicit reference to Muhammad in a non-Muslim source, and its very precise dating inspires confidence that it ultimately derives from first-hand knowledge. The account is usually identified whit the battle of Dathin, which Muslim historians say took place near Gaza in the Spring of 634 ( 16

اسلام شناس آلمانی Kurt Bangert اشاره می کند که اولین خبر از درگیری داثن خیلی مختصر بود ، اما اخبار بعدی ( جدید تر ) به طور مفصل و با جرئیات زیاد از این درگیری خبر می دهند. این جنگ با پیروزی مسلمانان بر بیزانس خاتمه یافت ( 17)

باستان شناسان اسرائیلی Nevo/Kron شک دارند به درستی این اخبار تاریخ نویسان عرب از جنگ داثن. دو باستان شناس اسرائیلی این درگیری را چنین شرح می دهند: عرب ها از پاتریسین ( Patricius ) بیزانس ، نمایند بیزانس در این منطقه، کماکان تقاضای ادامه کمک مالی می کنند. پاتریسین این تقاضای اعراب را , به دلیل نداشتن بودجه ، رد می کند و کشمکش ( درگیری ) بین اعراب و نمایند بیزانس شروع می شود ( 18)

جنگ دلیرانه اعراب علیه بیزانس در داثن که تاریخ نویسان عرب قرن 9 از آن خبر داده اند در واقع چیزی نبود به جز یک زد و خورد مالی بین اعراب و نمایند بیزانس در دهکده داثن.

 اسلام شناس آلمانی کارل – هاینس اولیگ اشاره می کند که این خبر Thomas Presbyter نمی تواند از قرن 7 باشد. این خبر  از قرن 9 است، پس از تسلط کامل اعراب بر ایران و سوریه و نوشتن ( منتشر کردن ) اخبار این جنگ ها در همین قرن  :

Auf keinen Fall aber können die Ausführungen auf Presbyter Thomas zurückgehen….. So muss es sich um Aussagen handeln, die späterer Herkunft, wohl aus dem 9 Jahrhundert, sind, in der dann die Araberherrschaft auf eine frühere Invasion zurückgeführt wird

 اولیگ ادامه می دهد که در خبر Thomas Presbyter  به یک مذهب جدید اشاره نشده

ohne aber schon eine neue Religion zu erwähnen ( 19

  از جنگ های به اصطلاح قادسیه و نهاوند در قرن 7 فقط طبری و نویسندگان عرب 200 سال بعد، بدون ارائه یک سند، خبر داده اند. با اینکه هیچ سند معتبری در دست نیست که وقوع این جنگ ها را تایید کند. حال دریایی ادعا می کند که ساسانیان به علت تجهیزات سنگین ارتش از اعراب شکست خوردند. 

 the heavy sasanian cavalry was no match for the Arab light cavalry which was much more maneuverable. (20

جنگ ها ( قادسیه، نهاوند، یرموک … ) و فتوحات ای که طبری و تاریخ نویسان عرب به آنها اشاره کرده اند در واقع، به نقل از ’ یهودا دی. نوو و جولیت کورن ’ ( Yehuda D. Nevo and Judith Koren)، دستبرد ها و سرقت های مسلحانه قبایل عرب به سرحدات کشور های مجاور بودند. پس از متلاشی شدن ارتش ساسانیان و ترک بیزانس از سوریه و مصر یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود  :

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished  in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest. (21

از Sophronius، اسقف اروشلیم بین سال های 634 تا 638 یک موعظه به مناسبت عید کریسمس از سال 634 در دسترس است. اسقف در این موعظه به یک مسئله، به یک گرفتاری اشاره می کند که در دو سند به زبان یونانی و در یک سند به زبان لاتین از قرن 16 نوشته شده است.

By Christmas of 634 C.E. ( 13 A.H. ) Sophronius is considerably more troubled, His problem is documented at length in his Christmas sermon for that year, which survives in two Greek  manuscripts and in a Latin translation dating from the 16th century ( 22

اسقف در این موعظه شکایت نمی کند که بیت لحم را اعراب مسلمان تصرف کردند، بلکه فقط سفر روز کریسمس به آنجا امکان پذیر نیست. .

Much of the sermon revolves around  the fact that the people cannot go to Bethlehem – cannot even safely go outside the city walls of Jerusalem  – for fear of the Arabs; therefor the traditional Christmas procession cannot be held and the Christmas service cannot be celebrated in the Church of the Nativity….This sermon is sometimes taken as evidence that the Arabs hat already captured Bethlehem and an organized invasion was well under way; but the text dose not support this view ( 23

  به نقل از فرد دانر ( Fred Donner), دانش‌پژوه اسلام تاریخ خاور نزدیک در دانشگاه شیکاگو , باستان شناسان خرابی های که جنگ به بارآورده باشد را مشاهده نکردند، این اسلام شناس ادامه می دهد که روند تحولات فرهنگی و اجتماعی تدریجی بود :

The archaeological record suggests that the area underwent a gradual process of social and cultural transformation that did not involve a violent and sudden destruction of urban or rural life at all ( 24

   یوحنا بار پنکای (Johannes bar Penkaje )، کشیش نیمه دوم قرن 7 ، خبر می دهد که اعراب به کمک خدا و بدون جنگ بر دو پادشاهی ایران و بیزانس پیروز شدند:

But we should not consider their coming naively. In fact it was an act of God…So as they came by God’s order, they won so to speak two kingdoms without combat and without battle, like a log pulled out of the fire, without implements of war and without human devices. thus God gave them the victory….How otherwise, apart from God’s help, could naked men, riding without armour or shield, have been able to win ( 25
 

اسلام بدون جنگ و به تدریج بر ایران، سوریه ، مصر و … چیره شد.

دریایی همان اخبار طبری از حمله اعراب به ایران را با کمی تغییر ( تعداد کمتر سربازان) تکرار می کند. ضرب سکه های حکمرانان عرب از سال 642 در کرمان، سیستان و مرو نشان می دهند ( سکه های عرب – ساسانی ) که اعراب ایرانی، یا عرب های ساسانی (عرب های که قرن ها در ایران زندگی می کردند ) این مناطق را در ایران تحت کنترل خود داشتند. این اعراب که نه مسلمان و نه از شبه جزیره عربستان به ایران حمله کرده بودند توانستند، پس متلاشی شدن ارتش ساسانیان، به قدرت برسند. 

به نقل از اسلام شناس آلمانی Christopher Plato به امکان زیاد طاهریان دهقانان خراسانی با ریشه عربی بودند، یعنی از یک قبیله عربی برخاسته بودند

Die Tahiriden waren wahrscheinlich selbst eine arabisierte Sippe persischer Landadliger (26

اگر این نظریه Plato درست باشد طاهریان عرب های ساسانی بودند

 

———————————————————————————-

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 90

2 – Touraj Daryaee. Sasanian Persia, The Rise and Fall of an Empire, Published in 2009 by I.B.T Tauris & Co Ltd, London

3 – The Armenian History attributed to Sebeos I, translated, with notes, by R. W. Thomson and Howard- Johnston, Liverpool University Press, 1999, P. 98

4 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam,  Amherst/New York, 2003 P. 109

5 – The Armenian History attributed to Sebeos I. P. 154

6 – Sebastian Brock, VIII Syrica Views of Emergent Islam, in: Syrica Perspectives on Late Antiquity, London 1984, P. 21

7 – The Armenian History attributed to Sebeos, translated, with notes, by R. W. Thomson, historical commentary by James Howard-Johnston, Part I, Liverpool Univ.Press: Liverpool 1999, P. xxxix

8- The Armenian History attributed to Sebeos, P. xxxii

9 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam, P. 128

10 Sebastian Brock, V , P. 15-16

11 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 99

12 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 99

13 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam As Others Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish and Zoroastrian Writings on Early Islam from the Studies in Late Antiquity and Early Islam,  Princeton 1997,  P. 120

14 Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014, P. 315

15 – Cron & cook, Hagarism, Cambridge University Press 1977, P. 4

16 – Robert G. Hoyland, P. 120

17 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historische-kritische Studie zur Enstehung des Islams und seines Prophten, Springer, 2016, P. 88

18 – Yehuda D. Nevo und Judith Koren: Crossroad to Islam, Amherst / N.Y 2003, P. 99

19 – Karl-Heinz Ohlig, Der frühe Islam, 2007,Berlin, P. 265

20 –  Touraj Daryaee. Sasanian Persia, P. 37

21 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 100

22 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 115

23 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 115

24 – Fred M. Donner, Muhammad and the Believers. At Original of Islam. London 2010, P. xii

25 – Yehuda D. Nevo und Judith Koren: Crossroad to Islam, P. 128

26 – Christoph Plato, Zwischen Dichtung und Wahrheit – Beobachtungen an der islamischen Traditionsliteratur. in: Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig ( Hg ), die Entstehung einer Weltreligion IV, Berlin, 2017, P. 420

 
 

ایران اسلامی، یا اسلام ایرانی

 

اولین سکه با نام “مهمت ” به خط پهلوی در سال 60 – 659 در کرمان ضرب شده است .

    memat

   روبروی نیمرخ  خسرو واژه ” مهمت ” به خط پهلوی و در حاشیه به خط عربی ” محمد”  ضرب شده است. پشت سکه آتشکده با دو محافظ زرتشتی. این سکه از ضرابخانه شیرجان (کرمان ) است (1)  

اما ” مهمت ” در اینجا اسم نیست، بلکه یک صفت است که معنی ” ستایش باد ” را می دهد. از یک طرف ادعا می شود اعراب به ایران حمله کردند و کتابخانه ها را آتش زدند و از طرف دیگر همین اعراب به خط پهلوی نام مهمت و نماد های زرتشت را بر روی سکه های خود ضرب می کنند.  همچنین اولین خلفای اموی ( معاویه، عبدالئه بن الزبیر و عبدالملک مروان ) سکه های با لقب پهلوی ” امیری وریوشنیکان ” که معنی عربی آن ” امیرالمومنین ” است و آتشکده زرتشت در داراب ( فارس ) به نام خود ضرب کرده اند. چگونه ممکن است یک قومی (عرب ها) با ملتی ( ایران ) دشمنی داشته باشد، اما از سنت و فرهنگ دشمن خود حفاظت کند. اعراب قصد داشتند با ضرب نقش آتشکده و خط پهلوی بر روی سکه ها در ایران همبستگی خود را با ایرانیان نشان دهند. این اولین سکه ها با نام “محمد ” و خلیفه های اموی فقط در ایران و نه در عربستان، یا سوریه ضرب شده اند و تا به امروز هیچ سکه ای از خلفای راشیدین یافت نشده است . 

 نه فقط طبری، بلکه شش نویسنده حدیث ها : محمد بخاری ( وفات 870 میلادی ) از سمرقند که در نیشابور ساکن بود، مسلم بن حجاج نیشابوری ( 875 ) ، ابو داود ( 888 ) از سیستان، ترمذی ( 892 ) از ترکمنستان، احمد بن شعیب نسائی ( 915 ) از مرو و ابن ماجه ( 887 ) از قزوین ایرانی، یا ریشه های ایرانی داشتند. اما کسانی که زندگی نامه طبری و شش نویسنده حدیث ها نوشته اند این نویسندگان ایرانی را به کشور های عربی فرستاند، یا در آنجا اقامت دادند. علت این سفرهای فرضی طبری و نویسندگان حدیث ها به کشور های عربی این بود که نشان دهند این ایرانی ها تاریخ اسلام و احادیث را در شبه جزیره عربستان، یا دمشق و بغداد آموخته اند. اما ، چون هیچ سندی در دست نیست که نشان دهد طبری و نویسندگان احادیث به این کشور ها سفر کرده باشند، این امکان نیز هست که حدیث ها بیشتر در ایران رایج و شنیده می شدند تا در سرزمین های عربی. همچنین نقل شده است که تاریخ ”  بلعمی ” ( به زبان فارسی ) ترجمه مختصری از تاریخ به زبان عربی طبری است. اما شاید بر عکس باشد که تاریخ بلعمی نخست به زبان فارسی در ایران نوشته شد و ترجمه  عربی آن تاریخ طبری است. به عبارت دیگر: اسلام در ایران شکل گرفت و یک پدیده ایرانی است.

