حوا، اولین انسان خردمند تاریخ (اسطوره ی) بشر

داستان بهشت در تورات را به خاطر داریم: خدا نخست آسمان و زمین را درست کرد ( ساخت) و بعد رودخانه‌ها، گیاهان ( باغ ) را و در آخر آدم را خلق کرد. مسئولیت نگهداری از باغ را خدا به آدم واگذاشت. درختان میوه داشتند و شرایط زندگی در این باغ برای آدم خوب و مساعد بود. اما خدا به آدم این تذکر را می‌دهد که او ( آدم ) اجازه دارد از میوه‌های تمام درختان باغ، به غیر از میوه‌های دو درخت،  درخت زندگی  و  درخت شناخت خوب از بد ، استفاده کند.

خدا به آدم می‌گوید که که اگر او ( آدم ) میوه درخت « شناخت خوب از بد « را مصرف کند جان خود را از دست خواهد داد. بعد از خلقت آدم خدا حیوانات و در آخر حوا را از استخوان سینه آدم خلق می‌کند. از نظر سلسله مراتب آفرینش حوا در مرتبه دوم قرار دارد و خدا او را برای کمک به آدم خلق کرد. تا این مرحله از خلقت انسان قادر به تشخیص خوب از بد ( اخلاق ) نبود. حال مار ظاهر می‌شود. مار به حوا می‌گوید که اگر او ( حوا ) میوه درخت » شناخت خوب از بد « را که خدا مصرف آنرا ممنوع کرده است میل ( بخورد) کند به شناخت و استقلال دست می‌یابد. حوا میوه درخت را میل می‌کند و به شناخت دست می‌یابد. حوا آدم را نیز وادار به خوردن میوه این درخت می‌کند و به این ترتیب او هم به شناخت دست می‌یابد. اگر حوا از اوامر خدا سرپیچی نمی‌کرد نه خود آگاه می‌گردید و نه آدم به آگاهی دست می‌یافت. از ادامه داستان بهشت در تورات اطلاع داریم: آدم و حوا از بهشت رانده می‌شوند و عمر جاودانی خود را از دست می‌دهند. مار نیز مجبور می‌گردد برای همیشه بر روی زمین بخزد و دشمن انسان گردد. تاریخ ( اسطوره ی ) خبر می‌دهد که در بدو پیدایش بشر نخست یک زن (حوا) دستورات خدا را نادیده می‌گیرد و به استقلال و خرد دست می‌یابد 

هابرماس و مذهب

 گفتمان در باره بازگشت مذهب در جوامع غربی شدت گرفته است. برخی از نمایندگان  کلیسا و پژوهشگران علوم الهیات کافران را مسئول از بین رفتن ارزش های اخلاقی در جامعه می دانند و از طرف دیگر زیست شناس و  منتقد مذهب , Dawkins , هشدار می دهد که با بازگشت مذهب تمام دستآوردهای مدرن ( فرهنگ، اخلاق و علم ) مورد تهدید قرار گرفته اند.

Weiterlesen

دموکراسی آتنی

 

برای اولين بار در آتن , در دوره باستان , دموکراسی به عنوان یک ايده و نوعی سيستم اداری شکل گرفت. الگوی مدرن قانون اساسی کشور های امروزی غرب دموکراسی آتن است و اروپایيان خود را وارث فرهنگ يونان می دانند. به همين علت اين ايده ( دموکراسی ) قديمی قرن ۵ قبل از ميلاد هنوز مسئله روز است.

ساختار سياسي،  عمل کرد نهاد ها و قوانين، در دموکراسی آتنی نه فقط تا به امروز جذابيت خود را از دست نداده است، بلکه اين فرم حکومتی از دروه باستان تا شکل گرفتن دموکراسی جديد در کشور های غربی ( در قرن 18 و 19 ) يک استثناء در اداره تشکيلات دولتی در سطح بين المللی محسوب می شود. اين استثناء تاريخی دموکراسی در آتن احتياج به بررسی بيشتری دارد که روشن شود چه درک و استنباطی آتنی ها از ” قدرت ملت ” و يا به قول مارکسيست ها  از ” قدرت خلق ” داشتند. اما سوال اين است که چرا تنها آتن در بين ملت ها دوره باستان اين راه بخصوص را انتخاب کرد و چه پيامد های ايده و سيستم دموکراسی برای زنان و مردان آتنی به ارمغان آورد. از آن جایيکه مدارک تاريخی زيادی در باره دموکراسی آتنی هم از یونانيان و هم از شاهدان غیر یونانی که این سیستم را تجربه کرده اند وجود دارد ما می توانيم امروز يک تصوير واقعی از دموکراسی در آتن در ذهن خود مجسم کنيم.

 مشخصات اساسی دموکراسی در آتن ( دروه باستان ) :

 – 1   قدرت مردم

در زبان يونانی واژه دموکراسی تشکيل شده است از demos و kratos .

( kratos ) قدرت و (  demos ) مردم  که  demokratia معنی ” قدرت مردم ” را می دهد و آتن يک شهری بود که شهروندان آن با رعایت کردن اصول دموکراسی تشکیلات خود را اداره می کردند. يک توصيف از دموکراسی که با ذکر اسمش بیان شود از تاريخ نويس يونانی Thukydides  است: “ و اسم نظام سياسی ما، چون پايه ها اين نظام را نه اقليت بلکه اکثريت تشکيل می دهد، به (اسم ) دموکراسی معروف شده است. “

اين جمله ازدوران باستان با محتوی پر اهميت نخست بطور خیلی مختصر به طرح مقوله دموکراسی می پردازد. سپس توکودیدس مبحث دموکراسی را با واژه اکثريت شروع و بعد به طور کامل مقوله های مساوات و آزادی را در چهارچوب اين نظام مورد بررسی قرار می دهد. دموکراسی يک واژه قديمی يونانی است و به طور دقيق نيز توکودیدس اين وآژه را توضيح داده است که نظام دموکراسی تکيه بر اکثريت دارد. اين توضيح اجازه تفسيرهای مختلفی از دموکراسی را نمی دهد. اما اين جمله يک بُعد زمانی نيز دارد. توکودیدس اين گفتار خود را در اواخر قرن ۵ قبل از ميلاد بیان کرد و از قرار معلوم دموکراسی واژهای چندان قديمی هم نبوده که افکار عمومی آتن نتواند آنرا به خاطر بيآورد. مقوله و واژه دموکراسی در نيمه اول قرن ۵ قبل از ميلاد افکار و ذهن شهروند آتن را بخود مشغول کرده بود که علت آن را نيز می بايست در تغيير و تحولات سياسی همين زمان جستجو کرد. حکمرانان آتن از قرن ۸ تا ۵ قبل از ميلاد از  طبقه اشراف بودند که شهروندان ناراضی را به صبر و آرامش دعوت می کردند. رسوخ ايده دموکراسی در ذهن آتنی هاو نهادينه شدن آن در سيستم اداری، دولتی نتيجه کار فکری روشنفکران آتنی نبود، بلکه رفرم های تدريجی در ساختار و تشکيلات دولت اشراف بود که بعدا روشن فکرانه مورد بررسی قرار گرفتند و تشکلات دموکراسی را به وجود آوردند. صد سال پس از تجربه  آتنی ها با قوانین دموکراسی ارسطو در اواخر قرن ۴ ( ۳۲۲ قبل از ميلاد ) در کتاب “سياست” قانون اساسی ۱۵۸ شورا های محلی را مورد بررسی قرار می دهد و سيستم دموکراسی را در اين  شوراها به دو بخش تقسيم می کند: پايه ، به معنای  اصول دموکراسی و آداب ،یعنی روشهای مشخص دموکراسی. در زبان امروزی دموکراسی آتنی، با ارسطو، تقسيم می شود به ساختار دموکراسی و ارزش های دموکراسی (فرهنگ). در قانون اساسی آتن بعد از واژه قدرت(kratos) ،واژه اليگارشی (oligarchia) نيز مورد استفاده قرار می گرفت که تشکيل شده است از oligoi به معنی  ’معدود’ و  arche به معنی ‘ قدرت و یا فرمانروايی’ –  مفهوم اليگارشی که معنی حکومت عده معدودی را می دهد درست در نقطه مقابل مفهوم دموکراسی به معنی قدرت اکثریت قرار دارد. در ذهن و برنامه اشراف آتنی سيستم اليگارشی هنوز جذابيت خود را از دست نداده بود، اما آن ها بيشتر ترجیح می دادند که بجای واژه اليگارشی از واژه اشراف سالاری ( aristokratia) استفاده کنند. چراکه aristo به معنای زبده و نخبه مشروعيت بيشتری به يک سيستم حکومتی می دهد تا  oligoi  به معنی  ’ معدود ‘  و اشراف خود را از نخبگان و زبدگان جامعه بشمار میآوردند. در آتن قديم اين دو وآژه ” اليگارشی” و  “دموکراسی”در مقابل يک ديگر قرار داشتند. ارسطو در کتاب ‘ سياست ‘ مغايرت اين دو سيستم دموکراسی و اليگارشی را تشبیه کرده است به تفاوت بین بادهای که از شمال و از جنوب می وزند.