1- Karl – Heinz Ohlig , Die dunklen Anfänge, Berlin, 2007, P. 66

 

هنر اسلامی ، یا هنر ساسانی

 

schloß.jpg

قصر المشتى

این عکس سرنمای ” قصر المشتى ” ( اردن ) را نشان می دهد که به دستور ولید دوم، یا ولید بن یزید ( از خلفای اموی از سال ۷۴۳ تا ۷۴۴ ) ساخته شد. ولید دوم از خانوار مروان بود و اجداد مروان ها از شهر مرو، مروی، یا ایرانی بودند. تاریخ شناسان هنر با این سرنمای قصر مشکل دارند، مشکل به این علت که قصر المشتی هنر اسلامی را نشان نمی دهد. تاریخ نویسان هنر اسلامی نمی خواهند قبول کنند که این سرنما با تزیینات برجسته یک بنای ( هنر ) ساسانی است که عرب های ایرانی آنرا ساخته اند.

 

 

تاریخ نویسی خودسرانه

حدود سال 640 معاویه به قدر کافی قدرت داشت که بتواند به عنوان فرماندار سوریه تایید شود. به عقیده ما معاویه حکمران سوریه بود و خارج از اسناد عباسیان سند دیگری از حکومت راشیدین در آن زمان در دست نیست”.

By ca. 640 C.E. he (Muawiyah ) had amassed enough power to be acknowledged as governor of Syria. In our opinion he was ruler of Syria, for there is no evidence outside the Abbasid sources that the Rasidun caliphs actually ruled, i.e., that there was any all-Arab ruler before Muawiyah

(Yehuda D. Nevo u Judith u Judith Koren, Crossroad to Islam, N.Y. 2003 ) 

یکی از سوال های که اسلام شناسان نتوانستند، تا به امروز، برای آن جواب قانع کننده ای پیدا کنند این است که چرا تا به حال سکه ای از خلفای راشدین پیدا نشده است. سکه شناس ایرانی ‘ شمس اشراق ‘ اشاره می کند: ” با وجود آنکه تازیان در زمان خلافت ( ابو بکر ) به فرماندهی خالد ابن ولید به سرزمین های ساسانیان یورش بردند….. به خاک ایران دست یافتند لیکن تا کنون سکه ای به نام هیچ یک از خلفای راشدین به دست نیآمده است و به نام خلفای راشیدین سکه ی ضرب عربستان نیز دیده نشده است.” اما در زمان خلفای راشدین، به نقل از شمس اشراق، اعراب به نام خود و با موافقت خلیفه سوم (عثمان ) سکه ضرب کرده اند : 

“اولین سکه هایی که با موافقت خلیفه سوم حاکمان عرب ضرب کردند، سکه های عرب ساسانی به  شیوه ای که قبل اشاره رفت بود. ” شمس اشراق ادامه می دهد : ” یکی از  اولین سکه های عرب ساسانی که از نوع سکه های خسرو دوم و با نام خسرو به خط پهلوی است و واژه ی ( جید ) به معنی  بسیار نیکو – به خط کوفی در حاشیه ی آن نقش بسته، به تاریخ 20 یزدگردی برابر با سال 31 هجری به نام دارالضرب ( مرو ) …. در بخش اسلامی موزه بریتانیا موجود است. ” (1 )

  سکه عرب – ساسانی از سال 20 ( 2 – 641 میلادی) با واژه ” جید” ( jayyid

jyyid

ARAB-SASANIAN: Khusraw “jayyid” type, ca. 652-653, AR drachm (4.10g), ShY (Shiraz), YE20, A-F6, unreported with Khusraw, jayyid and a Yazdigerd rather than a Hijri date, chip in margin, Extremely Fine, RRR.

http://www.the-saleroom.com/en-gb/auction-catalogues/morton-and-eden-ltd/catalogue-id-srmort10013/lot-77c6b5b7-151e-4faa-b50f-a465010c1f66

شمس اشراق به منبع خبری از ” موافقت خلیفه سوم ” برای ضرب سکه اشاره ای نمی کند و به طور قطع چنین منبع تاریخی نیر در دست نیست. شمس اشراق خود گمان می کند که با اجازه خلیفه سوم اعراب در ایران سکه ضرب کرده اند ( در اینجا شمس اشراق به جای استفاده از منابع تاریخی به تخیلات خود رجوع کرده است ). حال این سوال مطرح است که چرا خلیفه سوم اجازه ضرب سکه در مرو را به حکمرانان عرب می دهد، اما به نام خود سکه ای در عربستان ضرب نمی کند. همچنین این سوال نیز بی جواب مانده است که چرا ضرب سکه های خلیفه ها ( معاویه، عبدالملک مروان و ..) در ایران رایج شد و نه در عربستان، یا دمشق. بعد باید به این سوال جواب داد که چرا لقب امیرالمومنین بر روی سکه ها ( واژه خلیفه در زمان عباسیان رسم شد ) به زبان پهلوی  و نه عربی ضرب شده است. شمس اشراق اشاره می کند به “به تاریخ 20 یزدگردی برابر با سال 31 هجری ”. تاریخ 20 یزدگری یک تاریخ ساختگی است که اسلام شناسان برای تطبیق دادن سال ها ( ارقام ) که بر روی سکه ها ضرب شده اند با سال های که طبری به آنها اشاره کرده است درست کرده اند ( سال های ضرب شده بر روی سکه ها با سال های تاریخ طبری همخوانی نمی کنند. اینجا ). اما در حقیقت سال 20 ‘ یزدگردی ‘ سال یزدگردی نیست که برابر باشد با سال 31 هجری (  651 میلادی ) ، بلکه سال 20 برابر است با سال 642 ( میلادی )  اینجا . اما چون اسلام شناسان نمی تواند قبول کنند که اعراب قبل از جنگ به اصطلاح نهاوند در بخش های از ایران به قدرت رسیده بودند ( این اعراب قرن ها در ایران زندگی می کردند و عرب های ایرانی بودند ) و به نام خود سکه ضرب می کردند این تاریخ ( تقویم ) تقلبی یزدگردی را درست کردند. حال اسلام شناسان سنتی می تواند ادعا کنند که اعراب از سال 651 به بعد ( 10 سال بعد از جنگ نهاوند ) در ایران سکه ضرب کرده اند. تاریخ قرن 7 ( میلادی ) ایران را باید دوباره نوشت

    1 –  نخستین سکه های امپراتوری اسلام ، ع. شمس اشراق، اصفهان 1369 ، ص 38 

 

سخنگوهای خدا در ایران

 

در سال 694 ( میلادی ) جنگ قدرت بین عبدالملک مروان و القطری بن الفجائه برای دست یافتن به مقام امیرالمومنین ( لقب خلیفه در دوران عباسیان متداول شد ) در ایران و سرزمین های اعراب ( سوریه، فلسطین ) در جریان بود. بر روی سکه ی که به عبدالملک مروان نسبت می دهند این عبارت ضرب شده است ” حلفت الئه” که معنی سخنگو خدا را می دهد. در همین زمان در بیشاپور القطری بن الفجائه، رقیب عبدالملک مروان، با عنوان ” امیرالمومنین” سکه ضرب می کند. بر روی سکه القطری بن الفجائه این عبارت دید می شود ” لا حکم الالله ” ( شعار خوارج ) یعنی قدرت از خدا ( نه از نماینده خدا ).

حاکمان امروز ایران نظریه القطری بن الفجائه از قدرت را قبول ندارند و مانند عبدالملک مروان خود را سخنگو  خدا معرفی می کنند. با اینکه بیش از 1400 سال از رویارویی بین عبدالملک مروان و القطری بن الفجائه می گذرد در ایران هنوز این مسئله قدرت از قرن 7 حل نشده است.

addolmalek

سکه از زمان عبدالملک مروان:
بالا: عبارت امیرالمومنین

پایین: حلفت الئه
( 1 )

gottes vertretung

سکه القطری بن الفجائه در بیشاپور با شعار : ” لا حکم الالله “
   روبروی نیمرخ ، نام به خط پهلوی: عپدولا قطرا امیر ورویشنیکان ( ورویشنیکان به زبان پهلوی معادل امیرالمومنین به عربی است )

  حاشیه، لا حکم الا لله

مکان ضرب : بیشاپور

( 2 )

——————————————————————————————

1 – John Walker, Catalogue I., P.25, ANS.5

2 – نخستین سکه های امپراتوری اسلام ، ع. شمس اشراق، اصفهان 1369

 

بی خانمانی فراگیتی در کتاب “ تئوری رمان “ گئورگ لوکاچ

 

گئورگ لوکاچ ،فيلسوف و جامعه شناس مجاری، در سال  ۱۹۱۵ تصميم می گيرد کتابی در باره زندگی داستايوسکی بنويسد که اين کار ناتمام می ماند. اما مدتی بعد لوکاچ که همچنان تحت تاثیر افکار داستایوسکی قرار داشت کتاب “ تئوری رمان ” را می نویسد. این کتاب که بعد از جنگ اول جهانی منتشر شد تا به امروز، هم از نظر ادبی و هم از نظر فلسفی  ( فلسفه تاريخ )، اهمیت خود را  از دست نداده است. حتی آدرنور که به فلسفه لوکاچ انتقاد داشت کتاب ” تئوری رمان” را يک اثر برجسته فلسفی توصيف کرد. لوکاچ بعد از جنگ اول جهانی و در شرایطی که يأس و نااميدی بر او غلبه کرده بوده این کتاب را نوشت. حرکت تاريخ از نظر لوکاچ در کتاب “ تئوری رمان ” حرکتی نزولی و انحطاطی است ( برخلاف هگل که معتقد بود تاريخ به سوی آينده حرکت می کند و مثبت است ).

لوکاچ در کتاب “ تئوری رمان ”  تاریخ را از دید سیاسی، اجتماعی ( تاریخ جنگ ها و حکمرانان ) بررسی نکرد، بلکه برای  او بیشتر شرایط روحی و روانی انسان ها در دوره های مختلف تاريخ مهم بودند. مدارک مورد استفاده لوکاچ در اين کتاب نوشته های تاريخ نویسان و يا شاهدان حادثه های تاريخی نیستند ( متد تجربی تاریخ نویسی ). به عقيده لوکاچ شعر، منظومه و رمان حالت های احساسی و درونی يک اجتماع را به خوبی آشکار می سازند و به همين علت او تاريخ را به دو دوره تقسيم کرد: 

 دوره منظومه ( اسطوره ) در زمان هومر ( منطومه سرای یونانی ) و دوره رمان ( عصر جديد ). سر آغاز کتاب  لوکاچ دوره باستان يونان است ( دوره منظومه ) و پایان آن داستان برادران کارامازف از داستايوسکی ( دوره رمان ). به عقيده لوکاچ زندگی واقعی و خوشبخت بشر ( دوره طلایی ) در يونان قديم، يعنی در دوره منظومه بود ( دوره اسطوره ی و قبل از فلسفه پلاتون ) و بعد از اين دوره ( اسطوره ی ) زندگی مفهوم و معنی اصلی خود را از دست داد.

 در کتاب ” تئوری رمان “ سرآغاز دوره رمان به درستی تعیین نشده است، اما لوکاج در این کتاب اشاره می کند که هم زمان با دوره رمان طبيعت دوم نيز شکل گرفت. منظور لوکاچ از طبیعت دوم جامعه است. اين جامعه ( طبیعت دوم  ) مانند طبیعت اول ( محیط زیست، یا آنچه ما آن را به عنوان طبیعت زیبا می شناسیم ) گنگ و بی احساس نیست، اما با این وجود این طبیعت دوم منجمد، بیگانه، بدون روح و غیر قابل شناخت شده است. به عقيده لوکاچ شهروندان در این طبيعت دوم  شباهت زیادی به “ روح های مرده  “ ( نام کتابی از گوگول ) دارند. لوکاچ ادامه می دهد که طبيعت اول ( محيط زيست ) را بشر خلق نکرد، اما طبيعت دوم ( جامعه ) را بشر ساخت و ” زندان”  او شد.

در يونان قديم طبيعت اول ( محیط زیست ) و فرد در يک ديگر ادغام شده بودند، یکپارچه بودند. فرد دوره منظومه شکافی بين دنیای درونی ( ذهن و احساس ) خود و محیط خارج ( طبیعت ) اخساس نمی کرد، يا به زبان فلسفه دنیای داخل و خارج به عنوان دو دسته ، يا دو مقوله مختلف از يک ديگر جدا نشده بودند. خدايان در انسان ها بودند و انسان ها در طبیعت: انسان، طبيعت و خدایان يکی بودند ( با اديان ابراهيمی خدا از بشر جدا شد و در مقابل يکديگر قرار گرفتند ). انسان دوره يونان باستان در پی يافتن معنی زندگی نبود، او اصولآ زندگی بدون معنی را نمی شناخت و در پی حل معمای دنیا نیز نبود: او فقط می دانست که راه حل چیست و در موقع خطر نیز به خدایان  پناه می برد. اما در دوره رمان این یکپارچگی و یکی بودن خدایان، انسان و طبیعت ناپدید شد .

  لوکاچ دوره رمان را برای بشر دوره ” بی خانمانی متافیزیکی “ ( Transcendental Homelessness ) نامید. اين پدیده بی پناه ی و بی خانمانی انسان خود را در کتاب سروانتس ( دون کيشوت ) به خوبی نمايان می کند: صحنه جنگ قهرمان داستان با آسياب بادی بيانگر نهایی تغيير دنيا، ارزش ها و سردرگمی انسان در اين جهان است. برای قهرمانان داستايوسکی دنيا غريب، بیگانه و دروغی بيش نيست، دوره منظومه شعر بود و دوره رمان نثر. انسان يونانی دوره باستان اختلاف بين آگاهی و هستی ( بودن ) را نمی شناخت،‌ اما برای انسان دوره رمان اين دو از يک ديگر جدا هستند ( در فلسفه مارکس هستی آگاهی را تعیين مي کند ). يونانی دوره باستان فلسفه را نمی شناخت، او فقط  می دانست که جواب چه است و نه سوال را. فلسفه نيز بعد ازدوره اسطوره پديدار گرديد، يعنی در دوره ی که انسان اسطوره ی احساس کرد که دیگر دنيا  “ خانه  پدری ” او نيست و اصولا فلسفه چيزی نيست به جز ” درد غربت “، احساس غریبی کردن در این دنیا.

در تاریخ نگاری لوکاچ قهرمان منظومه ( هومر ) جای خود را به شخصيت تراژدی می دهد و تراژدی را پلاتون به کنار می گذارد و فلسفه را جايگزين آن می کند و بالاخره بعد از مسيحيت نوبت به کانت می رسد. کانت راه تاريک انسان را روشن کرد و او را با خرد آشنا می کند، اما با کانت فاصله و شکاف بين فرد و دنيا بيشتر می شود و خدای مسيحت در فلسفه کانت جای خود را به اخلاق می دهد. با کانت تصوير مسيح کم رنگ تر و انسان مدرن بدون مذهب و تنها می شود. با کنار رفتن مسيح از صحنه تاريخ و با وجود روشنایی خرد کانت راه اين رهگذر تنها ( انسان مدرن ) تاريک می ماند. بعد از کانت “ انسان بودن یعنی تنها بودن است. ”

 

 

سقوط ساسانیان

 

 

gadesiaجنگ قادسیه

The battle of Qadisiya as seen in a fifteenth-century Persian book painting

( British Library )   

  ” خصوصیت اساسی یک تاریخ نویس انتقادی: شک کردن به شواهد از گذشته “

the fundametal attribute of the critical historian, skepticism regarding testimony about the past

( R.Joseph Hoffmann and G.A.Larus. eds., Jesus in History and Myth, 1986, P. 199 ) 

 ” تاریخ نویس فقط  باید نشان دهد که ” در واقع گذشته چگونه بود “

  .” the task of the historian is ” simply to show how it really was

   ( لئوپولد فون رانكه  – Leopold von Ranke – تاریخ نویس آلمانی , 1886 – 1795 )

بیشتر اسلام شناسان غربی و پژوهشگران ایرانی بر این باور هستند که اعراب مسلمان در نیمه اول  قرن 7 میلادی پس از شکست دادن ارتش یزدگرد سوم در جنگ های باصطلاح قادسیه و نهاوند سلسله ساسانیان را سرنگون کردند و ایران را به تصرف خود درآوردند. منبع خبری این محققان، به استثناء سبئوس ( Sebeos )، تاریخ نویس ارمنی قرن 7 ، طبری و نویسندگان عرب هستند که حدود دو قرن بعد از مرگ یزدگرد سوم (652) از جنگ های  قادسیه و نهاوند خبر داده اند. بخصوص پژوهشگران معاصر ایرانی برای بازسازی وقایع قرن 7 خبر های طبری را یا لغت به لغت بازگو، یا در نهایت اخبار این تاریخ نویس را تفسیر می کنند و به خواننده ارائه می دهند. در واقع این تاریح شناسان بیشتر واسطه گر تاریخ ( طبری به خواننده ) هستند تا اینکه خود به طور علمی به کند و کاو گذشته بپردازند:

if the historian permits his authorities to stand uncriticized, he abdicates his role as critical historian. He is no longer a seeker of knowledge but a mediator of past belief; not a thinker but a transmitter of tradition. ( 1

شرق‌شناس آلمانی ‘ تئودور نولدکه ‘ ( ۱۸۳۶ – ۱۹۳۰ ) اشاره می‌کند که طبری مشخص نکرده که از چه منبع خبری اطلاعات ( تاریخی ) خود را به دست آورده است و فقط در مواردی و آنهم به طور غیرمستقیم این تاریخ نویس از افراد مطلعی نام برده است که این اخبار را به او داده‌اند. این شرق‌شناس ادامه می‌دهد که طبری حتا در بخش تاریخ ساسانیان از نام بردن این افراد مطلع نیز خودداری کرده است. با این وجود نولدکه تاریخ طبری را معتبر می دانست. (2 )

به عقیده اسلام شناس دانمارکی  پاتریسیا کرون ( Patricia Crone) می توان با اندک امیدی سرآغاز تاریخ اسلام را بازسازی کرد اگر ما، بدون رجوع به اسناد اسلامی، به یافته ها و اکتشافات از حفاری ها ( باستان شناسی ) و به پاپیروس ها از این دوره استناد کنیم:

Without correctives from outside the Islamic tradition, such as papyri, archaeological evidence, and non- Muslim sources, we have little hope of reconstituting the orginal shapes of this early period. (3 

 این نوشته کوتاه سعی می کند، با رجوع به تاریخ قرن 7 بیزانس، تحقیقات باستان شناسان، بررسی سکه های عرب – ساسانی و پاپیروس، نشان دهد که در مرحله اول اعراب نقش مهمی در سرنگونی سلسله ساسانیان ایفا نکردند، بلکه این ارتش بیزانس بود که با درهم شکستن نیروی نظامی خسرو دوم پرویز در جنگ های ارمنستان (622) و نینوا ( دسامبر 627 ) در موصل (عراق) مقدمات فروپاشی امپراتوری ساسانی را فراهم کرد .

اوضاع سیاسی دولت ساسانیان در اوائل قرن هفت میلادی  

خسرو دوم پرویز در سال 590 به سلطنت می رسد و بهرام چوبین، سپهبد ارتش، که ادعا می کرد از خاندان اشکانیان است از فرمان این پادشاه سرباز می زند و قیام می کند. خسرو دوم که نتوانست در مقابل بهرام چوبین مقاومت کند مجبور به ترک ایران می شود و به موریکیوس ،پادشاه بیزانس، پناه می برد. خسرو دوم با کمک ارتش بیزانس به ایران باز می گردد و پس از شکست دادن بهرام چوبین در سال 591 دوباره قدرت را در دست می گیرد. در بیزانس موریکیوس به دست یک افسر ارتش با نام فوکوس به قتل می رسد. خسرو دوم که از قتل پشتیبان خود موریکیوس به خشم آمده بود برای گرفتن انتقام از فوکوس به بیزانس حمله می کند. فوکوس به دست هراکلیوس سرنگون می شود، اما ارتش خسرو دوم به پیشروی خود در خاک بیزانس ادامه می دهد. ساسانیان پس از شکست دادن یک واحد نظامی بیزانس در انطاکیه ( 613 ) دمشق و اروشلیم ( 614 ) را بسادگی تصرف می کنند. در اروشلیم شهروراز، فرمانده لشگر ساسانیان، صلیب دار مسیح را به غنیمت می گیرد و همراه با زاخاریاس ( Zacharias ) ، کشیش شهر، برای خسرو دوم پرویز به تیسفون می فرستد. اوائل سال 619 ساسانیان مصر را نیز اشغال می کنند.