يکی از ويژگی های دموکراسی در آتن روش انتخاب شدن شهروندان در شورا ها و يا سازمان های اداری بود که اين امکان را به تمام مردان (چه نقشی زنان در دموکراسی آتنی داشتند توضيح داده خواهد شد) آتنی می داد که برای يک زمان محدود ( يک سال) از طريق قرعه کشی انتخاب شوند. دموکراسی آتن به نوعی نفی قدرت دولت بود، چرا که هر شهروند مذکر يک روز حکمفرمايی می کرد و روز ديگر تحت نفوذ قدرت ديگران قرار داشت. قدرت شورا ها و ديگر نهادهای دولتی محدود می شدند به رسيدگی امور اداری شهروندان. Euripides   ، تراژدی نويس قرن ۵ قبلاز ميلاد، در قطعه تئاتر Hiketiden در سال ۴۲۴ نحوه حکم فرمايی در آتن را به نمايش می گذارد و نشان می دهد که به  علت عوض شدن به طور متناوب (ساليانه) اعضاء شورا ها درواقع هيچ کسی در آتن صاحب قدرت نيست و همه شهروندان آزاد هستند. . پلاتون نیز درکتاب (nomoi ) اشاره می کند که در آتن شهروندن آزاد هستند و تحت سلطه قدرت حکمرانان قرار ندارند و در کتاب ديگر ( politeia )  فيلسوف یادآور می شود که يک سيستم دمکراسی احتياجی به حکمفرما ندارد. اما  اليگارشی در تصور پلاتون يک سيستم ايده آل به شمار می آمد و نه دموکراسی. در سيستم دموکراسی، بر عکس اليگارشی، نه زيردست وجود دارد و نه حکمرانان از ابهت بخصوصی برخوردارند که به وسیله آن بتواند در مردم ترس و وحشت ایحاد کنند و يا مورد ستايش شهروندان قرار گیرند. 

چنان که در بالا يادآوری شد واژه دموکراسی در اواسط قرن ۵ قبل از ميلاد ( ۴۷۷ و يا ۴۵۰) برای شهروندان آتن وآژه آشنایی به شمار می آمد، اما آتن از قرن ۶ ( ۵۹۴)  دارای يک نهاد سياسی بنام مجمع ملت بود که مهم ترين سمت ها در اين اجلاس را اشراف در اختيار داشتند و امکان کنترل زياد اين افراد ثروتمند از طرف افراد کم درآمد  وجود نداشت.در آتن در اين زمان ۴ گروه و يا ۴ طبقه از شهروندان که بر طبق درآمد تقسيم شده بودند زندگی می کردند. رفرم های سياسی تا اواسط قرن ۵ باعث گرديد که هر چهار گروه بتوانند در اين مجمع انتخاب شوند، اما رغبت شهروندان و بخصوص قشر پایين اجتماع به انتخاب شدن در اين مجمع زیاد نبود. از اوائل قرن ۵ عادات و رسوم های سياسی ديگری درآتن بر قرار گردید و بخصوص جنگ آتن با ايران ( 479/ 480) باعث تقويت خود آگاهی و اعتماد بنفس آتنی ها گرديد. ملوانان و پاروزنان کشتی های جنگی يونانی ها که عليه ناوگان خشایارشا به نبرد پرداخته بودند به طبقات پایين جامعه تعلق داشتند و بعد از پيروزی بر ایرانیان خواهان دخالت و سهم بيشتری در اداره امور دولت شدند. از طرف دیگر چون اشراف در مجمع ملت حاضر به توضيح عمل کرد های خود نبودند، طبقات کم درآمد تقاضای رفرم در مجمع ملت را کردند. سال ۴۶۲ نقطه عطفی در توسعه دموکراسی در آتن به شمار می آيد. در اين سال شهروند آتنی Ephialtes  که بانی رفرم در مجمع ملت بود به قتل می رسد و عاملان اين جنايت در دوره باستان مثل دوره مدرن از طيف سياسی محافظه کاران و ضد رفرمی ها بودند.

 نظر ارسطو در باره دموکراسی چنين است: “ زندگی کردن آنطور که فرد می خواهد” و ادامه می دهد:  “ تحت تسلط هيچ کس نبودن و اگر اين امر ممکن نيست پس بايد حکمرانان مرتب عوض شوند”. دشمنان دموکراسی در آتن نظر مثبتی به مردم نداشتند و برای آنان مردم demos) ) مفهوم افراد معمولي، ساده و حتی رذل را می داد: دموکراسی، به عقیده دشمنان این سیستم، يعنی حکومت اراذل. اشراف آتنی حتی سيستم دموکراسی را نوعی حکومت تک نفری نیز توصيف می کردند، حکومتی که  فقط بوسيله افراد بی استعداد و عادی اداره می شود. اما وآژه ی برای اين نوع سيستم که از مردم عادی تشکيل شده باشد دريونان قديم  وجود نداشت و واژه Ochlokratie  ( سيستم عوام ) که برای اشراف دارای همان مفهوم سيستم دموکراسی بود بعدا رايج گرديد. اشراف از واژه دموکراسی به عنوان فحش ودشنام نیز استفاده می کردند و معتقد بودند که شهروندانی که مجبورند کار کنند (طبقات پایين جامعه) نمی توانند به کار های فرهنگی بپردازند و هم از نظر بدنی و هم از نظر فکری عقب افتاده محسوب می شوند، اما برعکس ثروت مندان که احتياج به کار کردن (بدنی ) ندارند هم امکان کار فکری را دارند و هم می توانند با تمرین های ورزشی اندامی زيبا نیز داشته باشند. از طرف ديگر دموکرات ها معتقد بودند که در سيستم دموکراسی مکانی برای ثروتمندان و اشراف نباید وجود داشته باشد. اما نگاه کنیم به درصد شهروندانی که در آتن حق داشتند در امور سياسی دخالت کنند و بايد توجه داشت که در دموکراسی آتن خارجی ها و برده ها اجازه انتخاب شدن و انتخاب کردن را نداشتند. در آتن قرن ۵ فقط  ۲۰ ٪  ازشهروندان می توانستند در سرنوشت سياسی دولت سهيم باشند که البته رقم جالبی برای يک دموکراسی نيست، اما در آمريکا در سال ۱۸۳۰ فقط   ۵ ٪ و در انگلستان قبل ازرفرم سياسی در سال ۱۸۶۷ فقط ۴ ٪ در روستا ها و ۶ ٪ در شهر حق شرکت در انتخابات راداشتند. در تمام دوران قرن ۱۹ در کشور های تازه صنعتی شده اروپا کارگران کارخانه ها شرکتی در امور سياسی نداشتند و اما در آتن قرن ۵ و ۴ يک کارگر روز مزد می توانست در انتخابات شرکت کند. : دمکراسی قرن ۵ قبل از ميلاد در آتن به مراتب پيشرفته تر و مترقی تر از دموکراسی در اروپا و امريکا قرن ۱۹ بود. پلاتون در ديالوگ Portagoras )  اشاره می کند که تمام شهروندان ، نجار، کفاش، آهنگر ، تاجر ، فقير وثروتمند می توانند نظريات و پيشنهادات خود را در مجمع عمومی ارائه دهند.