نقشه حمله ساسانیان به  سوریه، اروشلیم و مصر

اما نکته قابل توجه در تصرف اروشلیم، دمشق و مصر این بود که لشگر شهروراز در اروشلیم و سوریه با یک نیروی نظامی، یا ارتشی که از این شهرها دفاع کند رویاروی نشدند. تصرف ساده دمشق، اروشلیم  و مصر به دست نیرو های ساسانیان این نظریه را تقویت می کند که بیزانس در این شهرها سپاهی مستقر نکرده بود. باستان – و تاریخ شناسان اسرائیلی ‘ یهودا دی. نوو و جولیت کورن ( Yehuda D. Nevo & julith Koren ) اشاره می‌کنند : 

 In any case,  the ease with which the Persians overran al-Šām ( Syria – Palestine area ) indicates that Byzantine military control of Syria-Palestine ( and also Egypt ) was slight. ( 4

ارتش بیزانس در قرن 6 میلادی سوریه را ترک کرده بود:

   that the Bzyantium withdrawal began at least a hunderd years before the Sassanians started their forays  into the empire’ s domains in 604 . (5 

   پاپیروس های که در سال 1930 در صحرا ‘ نگب ‘ ( اسرائیل ) کشف شده اند ( Nessana papyri ) این ادعای دو نویسنده اسرائیلی را تایید می کنند که بیزانس در قرن 7 این مناطق را کنترل نمی کرد. این پاپیروس ها متعلق به سال های 460 تا 630 میلادی هستند. تا سال 601 نویسنده های پاپیروس نام خود را به یونانی، زبان رسمی بیزانس، می نوشتند، اما نام نویسنده ها در 8 پاپیروس از سال 601 به بعد به زبان عربی است. ( 6 ) غسانیان، اعراب متحد با بیزانس، از قرن 7 سوریه و غرب شبه جزیره عربستان را اداره می کردند. همچنین تاریخ نویس انگلیسی ‘ جیمز هووارد جانستون ‘ (James Howard-Johnston ) اشاره می کند که سپاهیان ایران در حمله به مناطق بیزانس با مقاومت جدی روبرو نشدند:

The Persian encountered only limited local resistance as they set about occupying the rich Roman provinces of the Near East…… Syria and Palestine were rapidly overrun in the course of the following four years. ( 7

لشگرکشی هراکلیوس به سمت ارمنستان

    نخست بیزانس واکنشی به حمله ساسانیان و تصرف شهر های دمشق و اروشلیم از خود نشان نداد، اما کلیسای بیزانس نمی توانست قبول کند که صلیب مسیح به سرقت برود. با فشار و کمک مالی کلیسا هراکلیوس، پادشاه جوان بیزانس، در آپریل 622  پیشاپیش یک لشگر پایتخت بیزانس را نه به سمت مصر، یا دمشق برای پس گرفتن این شهرها از سپاهیان ساسانیان، بلکه به سوی ارمنستان ترک می کند. پس از حرکت هراکلیوس به طرف ارمنستان شهروراز مجبور می شود با لشگر خود از مناطق اشغالی دمشق و اروشلیم خارج شود و پادشاه بیزانس را دنبال کند. اولین نبرد بین دو سپاه در ارمنستان اتفاق افتاد که با شکست ساسانیان خاتمه یافت. در سال 623 هراکلیوس به سمت آذربایجان حرکت می کند و در گنجک آتشکده آذرگشنسپ را، به تلافی خراب کردن مقبره مقدس در اروشلیم به دست ساسانیان، آتش می زند. تا سال 626 هیچکدام از دو طرف موفق به یک پیروزی نهایی بر دیگری نشدند. در این سال حتا ساسانیان به کُنستانتینوپول ( قسطنطنیه)، پایتخت بیزانس، حمله کردند، اما نتوانستند این شهر را تصرف کنند. سرانجام در 12 دسامبر سال 627 نبرد شدیدی بین دو ارتش در منطقه نینوا روی می دهد که این بار نیز بیزانس پیروز می شود. در جنگ نینوا راهزاد، فرمانده ارتش ساسانیان، و سه افسر ارشد نیز کشته می شوند. اما شکست سپاهیان خسرو دوم پرویز در نینوا به مراتب شدید تر از جنگ در ارمنستان ( 622 ) بود. در این جنگ، به نقل از یهودا دی. نوو و جولیت کورن ارتش ساسانیان نابود می شود:

In effect he had destroyed Sassanian military power, leaving the civil administration intact  ( 8

heraklios لشکرکشی هراکلیوس به سمت ایران (624 – 628)

نقل شده است که خسرو پرویز دوم در زمان اقامت خود در بیزانس در قبال تئوفیلاکت سیموکاتا ( Theophylaktos Simokattes ) ،تاریخ نویس و منشی هراکلیوس، این پیشگویی را کرده بود : ” قوم بابل 21 سال بر بیزانس حکمفرمایی خواهد کرد. اما در سال 35 بیزانس بر ایران مسلط می شود. ” :

The Babylonian race will hold the Roman state in its power for a threefold cycle hebdomad of Years (twenty-one years). Thereafter you Romans will enslave Persians for a fifth hebdomad of years (9

سوره ” الروم ” در قران نیز اشاره ای است به پیروزی نخست ساسانیان بر بیزانس و بعد شکست ارتش خسرو دوم در ارمنستان و نینوا : ” 2 – بیزانسی ها شکست خوردند، 3 – در منظقه ای نزدیک، اما آنها بعد ار اینکه شکست خوردند پیروز خواهند شد، 4 – در سال های بعد . تصمیم با خدا است. از قدیم و در آینده. در این روز مومنان خشنود می شوند.”

 بعد از جنگ نینوا دولت ساسانیان دیگر دارای یک ارتش منظم که بتواند به کمک آن از مرزها دفاع و یک پارچه گی ( تمامیت ارضی )  ایران را حفظ کند نبود. تنها نیروی باقیمانده سواره نظام زرهپوش ( کاتافراکت ) بود که ساسانیان این واحد نظامی را برای جلوگیری از نفوذ هون های سفید ( هفتالیان) در سرحدات شمال شرقی ایران مستقر کرده بودند.

پس از ترک سپاهیان ساسانیان از دمشق و اروشلیم در سال 622 و شکست آنها در ارمنستان از بیزانس اعراب این مناطق و غرب شبه جزیره عربستان از زیر سلطه ساسانیان رهایی می یابند و مستقل می شوند. از معاویه  یک سنگ نبشته از سال 663 با نقش صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی ’ Gadara ’  ( ”ام قیس” در فلسطین ) به دست آمده است  ( اینجا ). این سنگ نبشته به مناسبت ترمیم یک حمام در ” ام قیس ” حکاری شده است ( سنگ نبشته به زبان یونانی است ) . سه تاریخ زمان حکاکی این سنگ نبشته را ثبت کرده اند: تاریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر و تاریخ بنا به سال عرب ها ( سال 42 عرب ها ). سنگ نبشته معاویه در ” ام قیس ” از سال عرب ها نام برده است و نه از سال هجری ( اسلامی ). بنا به تاریخ این سنگ نبشته سال یک اعراب برابر است با سال 622 ( میلادی ) . شاید برای معاویه که خود زاده سوریه بود سال 622 ، سالی که با شکست ایران از بیزانس در ارمنستان حکمفرمایی ساسانیان بر اعراب سوریه خاتمه یافت، سال اول عربها به حساب می آمد.

در سال 628 خسرو دوم پرویز به دست سپهبد شهروراز و پسر این پادشاه، شیرویه، به قتل می رسد. پس از قتل پدر شیرویه تاج سلطنت را بر سر می گذارد. شیرویه بیمار می شود و در بستر مرگ پسر خود، اردشیر سوم، را به دست پادشاه بیزانس می سپارد. اردشیر سوم را  سپهبد معروف ارتش، شهروراز، به قتل می رساند ( 630 ) . در همین سال شهروراز در اروشلیم پس از بازگرداندن صلیب مسیح یک پیمان صلح با هراکلیوس می بند که بر طبق آن دولت ساسانی متعهد می شود از مناطق اشغالی ( اروشلیم، سوریه، مصر ) عقب نشینی کند. قصد  هراکلیوس از حمله به ایران تصرف سرزمین های ایران و تیسفون، پایتخت ساسانیان، نبود، بلکه بازگرداندن ساسانیان به خط مرزی که قبل از پیشروی ارتش خسرو دوم پرویز به سمت غرب بین ایران و بیزانس تعیین شده بود. بعد از قرارداد صلح با ایران هراکلیوس وارد سرزمین های آزاد شده نشد و کنترل بیزانس در این مناظق کم بود … ارتش بیزانس در سرحدات مرزی مستقر نبود. : 

 Byzantium did not re-enter all the ‘ liberate areas,’ and Byzantine control was slight….- a real imperial army was not stationed there, and the border area was not regarrisoned or militarily strengthened with Byzantine tropps. ( 10

 به نقل از یهودا دی. نوو و جولیت کورن هراکلیوس پس از پیروزی بر ایران به مناطق جنوب انطاکیه بازنگشت

After Heraclius defeated the Persians, he did not return real Imperial Forces to any area south of Antioch, nor regarrison or even militarily strengthen the limes arabicus ( 11

(limes arabicus= مرزی بود که روم در قرن 1 قبل از میلاد از شمال سوریه تا فلسطین مشخص کرده بود )

 ارتش هراکلیوس پس از توافق با ایران ( قرارداد صلح ) به دمشق بازنگشت و در مرز های انطاکیه مستقر شد.

We recall that after the Persian interlude, Byzantium did not return to al-Sam in more than a token sense, but gradually established the border at Antioch ( 12

دمشق و سایر مناطق آزاده شده را حکمرانان عرب خود مانند گذشته ( از قرن 6 ) اداره می کردند و خراج به بیزانس می پرداختند. طبری و نویسندگان عرب قرن 8 و 9 خبر از جنگ های ، متعدد ( اجنادین و یرموک ) اعراب با بیزانس می دهند ، اما به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی ، یهودا دی. نوو و جولیت کورن ، نویسندگان محلی تا اوائل قرن 8 هیچ مدرکی ارائه ندادند که یک حمله برنامه ریزی شده از شبه جزیره عربستان اتفاق اقتاده باشد….اما شاید در واقع حمله ای بوده، یک جنگ بعد از جنگ بعدی بین هزاران سرباز مخالف یک دیگر در سال های 629 تا 636 . اما اگر چنین چیزی بود ، به نظر می رسد که در آن زمان هیچ‌کس متوجه این جنگ ها نشد .

The local written sources down to the early 8th century do not provide any evidence that a planned invasion of Arabs from the peninsula occurred, and that great and dramatic battles ensued …. Perhaps there was indeed a great invasion, with battle after battle between tens of thousands of opposing soldiers, over the course of several years ( 629 to 636 ). But if there were, it would seem that, at the time, nobody noticed. ( 13

تا به حال هیچ شی جنگی، یا قبر های دسته جمعی از کشته شدگان در محل این جنگ های اعراب با بیزانس، یا اعراب با ایران یافت نشده است. ابوالفرج اصفهانی ( وفات 967 ) در کتاب الاغانی ( صفحه 28 ) ادعا می کند که فرمانده اعراب در جنگ نهاوند نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی که در این جنگ جان خود را از دست داد در نزدیکی نهاوند به خاک سپرده شده است. اگر این ادعا اصفهانی درست باشد می بایست دیگر کشته شدگان اعراب نیز در جنگ نهاوند در این مکان در قبر های دستجمعی به خاک شپرده شده باشند ( باستان شناسی میدان جنگ ).

طبری اشاره می کند که ارتش بیزانس بعد از شکست در یرموک به انطاکیه عقب نشینی و با کشتی این منطقه را ترک می کند. 

   در ایران شهروراز، به نقل از کریستن سن، به دست سه تن از ” نجبای “ خاندان ساسانیان به قتل می رسد. از زمان قتل خسرو دوم پرویز ( 628 ) تا به قدرت رسیدن یزدگرد سوم ( 632 ) ” تقریبا کشور ایران ده پادشاه دید. “ کریستن سن ادامه می دهد : ” به این ترتیب همه کشور ایران، برای آخرین بار، در زیر فرمان یزدگرد سوم درآمد و صورت واحد گرفت. “ ( 14 ) در رابطه با سن یزدگرد سوم در زمان تاجگذاری نظریه های مختلفی بیان شده است. دینوری اشاره می کند که یزدگرد سوم در سن هیجده سالگی تاجگذاری کرده است. به نقل از طبری این پادشاه ساسانی در سن 28 سالگی به قتل رسید و با در نظر گرفتن 20 سال سلطنت می بایست یزدگرد سوم در سن هشت سالگی تاج سلطنتی را بر سر گذاشته باشد. همچنین اسلام شناس آلمانی نولدکه معتقد است که یزدگرد سوم در سن هشت سالگی به سلطنت رسید ( سکه ها ده سال اول سلطنت یزدگرد سوم ،به نقل از نولدکه، این پادشاه را بدون ریش نشان می دهند ). 

 جنگ قادسیه

   اسلام شناس دانشگاه نیویورک Robert G. Hoyland شروع جنگ قادسیه را چنین بازگو می کند

“در آغاز جنگ شرایط اعراب خوب نبود، اما چند روز بعد از عربستان سواره نظام و 20،000 پیاده نظام به کمک اعراب می شتابند، آنها با سپر از خود دفاع می کردند ، به پیشروی خود ادامه دادند و با تمام قوا علیه ایرانیان جنگیدند. ….. جنگ قادسیه در تاریح 6 ژانویه 638 اتفاق افتاد “.

in an initial encounter the Arabs were worsted, but a few days later they received reinforcements from Arabia of ” a multitude of cavalry and 20,000 infantry ” and thus heartened ” they sped forward , covered with shields, eager to fight aginst the Persian troops…..The engagement, referred to as the Battel of Qadisiyya in Muslim sources, took place on January 6, 638,… (15

این ادعای اسلام شناسان سنتی که در شبه جزیره عربستان قبایل متعدد عرب زندگی می کردند که پس از پذیرفتن اسلام با یک دیگر متحد شدند و با هزاران جنگجو به کشور های مجاور حمله کردند درست نیست و حقیقت تاریخی را بیان نمی کند. بیشتر سرزمین شبه جزیره عربستان ( به جز قسمت جنوبی آن ) پرجمیعت نبود و همین ساکنان کم این مناطق، در هر دوره تاریخی، نیز در نهایت فقر زندگی می کردند:

The Muslim traditions depict the Arabian Peninsula as filled with roaming nomadic tribes who, after conversion to Islam, supplied thousands of warrios for the conquest of al-Šām, Iraq, and Egypt. This view dose not beare close scrutiny. Most of the peninsula ( excluding of course its southern coastal region ) is a parched desert which, judging from the material remains so far discovered, was never densely inhabited and whose population was not only sparse but extremely poor by any standard at any historical time ( 16

طبری بیش از دو قرن بعد و بدون ارائه دادن یک سند از جنگ قادسیه خبر داده است 

اسلام‌شناس دانمارکی پاتریسیا کرون اشاره می‌کند که: ” تاریخ نویسان سنتی ( طبری و نویسندگان عرب قرن 8 و 9  ) اطلاعات و جزئیات زیادی ارائه داده‌اند، اما هیچ سندی را ضمیمه این اطلاعات خود نکرده‌اند. ”  

What the tradition offers is thus a mass of detailed information, none of wich represents straightforward facts. ( 17 

طبری ادعا می کند که اخبار خود را از افراد مطلعی به دست آورده است که از نسلی به نسل دیگر به طور شفاهی انتقال داده اند ( تاریخ شفاهی ). حد اقل 10 نسل می بایست اخبار جنگ قادسیه را از دهان به دهان نقل می کردند ( پدر بزرگ من گفت که از پدر خود شنیده و…. تا آخر ) که در آخر این خبر ها به طبری برسد و این تاریخ نویس آنها را بر روی کاغذ بیآورد، بنویسد ( تاریخ طبری که امروز در دسترس ما است نسخه اصلی به  دستخط طبری نیست، این تاریخ در قرن 11، یا 12 رونویسی شده است ). به نقل از تاریخ شناس اسرائیلی ‘ بواز شوشان ‘ ( دانشگاه بن  گورین ) طبری اصول ( قواعد ) تاریخ نویسی را در نوشتن تاریخ خود به کار نگرفته است:

Tabari ’s historical method is far from embodying sophisticated historical principles (18

 این تاریخ شناس ادامه می دهد که تاریخ طبری بانک اطلاعات ( تاریخی ) نیست، بلکه ادبیات است :

 Of whatever period and provenance, texts designed as ‘ history ‘ cannot be treated simply as databanks, but are legitimate candidates for linguistic enquiries and literary analyses. (19

تاریخ طبری بیشتر داستان ( ادبیات ) است تا تاریخ.

همچنین سبئوس ( تاریخ سبئوس ) ، کشیش و تاریخ نویس ارمنی قرن 7 میلادی ، خیلی کوتاه در کتاب خود ” تاریخ هراکلیوس” از جنگ ایرانیان و اعراب در محل ’ Herthican ‘  ( حیره ) خبر می دهد. این تاریخ نویس ادامه می دهد که ساسانیان در این محل 80،000 سرباز به فرماندهی رستم در مقابل سپاه اعراب جمع کرده بودند. سبئوس در کتاب خود به اعراب اشاره کرده و نه به سپاه اسلام و نامی هم از قادسیه نبرده است. این تاریخ نویس فقط به رستم اشاره کرده است که در جنگ کشته شده است :

The Persians reached a village called Herthican , with the Arabs close on their heels, ” The battle started and the Persian army fled before the Arab, who pursued them and put them to the sword, There perished the general Rstom ….” (20

 اما چون سبئوس از رستم نام برده است نویسندگان دوران بعد ( طبری و تاریخ نویسان عرب ) خبر می دهند که این حنگ در قادسیه اتفاق افتاده است. ‘یهودا دی. نوو و جولیت کورن  اشاره  می کنند که نوشته اصلی کتاب سبئوس در دست نیست و رونوشتی که امروز از این نویسنده قرن 7 در اختیار ما قرار دارد در قرن 10 / 11 توسط نویسندگان دیگری ترجمه و رونویسی شده است ( نسخه اصلی به زبان یونانی بوده و در صورتیکه رونوشت به خط ارمنی است ) . (21 ) 

 مذهب شناس آلمانی سوئرمن (Suermann ) معتقد است که سبئوس اطلاع کامل از اسلام داشته است، اما مناطق نامبرده در کتاب این نویسنده ارمنی در شبه جزیره عربستان قرار ندارند، بلکه بیشتر سرزمین های هستند که در انجیل به آن ها اشاره شده است.(22) سبئوس در کتاب خود خبر از “ اتحاد اعراب با یهودیان ” را می دهد ( Suermann , ص 150) که ارتش هراکلیوس را شکست دادند. این خبر   سبئوس  واقعیت تاریخی را بیان نمی کند و یک افسانه است. پیمانی بین اعراب و یهودیان علیه بیزانس بسته نشده بود و برعکس، اعراب سوریه از هراکلیوس در جنگ بیزانس علیه ایران پشتیبانی  کردند. از این پشتیبانی سنگ نبشته ای خبر می دهد که باستان شناسان دانشگاه هایدلبرگ ( آلمان ) در حفاری های خود در یمن به دست آوردند:

جالب اینکه این سنگ نبشته را می تواند چنین تغسیر کرد که قبیله قریش ، قبیله ای که محمد به آن تعلق داشت ، بعضی اوقات برای مسیحیان می جنگیدند  

Oddly enough, the scrawled rock inscription could be interpreted to mean that the tribe of the Kuraish, to which the Prophet belonged, sometimes fought for the Christians ( 23

این سنگ نبشته از قبیله قریش نام برده است که ” برای مسیحیان می جنگیدند.” به طور قطع منظور از ” مسیحیان ” بیزانس است. غسانیان ساکن سوریه متحد بیزانس بودند و به ” foederati “شهرت داشتند. واژه ” foederati ” به آرامی می شود qarisha و به عربی quarash (قریش) . 

همچنین سبئوس اشاره به نامه ی می کند که معاویه به کنستانس ،پادشاه بیزانس، نوشته است. در این نامه معاویه به پادشاه بیرانس پیشنهاد کرده است : ” این مسیح را رد کن و به خدای بزرگی که من ستایش می کنم بپیوند، خدای پدر ما، ابراهیم. ” ( 24) معاویه در سنگ نبشته خود در حمام ” ام قیس ” نقش صلیب را حکاری کرده است و به همین علت نیز نمی توان پذیرفت که این امیرالمومنین اعراب ( واژه خلیفه در دوران عباسیان متداول شد )  تقاضای روی برگرداندن پادشاه بیزانس از مسیح را کرده باشد: چنین نامه ی را معاویه به پادشاه بیزانس ننوشته است. به علت نکات مثبتی که در کتاب “ تاریخ  هراکلیوس” در باره دین یهودیت نوشته شده است مذهب شناس آلمانی کارل هاینس اولیگ بر این عقیده است که ناشر یا فردی که این کتاب را ترجمه کرده به طور قطع پیرو دین یهودیت بوده. ( 25 ) با توجه به تناقضات و اطلاعات نادرست در خبرهای تاریخی ” تاریخ هراکلیوس” که به امکان زیاد هنگام ترجمه و رونویسی ( به عمد ؟ ) روی داده اند نمی توان برای اطلاع از جنگ قادسیه به کتاب سبئوس استناد کرد.  

شرق شناس فرانسوی ژان موریس فیه ( Jean-Maurice Fiey ) اشاره می کند به خبری ( نامه ای ) از مشاجره بین ایشو یهب سوم ( Iso Yahb III) – اسقف مسیحیان ایرانی در تیسفون ( نینوا ؟ ) بین سال های 649 تا 659 – و  مسیحیان قطر. طبق این خبر کشیش قطر اقتدار اسقف تیسفون ( ایشو یهب سوم ) را به رسمیت نمی‌شناخت: 

In Letter 15C Isho’yahb is again on the offensive, in this case writing against the bishops of Bet Qatraye, who were also questioning his authority. As one of his arguments for the necessity of centralized control, he presents himself as an important intercessor between Christians and their Arab rulers ( 26

ژان موریس فیه اضافه می کند که علت قیام مسیحیان قطری علیه اسقف ایشو یهب سوم اشغال تیسفون توسط اعراب در سال 635 و از بین رفتن اعمال نفوذ ایرانیان بر مسیحیان قطر از این تاریخ ( 635) به بعد است :

 En fait, ľ interruption des rapports entre catholicos et métropolite, avant ľ accession ď Īšōʿyaw au patriarcat et depuis, , nʾétait pas due seulement à des raisons personnelles. Si ľon retrace les étapes de la conquête musulmane, on se rend compte que Sêleucie Ctêsiphon êtait passée sous le contrôle arabe depuis 635,… (27

    Ovidiu Ioan ,مذهب شناس دانشگاه ماربورگ ( آلمان ), اشاره می کند که این کشیش های عرب بودند که در قطر علیه یشوع یهب سوم قیام کردند :

Die arabischen Bischöfe hätten sich nach Iso’jahob Meinung dann von sich selbst aus gegen ihn erhoben ( 28

به نقل از زرینکوب، تیسفون در سال 637 سقوط کرد (29 ) اما، با توجه به نظریه شرق شناس فرانسوی، یک، یا دو سال قبل از جنگ قادسیه (  635 ،636 ) تیسفون به کنترل اعراب درآمده بود. 