 – 2 تساوی

آيا دموکراسی با مساوات ( اقتصادی ) انسان ها در رابطه هست و يا نه. از دروه باستان تا به امروز این مسئله مورد بحث است. اين خواسته تساوی انسان ها می تواند هم يک آرزو  (تخیل) باشد و هم میتواند، حداقل در يک سيستم دموکراسی، به اين هدف تساوی تا حدودی نزديک شد. ايده تساوی در يونان باستان قديمی تر از ايده دموکراسی است و از قرن ۸ تا ۶ قبل از ميلاد افکارشهروندان را بخود مشغول کرده بود. آتنی ها در اين دروه همراه با تقاضای برابری سياسی ( دموکراسی ) خواستار تساوی اقتصادی نيز بودند ( تقسيم زمين ). از قرار معلوم اين تقاضای تقسيم زمين در قرن ۵ ديگر مسئله روز شهروندان نبود و علت آن رابايد در شرایط کشاورزی آتن جستجو کرد: گندم و بيشتر محصولات کشاورزی از مصر، جنوب ایتاليا و يا از نواحی دريا سياه وارد می شد و زميندار بزرگ نيز وجود نداشت که زمين های آن ها ارزش تقسیم کردن را داشته باشند. از طرف ديگر بعد از يک رفرم ارضی از قرن ۶ ببعد اين امکان برای دهقانانی که قادر به پرداخت بدهکاری های خود نبودند وجود داشت که زمين های خود را بتوانند نگهدارند و به طلب کاران واگذار نکنند. اما به طور خلاصه می شود اين نظريه را بيان کرد که رفرم های اجتماعی برای نهادينه کردند موکراسی در آتن تغييراتی را در شرائط مالکيت به وجود نيآوردند. تساوی در حقوق سياسی شهروندان تساوی در موقعيت اجتماعی که وضعيت مالی و اصل و نسب آنرا تعیين می کردند به دنبال نداشت. اما با اين وجود پلاتون در ديالوگ ( Gorgias ) تاکيد می کند که درست حق نيست که ” قدرتمندان بر ضعيف ها حکمفرمایی کنند ”. شهروندان فقير که با قرعه کشی انتخاب می شدند و به مجمع عمومی (ملت) راه می يافتند حقوق دريافت می کردند. اين پشتيبانی مالی شامل افراد معلول هم نيز می گردید. دموکراسی آتن به تـأمين معاش شهروندان توجه داشت و اگر تساوی مالکيت تحقق نيافت اما کسی هم در آتن گرسنه نبود. يکی از ويژگی های دموکراسی آتنی جلوگيری از نفوذ اشخاص ثروتمند بود که نتوانند توسط پول ،موقعيت و دوستان خود در مقام های مهم دولت انتخاب شود. اگر مجمع عمومی به اين نتيجه می رسيد که شخصی از موقعيت و ثروت خود سوء استفاده می کند و برای دموکراسی خطرناک است پس از بحث در مورد اين شخص در مجمع رأی گيری می شد و اگر۶۰۰۰ عضو از اعضای مجمع عليه شهروند ثروتمند رأی می داند می بايست شخص مزبور برای مدت ۱۰ سال آتن را ترک کند ، اما اموال محکوم مصادره نمی گرديد. با این وجود در افکار عمومی آتنی ها این شعار  “تساوی متساوی ها ” شنیده می شد که بازتاب افکار اشراف بود. اين شعار تا به امروز نيز جذابيت خود را از دست نداده است. اصل سوال اين است که آيا تمام شهروندان جامعه می بايست از حقوق متساوی برخوردار باشند ، يا اينکه می بایست حقوق های متفاوتی برای انسان های متفاوت در نظر گرفته شود. دو نظريه برای تحقق بخشيدن به تساوی در جامعه در آتن مورد بحث بود: نظريه تساوی بر پايه کميت و نظريه تساوی بر پايه کيفيت. اين دو طرح تساوی را پلاتون در کتاب های Gorgias و nomoi مطرح می کند. نظريه کميت معتقد است که وجود شکل های مختلف ( مربع ، مثلث ، لوزی ،ذوزنقه ) مانعی برای پایه گذاری کردن دموکراسی به وجود نمی آورند و برخورد يکسان به مربع و مثلث و … امکان پذير است. اما نظريه کيفيت ادعا می کنند که تساوی فقط در مورد نوع بخصوصی می تواند تحقق يابد، یعنی فقط در محدوده مربع و يا لوزی که همان تئوری  “تساوی متساوی ها ” است. بدین ترتیب تساوی می بايست بين ثروتمندان تحقق يابد و نه تساوی بين ثروتمندان و فقرا. مخالفان دمکراسی برای اثبات نظريه خود مبنی بر متفاوت بودن انسان ها از يک ديگر از طبيعت و دنيای حيوانات مثال می آورند که بر طبق آن هيچ تساوی بين شير قوی و خرگوش ضعيف وجود ندارد و يک شير رام شده نيز غير طبیعی است. به این ترتيب در يک سيستم دموکراسی قدرتمندان رام می شوند و طبيعت واقعی آن ها از بين می رود. ارسطو در کتاب” سياست”  اشاره به يک قصه ای از مجمع حيوانات می کند که خرگوش برای تساوی بين حيوانات تبليغ می کند و با اينکه جواب شير در اين داستان قيد نشده اما پيام  واضع است : طبيعت تفاوت ها را قوی و ضعيف ، بزرگ و کوچک ، شکارچی و شکار، حاکم و زيردست را می شناسد و اين تفاوت ها تغيير ناپذيرند. با وجود نظريات پيروان تشبيه قوانين طبيعت با ترکيب شهروندان جامعه برای آتنی ها قوی و يا زيبا بودن افراد مهم نبودند و این مشخصات نیز تاثيری بر تفکر سياسی آن ها نداشند. ارسطو درکتاب سياست تاکيد می کند که دولت نبايد در انحصار ثروتمندان قرار گيرد و فيلسوف شير جامعه را نيز در نظر گرفته است : فردی که از قدرت بيش از انسانی برخوردار است می تواند پادشاه شود.  

– 3  آزادی

” بگو ، پيرامون چه ارزشی ( معيار ) دموکراسی تعريف می شود و من جواب دادم : پيرامون آزادی، چرا که تو در تمام نقاط يک شهر که با اصول دموکراسی اداره می شود می شنوی، که آزادی بهترين موهبت است و برای شخصی که طبيعتاً آزادمنش است فقط مکانی ارزش زندگی کردن را دارد که در آنجا آزادی وجود داشته باشد “  ( پلاتون – politeia ). برای ارسطو حتی مقوله سوم دموکراسی، آزادی، مهم تر از قدرت مردم و تساوی است. از قرار معلوم برای آتنی ها آزادی از ارزش بيشتری برخوردار بود تا از تساوی اقتصادی. يکی از ويژگی های مهم دموکراسی در آتن امکان بيان کردن نظريات سياسی و اصولا اظهار نظر در تمام مسائل در مجمع عمومی بود. در زمان اليگارشی مقررات خاصی برای رفتار شهروندان در انظار عمومی وجود داشت. به طور مثال اگر يک شخص عادی با فرد ثروتمندی که از طرز لباس پوشيدن و رفتار قابل تشخيص بود در خيابان روبرو می شد می بایست شخص عادی به کنار برود (جا باز کند) تا شخص ثروتمند بتواند به راه خود ادامه دهد. اين نوع آداب ورسوم در دوره دموکراسی در آتن ديگر مرسوم نبود. ثروتمندان اجازه نداشتند در مکانهای بخصوصی به تجارت بپردازند و حتی در شهر Theben افراد پول دار پس ۱۰سال ممنوعيت فعاليت های اقتصادی می توانستند در امور سياسی دخالت کنند. شهروندان آتن حساسيت شديدی نسبت به محدود شدن آزادی داشتند و پلاتون دموکرات ها را انسان های بسيار زود رنجی ناميد که حتی حاضر نیستند یک روز مانند یک برده زندگی کنند ( politeia ) . در قانون قضايی آتن تبصره ای که با استناد بر آن بشود شخصی را بازداشت کرد وجود نداشت، به استثنا اختلاس در اموال دولتی که در اين صورت دادگاه اجازه داشت شخص مجرم را به زندان محکوم کند. شباهت بسياری بين درک شهروندان از آزادی درآتن ۲۴۰۰ سال پيش و قوانين کشور های مدرن امروزی وجود دارد: آزادی ابراز عقيده، آزادی نوشتن ، اجازه ترسیم تصوير، آزادی انتخاب شغل، داشتن امنيت در منزل، آزادی کامل اطلاع رسانی ( آزادی امروزی مطبوعات ) و آزادی تشکيل انجمن. حتی آريستوکرات ها که به طور قطع از طرفداران دموکراسی نبودند اجازه داشتند انجمن های خود را تشکيل دهند. نوشيدن مشروبات (شراب و…)، جشن گرفتن و تشکيل کلوب آزاد بود. معروف است که فرزندان آريستوکرات ها در انجمن های خود تابوی های مذهبی را ناديده می گرفتند و به خدايان اهانت می کردند. يونانيان نه به يک خدا بلکه به خدايان معتقد بودند و وحی و نهادهای مذهبی را نمی شناختند. به جز در شرائط جنگ که آتنی ها از خدايان در خواست کمک می کردند  قوانین خدايان دخالتی در امور سياسی نداشتند و سياست يک امر انسانی و نه خدایی بود. مسئله آزادی مذهب که آيا هر شهروندی در آتن آزاد بود به خدايان ايمان داشته باشد يا نه تا به امروز نظر بسياری از پژوهشگران را به خود مشغول کرده است . حکم اعدام سقراط  به جرم بی دينی ( الحاد) و منحرف کردن جوانان در محاکمه زمستان سال ۳۹۹ شک و ترديد در آزاد بودن انتخاب مذهب در آتن را به وجود آورده است. آيا واقعاً روشنفکرانی که با ايدئولوژی دولت مخالفت بودند ( nonconformism) در آتن در دوره دموکراسی تعقيب می شدند ؟