  سکه شناس انگلیسی سوزان تایلر اسمیت ( Susan Tyler-Smith  ) اشاره می کند که فقط در 17 ضرابخانه سکه های یزدگرد سوم ضرب شده اند و با توجه به دوران نسبتا طولانی سلطنت این پادشاه ساسانی (632 – 651 ) می بایست تعداد بیشتری ضرابخانه سکه از یزدگرد سوم ضرب می کردند. سکه های یزدگرد سوم فقط در سیستان ،فارس و خوزستان ضرب شده اند. این سکه شناس انگلیسی ادامه می دهد که بیشتر سکه های یزدگرد سوم بین سال های 632 تا  633 ضرب شده اند و از سال 636 تا 637 فقط ضرابخانه های فارس و خوزستان سکه ضرب کردند. از سال 634 تا 635 و از سال 641 تا 642 سکه ی از یزدگرد سوم یافت نشده است:

  no coins appear to have struck between YE 3 ( AH 13 / AD 634 -5 ) and YE 10 ( AH 20 / AD 641-2). ( 30

به عقیده این سکه شناس شکست ایران از اعراب در قادسیه دستگاه اداری ساسانیان را فلج کرده بود و به همین علت دولت یزدگرد سوم نمی توانست سکه ضرب کند:

 the absence of coins does really indicate the collapse of central administrationit would strongly suggest that an early date ( i.e., 635-636 ) for the battle of Qadisiya is correct ( 31 

بین سال های 642 تا 652 فقط ضرابخانه کرمان و شاید هم ضرابخانه سیستان سکه های از یزدگرد سوم ضرب کرده اند. همچنین سوزان تایلر اسمیت، با توجه به محدود بودن ضرب سکه های یزدگرد در ضرابخانه های مختلف، اشاره می کند که این پادشاه تمام مناطق ایران را تحت کنترل خود نداشته است :

Why the mints were so restricted is curious, one possible explanation being that yazdgerd III did not in fact fully control the whole of Iran ( 32

 اما اگر یزدگرد سوم در سال 641 ، به نقل از سوزان تایلر اسمیت، سکه با نام خود ضرب نکرد دو سکه شناس ‘ جی. روث و ای. نیکیتین ‘ ( A. Nikitin و G. Roth) اشاره می کنند که اعراب سکه های در ضرابخانه کرمان که واژه عربی ” جید ” ( خوب ) بر روی آنها حکاکی شده است در سال 19 ضرب کرده اند. این سکه یا بر روی پشت یک سکه ساسانیان ضرب شده، یا ضرب کننده این سکه را قبل از حمله اعراب به کرمان ضرب کرد.

Die-engraver B was making dies only for Kerman province. Within this small group we find at  least one jayyid coin (no.14)….. One of these coins (no.15) is of year 19. We may presume either that it was struck from an original Sasanian reverse die, or that the die-engraver had  become employed just befor the Arab conquest of Kerman took place.  ( 33

 سکه عرب – ساسانی از سال 20 ( 2 – 641 میلادی – ضربخانه داربگرد) با واژه “ جید” ( jayyid )

coinARAB-SASANIAN Anonymous, Yazdigerd III type. Drachm. AR 4.16 g. DA (Darabjird) 20ye. Jayyid in Pahlavi in obverse margin

http://www.acsearch.info/search.html?id=434420

 این سکه شناسان ادامه می دهند که عرب ها سکه های با نام یزدگرد سوم در سال 20 در داراب ضرب کرده اند. اما داراب در سال 644 به تصرف اعراب در آمد. این دو سکه شناس نیز معتقدند که یزدگرد سوم تمام ایران را تحت کنترل خود نداشته است : 

 For Example, there is a drachm with the name of ,Yazdgard, of year 20, bearing the mintmark of Darabgerd (no. 1): Darabgerd was taken by the Arabs in AH 23 (644)……. It means that this coin ……… came from a city which by that time was no longer under Sasanian administration ( 34

همچنین سکه شناس ایرانی ع. شمس اشراق از سکه های نام می برد که با واژه ” جید ” در سال 20 یزدگردی در مرو ضرب شده اند: ” یکی از اولین سکه های عرب ساسانی که از نوع سکه های خسرو به خط  پهلوی است و واژه ی ( جید) به معنی بسیار نیکو – به خط کوفی در حاشیه ی آن نقش بسته، به تاریخ 20 یزدگردی برابر با سال 31 هجری به نام دارالضرب ( مرو ) … در بخش اسلامی موزه ی بریتانیا موجود است. ” ( 35) شمس اشراق ادعا می کند که این سکه ها ” را حاکمان عرب با موافقت خلیفه سوم وسیله حاکمان عرب ضرب شد”. نویسنده اشاره ی به منبع خبری خود ( از موافقت خلیفه سوم ) نمی کند، اما ادامه می دهد که از خود چهار خلیفه راشدین هیچ سکه ای یافت نشده است: ” با وجود آنکه تازیان در زمان خلافت ( ابو بکر ) به فرماندهی خالد ابن ولید به سرزمین های ساسانیان یورش بردند….. به خاک ایران دست یافتند لیکن تا کنون سکه ای به نام هیچ یک از خلفای راشدین به دست نیآمده است و به نام خلفای راشیدین سکه ی ضرب عربستان نیز دیده نشده است.” ( شمس اشراق، ص. 38)  

 سکه شناسان نامبرده بالا ( جی. روث و ای. نیکیتین ) فقط به سال 20 بر روی سکه اشاره می کنند که برابر است با سال 641  میلادی، اما برای شمس اشراق این سال 20 یزدگردی است که مطابقت دارد با سال 651 میلادی. ( شمس اشراق، ص .124 )

در اینجا تاریخ ضرب سکه های عرب – ساسانی قرن 7 میلادی با دو تقویم متفاوت تعیین می شوند : تقویم با استناد به سال ضرب شده بر روی سکه و تقویم یزدگردی. تاریخ ” یزدگردی ” که شمس اشراق به آن اشاره می کند و تاریخ بعد از یزدگرد یک تاریخ ( تقویم ) مصنوعی، یا ساختگی است که اسلام شناسان برای تطبیق دادن ارقام ( سال ها ) بر روی سکه با تاریخ طبری درست کرده اند. برای اطلاع بیشتر نگاه کنید ( اینجا ). 

ایران شناس آلمانی هاینس گابه (Heinz Gaube ) در کتاب خود اشاره به سکه های می کند که اعراب در سال 641 در ضرابخانه های مختلف ایران ( به سبک سکه های ساسانی ) با نام خود ضرب کرده اند. (36 ) با توجه به ضرب سکه های عربی در سال های 640 تا  642 در نقاط مختلف ایران نمی توان این ادعا کریستن سن که ایران ” زیر فرمان یزدگرد سوم صورت واحد گرفت “ را قبول کرد. یزدگرد سوم برای ” صورت واحد ” گرفتن ایران احتیاج به یک ارتش نیرومند داشت، اما در سال 627 ارتش دولت خسرو دوم پرویز، بعد از شکست از هراکلیوس، فروپاشید و ساسانیان نمی توانستند در سال های که آشفتگی و هرج و مرج  دستگاه های دولتی ( تاج گذاری ده پادشاه در مدت 4 سال ) را فرا گرفته بود یک ارتش جدیدی را سازمان دهند ( تشکیل دهند ) که نخست در جنگ پل (جسر ) در سال 634 و پس از مدت زمانی کوتاه، به نقل از طبری، در قادسیه با صد هزار سرباز در برابر اعراب ایستادگی کند. به همین دلیل هم خبر کریستن سن که رستم ” فرماندهی کل نیروی لشکری را به عهده گرفت ”  و  ” سپاهی بزرگ در پیرامون پایتخت حاضر شد.” (37) واقعیت تاریخی را بیان نمی کند.

      اما این اعرابی که بین سال های 640 تا 642 در نقاط مختلف ایران (بیشتر در شرق ایران ) به قدرت رسیدند و به نام خود سکه ضرب کردند عرب های نبودند که از خارج، از شبه جزیره عربستان، به ایران حمله کرده بودند، بلکه این اعراب ایرانی بودند که از اوائل دوره ساسانیان در ایران زندگی می کردند. یکی از ویژگی های سیاست خارجی ساسانیان انتقال ساکنان مناطق تسخیر شده به ایران بود: ساسانیان در سال 241 شهر عرب نشین الحضر ( 80 کیلومتری جنوب موصل – Hatra ) را که در کناره رودخانه دجله  قرار داشت به تصرف خود در آوردند و اعراب این منطقه را به شرق ایران انتقال دادند. شاپور اول به شهر  انطاکیه ( Antiochia ) حمله کرد و کشیش مسیحی و تمام پیروان کلیسا را اسیر و در جندی شاپور اسکان داد. به نقل از زرتشت شناس معاصر آلمانی میشائل اشتاسبرگ (Michael Stausberg) شاپور اول ده ها هزار از مسیحیان مناطق سوریه، کاپادوکیه و کیلیکیه ( ترکیه امروز ) را به ایران انتقال داد. این زرتشت شناس آلمانی همچنین اشاره می کند که به علت ازدواج مسیحیان انتقال داده شده با پیروان ادیان دیگر دین مسیحیت قوی ترین اقلیت دینی در ایران به شمار می آمد. ( 38 )

    معروف ترین عرب ایرانی عبدالملک مروان ( به نقل از اسلام شناسان خلیفه پنجم امویان) بود. بر روی سکه های که از عبدالملک مروان از سال 696 در مرو ضرب شده اند نام عپدولملیک ی  مروانان و نه  عبدالملک بن مروان به زبان پهلوی دیده می شود. نام عبدالملک این طور بر روی سکه ضرب شده است : عپدولملیک ی مروانان – به لاتین = APDLMLIK-I MRWANAN.

       همچنین شمس اشراقی به سکه های عبدالملک بن مروان اشاره می کند که : ”  در برخی از سکه ها نیز نام خلیفه (…) عپدولملیک ی مروانان ضرب شده است ” (39

apdul 

نام ’ عپدولملیک ی مروانان ’ بر روی سکه مرو به خط پهلوی  

(John Walker, A Catalogue of the Arab-Sassanian Coins, London 1941, P. 29) 

در زبان فارسی ‘ آن ‘ اول حالت اضافی و ‘ آن ‘ دوم حالت جمع است. به این ترتیب ‘ مروانان ‘ یعنی شهروندانی که از مرو هستند، یا از طایفه مروانان و نه از پدری با نام مروان. تاریخ نویسان عرب و ایرانی قرن 8 و 9 اسم ایرانی ( آرامی) مروانان را بعد به مروان تغییر دادند ( مروان یک اسم عربی نیست) و عپدولملیک ی از مرو شد عبدالملک بن مروان. ( به نقل از نویسندگان سنتی مروان اول از مکه که از سال 684 تا 685 فرمانروایی کرد پدر عبدالملک مروان بود )

جنگ نهاوند

   Robert G. Hoyland ، با استناد به سبئوس، تاریخ نویس ارمنی قرن 7 ، اشاره به تاریخ جنگ نهاوند می کند: ” جنگ در سال اول کنستانس، پادشاه بیزانس، و سال 10 یزدگرد، پادشاه ایران، اتفاق افتاد “، در تاریخ 42 – 641

it happened in the first  year of Constans, King of the Byzantnes, and in the tenth year of Yazdgird, King of the Persian ” , namely 641 – 42

 سبئوس همچنین از تعداد سربازان هر دو طرف در جنگ نهاوند خبر می دهد: عرب ها با 40،000 سرباز و ایرانیان با  60،000 سرباز و حنگ سه روز ادامه داشت:

 The Arabs fielded ” 40,000 men equipped with swords” against which the Persians ” mustered aforce of 60,000 fully armed men, ” for three days the two sides confronted each other ( 40

سبئوس از جنگ نهاوند نام نبرده، بلکه از جنگ در سرزمین مادها

ساسانیان در سال 622 در ارمنستان از بیزانس شکست خوردند و در سال 628 دوباره در نینوا ( موصل ). 8 سال بعد ارتش 80،000 نفری یزدگرد، به نقل از طبری، در قادسیه و دوباره 6 سال بعد در نهاوند با 60،000 سرباز از عرب ها شکست می خورند. هیچ کشوری نمی تواند در مدت زمان 20 سال ، پس از شکست در دو جنگ ، دوباره برای بار سوم و چهارم شهروندان خود را برای جنگیدن علیه دشمن بسیج کند.