سقراط تا قبل ازمحاکمه در سال ۳۹۹ به مدت بيش از ۲۵ سال به عنوان يک متفکر توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده بود داشت، بدون آنکه به خاطر افکارش مورد تعقيب قرار گیرد. در سال های 404 آتن در جنگ با همسايه جنوبی خود، با اسپارتا، شکست خورد و با پشتيبانی اسپارتا ۳۰ سياست مدار ضد دموکراسی در آتن به قدرت رسيدند که اين دوران به دوران ۳۰مستبد در تاريخ يونان باستان ثبت شده است. حکمرانان جديد حقوق دمکراسی شهروندان را ناديده گرفتند و تعداد افرادی که از حقوق شهروندی بهره مند بودند از ۴۵۰۰۰ به ۳۰۰۰نفر تنزل دادند و بدون محاکمه ۲۵۰۰ آتنی را اعدام کردند ( در سال های ۱۷۹۳ تا۱۷۹۴، در دروران ترور انقلاب فرانسه، در حومه پاريس ۲۶۰۰ نفر اعدام شدند .( بيشتر دموکرات ها به خواست قدرتمندان جديد مجبور به ترک آتن گرديدند. اما در ماه مارس سال ۴۰۳ دموکرات ها توانستد بخشی از حومه آتن را به تصرف خود در آورند و بالاخره در سال ۴۰۰ دوباره اصول دموکراسی را در آتن بر قرار کنند. پس از شکل گرفتن دوباره دموکراسی تمام افرادی که با ۳۰ مستبد همکاری کرده و سيستم دموکراسی را از بين برده بودند عفو شدند. اما برای بسياری از شهروندان آتن که در زمان ديکتاتوری ۳۰ مستبد مجبور به ترک آتن و يا يکی ازخويشاوندان خود را از دست داده بودند اين عفو عمومی برای طرفداران ديکتاتوها قابل قبول نبود. اين قربانيان دوران ۳۰ مستبد، با وجود عفو عمومی، عليه عاملان جنايت شکايت کردند. يکی از اين شهروندان بنام Lisias  که برادرش به دست مستبدان کشته شده و خود از آتن فرار کرده بود شکايتی در رابطه با قتل برادرش به دادگاه ارائه میدهد.  Lisias   يکی از معروف ترين سخنران دادگاه در آتن دوره باستان بود که ادعانامه بسياری از شاکيان برعليه مستبدان را در دادگاه قرائت می کرد. درست همين اتهام همکاری با مستبدان و مقصر بودن در اعدام دموکرات ها نيز برای سقراط معتبر و صدق می کرد. سقراط در زمان جکومت  ديکتاتوها در آتن به همان گروه  ۳۰۰۰ نفری تعلق داشت که حقوق شهروندی خود را توانسته بود حفظ کند و رابطه نزديکی با این مستبدان داشت ( اما سقراط يک شخص سياسی نبود ). يکی از شاگردان فیلسوف بنام Kritias عضو  گروه ۳۰ مستبد در این دوره در آتن بود. Kritias  در رابطه با قوانين اسپارتا، همسايه جنوبی آتن، با وجد و شوق می نويسد: در اسپارتا شرایط به طور کلی با آتن فرق دارد، در اسپارتا معلوم است که چه فردی برده و چه فردی آقا است. دادگاهی شدن سقراط را بايد در اين رابطه دوره مستبدان در آتن بررسی کرد و نه به علت بی دينی فيلسوف. اما با اين وجود دادگاه حکم اعدام را برای سقراط صادر نکرد و اصولا در قانون قضايی آتن ماده ای عليه کسانی که به مذهب اعتقاد نداشتند در نظرگرفته نشده بود. اعضای هيات منصفه در دادگاه می بايست درخواست يکی از طرفين، شاکی ، يا متهم، را بپذیرند. سقراط از خود به خوبی دفاع نکرد و حتی تاکيد مي کرد که برای فعاليت خود در زمان ديکتاتورهای ۳۰ نفر بايد مورد تقدير نیز قرار گيرد و از خود نیز انتقاد نکرد. به همين علت نيز دادگاه تقاضا نامه شاکی را پديرفت، چرا که سقراط با دفاعیات خود ادعاء شاکی را که فيلسوف دموکراسی را به چشم تحقير آميز نگاه می کند تایيد کرد. در موارد بخصوصی نقض سنت های مذهبی جرم به حساب می آمد، به طور مثال کثيف کردن محراب با خون انسان و يا بی اعتبار شمردن رسوم های مذهبی. جامعه دموکرات آتن تا به اين درجه سکولار نشده بود که سرقت از يک معبد فقط يک دزدی ساده و يا تخريب مجسمه خدايان مانند خسارت رساندن به يک شئ معمولی محسوب شود. با وجود محاکمه استثنايی سقراط به جرم بی دينی عقايد مذهبی در آتن قرن ۵ و ۴ قبل از ميلاد امری خصوصی به شمار می آمدند و هر شهروندی می توانست خدای خود را پرستش کند و حتی اگر اين خدا با خدای اکثريت همگونی نداشت. هر دموکرات و هر ضد دموکرات در آتن نيز آگاه بود که آزادی های فردی با شکست آتن از يک دشمن خارجی از بين می روند و حتی امکان اينکه در چنين صورتی شهروندان آزاد آتن به برده گی نیز در آيند زياد بود.

روش زندگی مبتنی بر اصول دموکراسی

اين سوال که آيا دموکراسی گذشته از يک فرم حکومتی فرم زندگی شهروندان هم را در بر می گیرد، از قرن ۱۹تا به امروز مورد بحث و تحليل است و نظريات های مختلفی هم در اين باره ابراز شده است. شهروند آتنی اما اين جدایی بين يک سيستم سياسی دموکراسی  (دولت ) و روش زندگی را نمی شناخت و برای او امری بديهی بود که اصول دموکراسی زندگی خصوصی افراد را تحت تاثير قرار می دهد . يکی از اصول دموکراسی در آتن  “ نوع زندگی بدون اوامر و دستورات “ بود که اين نوع زندگی بدون امر و نهی باعث می گرديد که شخص برای خود ارج و منزلت بيشتری قائل شود، اعتماد به نفس  ( آگاهی از خود ) شهروندان  افزايش يابد و استعدادها شکوفا گردند. مدارک و اسناد زيادی از روابط و برخورد افراد با يک ديگر از اين دوره در اختيار است که آداب و رسوم در زندگی خصوصی آتنی ها را برای ما به روشنی آشکار می کنند. برای پلاتون دموکراسی مانند  ” يک بيماری همه گير است که بدون آنکه کسی متوجه شود به خانه های مردم رخنه و تمام  روابط اجتماعی انسان ها را مبتلا می کند “ Politeia )  ). يکی از خصوصيات نظم و ترتيب سياسی در آتن قواعد واستانداردهای اخلاقی بود که روابط افراد با يک ديگر را در اجتماع  تعيين می کرد. به نقل از توکودیدس هيچ شخصی در آتن اجازه نداشت گفتار زننده ای در باره نوع تفريح و يا خوش گذارنی افراد در محافل عمومی، با هدف تحت فشار روحی قرار دادن شهروندان خوشگذران، بازگو نمايد. توکودیدس ادامه می دهد: افرادی که مسائل مربوط به روابط جنسی مخالفان خود را در دادگاه مطرح می کردند مورد تنفر شهروندان قرار می گرفتند. تحقير و اهانت به شهروندان چه مرد، زن، بچه و يا برده در آتن ممنوع بود و مرتکبان  مجازات می شدند. به زبان مدرن امروزی دولت موظف به نگهداری حرمت و عزت انسان ها بود. دموکراسی در آتن امکان کتک زدن برده ها را از طرف صاحبان آن ها ( آريستوکرات ها) سلب کرده بود. پلاتون در کتاب Politeia اشاره به ” مردان و زنان خريده شده ” می کند و ادامه می دهد که دموکراسی برای اين  ” افراد عام جامعه حداکثر آزادی ” را به ارمغان آورده است.