اسلام شناس آلمانی Albrecht Noth اشاره می کند که روایت ها ( اخبار ) از جنگ های یرموک، قادسیه و نهاوند تشکیل شده اند از کنار هم گذاشتن یک سری اصطلاحات ثابت ( Topoi)  و حکایت ها (anecdote ):

in den Überlieferungsgruppen zu den Schlachten am Jarmuk, bei qädisiya und bei Nihawand, die im wesentlichen aus einer aneinanderreihung von Topoi und Anekdoten bestehen ( 41

همچنین  Noth  اشاره به شبیه بودن اخبار تاریخ نویسان ایرانی  و عرب ار جنگ های اعراب می کند  و ادامه می دهد: این اخبار مانند یک فرم، یا پرسشنامه طرح ریزی  شده اند که فقط می بایست مکان جنگ ها در آن تغییر کند. خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان، با کمی تغییر، مانند خبر بلاذری، مسعودی از جنگ نهاوند است و به همین علت نیز نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی،فرمانده  اعراب، یک بار در اصفهان ( طبری) شهید می شود و یک بار در نهاوند ( بلاذری)42

خبر بلاذری از جنگ نهاوند و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر:

“هرمزان شور کرد و پرسید رأي تو چیست از اصبهان آغاز کنیم یا از اذربیجان. هرمزان گفت اصبهان سر است و اذربیجان دو بال. اگر سر را ببري بالها و سر همه به زمین خواهد افتاد. گوید: عمر به مسجد آمد و نعمان بن مقرن را بدید و کنار او بنشست و چون نمازش به پایان رسید گفت: من تو را به عاملیت برمیگزینم. نعمان گفت اگر براي جمع خراج باشد نه، لکن براي جنگ نیکو است. عمر گفت: تو براي جنگ میروي و او را گسیل داشت و به اهل کوفه بنوشت تا او را یاري دهند. کوفیان وي را مدد کردند و مغیرة بن شعبه نیز از ایشان بود. نعمان مغیره را نزد ذو الحاجبین فرمانده عجمان به نهاوند فرستاد. آنگاه مسلمانان و مشرکان با یک دیگر مصاف دادند. آنان خود را هر ده تن به زنجیري و هر پنج تن به زنجیري بسته بودند تا فرار نکنند. گوید که ما را به تیر بزدند و جماعتی را مجروح کردند و این پیش از آغاز قتال بود. پس بجنگید و مردمان نیز بجنگیدند و نعمان نخستین کس بود که به قتل رسید”. ( بلاذری ، فتوح البلدان/ ترجمه محمد توکل، صفحه 197

خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر

نعمان، فرمانده سپاه اعراب در اصفهان

  کشته شدن نعمان در اصفهان

http://files.tarikhema.org/pdf/Tabari/High-Quality/Tabari-High-Quality-By-Enikazemi-05.pdf

تاریخ طبری، ترجمه ابولقاسم پاینده، صفحه 1966 – 1968

شهر قرطبه ( Cordoba ) در اسپانیا نیز به طرز مشابه ای مانند شوشتر به تصرف اعراب در آمد. همچنین اخبار تصرف شهر الفسطاط و بندر اسکندریه در مصر، دمشق و شهر ” قیسار یه ” (قیصریه – امروز در .شمال اسرائیل ) شبیه یک دیگر هستند ( 43)

تاریخ نویس انگلیسی  آر دبیلو تامسون ” ( R.W. Thomson ) در بخش دوم تاریخ سبئوس ( بخش تفسیر ) می نویسد: ” با اینکه تاریخ نویسان اسلامی گزارش های الگو ای و کلیشه ای زیادی ( داستان جالب به رنجیر بسته شدن سربازان ایرانی ) را در رابطه با جنگ ها داده اند Albrecht Noth ، یکی از مهمترین بازبین گرا میان اسلام شناسان معاصر، خیلی دور می رود که این گزارش ها را تخیلات به شمار می آوزد . ”

Although several topoi ( most notably a story that Persian soldiers were chained together ) have been identified in early Islamic traditions about the battel. Albrecht Noth, one of the foremost revisionists among contemporary Islamicists, clearly goes too far in regarding the traditions as nothing but tissues of fictitious Matter ( 44

ضرب سکه های عربی از سال 640 به بعد در نقاط مختلف ایران نه فقط نشان می دهند که اعراب ایرانی ( قبل از حنگ نهاوند ؟ ) در این مناطق به  قدرت رسیده بودند، بلکه این سکه ها همچنین خود نشانه فروپاشی نهایی دولت ساسانیان نیز هستند، فروپاشی که بعد از شکست سپاهیان خسرو دوم پرویز در ارمنستان (622) شروع شد و با قتل این پادشاه  ( 628 ) شدت یافت. در سال 641 هراکلیوس، متحد و هم پیمان اعراب، جان می سپارد و همسر این پادشاه به قدرت می رسد. اما همسر هراکلیوس را پادشاه جدید بیزانس به قتل می رساند. بعد از مرگ همسر هراکلیوس اعراب سرزمین های شرق رودخانه دجله دیگر تعهدی در مقابل خانواده سلطنتی بیزانس نداشتند و خود را موظف نمی دیدند از سیاست پادشاه جدید بیزانس پیروی کنند. این اعراب استقلال خود در بخش های از ایران را با ضرب سکه اعلام کردند و کنترل این مناطق در دست گرفتند. جنگ نهاوندی ( 642 ) که طبری و تاریخ نویسان عرب از آن خبر داده اند همین استقلال اعراب ایرانی ( با حمایت اعراب خارج از ایران ) در ایران است. به همین علت نیر تعجب آور نیست که اولین سکه ها از امیرالمومنین های عرب: معاویه، عپدولای زوبیران، عپدولملیک ی مروانان  که بعد به زبان عربی می شوند عبدالئه بن الزبیر و عبدالملک بن مروان به خط پهلوی در داراب فارس ضرب شده اند و نه به زبان عربی در سوریه، یا شبه جزیره عربستان.

    پس از نابودی ارتش ساسانیان و عقب نشینی بیزانس از سوریه و اروشلیم (630) قبایل عرب تنها نیروی های مسلح در مناطق میان رودان بودند. جنگ ها و فتوحات ای که طبری و تاریخ نویسان عرب 200 سال بعد از آنها خبر داده اند در واقع، به نقل از یهودا دی. نوو و جولیت کورن دستبرد ها و سرقت های مسلحانه این قبایل عرب به سرحدات کشور های مجاور بودند. یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود:

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished  in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest. ( 45

  نویسندگان مسیحی و یهودی قرن 7 و 8  ( میلادی ) در سوریه، اروشلیم و مصر خبری از فتوحات اعراب نداده اند.

 ” یوحنا بار پنکای ”  ( Johannes bar Penkaje ) ، راهب کلیسا در شرق سوریه ( اواخر قرن 7 میلادی )، در وقایع نامه ای ناتمام به زبان سوری که به او نسبت داده می شود اشاره کرده است که اعراب مسلح نبودند و خدا پیروزی را به آنها داد: ” مردان برهنه سوار بر اسب و بدون تجهیزات، یا سپر پیروز شدند.“

 But we should not consider their coming naively. In fact it was an act of God…So as they came by God’s order, they won so to speak two kingdoms without combat and without battle, like a log pulled out of the fire, without implements of war and without human devices. thus God gave them the victory….How otherwise, apart from God’s help, could naked men, riding without armour or shield, have been able to win….?(46

تحقیقات باستان شناس آلمانی  ‘ Hans-Peter Kuhnen ‘ در اسرائیل این خبر راهب سوری را تایید می کند که اعراب بدون جنگ پیروز شدند. به نقل از این باستان شناس ” حفاری های جدید در اسرائیل و اردن تصویر سنتی از اوائل اسلام را به طور انقلابی تغییر داده است. اعراب برای گسترش اسلام با سواره نظام شجاع خود به سرزمین مقدس حمله نکردند، بلکه ایمان پیغمبر با تغییرات تدریجی فرهنگی در قرن 7 و 8  بین دریا مدیترانه و شمال غربی صحرای بزرگ عربستان تثبیت شد”:

Neue Ausgrabungen und Prospektionen der Landesarchäologie in Israel und Jordanien revolutionieren das herkömmliche Bild von den Anfängen des Islam im heiligen Land. Nicht mehr durch bravouröse Feldzüge kleiner arabischer Reiterheere, sondern durch einen allmählichen Kulturwandel fasste der Glaube des Propheten im 7. und 8.Jh.n.Chr. in den fruchtbaren Landschaften zwischen Mittelmeer und der großen nordwestarabischen Wüßte Fuß ( 47

باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni اشاره به اختلاف زیاد بین اخبار سنتی ( نویسندگان عرب و ایرانی ) و تحقیقات باستان شناسی می کند:

The gap between the historical narratives and the archaeological evidence is striking

در حفاری ها این باستان شناس آثار (بقایای) از جنگ ها بین بیزانس و عرب ها در رود اردن و شهر های نزدیک یرموک پیدا نشده است :

Archaeological research has found no traces of military confrontation in the sites of northern Jordan. The two major battles between the Byzantines and the Arabs, at Fihl and Yarmuk, have left no visible impact on the nearby cities and towns of  Pella, Abila, Umm el-mmal, and Jarash. (48

  همچنین این حفاری ها ( در فلسطین ) وقفه، یا اخلالی در زندگی روزمره شهروندان در نیمه اول قرن 7 را نشان نداده است. ساختن کلیسا، صومعه و بناهای عمومی در طی تسخیر ایران ( در حمله ساسانیان به اروشلیم) و اعراب ادامه داشت :

Yet recent excavation at many sites shows no interruption in the everyday life of the local populace in the first half of the seventh century. The construction of churches, monasteries, and public buildings continued unabated throughout the years of the Persian and Arab conquests, (49

در  جنگ های اعراب با ایران و بیزانس که به طور قطع هزاران جنگجو از هر دو طرف کشته شده اند می بایست حداقل اعراب کشته شدکان خود را در اطراف میدان جنگ به حاک می سپردند. تا به امروز هیچ قبر دسته جمعی در اطراف میدان جنگ ها ( نهاوند، یرموک، قادسیه ) پیدا نشده است ( باستان شناسی میدان جنک ) باستان شناس اسرائیلی اشاره می کند به زندگی عادی شهروندان شهرهای اطراف رودخانه  یرموک ( محل جنگ اعراب با بیزانس ) در طی جنگ و ادامه می دهد که در قبرستان های این شهرها  نشانه ای از بیشتر شدن قبر ها مشاهده نمی شود :

Further evidence of peaceful life during the time of th Arab conquest is provided by tombstone inscriptions , which contain no reference to violent events or unusual circumstances that might have led to an upsurge in burials (50

باستان شناس آلمانی Gerd Gropp اشاره می کند که حمله اعراب (به خراسان ) خرابی به دنبال نداشته است و سنت معماری، کاشی کاری و جواهر سازی ساسانی همچنان ادامه داشته است.(51

زرتشت شناس آلمانی Michael Stausberg نیز معتقد است که شرایط فرهنگی ( مذهبی، حفظ سنت های ساسانی ) برای زرتشتیان با به قدرت رسیدن اعراب (حداقل در دوران امویان ) تغییری نکرد. این اشاره  Stausberg در تضاد است با نظریه زرینکوب که می نویسد : رزتشتیان ” هیچگونه حق نشر و تبلیغ آیین خویش را نداشتند.” و ” بنی امیه….. با شدتی و خشونتی تمام، از نشر هر گونه فکری که منسوب بموالی بود بشدت جلوگیری میکردند.” (52 ) زرتشت شناس آلمانی همچنین ادامه می دهد که زرتشتیان ایران را نه بعد از حمله اعراب در قرن 7، بلکه نخست در قرن 9/ 10 ( دوران عباسیان) به سمت هندوستان ترک کردند (53.