موقعيت حقوقی زنان و برده ها در دموکراسی آتنی

این نظریه که دموکراسی آتنی نمی توانست بدون برده ها و زنان طبقات پایين پا برجا بماند – چراکه اعضای مجمع عمومی مسئوليت اداره کردن امور دولتی را داشتند و نمی توانستند به کار های ديگری به پردازند و اين کارها را زنان و برده ها جبران می کردند – قابل قبول نيست. بايد به اين نکته توجه کرد که مردم عادی ( اکثريت) از نظر مالی امکان نگهداری برده را نداشتند. قيمت يک برده مابين ۱۲۵ تا ۳۰۰ واحد پولی آتن بود و اين مبلغ را يک کارگر عادی در مدت يک سال به دست می آورد و همين افراد عادی نيز در مجمع عمومی انتخاب می شدند و کارهای ديگر خود را نيز  انجام می دادند. اما از قرار معلوم زنان طبقه بالا می توانستند در مجمع عمومی فعاليت داشته باشند و به همين علت نيز قانونی وجود داشت که اهانت به مردان و زنانی که در مجمع عمومی اننخاب شده اند جرم محسوب می شد. امروز ما می دانيم نقطه ضعف در دموکراسی آتنی موقعيت اجتماعی زنان و بردگان بود. اين دو گروه و هم چنين خارجی ها مقيم  آتن ( کارگران خارجی ) نمی توانستند در امور سياسی آتن شرکت کنند. اما در دولت ايده ال پلاتونن زن ها می توانستند به بالاترين مقام دولتی که توسط فيلسوفان رهبری می شد برسند ( politeia). در اين دولت پلاتونی خانواده و مالکيت خصوصی ديگر وجود نداشت. دموکراسی آتنی نتوانست پدر سالاری و برده داری را که مغاير با اصول آزادی و تساوی بودند از بين ببرد. با اين وجود نبايد اين کمبود در دموکراسی آتنی را يک طرفه بررسی کرد. اما موقعيت برده ها در سيستم دموکراسی آتنی با مقايسه با دوران آريستوکراتی به مراتب بهتر شده بود و نکته ديگر که به آن اشاره شد که فقط تعداد کمی از شهروندان آتنی می توانستند برده داشته باشند. معمولا برده ها در کنار صاحبان خود در کارگاه ها مشغول به کار بودند و سند های وجود دارند که نشان می دهند که در کارگاه های سنگ تراشی شهروندان آتنی و برده ها کار مشترکی را انجام می دادند و حق مزد برابری هم نيز دريافت می کردند. نويسنده و سياست مدار آتنی Xenophon  که بين سالهای ۴۲۶ تا ۳۵۵ زندگی می کرد و مدتی نيز در ايران اقامت داشت اشاره می کند که هر شهروند آتنی که پول داشت يک برده به عنوان همکار می خرید . 

اما چرا فقط در يونان قرن ۵ و ۴ قبل از میلاد سيستم دموکراسی پایه گذاری شد: به علت اينکه در يونان نه پادشاهان و آريستوکرات ها توانستند به قدرت واقعی برسند و يک دولت استوار تشکيل دهند و نه کشيش ها (روحانيون) و به این ترتيب اين امکان برای دموکرات ها به وجود آمد که بتوانند افکار خود را در آتن تبليغ کنند.

 

کانت

 مقایسه کنیم گوته ، یا روسو را با کانت نه از نظر خرد، بلکه  از نظر طبع و روحیات : این مقایسه کانت را در موقعیت بدتری از دو دیگر نام بردگان قرار می دهد. ذهنیات کانت نشان دهنده یک روح پرشور و با اشتیاق نیست. زندگی کانت بدون داستان ( رمان ) است، او بحران، فاجعه ، یا زمان مرگ را نمی شناسد. سبک کار کردن کانت مانع ای بود که فیلسوف بتواند پیش آمد، یا اتفاقی را در زندگی خود تجربه کند. منظور اتفاقاتی نیستند که از خارج بر شخص اثر می گذارند، بلکه لرزش های درونی که فرد را در تنهایی ناآرام و بی قرار می سازند. چنین ناآرامی های وجود کانت را فرا نگرفت: کانت فقط تفکر است . “

(نیچه)

داروین – “sexual selection”

 

در طبیعت این جنس ماده است که همسر خود را انتخاب می کند.معیار های زیبایی  در این انتخاب برای جنس ماده مهم هستند. طاووس ماده آن طاووس نری را برای همسری  برمی گزیند که قشنگ ترین چتر ( پر ) را داشته باشد.  چتر قشنگ طاووس نر نه فقط هیچگونه نقش مثبتی در زندگی طاووس بازی نمی کند، بلکه این پرهای قشنگ برای طاووس خطرناک نیز هستند: چتر طاووس مانعی است بر سر راه فرار این مرغ از دست دشمن. اگر طبیعت رحم و شفقت را می شناخت این پر های بلند را به طاووس نمی داد. طبیعت فقط برای خوش آمدن جنس ماده این پر های بلند را به طاووس نر داده است و در عین حال جان این مرغ قشنگ را به خطر می اندازد. قرقاول ماده نیز زیباترین قرقاول نر را انتخاب میکند و یا پرنده ماده آن پرنده ی نری را انتخاب میکند که قشنگ ترین آواز ها را بخواند.
 در طبیعت نه فقط حق انتخاب زوج با ” بانوان ” است، بلکه مهم تر از آن تشخیص و شناخت مادینه ( نه نرینه ) از سمبل های زیبایی است. بدین ترتیب، طبق تئوری داروین، زیبایی (فرهنگ  ) پدیده ای نبست که انسان ها نخست آنرا درک کردند، حیوانات ( ماده ) زیبایی را قبل ار ظهور انسان در طبیعت می شناختند

سوسیالیسم

 

 

چند نقل قول کوتاه از کتاب ” ترور سرخ – تاريخ استالينيسم ” , رساله دکترای Jörg Baberowski ( دانشگاه برلين ) – به زبان آلمانی *:

“در آگوست سال  ۱۹۳۰  پول رايج در شهرهای بزرگ روسيه کمياب شد و استالين از اين امر بسیار خشمگين گرديد. استالین در نامه ای به  Molotov  دستور می دهد که در نهاد های بانکی کشور بايد تغييرات اساسی صورت گيرد و فورا تعدادی از روساء بانک ها و حداقل ۱۰ حسابدار بايد اعدام شوند. در همان نامه استالين اضافه کرد که تعدادی از مسئولين سازمان توزيع گوشت کشور نيز بايد اعدام شوند.” ( صفحه ۱۳۰)

  ” استالين زندانيان شکنجه شده را به دفتر کار خود احضار مي کرد و به شکنجه گران شخصا درس نوع شکنجه را می داد. استالین حتی سکرتر دفتر خود ، Poskrebysev ، را کتک می زد. ” (صفحه ۲۰۶ )

 به نقل از نويسنده ، استالين بر اين عقيده بود که شناخت دشمنان سوسياليسم در دستگا های دولتی بسیار مشکل است، اما اگر عده زيادی دستگير و اعدام شوند حتما در بين اين اعدامی ها تعدادی دشمن نيز نابود ( و یا به قول انقلابیون ایرانی معدوم  ) می گردند.

” در تاريخ ۱۲ دسامبر ۱۹۳۸ استالين حکم اعدام ۳۱۶۷ را تایيد کرد و از فوريه ۱۹۳۷ تا اکتبر ۱۹۳۸ بدستور رهبر کمونيست های جهان  ۳۸۹۵۵ نفر از کارمندان دولت اعدام شدند. ” ( صفحه ۱۷۴)

” صنعتی شدن روسيه در خدمت قدرت سياسی بود و يک خط مشی  عقلانی اقتصادی را دنبال نمی کرد. به همين علت اين صنعت سوسياليستی نمی توانست مايحتاج روزانه مردم روسيه را تامین کند. سد های بزرگ، راه آهن، کارخانه های برق، تانک و اسلحه ساخته و تولید می گردید. جنگل ها و مناطق (محيط زيست) را برای مصرف چوب و استخراج ذغال سنگ نابود می کردند. صنعت روسيه  طبيعت و انسان را غارت کرد، اين صنعت در پی بدست آوردن اهداف نظامی بود.” ( صفحه ۱۲۸) 

 Jörg Baberowski *

Der rote Terror

Die Geschichte des Stalinismus

München 2003 

آنتیگونه

 تراژدی ” آنتیگونه ” ( Antigone )  اثر سوفوکلس ( Sophokles )

 ، یا تراژدی

اولین زن تاریخ که علیه فرمان غیر اخلاقی حاکم شهر قیام کرد

سوفوکلس در اين تراژدی  نشان می دهد که آيا حکمران می تواند هر عملی را که بخواهد انجام دهد ، آیا می بايست شهروندان از هر امر دولتی تبعیت کنند. آنتیگونه دستورات حاکم را نمی پذیرد و معتقد است که می توان و می بايست احکام غير انسانی  و غير اخلاقی دولتی را ناديده گرفت ، حتا اگر مجازات اين سرپيچی از اوامر حکمران مرگ باشد. آنتیگونه اولین زن تاریخ است که علیه دستورات غیر اخلاقی دولت قیام می کند. اما موضوع ( کوتاه) اين تراژدی:

پیشگویی به  لایوس (Laios) ،پادشاه شهر تبس ( Thebes )، هشدار می دهد که به دست پسرش کشته می شود. همسر پادشاه تبس یک پسر به دنیا می آورد. لایوس که می ترسید حرف پیشگو حقیقت و به دست پسرش کشته شود به یک چوپان امر می کند که نوزاد را با خود به کوهستانی ببرد و در آنجا رها کند. اما چوپان نوزاد پادشاه را در کوهستان رها نمی کند، بلکه  او را به خانواده ی می سپارد که فرزندی  نداشتند. پدر و مادر جدید پسر پادشاه تبس را اودیپوس می نامند. (Oedipus) . اودیپوس بدون آنکه از گذشته خود اطلاعی داشته باشد در سنین جوانی در گذارگاهی به يک درشکه چی که با سرعت از کنار او رد شده بود اعتراض می کند و در نزاعی که بین او و مسافران روی می دهد يکی از سرنشينان اين درشکه به دست اودیپوس کشته می شود. فرد کشته شده لایوس پادشاه شهر تبس و پدر واقعی اودیپوس بود ( گفته پیشگو حقیقت می شود ). اودیپوس پس از ارتکاب اين قتل فرار می کند و بدون آنکه شناخته شود خود را به شهر تبس که بعد از مرگ پادشاه بدون حکمران بود می رساند. در اين شهر اودیپوس یک معمای حل نشده را  برای شهروندان حل می کند و پادشاه شهر می شود. طبق رسوم جاری اودیپوس با زن پادشاه سابق و در واقع ، بدون آنکه بداند، با مادر خود ازدواج می کند . 

 از ازدواج  اودیپوس با مادر خود چهار فرزند به دنیا می آیند، دو دختر و دو پسر. اما پس يک دوران خوشبختی اودیپوس از قتل پدر به دست خود و  ازدواج با مادر آگاه می شود. اودیپوس پس از اطلاع از این فاجعه خانوادگی ( کشتن پدر و ازدواج با مادر )  خود را کور و شهر را ترک می کند. زن ( مادر ) اودیپوس  نيز دست به خودکشی می زند. دو پسر  اودیپوس مدتی با يک ديگر بر شهر تبس حکومت می کنند تا اينکه بين آنها نزاع در می گیرد و يکی از برادر ها مجبور به فرار از شهر می شود. اما پس از مدتی برادر فراری با لشگری به شهر تبس حمله می کند. در نبردی که بین دو برادر در خارج از حصار شهر در می گیرد هر دو به دست يک ديگر کشته می شوند. کرئون ( Kreon) ،حاکم جديد شهر، که بردار زن ( مادر )  اودیپوس نیز است دستور می دهد که فقط جنازه برادری که از شهر تبس دفاع کرده است بايد دفن شود. کرئون هم چنان امر می کند که جنازه برادر دیگر که به شهر حمله کرده است می بایست بر روی زمین بماند تا که طمعه لاشخورها و سگ ها شود. کرئون تاکيد می کند که هر فردی آن برادری را که به شهر حمله کرده به خاک بسپارد به مرگ محکوم می کند. ( يونانیان مردگان را دفن می کردند و حتی پس از شکست ايرانيان در جنگ ماراتن اجساد سربازان ايرانی به خاک سپردند ). اما آنتیگونه، يکی از خواهران، به اين دستور حکمران اعتراض می کند و از کرئون می خواهد که هر دو برادر می بایست دفن شوند. بدين ترتيب اختلاف بين دولت (کرئون ) و فرد ( آنتیگونه ) بروز می کند.

نمايشنامه با يک گفتگو بين دو خواهر، آنتیگونه و  ایسمنه (Ismene) ، شروع می شود.  آنتیگونه به خواهر خود می گويد که قصد دارد برادری را که هنوز دفن نشده به خاک بسپارد. اما ایسمنه با اين تصميم خواهر خود موافق نیست. ایسمنه: ” چگونه به فکر این عمل متهورانه افتاده ای. ” آنتیگونه: ” آیا تو به من کمک می کنی که برادرمان را به خاک بسپاریم.”  ایسمنه: ” با اینکه این کار ممنوع است قصد داری او را  دفن کنی. ” آنتیگونه: ” آری، برادرم را به خاک می سپارم، برادر تو هم هست، خیانت نمی کنم”  ایسمنه: ” اما کرئون دفن کردن برادرمان را ممنوع کرده است.”  آنتیگونه: ” کرئون نمی تواند منرا از برادرم جدا کند.” ایسمنه: ” چه سرنوشت هولناکی در انتظار ما است اگر ما قوانین دولتی را زیر پا بگذاریم، ما باید قبول کنیم که ما زن هستیم و با مردها نمی توانیم برابری کنیم. قویتر ( حاکم ) بر ما مسلط است و حتا او می تواند با ما شدید تر هم برخورد کند … من مطیع اولیای امور هستم: عملکردهای افراطی بیهوده است “.  آنتیگونه: ” من دیگر اسم تو را به زبان نمی آورم، حتا اگر تو از من تقاضا کنی، کمک تو دیگر باعث خوشحالی من نمی شود. آنچه که تو خود صلاح می دانی انجام بده، من او ( برادر ) را به خاک می سپارم، حتا اگر من برای این عمل جان خود را از دست بدهم، این کار بس زیبا است، محبوب نزد محبوبان دفن شود “. (1) آنتیگونه نخست در سحرگاه تاریک و بدون اینکه سربازان کرئون متوجه او شوند مقداری خاک بر روی جنازه برارد خود می ریزد و صحنه را ترک می کند. آنتیگونه با اینکه می دانست که جناره در نظر سربازان است و از آن مراقبت می کنند دو باره بر می گردد. این بار آنتیگونه با رعایت تمام آداب و رسوم خاکسپاری برادر خود را به خاک می سپارد و بعد از آن توسط سربازان کرئون دستگير می شود. 

sofokles

 آنتیگونه بین دو سرباز نزد کرئون

به امر حکمران شهر  آنتیگونه در اتاقی در یک زير زمين زندانی می کنند. آنتیگونه  خود را در اين زندان به دار می کشد. پسر حاکم شهر که  قصد ازدواج با آنتیگونه را داشت، پس از با خبر شدن از خودکشی نامزد، خود کشی می کند. زن حاکم نيز نمی تواند مرگ پسرش را تحمل کند و دست به خودکشی می زند.

فيلسوف آلمانی، هگل، شايد تنها فیلسوفی است که اقدام کرئون را درست می داند. برای هگل حاکم شهر، کرئون، يک ديکتاتور نیست که موازين اخلاقی را زیر پا می گذارد. هگل معتقد است که آنتیگونه از خواسته به حق خود دفاع می کند که برادرش بايد به خاک سپرده شود و حاکم شهر نيز می بايست از قدرت و اعتبار دولت دفاع کند: ” آنتیگونه قوانین دولت را نقض می کند و کرئون به حق خانواده توجه ای ندارد. “ به همين علت، از نظر هگل، برخورد اين دو اصل مشروع ( حق  فرديت و قدرت دولت )  اين تراژدی را به صحنه  آورد.  تمام  محققان ، نه فقط در زمان هگل، بلکه تا به امروز از فیلسوف ، به علت تایید عملکرد کرئون، انتقاد می کنند.

تراژدی آنتیگونه اولين بار در سال ۴۴۲ قبل از ميلاد در آتن به صحنه آمد .

( Sophokles: Antigone, Reclam, Stuttgart, 1998 (1

پدیده شناسی روح ( ذهن )

اثر معروف هگل ” Phänomenologie des  Geistes ” و یا به زبان انگلیسی ” phenomenoloy of mind”  را در زبان فارسی به “پدیده شناسی روح ( ذهن )” ترجمه  کرده اند. اما  مفهوم  آلمانی ”  Geist – گایست”  و یا ” mind ” روح و یا ذهن نیست. هگل واژه “گایست” را در کتاب خود چنین توضیح داده است:  “گایست”، یعنی زندگی اخلاقی ( زندگی مبتنی بر اصول اخلاقی ) یک ملت . اما اخلاق نه فقط به معنای محدود ارزش های اخلاقی، بلکه واژه اخلاق ( گایست) در فلسفه هگل شامل آداب و  رفتار، عادت ها ، نوع و روش زندگی نیز میشود. نوع و روش زندگی خود در برگیرنده ، فردگرایی ، شناخت هویت ملی ، مذهب ، نهاد های اقتصادی، فرهنگی- علمی، هنری و حقوقی یک ملت نیز هست. بدین ترتیب پدیده شناسی روح هگل در وافع پدیده شناسی فرهنگ است و نه روح ( ذهن ). فرم فرهنگی زندگی یک ملت خود را در  تشکلات جامعه، عمل کرد شهروندان و در نهایت در ساختار دولت نشان می دهد. برای هگل دولت بازتاب فرهنگ است ( objective mind ) و شهروندان هر کشوری لایق همان قانون اساسی هستند که در مورد آنها به اجراء در می آید.