اگر اعراب مسلمان ایران ، فلسطین ، سوریه را در نیمه اول قرن 7 فتح کرده بودند به طور قطع شرایط سیاسی و مذهبی در این مناطق تغییر می کرد.

  تاریخ شناس آلمانی Simone  Rosenkranz در رساله دکترای خود : ” مشاجره یهودیان – مسیحیان زیر سلطه مسلمانان ” نیز اشاره می کند که ” تغییرات مهمی ( در اوضاع و شرایط اروشلیم و سوریه ) در دوران حکومت امویان (661-750) مشاهده نمی شود “

Die Herrschaft der Umayyaden ( 661-750 ) führte zwar vorerst nicht zu einschneidenden Veränderung

و  ” هنوز اسلام به عنوان یک مذهب جدید شناخته نشده بود که بتواند امور و سرنوشت خاورمیانه را تعیین کند .”

Der Islam wird noch nicht als neue Religion begriffen, welche fortan die Geschicke des Mittleren Ostens bestimmen sollte

این تاریخ شناس ادامه می دهد که برای مسیحیان منطقه ( قرن 7 ) این اعراب یا مسیحیان مرتد به شمار می آمدند، یا فاتحان دنیوی. ”

Die Muslime werden…., als christliche Häretiker oder als weltliche Eroberer bewertet…. (54

 مذهب اسلام هم در شرق ( ایران ) و هم در غرب ( سوریه، اروشلیم و مصر ) به تدریج و از داخل خود این سرزمین ها اشاعه یافت، هیچ نشانه ای، یا سند معتبری که از حمله نظامی اعراب از خارج به این کشور ها خبر بدهد دیده، یا پیدا نشده است

———————————————————————————————————-

1-  Van Harvey. The Historian and the Believer. Toronto, Ontario: The  Macmillan Company, 1966, P. 41-42

2  – Theodor Nöldeke, Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, aus der arabischen Chronik des Tabari, Leyden, E.J. Berlin, 1973, P. XIV

3 – Patricia Crone, Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987, P. 230

4 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam. New York 2003, p. 47 

5- Yehuda D. Nevo and Judith Koren,  p. 47

6 –  Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 47

7 –  James Howard-Johnston, Heraclius’ persian Campaigns and the Revival of the East Roman Empire, 622-630, in: War in History; Jan 1999, Vol. 6 Issue 1, P 1- 44 

8 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, p. 47

9 – J. Reinik, Alexander the Great in 7th-century syriac ‘ Apocaliptic ‘ texs, in: Syric Christianity, IV, P. 158-160

10 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, p. 48 – 49

11- Yehuda D. Nevo and Judith Koren,  Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 101

12 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam, P. 148

13 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P.135

14 – P. 479 ، 1384، آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، تهران

15 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of Islamic Empire, Oxford, University Press 2015, P. 52 

16 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 67

17 – Patricia Crone, Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987, P. 222

18 – Boaz Shoshan, Poetics of Islamic Historiography: Deconstructing Tabari’ s

  History, Brill, Leiden . Boston, 2004, P. 110-111

 19 –  Boaz Shoshan, P. xxiv

20- Sebeos, ed. F. Macler , 1904, Ch 30

21 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam. New York 2003, p. 129

22 – Harald Suerman, Juden und Muslime gemäß christlichen Texten zur Zeit Muhammads  und in der Frühzeit des Islams, in: Holger Preißler, Heidi Stein (Hrsg). Annährung an das Fremde, XXVI. Deutscher Orientalistentag vom 25. bis 29.9.1995 im Leipzig, Stuttgart 1998, 145-154

23 – Spiegel Online International, Fortress in the Sky, 12.21.2012 , http://www.spiegel.de/international/world/buried-christian-empire-in-yemen-casts-new-light-on-early-islam-a-874048.html#ref=rss

24 – Sebeos, ed. F. Macler, P.139-140

25 – Karl-Heinz Ohlig, Der frühe Islam, eine historische Rekonstruktion anhand zeitgenössischer Quellen, Berlin, 2007, P. 248-255

26 – Michael Philip Penn, When Christians First Met Muslims, A Sourcebook of the Earliest Syriac Writings on Islam, University of California Press, 2015, P. 31

27 – Jean-Maurice Fiey, Dioceses syriens orientaux du Golf persique, in: Memorial Mgr Gabriel Khouri-Sarkis, Belgique, 1956-1967, P. 187

28 – Ovidiu Ioan. Muslim und Araber bei Iso’jahb III ( 649 – 659 ), Wiesbaden, 2009, P. 107

29 – زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۳۳۱

30 – Tyler-Smith, Susan, Coinage in the Name of Yazgerd III  ( AD 632-651 ) and the Arab Conquest of Iran. The Numismatic Chronicle ( 1966-) Vol. 160 ( 2000), P. 146

31 – Tyler-Smith, Susan, P. 146-147

32 – Tyler-Smith, Susan. P. 140

33 – Aleksander Nikitin and Günter Roth, “The earliest Arab-Sasanian coins”, Numismatic Chronicle, v.155. London, Royal Numismatic Society, 1995, pp.131-134 

34 – Aleksander Nikitin and Günter Roth, P. 132

35 – 38 .ع. شمس اشراق، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان 1369، ص

36- H.Gaube, Arabosasanidische Numismatik , 1973, P. 12

37 –  P. 481، 1384، آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، تهران

38 – Michael Stausberg, Die Religion Zarathushtras, Stuttgart; Berlin; Köln, 2002, P, 237

39 – ع. شمس اشراق، ص. 84 ( پاورقی)

40 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of Islamic Empire, Oxford, University Press 2015, P.85

41 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen

frühislamischer Geschichtsüberlieferung, Bonn 1973, P. 17 – 18

42 – Isfahan – Nihawand. Eine quellen-kritische Studie zur frühislamischen Historiographie, in: ZDMG 118 ( 1968 ), P. 279

43 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen, P. 24

44 – Sebeos, The Armenian History , trans. R. Thomson, Part II. Historical Commentary, Liverpool. 1999, P. 252

45 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 100

46 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 128

47- Antike Welt, Zeitschrift für Archäologie und Kulturgeschichte, 4/2014, P. 63

48 – Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014, P. 314-315

49 – Gideon Avni, P. 301

50 – Gideon Avni, P. 316

51 – Gerd Groppe, Archäologische Forschungen in Khorasan, Iran, Wiesbaden 1995 ( TAVO Reih. B/84 ), P.180

52 – ص. 317، دو قرن سکوت ، زرینکوب

53 – Michael Stausberg, Die Religion Zarathushtras, Stuttgart; Berlin; Köln, 2002, P. 381

54 – Simone Rosenkranz, Die jüdisch-christliche Auseinersetzung unter islamischer Herschaft, 7.-10. Jahrhundert, Bern, 2004, P.23 – 35

نژادکشی

کارل پوپر ادعا می کند که منشاء رژیم های استبدای و نژادی قرن 20 ( استالین و هیتلر ) را باید در فلسفه سیاسی پلاتون، هگل و مارکس جستجو کرد. به عقیده پوپر تئوری دولت این سه فیلسوف راه را برای قتل و جنایت دولت های توتالیتر باز کردند. از طرف دیگر مصر شناس آلمانی، یان آسمن ( Jan Assmann ) ، معتقد است که اعمال زور و  قدرت در تاریخ با ادیان ابراهیمی ( یکتا پرستی ) آغاز گردید و برای اثبات نطریه خود به داستان  گوساله طلایی در تورات اشاره می کند:

اسرائیلی ها از غیبت موسی که به کوه سینا برای دریافت ده فرمان خدا رفته بود استفاده کردند و از Aaron ( برادر موسی ) تقاضا نمودند که برای آنها بتی به عنوان نماینده خدا بیآفرد. برادر موسی از طلا های زنان در اردوگاه یهودیان گوساله ای برای پرستش ساخت. افراد قوم یهود به دور گوساله طلایی جمع شدند و به رقص و نیایش پرداختند. موسی پس از بازگشت و مشاهده گوساله طلایی و جشن اسرائیلی ها دستور مجازات قوم  یهود را صادر کرد ” موسی  وارد اردوگاه شد و گفت: هر فردی که به خدا ایمان دارد به نزد من بیآید ! کشیش های اسرائیلی به نزد موسی رفتند. موسی به کشیش ها گفت:  خدای اسرائیلی ها می گوید که شمشیر های خود را به دست بگیرید و به اردوگاه بروید و برادران، نزدیک ترین افراد و دوستان خود را بکشید. کشیش ها به دستور  موسی عمل نمودند. سه هزار اسرائیلی در این روز به قتل رسیدند ” ( Exodus 32,6-28 ) . اما فیلسوف معاصر فرانسوی، میشل انفره ( Michel Onfray ) ، نظریه های پوپر و آسمن را بسط می دهد و برای توضیح ادعای خود از چگونگی شکل گرفتن دولت های حودکامه به قتل عام شهروندان شهر کنعان به دست یهودیان اشاره می کند. یهودیان پس از ترک مصر به کنعان حمله کردند و شهروندان این شهر را به قتل رساندند. در تورات دستور عمل برای تصرف شهر ها داده شده است : ” وقتی که تو به یک شهر حمله کردی، می بایست نخست سعی کنی تا به یک توافق صلح آمیز با نیروی مخالف برسی. اگر ساکنان شهر شرایط صلحی که تو پیشنهاد کردی پذیرفتند آنها را زیر دست خود کن و به کار اجباری وادار ، اما اگر دشمن پیشنهاد تو را رد کرد، شهر را به محاصره در آور. اگر خدای تو دشمن را تسلیم کرد، تمام مردان را بکش و زنان، کودکان، سالخوردگان و احشام را به غنیمت بگیر  (  Deuteronomium 20,10 – 14 ) ” . آنفره معتقد است که قتل عام ساکنان شهر کنعان اولین نژادکشی در تاریخ بشر است و کتاب یوشع یهودیان نیز این جنایت را تشریع کرده است. این فیلسوف فرانسوی حتی ادعا می کند که هیتلر نژادکشی را از یهودیان آموخت. آنفره فلسفه مارکس را نیز با دین یهودیت مقایسه می کند و معتقد است که طبقه کارگر در تئوری مارکسیسم نقش قوم برگزیده ( قوم یهود ) را به عهده گرفته است و آمادگی برای قتل عام مخالفان خود را دارد.