شرق شناسی

 

 

     به خاطر بیآوریم که نخست استفاده از متد های علمی شرق شناسان غربی ( اروپایی و آمریکایی ) و در مرحله بعدی علاقه و کنجکاوی این محققان به شرق بود که با تحقیقات خود در رابطه با ایران  ( باستان شناسی، ایران شناسی، تاریخ شناسی، رمزگشایی خط میخی ) در قرن 19 و اوائل قرن 20 تاریخ ما را بازسازی کردند و ما را از گذشته باستان ( قبل از اسلام ) خود آگاه ساختند.

ما آگاهی تاریخی و شناخت هویت ایرانی خود را مدیون این پژوهشگران غربی هستیم. تاریخ شرق را غربی ها نوشتند. محقق مسیحی فلسطینی، ادوارد سعید، رشته شرق شناسی (1) را در بستر تئوری گفتمان ( discourse) قدرت فوکو قرار داد ( رابطه زبان، شیوه بیان و فرمانروایی – به عقیده فوکو زبان واقعیت را نشان نمی دهد، بلکه واقعیت را می آفریند ) و ادعا کرد که محققان این رشته با تحقیقات خود در باره شرق راه را برای تسلط امپریالیسم غرب بر کشور های شرق هموار کردند.* سعید اضافه می کند که شرق شناسان غربی یک تصویر منفی، تغییرناپذیر و کلیشه وار از اعراب و شرق ارائه داده اند که مغایرت دارد با واقعیت کشور های عربی. این شرق، با توجه به نظریه فوکو، ساخته شرق شناسان است. سعید همچنین شرق شناسان را به غرض ورزی به دین اسلام متهم می کند. با وجود اینکه سعید خود گفته است که از اسلام اطلاع زیادی ندارد از دین اسلام دفاع می کند. اما سعید با این همه دفاع از اسلام دین مسیحت را ترک نکرد و پیرو دین اسلام نشد. بیشتر شرق شناسان غربی، بر خلاف عقیده سعید، به شرق علاقه داشتند و به شرقی ها و اسلام احترام می گذاشتند. این محققان روش علمی متد تاریخ نویسی هرودت را انتخاب کرده اند. هرودت برای بررسی  رابطه ایران با یونان به واقعیت های تاریخی توجه می کرد، بی طرفانه و بدون در نظر گرفتن جهانبینی ( ایدئولوژی ) خود از ایران خبر می داد. هرودت، با وجود دشمنی بین ایرانیان و یونانیان، به مردم و فرهنگ ایران علاقه و سمپاتی داشت. بهمین علت تاریخ شناس دیگر یونانی ،Plutarch , هرودت را به دوستی با بربرها متهم کرد. سعید در تحقیقات کتاب شرق شناسی خود معیار های علمی را مورد توجه قرار نداده است و با  یک نگرش اخلاقی محققان غربی را نژادپرست خوانده است. سعید به شرق شناسان، به علت تسلط کامل این محققان به زبان های عربی، فارسی و ترکی و استفاده از متد های دقیق علمی، حسادت می ورزید ( نقل شده که سعید با زبان ادبی عربی آشنایی زیادی نداشت ). اما بندرت اسلام شناسان ایرانی ، یا عرب کوشش کرده اند زبان لاتین و یا یونانی یاد بگیرند و آثاری که به این زبان ها نوشته شده اند به فارسی و یا عربی ترجمه کنند. سعید در کتاب شرق شناسی خود ( ص. 204 ) انرژی روشنفکرانه  و اشتیاق محققاق شرق شناس به شناخت شرق را مورد انتقاد قرار داده است. یرای سعید این خصلت های علمی شرق شناسان غربی چیزی نبودند به جز رفتار تجاوزگرانه در قبال شرق ( all aggression). اولین کرسی عرب شناسی در دانشگاه های فرانسه در سال 1538 تاسیس گردید و فرانسویان به کشور های عربی (مصر ) در زمان ناپلئون ( 1798 ) حمله کردند. حمله ناپلئون به مصر با شکست مواجه شد و فرانسویان در سال 1801 مجبور شدند مصر را ترک کنند. بعد از 4 سال حکومت فرانسویان یک ترک عثمانی حاکم مصر گردید و این کشور و بخشی از کشور های دیگر عربی بیش از 100 سال مستعمره مسلمانان ترک و نه مسیحیان غربی بودند. نویسنده و برنده جایزه نوبل مصری ،Naguib Mahfouz, اشاره می کند که مدرنیته مصر مدیون ناپلئون است. در انگلستان در سال 1633 رشته عرب شناسی در دانشگاه ایجاد گردید و انگلیس ها در قرن 19 به کشور های عربی تجاوز کردند. بدین ترتیب فرانسه و انگلیس، به عقیده سعید، برای حمله به کشور های عربی از 200 سال قبل تدارک دیده بودند. این ادعای سعید که رشته شرق شناسی در غرب برای آماده کردن تسلط غرب بر شرق بوجود آمد دور از حقیقت است. سعید در کتاب خود اسمی از شرق شناسان آلمانی و روسی نبرده است و اشاره ای نیز به خدمت پژوهشگران این کشور ها برای شناخت فرهنگ شرق نیز نکرده است. نادیده گرفتن شرق شناسان آلمانی و روسی از طرف سعید به این علت است که آلمان و روسیه به علت نداشتن مستعمره در شرق نمی توانستند نظریه این محقق فلسطینی را تائید کنند که شرق شناسان غرب در خدمت سیاست امپریالیستی کشور های خود هستند. برای سعید کشورهای عربی مانند آکتورهای بی اراده ای هستند که نمی توانند سرنوشت خود را تعیین کنند و به همین علت نیز قربانی سیاست امپریالیستی غرب شده اند ( تئوری توطئه ). کشور های عربی مدت زمانی کوتاه مستعمره کشور های اروپایی بودند ( عراق 15 ، سوریه 21 سال و عربستان سعودی در هیچ زمانی مستعمره غرب نبود – در مقایسه: اسپانیا 781 سال مستعمره اعراب بود و ترک ها 381 سال بر یونان حکومت کردند ). سعید علت عقب ماندگی کشور های عربی را در غرب جستجو می کرد و نه در خود اعراب. کتاب شرق شناسی سعید نه فقط حس دشمنی و نفرت شرقی ها را علیه غرب برافروخت, بلکه این کتاب برای تبلیغات ضد غربی در خدمت بنیادگران اسلامی نیز قرار گرفت. کتاب سعید همچنین توانایی انتقاد از خود را نزد اعراب کاهش داد. ( مقصر دیگران هستند).

(1) -Edward W. Said, Orientalism. London etc.: Routledge & Kegan Paul. 1978

*- Withaut examining Orientalism as a discourse one cannot possibly understand the enormously systematic discipline by which European culture was able to manage- even produce- the Orient politically, sociologically, militarily, ideologically, scientifically, and imaginaltively during the post Enlightenment period.” – Edward W. Said 

 

علی، مسیح اعراب

 
علی به معنی بلند مرتبه ( والا ) و لقب خدا در قران سوره 2، آیه 255 است: “ اوست والای بزرگ “وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ “.
قدیمی ترین سکه ( 745 ) که نام علی بر روی آن ضرب شده سکه ای است از مرو. بر روی سکه مرو این جمله مشاهده می شود: “پیروان علی از کرمان” (1)
شبیه این سکه با نام علی از مرو سکه های دیگری نیز در خوزستان، رام هرمز، اصفهان، ری و استخر ضرب شده اند.
تاریخ- و اسلام شناسان به یک حکمران عرب با نام علی در مرو اشاره ای نکرده اند.
حالا این پرسش مطرح است که نام علی بر روی سکه مرو به کدام شخصیت تاریخی تعلق دارد. کرمانی ها در زمان ضرب سکه (سال 745 – دوران امویان ) علی، خلیفه جهارم، را نمی شناختند؛ چون نه سکه ای از خلفای راشدین پیدا شده بود و نه تاریخ طبری و اخبار نویسندگان عرب که به این چهار خلیفه اشاره کردند منتشر شده بودند. ( تاریخ طبری و نویسندگان عرب در دوره عباسیان منتشر شدند ) همچنین اسناد حکمرانان عرب هم از علی نام نبرده اند:
اسناد حکمرانان عرب
 
چندین سند به زبان های سوری و یونانی از سال های 705، 724 ، 775 و 818 در دست هستند که از حکمرانان عرب: از محمد، ابوبکر، عمر و عثمان، نام برده اند، اما به علی اشاره ای نکرده اند.
سند سال 705
 
“محمد در سال 932 اسکندر ( سال سلوکیان ) به سرزمین آمد و 7 سال حکومت کرد، بعد از محمد ابوبکر 2 سال، بعد عمر 12 سال و عثمان به مدت 12 سال حکمفرمایی کردند. در زمان جنگ صفین به مدت 5 سال عرب ها رهبر نداشتند. بعد معاویه به مدت 20 سال حکومت کرد. بعد از معاویه پسرش یزید به مدت 3 سال حاکم بود، بعد از یزید اعراب یک سال رهبر نداشتند و بعد عبدالملک 21 سال حکومت کرد. بعد از عبدالملک پسرش به قدرت رسید” (2)
در این سند اسمی از علی برده نشده
سند سال 724
 
“اختلاف نظر بین آنها بود، سه ما قبل از اینکه محمد بیآید و محمد 10 سال حاکم بود، بعد ابوبکر 2 سال و 6 ماه، بعد عمر 10 سال و 3 ماه، عثمان 12 سال حکمفرمایی کرد، بعد 5 سال و 4 ماه اختلاف نظر بود و بعد معاویه 19 سال و 2 ماه خلافت کرد”
در این سند سال 724 از محمد، ابوبکر، عمر و معاویه نام برده شده (3)
سند سال 775
 
„در سال هاجریون، زمانی که آنها سوریه را تصرف کردند، در سال 933 اسکندر ( سال سلوکیان )،با این اسم ها به ترتیب :
محمد 10 سال، ابو بکر 1 سال ، عمر 12 سال، عثمان 12 سال، 5 سال بدون پادشاه، معاویه 20 سال، یزید پسرش 3 سال، 9 سال بدون پادشاه، مروان 9 ماه، عبدالملک 21 سال، ولید پسرش 9 سال” (4 )
این سند که در سال 775 نوشته شده از ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه و … نام می برد.
سند سال 818
 
“(لیست شماره 26 حکمرانان ). این سند از سال 818 است و در دوران باسیل اول ( 867-886)، پادشاه بیزانس، همراه با چند سند دیگر جمع آوری شد. این سند اشاره می کند به پادشاهی پوران دخت، دختر خسرو دوم پرویز، به انتقال قدرت از ساسانیان به اعراب در سال 13 سلطنت هراکلیوس، به حکمرانی محمد (9 سال )، ابوبکر (3 سال )، عمر ( 12 سال)، عثمان (10 سال )، هرج و مرج آنارشی 4 سال و معاویه 19 سال”. ( 5)
این سند هم از علی نام نمی برد.
 
رویدادنامه “ﺩﻳﻮﻧﺴــﻴﻮﺱ ﺗــﻞ ﻣﺤــﺮﻩ” ( ( Dionysius von Tell Mahreاز سال 775 به جنگ صفین اشاره می کند، اما این جنگ بین معاویه و عباس بود و نه بین معاویه و علی.
“ جنگ صفین بین معاویه و عباس اتفاق افتاد، خون زیادی از هر دو طرف ریخته شد. علیه عباس توطئه شد و او را کشتند. عباس در روز جمعه، هنگامی که برای نماز خواندن زانو زد، به قتل رسید. معاویه به تنهایی 21 سال حکومت کرد، به انضمام 5 سال جنگ داخلی” ( 6)
در جمع آوری قران نیز، آنطور که اخبار سنی گزارش داده اند، فقط ابوبکر، عمر و عثمان شرکت داشتند.
سکه های مرو با نقش صلیب
 
ایران شناس آلمانی هاینس گابه ( Heinz Gaube) به سکه های از “سلم ابن زیاد”، حکمران عرب مرو ( 680 تا ( 684، با نقش صلیب اشاره می کند :
“به طور قطع ضرب نقش صلیب بر روی سکه های سلم بن زیاد از مرو یک اشتباه بوده و با توجه به ساکنان مسیحی این شهر و انزجار مسلمانان از مسیحیان می بایست علت ضرب این سکه ها بررسی شوند….. شاید سلم ابن زیاد برای حفظ فرمانروایی خود در مرو احتیاج به پشتیبانی مسیحیان این شهر که تعداد آنها زیاد هم بود را داشت و به همین علت نیز نقش صلیب را بر روی سکه های خود ضرب کرده است”. (7)
نقش صلیب بر روی سکه های امویان
 
سکه شناس فرانسوی ریکا گیزلن(Rika Gyselen) به سکه های با نقش صلیب از دوران امویان اشاره می کند. به عقیده اسلام شناسان سنتی ضرب نقش صلیب بر روی سکه های نشان تساهل و مدارا مسلمانان با مسیحیان بود. گیزلن هم معتقد به مدارا امویان با مسیحیان است و ادامه می دهد ” شاید برای امویان فرقی هم نمی کرده که چه نقشی بر روی سکه ها ضرب شود ، یا اینکه در شرایط ناآرام ایران در این دوره مسیحیان نیز توانستند سکه های خود را ضرب کنند”. (8 )
مسیحیان در دوران امویان
 
اسلام شناس قرن گذشته آلمان یولیوس ولهازن (J.Wellhausen )، اشاره به خبری از تئوفانس (Theophanes) ، تاریخ نگار مسیحی بیزانسی قرن 8، با این مضمون می کند : “حکمرانان جدید (عباسیان- نویسنده) در سال 755 بیشتر مسیحیان در فلسطین را به دلیل خویشاوندی آن ها با سلسله قبلی کشتند ”. ولهازن ادامه می دهد ” این قابل فهم نیست که چطور می توان ادعا کرد که امویان از پیروان دین مسیح بودند; اینجا بطور قطع اشتباه شده است. ( 9)
علی، مسح اعراب؟
 
چون در زمان ضرب سکه “الکرمانی بن علی” در مرو اسلام هنوز شکل نگرفته بود (اسلام یک رویداد دوره عباسیان است ) و به اختمال زیاد شهروندان عرب مرو پیرو دین مسحیت بودند می بایست نام علی بر روی سکه مرو را در فرهنگ مسیحیت جستجو و تعبیر کرد.
فولکر پپ، سکه و ایران شناس آلمانی، ضرب این سکه ها با نام علی را در رابطه با یک شورش پیروان علی از کرمان علیه پیروان محمد در خراسان می داند. به گفته فولکر پپ پیروان علی پس از تصرف مرو در این شهر سکه به نام علی ضرب کردند:
“در سال 128 عرب ها، کرمانی ها به شهر مرو حمله کردند و آن را به تصرف خود درآوردند. آنها در مرو به نام فرقه ی خود سکه های نقره ای کوبیدند: آل کرمانی بن علی. بدین ترتیب، همان گونه که خراسانی ها خود را ” آل محمد” یعنی خویشاوندان مسیح ( محمد یعنی برگزیده ) فرجام شناختی درک می کردند، کرمانی ها نیز خود را چونان هواداران ” علی” ( بن علی ) قلمداد می کردند. به سخن دیگر، کرمانی ها هوادار پنداشت و تعریف دیگری از عیسا مسیح بودند. در این جا فقط مسئله بر سر دو نوع طرح یا برداشت دینی است که می توان یکی را مسیح فرجام شناختی ( محمد ) و دیگری را مسیح غیر فرجام شناختی ( علی ) در جهان بینی ایرانی طبقه بندی کرد”.( 10)
 
برای اعراب ایرانی در کرمان نام علی نام دیگری برای مسیح بود.
————————————————————————————
1- C. Wurzel, The Coinage of the Revolutionaries in the Late Umayyad Period, ANS Museum, P. 187, No.30
2- Eusebi Chronicorum Liber prior, In: Robert G. Hoyland, Seeing Islam As Others Saw It, P. 436
3- Andrew Palmer, The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, Oxford, 1993, P. 59
4- Andrew Palmer, The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, Oxford, 1993, P. 51
5- Robert G. Hoyland, Seeing Islam As Others Saw It, P. 436
6- Andrew Palmer, The Seventh Century in the West-syrian Chronicles, Oxford, 1993, P. 59
7- Heinz Gaube Arabosasanidische Numismatik,Braunschweig, 1977, P.12
8- Rika Gyselen, Arab – Sasanian Copper Coinage, Wien 2009، P 15
9- Julius Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin 1960
فولکر پپ ،آغاز اسلام، از اوگاریت به سامره، مترجم ب. بی نیاز( داریوش)، انتشارات فروغ 2014 -10